دیدگاههای ضعیفِ شرکتکنندهگان نشست مسکو
واقعاً جای تعجب است که چرا آنانی که در نشست مسکو شرکت کردهاند، اینگونه خوشباورانه نسبت به طالبان و دیدگاههایشان قضاوت میکنند. انتظار برده میشد اگر سیاسیونی که از افغانستان به این نشست رفتهاند، تأثیری بر دیدگاههای طالبان نگذارند، حداقل خودشان در شعاع و منظرِ طالبانی قرار نگیرند. متأسفانه اما آنچه این روزها از زبانِ این سیاسیون شنیده میشود، میتواند نسبت به صلح آینده ـ اگر واقعاً چنین اتفاقی بیفتد ـ موجب نگرانی شود.
سیاسیونی که از افغانستان به نشست مسکو دعوت شده بودند ـ که البته تعدادی از آنها بنا به برخی دلایل از شرکت در این نشست اجتناب ورزیدند ـ از دیدگاه واحد و منسجمی در خصوصِ وضعیت سیاسی کشور و اینکه از چه نوع صلحی با طالبان حمایت میکنند، برخوردار نبودند. پراکندهگی دیدگاهها سبب شد که در برابر هیأت طالبان که دارای دیدگاه واحد بود، این افراد با قوت طرح و نظراتِ خود را عنوان کرده نتوانند و در کل، هیأت سیاسیون افغانستان ضعیف جلوه کند.
طالبان اما یاد گرفتهاند که در چنین موقعیتهایی، چگونه از تمام امکانات به نفعِ خود بهرهبرداری کنند. این طبیعی هم هست که طالبان تلاش کنند که خود را در موقعیت برتر و مهمتر نشان دهند، زیرا این گروه نه از نظر حقوقی و نه از نظر سیاسی از چنان جایگاهی برخودار است که در نشستها و دیدارهای سیاسی این برتری را به صورتِ عینی نشان داده بتواند؛ پس گروه طالبان و هیأتهایی که به نمایندهگی از این گروه در کنفرانسها و نشستهای خارجی شرکت میورزند، خودشان به تنهایی تلاش میکنند که در مورد خود بزرگنمایی کنند.
مثلاً در نشست اولِ مسکو که آن زمان از سوی وزارت خارجۀ این کشور راهاندازی شده بود و هیأتی هم از شورای صلح در آن حضور داشت، نمایندهگان طلبان تلاش میکردند که سینههایشان را ستبر ساخته، سرها را بالا بگیرند و در کنار سرگی لاوروف وزیر خارجۀ روسیه ایستاد شوند. در نشست دومِ مسکو هم که ظاهراً آن را یک نهاد متعلق به افغانستانیهای مقیم در آن کشور برگزار کرده بود، هیأت طالبان از آغاز تا ختم به بزرگنمایی خود، چه در رفتار و چه در گفتار، تلاش میکرد. حتا برپایی نماز به امامتِ یکی از افراد هیأت طالبان نیز به همین هدفِ خود بزرگ جلوه دادن صورت گرفت. البته یک موضوعِ دیگر نیز قابل ذکر است که طالبان رهبری واحد و بسیار خشن دارد. در رهبری طالبان جایی برای اما و اگر کردن نیست. رهبری این گروه که بیشتر یادآورِ رهبریهای خشونتگرا و توتالیتاریستی است، به محض اینکه احساس کند که یکی از افرادش میخواهد مستقلانه بیندیشد، بهآسانی او را از مسیر راه برمیدارد. به همین دلیل هم اعضای طالبان در تمام نشستها و کنفرانسها بسیار شمرده و دقیق مسایل را از روی کاغذ عنوان میکنند و اگر به موردی برخورد کنند که دستوری در آن رابطه از سوی رهبری آن صادر نشده باشد، آن موضوع را به نشستِ بعدی موکول میکنند تا از رهبری خود کسب تکلیف کنند.
اما هیأت سیاسیون افغانستان چگونه بودند؟ این افراد از احزاب و سازمانهای مختلف به این نشست دعوت شده بودند. برخیها از افراد سابقِ گروه طالبان بودند و عدهیی دیگر نیز تفکراتی داشتند که نزدیک به تفکراتِ طالبان بود. وقتی برخی از سیاسیون افغانستان که از نشست مسکو برگشتهاند، اینگونه خوشبینانه نسبت به نتایج این نشست قضاوت میکنند، جای تعجب ندارد اما یک عده بودند که میتوانستند دیدگاههای فعلیِ موجود در جامعۀ افغانستان را به هیأت طالبان بازگو کنند. وقتی کسی مثل فوزیه کوفی نمایندۀ پیشینِ مردم بدخشان در مجلس نمایندهگان آنگونه در مورد تغییر دیدگاههای طالبان در مورد زنان صحبت میکند، واقعاً جای تعجب دارد. حال آنکه طالبان هیچ تغییر دیدگاهی در رابطه با زنان از خود نشان نداده و اگر هیأت این گروه در نشست مسکو برخی مسایل را مطرح کرده، فقط برای اغوای عموم بوده است. از طرفی، قرار نیست که پس از توافقهای صلح، طالبان دوباره به قدرت برگردند که اینگونه نسبت به تغییر دیدگاههای آنها در مورد زنان و یا فعالیت رسانهها خوشبین بود.
از هیأت سیاسیون افغانستان انتظار میرفت که با قوت از تغییرات جامعه طی هجده سالِ گذشته سخن میگفت و به طالبان و حامیانشان حالی میکرد که جامعۀ افغانستان آن جامعۀ ایستا و مطیعِ هجده سالِ پیش نیست که بتوان آن را هر قسمی که خواست، همچون موم شکل داد. در این هجده سال که طالبان یکسره برای نابود کردنِ ارزشهای مردمسالارانه و حقوق بشر زرمیدهاند، در افغانستان قشری به بار نشسته که جهـانِ امروز را میفهمد، با دانش و فناوری امروز آشناست و نمیخواهد که حکومتی خودکامه برایش تعیین تکلیف کند. امروز شاید جامعۀ مدنی و رسانهییِ کشور زیاد قدرتمند به نظر نرسد، ولی نادیده گرفتنِ آن ناممکن است. طی هجده سال گذشته، جامعۀ افغانستان متحول شده و این تحول را در هر سطح و سویهیی میتوان شاهد بود.
برخی دانشمندان سیاسی هشدار میدهند که نسبت به وضعیت کشورهای خود همیشه هوشیار و بیـدار باشید؛ چون هر آن ممکن است که استبداد و خودکامهگی از راه برسد. آنها با اشاره به دو پدیدۀ مذموم در قرن بیست که یکی به فاشیسم هتیلری انجامید و دیگری به استبداد استالینی، میگویند که گاهی گروهها و افراد مستبد با فریبکاری و اغوا میکوشند قدرت را به دست گیرند و جامعه را به قهقرا ببرند. این تحلیلِ کاملاً بهجا و دقیقی است و باید مردم افغانستان و به ویژه قشر نخبه و جوانِ آن نسبت به وضعیت هوشیار و بیـدار باشند تا در دامِ هیچگونه استبدادی گرفتار نشوند، چه از نوع طالبانی آن و چه از نوع غنیخانی آن.