قابل توجه برخی ها وگاهی بسیاریْ ها
اگر با تجزیه مخالفید، پس مقاومت را حمایت کنید، یا، با آزادی هم مخالفید؟
حوادثِ اتفاق افتادهی جدید در نابودی افغانستان برنامهریزی های قبلی غرب بود که حالا ثمر دادند. شهید ساختنِ رهبرانِ غیرِپشتون به خصوص احمدشاه مسعود برای براندازی حاکمیتِ تاجیکتبارران تحت قیادتِ شهید استادربانی و تسخیرِگام به گامِ اراضی افغانستان ولو به کوتاه مدت توسط پاکستان با حمایت آمریکا و انگلیس و سپردن کشور به گروه تروریستی طالبان بود و است. کنفرانسگونهی تاشکند، برنامه های در حال راه اندازی آمریکا، بیتفاوتی جهان نسبت به نسل کشی های دوامدار در افغانستان، اقتصاد ویران، اعدام های پنهان، کشتار های گروهی دو تا چند صد نفره، سربریدن های طالبان، بذل کمک های عیان و نهان به طالبان تروریست از سوی حامیان عرب و عجم و آمریکا و انگلیس و اروپا به ژاندارمری پاکستان. راه اندازی هیاهو و طنطنهی قبل از اشغال و حالا تسخیر وجد سازی احتمالی واخان بدخشان از بدنۀ بدخشان همه و همه مواردی اند که به کمک ستون پنجمی های خاین عملی میشوند. من در پیشا سقوط پیرامون دلایل شهادت قهرمان ملی مقالهیی نوشتم. حالا که به آن نظر انداختم خواستم دوباره بازنشر کنم تا ملت بدانند که هیچ کسی برای آنان و کشور شان دل نمیسوزاند. به خصوص برای پارسی گویان و افغانستان شمالی و مرکزی. آنان هم نخبههای ما را به زنجیرههای ترورها بستند و هم سرزمین های ما را برای نیروهای تروریستی نیابتی شان تسلیم کرده و بیخیال شاهدان با مدعا و با تحرک و همدست و باداران گروه وحشی طالبانی در قتل و شهادت ها، ویرانگری ها و چپاول دارایی های مردم ما اند. خواست من از فارسی زیانان سراسر کشور این است که با سایر اقوامِ غیر پشتون برای نجات سرزمین های مان و برای بقای نسل های مان و برای وفا به خونِ شهدا و قهرمانان مان و برای دستیابی به استقلال و آزادی و خود صاحب شدن وطن خود تجزیه را گزینهی اول قرار دهند و تا رسیدن به آن که زمانگیری دارد به گروه های مقاومتِ ملی تحت افغانستان در مقابل جوخه های مرگ طالبانی پاکستانی و خیبری ایستادهگی نمایند.
باز نشرِ استصوابی
۱۴۰۰ شهریور ۲۴, چهارشنبه
احمدشاه مسعود را شهید کردند تا دسترسی به افغانستان ساده شود
نوشتۀ عثمان نجیب
کوچ دادن اجباری در دورهی اول طالبان هم بود اما نه به وسعت امروز. چون امروز پاکستان تصمیم گیرنده است و پشتون خیبر پښتونخواه:
در دور اول حاکمیت طالبان هدایت صریح تخلیهی بلاک های پلیس موسوم به شهرک څارندوی از طرف طالبان داده شد. سرعت عمل و خشونت برای تخلیه چنان بود که قباله های دست داشتهی منسوبان شهرک څارندوی توسط ملا عمر باطل شد. نقطهی قابل توجه برای تخلیه آن نه بود که منازل مردم به شدت زور از آن ها گرفته شده و خود شان در روی جاده ها رها شوند. در مورد دوم برای طالب ارزشی نداشت که زن و مرد و طفل و کودک بیجا شده از منازل و ملکیت های شخصی شان را چی سرنوشتی انتظار داشت. مخصوصاً که اکثریت کامل باشندهگان و مالکان آپارتمان ها باز مانده های شهدای څارندوی آن زمان بودند و آنان هیچ پناه گاهی غیر از دربار خدا نه داشتند. فامیل ها از همه اقوام شریف کشور تاجیک، هزاره، پشتون، ازبیک و دیگر اقوام محترم افغانستان در آن جا اسکان داده شده بودند. مهم آن بود که آپارتمان ها را پس تخلیه نه برای طالبان افغانی که عمدتاً برای طالبان و جنگجویان عرب، چیچین، پاکستانی. آفریقایی توزیع می کردند.
خشونت مقامات طالبان در ایستادهگی در حدی رسید که کالا های مردم را از کلکین های آپارتمان های شان به بیرون پرتاب می کردند و خود شان به زور و تهدید و ارعاب مجبور به ترک خانه های شان می ساختند تا اجنبی ها را با فامیل های شان جا به جا کنند. چنانی که اعراب پسا مشرف ساختن مردم به اسلام چنین کار ها را کردند و حالا باز مانده های شان بخشی از افغانستانی ها اند. با این تفاوت که بر خلاف آفریقا و بخش هایی از شرق میانه اعراب کوچ کرده از بادیه نشین های عربستان و شبه جزیرهی عرب نتوانستند زبان عام ملت افغانستان را از فارسی دری و پشتو و سایر زبان های بومی تغییر بدهند و خود شان در میان زبان فارسی دری و قسماً پشتو مدغم شدند و اگر عمر هر نسل عرب آورده شده به افغانستان پسا توسعهی امپراطور دین مقدس اسلام هشتاد تا صد سال محاسبه کنیم و آغاز متوطن شدن شان را از سن بیست سالگی پدران شان محاسبه کنیم، نسل موجود قوم شریف عرب حد اقل چهاردهم نسل از اعراب خود شان اند که در وطن ما لنگر انداختند.
خوشبختانه که پس از حادثهی جعلی و ساختهگی یازدهی سپتامبر ۲۰۰۱ توسط آمریکا و لشکر کشی آمریکا به بهانهی انتقام از طالبان مردم نفس راحت کشیدند و طالبان اعراب و آفریقا و نیرو های تروریستی چند ملیتی نابود شدند. آمریکا و اروپا که مقاومت ملی و شخص احمدشاه مسعود قهرمان ملی را مانع هجوم شان به افغانستان می دانستند و آن امر در سفر احمدشاه مسعود به اروپا یقین کامل شد که قهرمان ملی به هیچ صورت موافق به لشکر کشی غرب در افغانستان نبود در نهم سپتامبر ایشان را شهید ساخته و بزرگترین مانع فرا راه لشکر کشی شان دیگر حیات نداشت و آنان از هوا و بعد ها زمین به افغانستان ریختند.
حالا من نه می دانم همان نسل بیست سال پیش ساکن در شهرک څارندوی همه نابود شدند تا از گذشتهی خود به مردم قصه کنند یا سایهی ترس طالبانی ایشان را جبون ساخته است. طفل پنج سالهی آن زمان بیست و پنج ساله شده حداقل روایتی را از کلان ها شنیده باشد، طفل ده ساله حالا سی ساله شده که بی گمان اگر همه ماجرا نه فیصدی آن را به یاد دارند. همین گونه بیست بیست سال به عمر هر باشندهی شهر کابل و به خصوص شهرک څارندوی اضافه کنید. محاسبهی تان برای پرسش چرایی سکوت آنان دقیق می شود.