خبر و دیدگاه
موضع واحد قبیله گرایی _ بخش اول ، دوم و سوم
بخش اول
مصاحبه ای جناب مزدک با تلویزون افغانستان انترنشنل، پشتونهای حزب دموکراتیک خلق،اسلام گرایان سیاسی وسلفی وشاخه های جدا شده از حزب دموکراتیک نوین وسازمان جوانان مترقی را در یک موضع سیاسی برای حفاظت از حریم ممنوعه ای قدرت قومی وتابوهای قبیله یی قرار داد. این مساله بیانگر آن است که برخلاف ادعا های بلند بالای گرایش های چپی و« چپ واقعی» برای همه دفاع از حاکمیت های قومی به مثابه ای ننگ قومی ومیراث قبیله یی مطرح است ونه چیزی کمتر و نه بیشتر. وقتی مصاحبه های بلند بالای تلویزونی را می بینیم ومقالات حاشیه ای فربه تر از متن را مرور میکنیم، درد همه از چپ افراطی تا راست افراطی این است که چرا حریم ممنوعه حاکمیت قبیله یی، مقام رییس قبیله ومناسبات معمول سنتی سلطه یک قومی بردیگران زیر پرسش قرار گرفته است.
دوستان عزیز، هم در مصاحبه ها وهم در نبشته های شان تلاش کرده اند که همۀ کاسه وکوزه را بر سر مداخله ای خارجی بشکنند،عده ای را به کودتا گری متهم کنند و« برف بام خودرا بالای بام دیگران باندازند»؛ اما آقای گلبدین حکمتیار در چندین جلد کتابی که نوشته و حد اقل در بیست مصاحبه ای تلویزونی که با تلویزونهای مختلف انجام داده است، از همکاری خود با پشتونهای خلقی برای کودتا واز مذاکرات وتوافقات خود با نجیب الله برای تشکیل حکومت سچه ای غلزایی وکودتا علیه بخشهای دیگر حزب پرده برداشته است. یاوه گویی وهنگامه طلبی دوستان چیزی را تغییر نمیدهد واین حوادث ضبط وثبت تاریخ اند.
بدون شک عامل خارجی در روند شکل گیری حوادث سیاسی در کشورفکتور مهم بوده است و اما عامل داخلی فروپاشی حزب به تاریخ پیوستۀ وطن، بیشتر به کارروایی نجیب الله وتیم او مربوط بوده است. همه دیدیم ودیدند که حاکمیت سیاسی حزب وطن را برای ساختن « امپراتوری لوی پکتیا» به حراج گذاشتند، بحران اجتماعی وقومی را به نقطه ای بی برگشت رساندند، قدرت نه در انحصار حزب، بلکه در انحصار یک قوم بود، مزدوران آی.اس.آی را تا ارگ استقبال کردند، همه چیز را در خطوط قومی فروپاشاندند و تمام ارکان حزب و حکومت وقوای مسلح را در دست یک ولایت سپرده بودند.حال جانب داران نجیب الله نوستالوژی وحرمان آن شکست را زمزمه میکنند که چرا نتوانستند پروژه آن زمان را به کرسی بنشانند و غنی احمدزی به جای آن احمدزی قبلی توانست این پروژه را به موفقیت برساند واز آن شرمساری تاریخی در رنج اند.
به عرض آن دوستان چپ واقعی! امیریها، خالدیها، عزیزی ها ودیگران که تلاش دارند درد قومی شان را زیر نام « چپ واقعی » پوشش بدهند، باید برسانم که تجاوز بر افغانستان چند سویه بود ونه یکسویه. امریکایی ها، پاکستانی ها وانگلیسها وحتی چینایی ها همان قبله ای افراد مستقل! از مدتها پیش در زمان جمهوری ارستوکراتیک محمد داود خان برای تجاوز به افغانستان سنگر بندی کرده بودند وشما نیز جز آن سنگر بندی زیر چترامریکایی ها بودید. وقتی روسها از کشور خارج شدند، تجاوز نه تنها قطع نشد، بلکه افزایش یافت وهنوز ادامه دارد واین خود میرساند، ما با تجاوز چند بعدی از همان زمان مواجه بوده ایم. اگر واقعاً اشتیاق بحث منصفانه را دارید میتوانیم به این بحث بپردازیم. قصد نگارنده این نیست، در صدد کتمان تجاوز شوروی بر کشور که بحران فراگیر را بر مردم ما تحمیل کرد، باشم. آن هم تجاوز است و تجاوز را نمیتوان با ساده سازی، لق لقه زبان وقطار کردن واژه ها توجیه کرد. (ادامه دارد)
بخش دوم
ارچند دوستان ما که از اندیشه های « دموکراتیک نوین »، در گرداب قبیله گرایی گیر افتاده اند، از شق وشوق بسیار سخن گفتند. به سوسیال امپریالیسم متوفای روس تاختند، به وابستگی چپ طرفدار اتحاد شوروی ایراد گرفتند، سرکوبهارا نشانه گیری کردند وعاملهای بحران را برشمردند، درست. واما نگفتند که عامل مهم وابستگی، وابستگی ایدئولوژیکی بوده که نه تنها پیروان روس وامریکا را، بلکه پیروان «چین کمونیست» را نیز مصاب کرده است. در جنگ امریکا علیه اتحاد شوروی در میدان افغانستان، پیروان در هردو طرف به « ارتش افغانی» آن قدرتها تبدیل شدند. چین به پادوی اکمالاتی وتسلیحاتی امریکا بدل شد وپیروان هم ناگزیر در همان صف شمشیر زدند. اگر دوستان واقعاً به مقوله های جنگ طبقاتی، تئوری دوران ساز، جنگ دهقانان علیه زمینداران بزرگ، ملاکها و فئودالها وشهر وده می اندیشیدند، باید غیر از آن عمل می کردند، که کردند.
شاید پندار دوستان این بوده است که آن جنگ آزادیبخش بود. عزیزان! تاریخ سوسیال امپریالیزم شوروی و تجاوزش بر کشور ما گذشت، پس از آن مردم ما با دو تجاوز پاکستان وتجاوز امریکا وناتو مواجه شدند وهم اکنون کشور در چنبرۀ اشغال پاکستان قرار دارد؛ چرا علیه این اشغالگریها به جنگ آزادیبخش نرفتید و با همان سلاحهای چینایی که در جنگ امریکا علیه شوروی بکار می بردید، فیر نکردید؟ آیا در ماهیت اشغال کدام فرق است؟ شما در زمان حکومت دست نشانده ای امریکایی کرزی پنج وزیر در کابینه داشتید. مگر همان حاکمیت وابسته ای امریکایی نبود؟
سروران گرامی! خط واهداف سیاسی را چگونگی مناسبات قدرت با مردم تعیین می کند، نه « سیاست از لولۀ تفنگ» . مناسبات قدرت در کشور، مناسبات سلطه وتابعیت قومی است. الیت سیاسی یک جامعه نه تنها قدرت، بلکه تمامی نماد هایی که باید ملی می شدند، در انحصار قومی خود درآورده است. همین الیت سیاسی برای اینکه در جنگ قومی برای تصرف قدرت پیروز شود، از قرن نوزده تا کنون پای تجاوزگران بیشماری را به داخل کشور کشانده است، تا منافع سیاسی ـ قومی اش را در زیر سایه ای تجاوز خارجی حفظ ودیگران را سرکوب کند.انحصار قدرت قومی، حاکمیت های وابسته به بیرون ورمز وراز پیوسته ای تجاوز خارجی، جاسوس بازاری در کشور همه به هم مرتبط اند و حلقه های یک زنجیر.
تا زمانیکه این واقعیت بی عدالتی ملی و سیاسی در کشور بر طرف نشود؛ همه باشندگان این کشور صاحب سرنوشت ملی وسیاسی خود نشوند و قدرت سیاسی به مرجعیت عدالت برای همه تبدیل نشود، نه به آزادی می رسیم، نه به عدالت، نه به دموکراسی ونه به پندار دوستان به صف بندیهای طبقاتی. گره ای فرو بستۀ اصلی مردم این است، که باید باز شود. آخر مگر دوستان نمیدانند که طی این دوسده کی راه بلد وراه نشاندهنده ای تجاوز خارجی بر کشور بوده است؟ وچرا؟ ( ادامه دارد)
بخش سوم
دوستان عزیز! شما در کنار مسخ تاریخ، کتمان واقعیت بی عدالتی ملی وسیاسی، وحدت ملی و…، مفاهیم واژه ها را به طور سرچپه بکار می برید. اولترا ناسیونالیست قومی را در نوشته های تان بر مزدک ومزدکها برچسپ زده اید. در حالیکه این زبانزد به کسانی اطلاق می شود که بر حاکمیت سیاسی دعوای تملک مالکانه دارند؛ تمام نماد ها ونمود های ملی را قومی ساخته اند؛ در صدد حذف واستحاله اقوام در یکی اند؛ بر همه هویت یک قومی را تحمیل میکنند وهمه چیز را برگرد قومیت افغان می چرخانند.
مزدکها به برابری، برادری، مشارکت عادلانه سیاسی، ملیت سازی بر پایه اشتراک داوطلبانه وحقوق برابر همه جوامع واقوام برادر تاکید کرده اند، به هویت ملی ای باور دارند که درآییه آن همه خود را بیبیند. انصافاً در مورد کی واژه ای « اولترا ناسیونالیست قومی» صدق میکند؟ سرچپه فیر کردن ادبیات فارسی برای توجیه تابوهای قبیله یی در واقع استحاله چپ های انقلابی افراطی قوم حاکم وبرتر را در اعتقاد وسیاست فاشیستی به خوبی نشان میدهد.
دوستان عزیز، حتی از طعنه زنی کوچه وبازاری در مباحثات سیاسی وفکری دریغ نکرده اند. در نوشته ها ی خویش بر پناهندگی اعضای حزب دموکراتیک خلق در غرب ودر کشورهای سرمایه داری ایراد گرفته اند، گویا خود شان در کشورهای سوسیالیستی زندگی می کنند ویا اینکه در سنگرهای گرم مبارزه ای طبقاتی مصروف محاصره ای شهر ها از طریق دهات اند. چرا کور خود وبینای دیگران!
مگر دوستان همین شما نبودید که یکجا با شبکه های استخبارات کشورهای سرمایه داری در تعقیب اعضای حزب فروپاشیده ای دموکراتیک خلق فلیته وچراغ گرفتید و برای عده ای در شبکه های جاسوسی دوسیه ساختید. مگر به تعبیر خود تان سرمایه داری دشمن همان « سوسیالیزم چینی» شما نیست؟
انقلابی های دوران ساز ما، در نوشته های بلند بالای شان فرموده اند که این مصاحبه ها برای آن است که میخواهند در یک الیگارشی قومی در حاکمیت بعدی سهیم شوند. این در واقع پندار بافی دوستان است؛ اما بر عکس تا جایی که همه میدانند ومیدانیم، انقلابی های دیروز به مریدان ملا هیبت الله تبدیل شده اند ودر تقلا افتاده اند، تا دایره ای حاکمیت یک قومی را با جذب پشتونهای پاکستان وسعت دهند و برای چری ها، دوبی ها، کیسه مالان ونانواهای آن طرف مرز دیورند، وزارت، ریاست و ولایت دست وپا کنند. همین اکنون تعدادی از مقامات « افغانی» در اختیار پشتونهای پاکستان گذاشته شده است. و فرزندان این آب وخاک فرار دیار هجرت وغربت.
دوستان! از همه ای این « کی نمیداند ها» وقطار کردن مفاهیم تئوریک فاقد عملی، لازم نیست به یکی دو مورد خود تان عمل کنید؛ تا همه بدانند که دوستان تنها حرف نمی زنند و دست وآستین برای تحقق آرمانهای انقلابی، تئوریهای دوران ساز طبقاتی وجنگ طبقاتی بر زده اند. مسئول تحقق « کی نمیداند ها» کیست؟ یکی از این نویسندگان، آقای عزیزی، نپذیرفتن « کی نمیداند» هارا دشمن انسان حساب کرده است که نه توجیه علمی دارد ونه توجیه منطقی، بهتر بود همه را به نپذیرفتن تابوهای قبیله یی محکوم می کرد، تا حد اقل بدخواهان! به دشمن قبیله گرایی تقلیل پیدا می کردند ونه دشمن انسان. ( ادامه دارد»