خبر و دیدگاه

بیعت و معاملۀ الله با مسلمانان (برای کشتار دیگراندیشان به بهای بهشت)

 

ما در زندگی عادی خویش از بیعت اسلامی شنیده ایم. البته این امر در زندگی روزمرۀ کشورهای دین زدۀ افغانستان و ایران چیز عادی است، زیرا در امور رسمی و دولتی هرچه می شنوی همانا از اسلام و مسلمانی است که بیعت اسلامی به عنوان یک امر مقدس اسلامی نیز در همین زمره می آید. 

در تاریخ نیز می خوانیم که حاکمان اسلامی برای پیرو و فرمان‌بر ساختن دیگران به فرمانروایی خویش، مردمان دیگر را یا به زور، و یا به رضا، به بیعت فرامیخوانده اند. 

بعد ازین که افکار جدید بشری مانند انتخابات و پارلمان، حقوق شهروندی، حقوق بشر و غیره پیدا شد، این امر مقدس «الله» بیعت نام دارد، جای خود را در بسیاری کشورهای اسلامی بدون سروصدا و خاموشانه به سخنان و اندیشه های انسانهای خردمند داد تا جایی که فقط بنیادگرا ترین مسلمانان آن را زمزمه می کنند و به بیعت کردن پامی فشارند.

 

پس بیعت اسلامی چیست؟

کلمه «بیعت» در زبان عربی از مادّۀ «بیع» گرفته شده و به معنای فروش است. بیع در لغت به معنای خرید و فروش و داد و ستد است و در اصطلاح فقهی: ایجاب و قبولی است که بر نقل ملک در مقابل عوض معلوم و متعین دلالت کند. و در اصطلاح هم دادن عین و گرفتن عوض است. (فرهنگ دهخدا زیر واژۀ «ییع»). 

بیعت به معنای کف بر کف دیگری زدن به نشانه فروختن چیزی یا پیمان بستن و فرمان‌برداری از او نیز است. عرب‌ها در دوران جاهلیت هنگام خرید و فروش و برای اعلام قطعی شدن معامله، دست راست خود را به یکدیگر می‌زدند و آن را «صفقه» یا «بیعت» می‌گفتند. 

این کار را عده‌یی در زمان ما نیز در وقت خرید و فروش انجام میدهند. یعنی دست دادن در معامله خرید و فروش.

تازی ها همچنین برای پذیرش ریاست حاکم یا امیری، به او دست می‌دادند و این عرف و عادت عربی بود. این عمل، نوعی معامله و داد و ستد محسوب می‌شد، بدین معنا که بیعت کننده، اطاعت و فرمان‌برداری را پذیرفته و بیعت شونده هم به اموری متعهّد می‌شود. این عمل را نیز «بیعت» می‌نامیدند.  

بیعت اسلامی نیز مانند شماری دیگری از احکام اسلامی مثل حج، قربانی، بردگی، روزه، نماز،  قصاص و غیره در اصل فراورده، زایده و پروریدۀ فرهنگ و عادات گذشتگان است که تازی های دوران پیش از اسلام با خود داشته اند. اگر ریشه این رفتار ها را بازیابی کنی، هریکی از این رفتار ها تاریخ کهن دارند که هیچ ربطی با آفریدگار جهان ندارد، بلکه رفتار های عادی و متعارف همان مردم است که تابع مقتضیات زمان و مکان جامعه در همان دوران می باشد. 

اما پیامبر الله، با آوردن آیه های مختلف در قرآن به مردم می گفت که این احکام از سوی خدا به او می آیند و او این رفتار ها را به نام یک امر مقدس، ازلی، ابدی، دایمی، آسمانی و دینی بر دیگران تحمیل می کرد. 

کسانی که در اسلام باورمند اند به این امر نیز باید باور داشته باشند که این رسم و عادات عرب پیش از اسلام که مسلمانان خودشان، آنان را جاهلیت می گویند، از سوی پیامبر الله دایمی شده است! به سخن دیگر، در اصل ما در بسیاری از اموری که اسلامی نام گرفته است از دوران جاهلیت تازی ها پیروی می کنیم اما نامش را گذاشته اند امر الهی و اسلامی. 

هر نوشته‌ی را درین باره که بخوانی درمیابی که بیعت، یکی از سنّت‌های مهمّ جامعۀ عرب پیش از اسلام است که آن دوران را اسلامگرایان «دورۀ جاهلیت» می نامند. 

از مهم‌ترین بیعت‌های قبل از اسلام می‌توان به بیعت قریش و بنی کنانه با قصی بن کلاب برای اخراج خزاعه و بنی بکیر از مکه اشاره کرد که در تاریخ ها نام برده شده است.

اما همین رسم جاهلی را الله در قرآن در سورۀ فتح، آیۀ ۱۰ که نسخۀ آن گویا در لوح محفوظ ثبت است چنین تایید و بیان می کند

«در حقیقت، کسانی که با تو بیعت می کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند دست خدا بالای دستهای آنان است. پس هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند، و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداشی بزرگ به او می بخشد».

درین آیه در حقیقت، بیعت کردن به پیامبر یعنی بیعت کردن به خدا است، دست بالای دست پیامبر گذاشتن جز این نیست که دست بالای دست خدا می گذارند. پس هر که به پیامبر پیمان شکنی می کند، او با خدا پیمان شکنی می کند. 

از آنجای که هیچکس از ما خدا را ندیده ایم و مردم آن زمان نیز خدا را ندیده بودند، پیام آیه واضح هست یعنی الله و پیامبر دو روی یک سکه اند. ازین هم افزون تر یعنی محمد پیامبر خدا همسان و مانند خداست. زیرا: بیعت کردن به پیامبر یعنی بیعت کردن به خدا است، وهر که به پیامبر پیمان شکنی می کند، او با خدا پیمان شکنی می کند. دست بالای دست پیامبر گذاشتن یعنی دست بالای دست خدا گذاشتن است.

در اینجا برای پرسش و پاسخ جایی باقی نمی ماند. اگر کسی شک کند که نباشد که این آیه از آن محمد باشد و خدا این سخنان را نگفته است، درین صورت، درین جهان جزای شکاک مرگ است و در دنیای دیگر باز هم کیفر بدتر و بمراتب بیشتر و سخت تر از این جهان منتظرش است. 

اگرچه موافق با منطق بشر، عدالت این است که جزا بیشتر از گناه نباشد. برای یک جرم جزاهای مکرر هیچگاه عادلانه نیست. اما خدا گویی از شک کردن بدش می آید و شکاک را هم درین جهان و هم به آن جهان جزاهای بسیار سخت می دهد. 

این هم عدالت الله مهربان که شک را جرم می شمرد و به سبب یک جرم، دو بار جزا می دهد ولی چزایی که در آن جهان میدهد پایان نیافتنی است، زیرا حق شک کردن وجود ندارد. ولی در نزد انسانهای روشن‌اندیش شک کردن در چیزی جرم نیست.

این آیه تضاد آشکار با یگانگی و لا شریک بودن خدا دارد. به جاهای دیگر به ما گفته شده بود که «لا اله الا الله وحده و لاشریک له» یعنی خدا یگانه است و هیچ شریک ندارد. آیا «بیعت کردن به پیامبر که بیعت کردن به خدا است، دست بالای دست پیامبر گذاشتن جز این نیست که دست بالای دست خدا می گذارند. پس هر که با پیامبر پیمان شکنی کند، با خدا پیمان شکنی می کند»، شرک مطلق و تضاد کامل در به وحدانیت خدا نیست. 

البته کسی که خود را نماینده و فرستاده خدا می داند و شک را برای ما گناه می شمرد برای این است که ما به تضاد ها و نادرستی های سخنانش پی نبریم. پیروان این رسول نیز برای اینکه دکان دین فروشی شان دائمی بماند، دروازۀ شک و بازاندیشی را برای مسلمانان بسته اند.

البته کسی این پرسش را نباید بکند زیرا دین اسلام دین یکتا پرستی است و بس. دلیل نمی خواهد! 

پس، این شریکی دائمی پیامبر با خدا از کجا شد؟ باز هم، ما مسلمانان نباید شک کنیم زیرا کافر می شویم. برای ما یک چیز گفته شده است: باور کن و شک و تردید نداشته باش که کافر می شوی. یا به منطق این آیه: ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ یعنی آن (این) کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است.

به همه چیز باور کن، شک نداشته باش. باور کن که بیعت کردن به پیامبر یعنی بیعت کردن به خدا است، باور کن که دست بالای دست پیامبر گذاشتن جز این نیست که دست بالای دست خدا می گذارید. باور کن که پیمان شکنی با پیامبر پیمان شکنی با خدا است. اما خدا واحد است و شریکی هم ندارد! 

از کجا بدانیم که کسی این آیات را گفته است، سر ما کلاه نگذاشته است. زیرا گفته است که ایمان بیاورید و بس، شک کردن به نصوص اسلامی نه تنها آدم را کافر می کند که جای چنین کسی در آن دنیا به دوزخ است اما درین دنیا نیز باید کشته شود.

به هرحال، محمد و پیروانش با این آیات پادشاهی و شاهنشاهی کردند و یک زندگی دنیایی عالی داشتند.

اما حالا چه کسانی جانشین اش است؟ از کی ها باید ما پیروی کنیم؟  پیامبر خودش به ما رهنمایی کرده است که بعد ازین که پیامبران و انبیا مردند، آنان وارثانی برای خود به جا گذشته اند که امت های شان باید با آنان بیعت کنند و از آنان پیروی کنند. 

آن وارثان کی ها اند؟ آنان آخوند ها و ملا های امروزی اند. برای مثال مولوی برادر، مولوی یعقوب، مولوی احمد، مولوی محمود، مولوی غیاث، مولوی غنی، مولوی صدرالدین، مولوی شرف الدین و هرچه ملا که این جا و آنجا می بینید. وارثان پیامبران یعنی ملا ها اند هنوز هم حکمرانی می کنند.

این ملا ها همه شستشوی مغزی شده اند توسط کتاب های که صد ها سال پیش نوشته شده اند و آن کتاب ها هم به نوبۀ خود بر اساس رسوم و عاداتی مردم باستان نوشته شده اند که هزاران سال پیشتر از محمد و یارانش می‌زیسته اند.

اما آیا کسانی که صد ها و حتا هزاران سال پیش زیسته اند، درد جامعۀ امروزی را درک می کند؟ 

آیا وارثان این پیامبران (آخوندها) با خواندن کتاب های قدیمی و نادرست خرافی؛ با پیروی از آن کتاب ها، درد ما انسان های امروزی را درمان می توانند؟ آیا این کتاب های مقدس به درد زندگی امروزی ما میخورد؟ 

به هر حال حدیث زیر از رسول خدا است که صد ها سال پیش گفته شده است و مسلمانان بدون اینکه بدانند با آن درد جامعۀ ما را دوا می کنند. 

ﺍﺑﻮﺩﺍﻭوﺩ ﻭ ﺗﺮﻣﺬﯼ ﺍﺯ ﺃﺑوﺍﻟﺪﺭﺩﺍﺀ ﺭﺿﯽ‌ﺍﻟﻠﻪ‌ﻋﻨﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ‌ﺍند ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ‌ﺍﻟﻠﻪ‌ﻋﻠﯿﻪ‌ﻭﺳﻠﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩند: ‏«ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪ ﮐﻔﻀﻞ ﺍﻟﻘﻤﺮ ﻋﻠﯽ ﺳﺎﺋﺮ ﺍﻟﮑﻮﺍﮐﺐ، ﻭﺇﻥ ﺍﻟﻌﻠﻤﺎﺀ ﻭﺭﺛﺔ ﺍﻷﻧﺒﯿﺎﺀ، ﻭﺇﻥ ﺍﻷﻧﺒﯿﺎﺀ ﻟﻢ ﯾﻮﺭﺛﻮﺍ ﺩﯾﻨﺎﺭﺍً ﻭ ﻻ ﺩﺭﻫﻤﺎً، ﺇﻧﻤﺎ ﻭﺭﺛﻮﺍ ﺍﻟﻌﻠﻢ، ﻓﻤﻦ ﺃﺧﺬﻩ ﺃﺧﺬ ﺑﺤﻆ ﻭﺍﻓﺮ‏». 

ترجمة: ‏«ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮ ﻋﺎﺑﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ‌ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻠﻤﺎ ﻣﯿﺮﺍﺙ‌ﺑﺮ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺩﺭﻫﻢ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﻣﯿﺮﺍﺙ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﻋﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ، کسی‌که ﺁﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻬﺮﻩ‌ﯼ ﻭﺍﻓﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ‏».[ سنن ﺍﺑﻦ ﻣﺎﺟﺔ ‏( ۲۲۳‏)].

ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻋﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. کدام علم؟ علم افسانه های بی اساس و دروغین، یا قصه های مزخرفات گذشته که هیچ اساس علمی ندارند؟ ما می‌دانیم که کتاب های دینی افسانه و روایت اند نه علم.

نمی دانم چرا ما خود را ازین زنجیر تعبد، تحجر و خرافات رها نمی کنیم. 

پیامبران کدام ﻋﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﺙ ﮔﺬﺍﺷته اﻨﺪ؟ 

آیا حدیث و آیت بالا و امثال آن علم است؟ 

آیا ملا را می توان عالم به معنای واقعی کلمه خواند؟ نخستین شرط عالم بودن، تحمل و بردباری در برابر اندیشه های مخالف است. یک عالم کسی است که بدون تعصب در جستجوی حقایق است. 

آیا یک ملای جزم اندیش و سنگ‌پرست و دین‌فروش عالم است؟

ممکن یک عالم دینی یک افسانه پرداز خوب باشد اما شرط عالم بودن بردباری و تحمل و مدارا با عقاید دیگران است. هیچ عالمی واقعی به درست بودن عقیده اش تاکید ندارد و هر عالمی به این عقیده است که علم ما نسبی بوده و کامل نیست و با گذشت زمان و تجربه نو علم ما افزون تر می شود.

اما آیا ملاها اگر عالم اند به عقاید دیگران ارزش قایلند؟ 

آیا ملا ها داستان های نادرست گذشتگان را واقعی، دایمی و تغییرناپذیر نمی دانند؟

بیچاره دانشمندانی که بشر را به برکت دانش و کوشش خود به راه پیشرفت و شگوفایی رهنمون می شوند اما هیچ انتظاری از کدام پیامبر هم ندارند که وارث اش باشند. 

دانشمندان حتا هیچ انتظاری از حوریان زیبا روی بهشتی و انارپستان و غلمان یعنی بچه های مروارید‌گونه در جنت ندارند. 

اما همین ملا ها مثلا آخوند صاحب و مولوی صاحب فلانی، و همین وارثان پیامبران اگر دستشان برسد دانشمندانی را که دین اینان را قبول ندارند، یا انتقاد می کنند، سر به نیست نخواهند کرد؟ 

آیا آنان بزرگترین دانشمندان را که خلاف کتاب آسمانی شان سخن گویند، سر نخواهند برید؟

ما وقتی وارثان پیامبران را می بینیم، باید داوری کنیم که خود پیامبران چگونه کسانی بوده اند. البته، محمد پیامبر اسلام کسانی را به فرنام وارث واقعی خود تعیین کرده است که دوستش داشته و مانند خودش هستند.

کسانی که در قلمرو زیر تسلط وارثان ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ زندگی می کنند، ازین وارثان چه می بینند؟ آیا ازین وارثان گریزان نیستند؟

از همه جالب تر نادرست بودن این حدیث در مقایسه ماه با ستارگان است که می گوید عاﻟﻢ ﺑﺮ ﻋﺎﺑﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ‌ﻫﺎﺳﺖ. 

ما نیک می دانیم که ماه مانند ستاره درخشان نیست، ما میدانیم که ماه از خود نور و روشنی ندارد. ماه یک جسم تاریک است. در حالیکه ستاره ها مانند خورشید که یک ستاره است، فروزان اند و خود شان نور دارند. ستاره ها، اجرام سماوی اند که فروزان و درخشان اند. تابش ماه از درخشندگی ستارۀ است که نامش خورشید است، نه از خود ماه. تابش ماه در واقعیت بازتاب نور خورشید در ماه است نه اینکه ماه چهارده خودش درخشان باشد. اگر نور خورشید نمی بود ماه را ما نمی دیدیم. 

این هم نمونۀ گویایی از علم پیامبران که مستقیم با خدا و فرشتگانش در آسمان تماس داشتند و مستقیم علم را از خدا می گرفتند. اینان اند که میلیون ها انسان بی سواد، کم سواد، دانش گریز، خرافه‌پرست، جنگ‌گَرَه و خردباخته به دنبال شان روان اند

آیۀ دیگری در رابطه با بیعت:

وآیۀ ۱۸همین سوره

«به راستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت می کردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و برآنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد.»

درین آیه الله به یک رسم جاهلی بت‌پرستان مکه خشنود و شادمان می شود. این خشنودی مانند خشنودی یک آدم عادی و بی‌خبر است که از یک عمل غیر مترقبه شادمان می شود.

نه تنها خشنود می شود بلکه آنچه در دل های آنان است بازشناسی می کند. گویی که پیش ازین حادثه آنان را خوب نمی شناخته است، برای آنان به سبب این کار آرامی و پاداش و پیروزی وعده می دهد. 

آیا الله بارها و بارها، با فرو فرستادن آیه های گوناگون، نگفته بود که به همه چیز آگاه و دانا است. پس این بیعت را پیش از پیش نمی دانسته که خوشنود شده است؟ 

چنین معلوم می شود که الله پیش از اینکه مؤمنان، زیر آن درخت با پیامبر بیعت نکرده بودند، از چیزی که در دل های آن مردم بوده نمی دانسته است ولی بعد از آنکه دل های شان را بازشناسی کرده است و از آن خشنود هم شده است، درست مانند ما که از تجربۀ خود می آموزیم و میدانیم.

ولی سپس الله در آیه ۱۱۱ سورۀ توبه حتا از خرید و فروش جان و مال مسلمانان در بهای بهشت یاد می کند. الله مانند یک انسان عادی و علاقه‌مند با خرید و فروش، نه تنها، خشنود می شود، بازشناسی می کند، برای کسانی که به پیامبرش بیعت کرده اند، آرامش، پاداش و پیروزی می دهد، بلکه در معامله خرید و فروش نیز سهم می گیرد و از لوح محفوظ آیه ۱۱ سورۀ توبه را روان می کند:

«در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [ بهای ] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است همان کسانی که در راه خدا می جنگند و می کُشند و کشته می شوند. [این] به عنوان وعده حقّی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با او کرده اید شادمان باشید، و این همان کامیابی بزرگ است.»

درین آیه الله مستقیما با بنده های خویش البته از زبان پیامبرش خرید فروش می کند و می گوید که در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [ بهای ] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است. این جان و مالشان را الله به آنان اعطا کرده است، ولی سپس برای اینکه بهشت را نیز به آنان اعطا کند، این جان و مال شان را از آنان بازخرید می کند. این بازخرید برای جهاد و جنگ و کشتار غیر مسلمانان و دیگراندیشان است به وسیلۀ همان کسانی که در راه خدا می جنگند و می کُشند و کشته می شوند. 

ما نفهمیدیم که الله بارها خودش گفته است او بی نیاز و توانا است. او خودش گفته است که رحیم و مهربان است، او عادل است. اگر او بی نیاز و توانا است، برای چه این دکان خرید و فروش را به راه انداخته است؟ و آیا او بی رحمی های جنگ و کشتار و جهاد را نمی داند؟ 

آیا این بی رحمی ها به منطق مهربانی و عدالت او سازگاری دارد؟

البته مطابق این آیه، این خرید و فروش را الله در کتاب های آسمانی دیگر (تورات و انجیل) نیز گفته و [ این ] به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. 

سپس الله می گوید چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله ای که با او کرده اید شادمان باشید، و این همان کامیابی بزرگ است. یعنی کامیابی بزرگ پس از کشتن غیر مسلمانان و کشته شدن خود مسلمانان برای بهشت.

البته آنانی که شستشوی مغزی و خرد باخته شده باشند با خواندن این آیه مال و جان خود را با کمال میل به بهای بهشت جاودانی ارزانی می دارند. زیرا مال و جان را نیز الله داده است و میتوان آن را برای رضای الله برای خرید بهشت به قیمت کشتار و قتل دگراندیشان به کار برد. 

هزاران مسلمان شستشوی مغزی شده حاضر و آماده اند که درین را زندگی خود را فدا کنند غافل از اینکه تمام این وعده ها، از وعده های سرخرمنی محمد پیامبر اسلام بود برای اینکه هرچه بیشتر مردم مکه و مخالفان را در جنگ داخلی که در آن وقت میان آنان جریان داشت، بکشد، آنان را به زانو درآورد، و قدرت و حاکمیت خود را برقرار کند. 

همین کار را امروز وارثان پیامبران که ذکرش در بالا رفت می خواهند انجام دهند تا تسلیمی کامل که هیچ دیگر اندیشی نماند و دین خدا به گونه کامل پابرجا شود. البته این دین خدا همانا حکومت ملا ها و همگنان شان است.

در اینجا یک وعدۀ سرخرمنی دیگری الله را نیز یاد می کنم که پیش ازین در یک یادداشتی ذکر کرده بودم. این وعده درین جهان برآورده می شود نه در روز قیامت.

آیه ۱۸۶ سورۀ بقره:

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ.

ترجمه: استاد مهدی فولادوند

«و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [ بگو ] من نزدیکم، و دعای دعاکننده را- به هنگامی که مرا بخواند- اجابت می کنم ، پس [ آنان ] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.»

 

کدام دعای دعا کننده گان و فرمان برداران الله در رابطه با مصیبت مردم غزه که روزانه دایم دست به دعا اند، درین دنیا اجابت شد، که ما توقع این وعده سرخرمنی الله را در جهان پس از مرگ داشته باشیم؟ 

در آیه ۱۸۶ سورۀ بقره الله وعده کرده است که دعای دعاکننده را به هنگامی که او را بخواند درین جهان اجابت می کنُد نه در قیامت یعنی این وعده در زمان دعا است. 

 

به هر حال، از آیه ۱۱۱ سورۀ توبه آخوند ها و گروههای جهادی برای حمله های دهشت افگنانه و خود کفانی (انتحاری) استفاده می کنند. آنان جوانان را برای خرید بهشت و حوران زیبا و دست نخوردۀ بهشتی، و فروش جان و مال شان به الله، اول شستشوی مغزی می کنند و سپس برای کشتار مخالفان سیاسی خویش آنان را به کام مرگ می اندازند.

این را می نامند بیعت و عهد بستن به خدا. به کسانی که خودکفانی می کنند، گفته می شود که هیچ کسی وفادارتر از خدا به عهد خویش نیست. اگر آنان خود و چند انسان دیگر را بکشند، از مرگ نترسند، به اساس وعده خدا به بهشت می روند. 

اما بعد ازینکه آنان کشته شدند، شدند. به گفتۀ عمر خیام کسی نیامد از آن جهان نیامد که بپرسیم ازو که: «احوال مسافران دنیا چون شد؟» 

وعده سرخرمنی الله برای کشتار بندگان دیگرش بر اساس منطق سادۀ انسانی، نه به بی نیاز بودن الله، نه به توانا بودن الله، نه به مهربان بودن الله و نه هم به عادل بودن او سازگار است. زیرا بی نیاز بودن، توانا بودن، مهربان بودن و عادل بودن او را زیر سوال می برد و چنین کسی بی نیاز، توانا، مهربان و دادگر نیست.

این همه به یک چیز سازگاری دارد و آن خرید و فروش جان انسان به قیمت رسیدن به هدف سیاسی، به فرمانروایی و قدرت که برای رسیدن به هدف سیاسی هر وسیلۀ غیر اخلاقی و غیر انسانی را می توان به کار گرفت. همین کار را اسلامگرایان در گذشته انجام میدادند و امروزی انجام می دهند. 

(۳۰ جون ۲۰۲۴)

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. درود به دکتر عزیزپور!
    به فکر و نام و قلم شما افتخار!
    افتخار بشما که وقت خودرا طور موثر به مصرف میرسانید و وظیفه بزرگ روشنگری را پیش میبرید. انسانهائیکه به فکر کردن عادت ندارند، آنهارا رهنمائی میکنید که فکر کنند و شک و باز بینی را برای نجات افغانستان پیشه سازند.
    شاد و پیروز باشید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا