خبر و دیدگاه

قرآنِ متکلم و جهانِ مخاطب

دیر زمان قبل عادت داشتم که هر صبح اخبار جهان را از بخش عربی رادیوی مونت کارلو بشنوم  رادیوی مذکور قبل از اخبار برنامهء را به زبان های مختلف منجمله عربی و فارسی زیر عنوان ساعت اصلاح پخش میکرد که مختص به بیان اموزه های دین عیسوی و دعوت به ان بود. بار ها از مبلغ عیسوی ظاهرا ایرانی در کنار ذم و قدح اسلام نیز میشنیدم که این مطلب را به عبارت های مختلف تکرار میکرد که مخاطب قران أعراب اند و محمد ص اعراب را مکلف به قبول اسلام میشمرد و غیر اعراب که مسلمان شده اند سفاهتی بیش نکرده اند و در چیزی بینی زده اند که برای ایشان نبود واینک که عیسی مسیح فضل نموده راه صلاح انان استماع به این “برنامهء اصلاح” است تا ترک اسلام گویند و رضای مسیح را دریابند و رستگار شوند.

در سایهء انتشار رسانه های مرئی و سمعی و کتبی چنین داعیه ولو که زیر هر عنوانی باشد بر زبان غیر مبلغین عیسوی نیز رشد یافته است علل و انگیزهء ان باشد بجایش ولی با عبور نظری بر استدلال طائفهء که پیشه ور این ادعا اند دریافتم که این طائفه در بیان ادعای خود دو نوع استدلال کرده اند یکی استدلال عمومی که مبتنی است بر انچه که انرا میتوان بحث آفاقی نامید. در بحث افاقی “حابل و نابل” از سوی مستدل خلط میشوند و مقولات این و ان به عاریت گرفته میشود و معجونی در قالب دلیل ارایه میشود و ممکن برای اثبات مدعا مفید باشد و ممکن هم نباشد .رد و نقض چنین بحث افاقی با بحث افاقی متقابل صورت میگیرد و چون دائرهء بحث های افاقی بسیار وسیع اند و مشتمل بر اطلاعات و مقایسات و اقتباسات اند داوری بر مبنای ان از زبان تا زبانی و از قلم تا قلمی فرق میکند. در این عرصه کتاب های بسیاری را اسلامیان از وجود خالق تا هدف خلقت وعبثیت اعتراف به وجود خالق و سپس قطع تعلق او به مخلوق, و ظهور انبیاء و خواص انبیاء و لوازم نبوت ووفرق ان ازمدعیان قدرت وبشارت  نبی به نبیی بعدی وبالآخره ختم نبوت و بالآخره شاخصه های حق و لزوم اتباع مذهب حق و اینکه حق واحد است نه متعدد ولو که انسان در دام ظن تعدد ان بیفتد و کیفیت معذوریت انسان و عدم معذوریت انسان در چنین ظن, نوشتند و این نوشته ها را بطور متناثر یعنی پراگنده از دائره المعارف کتب اسلامی اینجا و انجا میتوان دریافت.

یکی هم استدلال متنی است که رهنمایی برای اهل هر دین در دیانتش بوده است و مسلمانان نیز از قرآن به حیث متن اول و از احادیث پیامبر شان به حیث متن دوم در عرصهء احکام از قبیل حلال و حرام رهنمایی جسته اند و چهارده قرن جماعت قاطبهء امت اسلامی در روشنی این مشعل مسلمانی خود را تعریف کرده اند و دست یغمای رهزنی ان مشعل را هنوز خاموش نکرده است.

منظرین و مبلغین غیر مسلمان در تلاش تأیید مذمت اسلام و حصرِ زمانی و مکانی متن ان بعضی آیاتی را از قرآن ضمیمهء استدلال خود ساختند و چنین وانمود کردند که این آیات قرآنی خود میگوید که مخاطب ان اعراب اند پس غیر اعراب را دخلی در قبول اسلام نیست و بنا بر ان توصیه بر صد ها ملیون مسلمان غیر عرب که تنها تعداد مسلمانان اندونیزی بیشتر از مجموع اعراب اند- انهم به فرض اینکه مستعرب هارا عرب نامید- چنین میکنند که جامهء اسلام از گردن بکشند و رهی دیگری گزینند که در ان ره دیگر هم کدام نان روغنیی ندارند.

این افقر عباد الله در این روزگار سراسر پریشانی و بی ثمریی گفتمان های دورِ استبداد که خود تاثیر بالغی بر عدم رغبت در نوشتن دارد خواسته است تا در رد  استدلالِ وهمی از آیاتی برای تاکید این  ادعا که مخاطب اسلام فقط عرب است و عجم مستثنی است  این سطور ذیل را بنویسد و فشردهء آیاتی را که دلالت بر خطاب عام قرآنی میکند و اسلام را فرا خوانی برای همه بشر معرفی میکند نقل کند و سپس به بیان آن آیاتی که سهوا یا عمدا برای متوهمینش در باب این ادعا ی  عقیم شبهه افریده است نیز فشرده بپردازد.

نمونهء بارز آیات قرانیی دال بر تعمیم خطاب قرآنی برای همه  بش:

ا- خداوند جلت عظمته در سورهء فاتحه بعد از تعلیم ثنا و ستایش و تمجید ذات قدسیی خود و بعد از بیان  کمال مالکیت خود و بیان تفرد خود به استعانت طلب سیر بر جادهء مستقیم را برای بشر چنین تعلیم فرموده است.

که (اهدنا الصراط المستقیم) یعنی  بنمای مایان را راه راست. و سپس ان صراط المستقیم را که متمثل در اموزه های نازلهء وی اند حق مرغوب و حقیقت مطلوب معرفی نموده است و برای رفع توهمات و دفع این شبهه که   حق ذاتی در نزد او تعالی متعدد باشد با نفی حقانیت راه انانی که در اثر تبدیل و تحریف اموزه های انبیا در باب صلاح بشر  و در اثر تنقیص مقام حق تعالی در متعلقات, مرتکب شدند چنین بیان داشته است (صراط اللذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین)یعنی راه انانی که انعام فرمودی بر ایشان غیر راه انانی که مغضوب علیه گردیدند و غیر راه انانی که گمراهان اند.

با وصف مشارکت اهل اتصاف به این دو صفت مذموم”مغضوب علیهم و ضالین” از نظر لغوی-چون هر گمراه معاند مغضوب است- اما از نظر اصطلاحی در همان زمان نزول وحی متصفین به این دو صفت را عبارت از دو فرقهء گفتند که حضور داشتند و غیر عرب بودند گرچند بعضی انان با عرب بودند و بدینسان مغضوب علیهم را یهود محرفه شمردند و ضالین را نصارای محرفه شمردند و در همچو حال تناقضی میان دلالت لغوی و دلالت اصطلاحی نیز نیست  .

بناءً وجه دلالتِ شاهد بر مدعا در این ایت  این است که اگر مخاطب قران فقط أعراب میبودند نمی سزید غیر اعرابی که متصف به این دو صفت مذموم شدند چنین مذمت میشدند زیرا قاعدهء لغوی این است که خطابِ محصور دلالت بر غیر محصور نمیکند .

ب – خداوند در آیت بیست وهشتم سورهء سبأ میفرماید (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)یعنی و نفرستادیم تورا مگر برای همه مردمان بحیث بشیر و نذیر,ولی بسیاری از مردمان نمیدانند.

و یکی از دلائل ندانستن بسیاری مردمان اینکه معنای کافه را ندانند. کلمهء کافه غایتِ شمول و اشتمال را افاده میکند که در ترجمهء فارسی ان “یکبارگی و همه” را استعمال کردند .و این کلمهء کافه در کنار کلمهء “ناس” بیشتر بر افادهء عموم دلالت کرده است و کلمهء ناس با الف لامِ جنس و پیشوندِ انچه که در قواعد زبان عرب لامِ منفعت نامیده میشود بیشتر بر افادهء شمول دلالت کرده است. و شبیه دلالت کلمهء کافه بر عمومِ مطلق, آیتِ دیگر است ( ادخلو فی السِّلم کافهً و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین ) یعنی داخل شوید در اسلام به یکبارگی یعنی همه و پیروی نکنید گام های شیطان را چون اوست مر شمارا دشمن اشکار.در این ایت داخل نشدن در اسلام پیرویی گام های شیطان شمرده شد وچنین پیروی  امرِ قبیح است و قبح ان منحصر در عرب نیست بلکه شامل عرب و عجم میشود پس نقیض قبح که حسن است نیز عام میشود و رفع و جمع هردو نقیضین درست نیست..

بر علاوهء افادهء لغوی ایت مفسرین امت نیز از کنار ان با چنین تذکر گذشتند .

محمد ابن کعب از مفسرین سلف در بیان کافه للناس گفته است: الی الناس عامه,یعنی برای همه مردمان ,قتاده مفسر معروف سلف و از معاصرین امام جعفر صادق و امام ابی حنیفه رحمهما الله در بیان کافه للناس گفته است:ارسل الله تعالی محمدا صلی الله علیه وسلم الی العرب و العجم فاکرمهم علی الله تبارک و تعالی اطوعهم لله عزو جل,یعنی خداوند محمد را برای عرب و عجم مبعوث گردانید پس مکرم ترین عرب و عجم همانانی اند که خدای عزوجل را در این بعثت فرمانبرداری کردند . و از مفسر ابن ابی حاتم به نقل ازعبد الله ابن عباس رضی الله عنه نیز چنین روایت گردیده است که فرمود خداوند محمد صلی الله علیه و سلم را بر انبیا  و باقی خلائق بر تری بخشید  وجه بر تری بر انبیا اینکه در شان انبیا فرمود (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه)یعنی نفرستادیم رسولی را مگر به زبان قومش که- مقصود از زبان در اینجا حصررسالت ان رسل در اقوام شان اند به دلیل ایت و لکل قوم هاد – ولی در شان محمد فرمود (و ما ارسلناک الا کافه للناس).شاید برای انسان غیر مسلمان قبول بعثت رسول الله برای همه مردمان مدار قبول نباشد واین تعلق به خودش میگیرد همانطور که گفته اند بز از پای خود اویزان و گوسفند از پای خود و اکراهی در قبول دین نیست که (لا اکراه فی الدین)اما انچه معلوم است این است که همان صحابه کرام معاصرین نزول وحی نه اینکه معنای کافه للناس را فهمیدند بلکه بعضی انان مانند همین ابن عباس برای تعلیم غیر متعلم ایت را در تعمیم رسالت محمدی و عمومیت خطاب قرانی بوضاحت بیان داشتند. امام محمد ابن جریر طبری در تفسیرش  جملهء(و لکن اکثر الناس لا یعلمون ) را چنین گفته است : ان الله ارسلک کذالک الی جمیع البشر ,یعنی بسیاری مردمان نمیدانند که تو برای همه بشر مبعوث گردیده ای .و از زجاج لغوی نقل میکند که و ما ارسلناک الا جامعا للناس بالانذار و الابلاغ  و الکافه بمعنی الجامع . و نفرستادیم تورا مگر جامع برای مردمان با پیام هشدار و ابلاغ  .در تفسیر قرطبی نیز ذکر این مساله رفته است.

 

آیت دوم.

أَفَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَمًا وَهُوَ الَّذِی أَنزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلًا ۚ وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ ۖ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (۱۱۴) وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا ۚ لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۱۵) وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۱۱۶) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۱۷) فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کُنتُم بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۱۸

خداوند در آیتِ صد و شانزده سورهء الانعام میفرماید (وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ  إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ )یعنی, و اگر پیروی کنی تو اکثریت انسان های روی زمین را گمراه میسازند تورا از راه خداوند ,پیروی نمیکنند مگر گمان را و نیستند مگر اینکه حدس میزنند.

وجه دلالت  شاهد بر مدعا در این آیت اینکه  خط متقابل خط پیامبر خدا اکثریت مردمان روی زمین شمرده شده اند. اکثریتی که مرکب از نحله ها و فرقه های مختلف اند و خط ایشان خط کج معرفی شده است که مستند بر حدس و گمان است و خط محمد خط یقین است و یقین بنا بر این تفابل افادهء تعمیم در متابعت را میکند و کج اقتضای زوال را میکند. و این ایت در سیاق ایت ما قبل خود امده است که انحراف اهل کتاب را نکوهیده است اهل کتابی که اعراب نبودند.

آیت سوم

خداوند در آیت دو صد و هشتم سورهء بقره میفرماید(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ  إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ)یعنی ای انانی که ایمان اورده اید  داخل شوید در اسلام بیکبارگی و پیروی نکنید گام های شیطان را زیرا اوست مر شمایان را دشمن آشکار.و کلمهء کافه در این آیت تفسیر سلم که همانا اسلام است نیست,بلکه بیانِ دخول است یعنی بیکبارگی ای مردمان وارد اسلام شوید که عدم ان همانا سیر بر گام های شیطان است. و نظر به قاعدهء معروف لغوی و منطقی که نفی در نفی موجب اثبات است سیر بر جادهء شیطان برای همگان در خطاب الهی مذموم است و معکوس ان اسلام است که مطلوب برای همگان میشود

آیت چهارم

خداوند در سورهء اعراف میفرماید(أفأمن أهل القرى أن یأتیهم بأسنا بیاتا وهم نائمون أوأمن أهل القرى أن یأتیهم بأسنا ضحى وهم یلعبون)آیا ایمین پنداشته است اهل قریه ها- مقصود از قریه شهر است- خشم ما را در حالیکه فرا گیرد ایشان را و حال انکه خواب باشند و ایا ایمین پنداشته اند اهل قریه ها گرفت ما را و حال انکه در چاشت روز مصروف بازی باشند.

و جه دلالت شاهد بر مدعا اینکه قری جمع قریه است و مراد از قریه در این ایت و دیگر ایت شهر است همانطور که از مکه بنام مادر قریه ها نام برده شد و منظور از ام القری یا مادر قریه ها محوریت مکه است پس هر جایی که محور است و مردمانی زیادی را گرد اورده باشد قریه نامیده میشود و بنا بر ان منظور در اینجا عموم معموره است که مرتکب عصیان و فساد و افساد شوند و عدم وجود قدرت مطلقه الهی را معتقد شوند و ایمینی را محصول عملکرد محض خود بدانند که انان را ناگه عذاب الهی در شب یا روز فرا گیرد یا اینکه همان عذاب بر بعضی انان در شب و بر بعضی انان در روز باشد  و انچه معلوم است این است که ساکنان معموره مرکب از عرب و عجم اند –

ایت پنجم

خداوند در آیت صد و پنجاه و هشتم سورهء اعراف میفرماید (قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵۸) وَمِن قَوْمِ مُوسَىٰ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)یعنی بگو ای مردمان هر ایینه من فرستادهء خدا یم بسوی شمایان,همه,آن خدایی که مر اوراست ملک اسمان ها وزمین نیست خدایی جز او او زنده میگرداند و میمیراند,پس ایمان بیاورید به خدا و به فرستادهء امیی وی که ایمان دارد به خداوند و کلمات خداوند و پیروی کنید اورا تا راهیاب شوید.

این ایت شاهد صریح بر مدعا است که مخاطب قران همه انسان ها اند و توزیع کلمات ان, چنین وضاحت را چنین میرساند ,در صدر ایت کلمهء “قل” امده است و ان معنای بگو را میدهد و امر به قول در کنار قرآنیت افادهء امر به قبول و تصدیق و حجیت قول پیامبر را که غیر قران باشد وتفسیر کلیات قران باشد نیز میدهد. و بنا بر این همه امت مکلف به نقل این قول میشوند و مخاطب این قول همه اصناف حضور و غائبین اند که در هر مکان و در هر زمانی باشند .سپس مقولهء قول این عبارت میشود انی رسول الله الیکم جمیعا,پس این خبر است و همه کسانی که داخل در جمع اند و مشمول جمیعا اند متعلق این خبر میشوند و این جمیعا احدی از مردمان را که همان الناس است فرو نمیگذارد و کلمهء ناس مزین به الف و لام جنس شده است که جنس مردمان را در بر میگیرد و مؤکد به دو “حرفِ ندا” شده است که یا ایها میباشد وغایت اشتمال بر مکان و زمان را افاده میدهد و سپس در این مردمان مامور به ایمان به خدا و رسولش میشوند و صفت ان رسول به کلمهء امی مزین شده است که دو افاده را میرساند  یکی امی به معنی بیسواد است و معنی بیسوادی در تعریف لغوی امی مرادف جهل نیست که در ادبیات ما بعضا مروج است بلکه نوعی از اعجاز است که گویا رسولی که  درحلقات تعلیمِ رائج ننشسته است با تعلیم ربانی برای شمایان امده است و این را خود انحضرت در حدیث مبارک بیان داشته اند که” ادبنی ربی فاحسن تادیبی” مرا ادب اموخت خدایم و نیک ادب اموخت مرا. و انچه دلالت بر این تمیز میکند که اینکه حق تعالی رسولش را در ایاتی دیگری مرجع احتکام و مسند نشین ذکر معرفی کرده است که دیگران را به سوال از اهل ذکر امر فرموده است و معنی ذکر علم است.به قرینهء قول خداوند که (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون) بپرسید از اهل ذکر اگر نمیدانید. و دیگر معنیی امی طوریکه  بعضی خاورشناسان غربی هم گفته اند و لو که زیر هر غرضی باشد ,شاحصهء اجتماعی اعراب بوده است که بنا بر این بران أعراب قادر بر نوشتن و خواندن و شعر و حکمت هم لفظ امی اطلاق میشده است همانطور که در ایت است (هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم).سپس در همین ایت از صفات این رسول در کنار ایمان به الله ایمان به کلمات الله را بیان میدارد و این اشاره دقیق بر این است که ایمان این پیامبر از جنس ایمان بعضی فلاسفه نیست که بر اساس تدبر عقلانیی محض ایمان مبهمی اورده باشند و بر اساس ان ابهام از ایمان به کلمات خداوند یا غافل یا تغافل کرده باشند بلکه ایمان این پیامبر به خداوند متشکل از عقیدت و شریعت است پس او بر نهج ربانی است و کلمات الهی نازل شده بر انبیاء پیشین را مومن است و حقائق ان را میداند و قید زمانی ان را میشناسد و محدودهء مکانی ان را تشخیص میدهد  پس انچه او اورده است احکام امضائی اعراب انطور که بعضی از منکرین نبوت گفته اند نیست بلکه انچه او بر اعمال پیشنیان و اعمال ما حول خود مهر تصویب نهد و ان اعمال متعلق عبادات باشد و از جنس عادات نباشد ان تایید نبوی حکم امضایی گفته نمیشود بلکه ان انشاء گفته میشود و صورت انشاءِ حکم بر دو وجه است یا انشاء به معنی “ایجاد ما لم یوجد” است که عبارت از ان احکامِ شریعتِ مصطفوی اند که قبلا وجود نداشتند و بر عکسِ فهمِ کج فهمان شمار ان بیشتر از انچیزیست که احکام امضائی نامیدند. و یا انشاء به معنی انشاءِ حکم امر یا حکم نهی بر یک عمل موجوده در باب عبادات است که ان عمل قدسیتش را در شریعت بعد از ان تقریر پیامبر میگیرد و جنس عادات از ان خارج میشوند و رسول مبارک در همچو احوال به عبارات مختلف میان عبادات و عادات فرق نهاده است که ذکر مثال های ان در خور گنجایش اینجا نیست و محل ان متون اصول فقه است.

سپس این جمیعاً را که همه بشر اند از طریق ابلاغ مباشر یا نقل ابلاغ چه در حیات چه بعد از ممات پیامبر بنا بر وجهِ تکلیفِ نقل خبر,به کلمهء “واتبعوه” تاکید ورزید. و سپس بر این إتّباع یعنی پیروی؛ هدایت را مترتب ساخت هدایتی که بشری از ان مستغنی نیست .

و انچه در کنار وضوح کلمات این ایت بر مدعا میافزاید سیاق ایت است که بعد از ان یعنی در ایت بعدی ان اسرائلیانی که این دین را شناختند و این را تایید و تفسیر کلیات دین یهودیت دیدند و ایمان اوردند و راهیاب حق شدند و بر ان حق استوار شدند توصیف میکند و میگوید (و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون)پس این ایت با کلمات و با سیاق همه اقوام و ملل و نحل را مخاطب خود قرار میدهد.

ایت ششم

خداوند در سورهء حجرات آیت سیزدهم میفرماید (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر)یعنی  ای مردمان هر آئینه آفریدیم شمارا از نر و ماده و گردانیدیم شمارا ملت ها و قبیله ها تا به هم آشنا شوید و بدانید که معزز ترین شما پرهیز گار ترین شمایان است,هر آئینه خداوند بی نهایت دانا وبی نهایت آگاه است.

وجه دلالت شاهد بر مدعا در این آیت اینکه طورِ خلقتِ یک ملت متفاوت از ملت دیگری نیست و بشر در تعبیر قرآن از همچو ریشه به شاخه های مختلف رشد کردند و این تشعب  نباید ایشان را  ازوحدت بنیادیی غافل سازد و انچه ایشان را به این بنیاد ربط میدهد نوشیدن از آب تقوی است و کرامت ایشان بدان موقوف است پس در لابلای این تعمیم خطاب,و وحدت خلقت و تعدد ملل و طوائف  و قبائل, عمومیت خطاب قرآنی برای همه بشر فریاد میزند.

ایت هفتم

خداوند در آیت شصت و چهارم و ما بعد ان در سورهء آل عمران میفرماید (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ  فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴) یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاهُ وَالْإِنجِیلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ  أَفَلَا تَعْقِلُونَ (۶۵) هَا أَنتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ  وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (۶۶) مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۶۷) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا  وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ (۶۸) وَدَّت طَّائِفَهٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ (۶۹) یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ)یعنی,بگو ای اهل کتاب- یهود و نصاری- بیایید بسوی یک سر خط واضحی میان مایان و میان شما ,اینکه نپرستیم جز خدا را و شرکی نیاوریم به او چیزی را,و نگزینیم اربابانی را از میان خود بجز خداوند,پس اگر روی گردانی کردند پس بگو گواه باشید که ما مسلمانیم.

پس در همین آیت اول قرآن پیام خود را به طور واضح برای  ملل دیگر پیشنهاد میکند و انان را از انحرافی که عائد حالشان شده است اگاه میسازد و ارباب گزینی و سوء استفادهء متولیان دروغین را که میان انان رائج بوده است نکوهش میکند و انگه اعراض و روی گردانی انان از این قبول را حیزِ کفر میشمارد و میگوید گواه باشید که ما چنین نیستیم بلکه مسلمانیم . سپس در آیات بعدی انتساب هویتی انان را به ابراهیم نفی میکند و انتساب حقیقی به ابراهیم را نه در نسب بلکه در حسب میداند و میگوید نبود ابراهیم مگر حنیف مسلمان که مسلمانان اولی به انتساب به وی اند و سپس در آیت ما قبلِ اخیر اصرار اهل کتاب بر موقف خود را ضلال میشمارد و مومنین را از ان بر حذر میسازد و در آیت اخیر انان را بنا بر این اتصاف به کفرشان عتاب میکند . و این همه دلالت بر عمومیت خطاب قرآنی میکند که عرب و عجم بنی اسرائل و بنی اسماعیل و جمیع ملل بلا واسطه یا بالواسطه مشمول اند.

و انچه ارایه داشتیم عین تفسیر نبوی از همین ایت بوده است چون رسول خدا در نامه اش به هرقل شاه روم بعد از اینکه اورا  به قبول اسلام فرا میخواند و انصراف وی از اسلام بعد از تبلیغ را گناه میشمارد این ایت را ضمیمهء نامه میسازد.

آیت هشتم

خداوند در آیت پنجاه و دوم سورهء ابراهیم میفرماید (هَٰذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ وَلِیُنذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)یعنی,این قرآن ابلاغیه برای مردمان است,و تا اینکه بر حذر ساخته شوند و تا اینکه بدانند که جز خداوند خدایی نیست و تا اینکه پند گیرند صاحبان خرد.

این آیت با ترکیب کلمات خود اعلان صریح در عمومیت مخاطب قرآن است این مخاطبین مکلف اند که از شرک دست بردارند چه اینکه این مشرکین عربی باشند که لات و منات و عزی پرستند چه فارسی باشند که اتش پرستند چه  یونانیانی باشند که ازیس و فینوس و متباقی تماثیل آلهه پرستند چه فراعنه ی باشند که توت و بتاح پرستند  چه هندیانی باشند که تماثیل شیفا و کرشنا و صدها آلهه دیگر پرستند چه افریقایانی باشند که ارواح قبور پرستند و همه صاحبان خرد و اندیشه از میان این ملل را به شنیدن وعظ خود فرا میخواندو همین است که محاسبهء روز رستاخیز را عام بر همه نفس بشری معرفی میدارد و در آیت ما قبل میگوید( لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ  إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ) پس کل نفوس بشری در روشنائیی بلاغ و ابلاغ و اتمام حجت,و اعذار,محاسبه ویا مجازات ویا مغفرت میشوند .

 

ایت نهم

خداوند در ایت صدو ششم سورهء انبیاء میفرماید(إِنَّ فِی هَٰذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ .وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِّلْعَالَمِین) یعنی,هر آئینه در این قرآن بلاغ-اعلان- است  از برای قومی که عبادت پیشه اند. و نفرستادیم تورا -محمد- مگر رحمتی برای جهانیان.

.در ین ایت نیز کلمهء بلاغ در سیاق عام بکار رفته است,این بلاغ برای قومیست که عبادت کننده اند یعنی اطاعت کننده اند که پذیرنده اند و پاسخ گوینده اند این بلاغ را. واستعمال کلمهء عابدین در مقام مطیعین در ایتی دیگر نیز مذکور است که در ان قوم فرعون برای وی از اطاعت و فرمانبرداری قوم موسی و خدمتگاری شان برای فراعنه یاد میکنند و قران  تعبیر ایشان را  نیز در قالب کلمهء عابدین اورده است .( و قومهما کانوا لنا عابدین)و چون وجه شباهت بزرگ میان اطاعت و عبادت وجود دارد گهی از اطاعت تعبیر به عبادت کرد. پس  در آِت(لبلاغا لقوم عابدین)قوم موصوف است و عابدین صفت ان است ,و این صفت ویژهء یک نژاد و طائفه و قبیله نیست,بلکه هر قومی که متصف به  اطاعت وعبادت باشند این قرآن بلاغ برای ایشان میباشد به این معنی که محتوای ان را میگیرند. مخصوصا که کلمهء قوم اینجا نکره است  و عبادت  نیز در معنی لغوی خود عام است بدینسان از اولین مراحل  خود که استعداد قبول و پذیرش است تا اخرین مراحل خود که فنا فی الله است را شامل میگردد. اما عبادت به معنای اصطلاحی “إتیان افعال معلومه و ارکان مخصوصه” است مانند فرائض مثلا. بنا بر این اتصاف به این صفت چون عام است بلاغ بودن قران نیز عام است وعرب و عجم مشمول این بلاغ میشوند .همچنان کلمهء قوم در اینجا نکره است و نکره از مواردِ عام میباشد.

و استعمال قوم در قران به معنای متعارف ان که امروزه معنای ملیت میدهد نیست بلکه به معنی گروه و جماعت است و هر که در میان ان جماعت ساکن باشد منسوب به ان قوم میشود اعم از اینکه انتساب خونی به ایشان داشته باشد یا نداشته باشد و در قران در موارد بسیاری میان انبیا و ما حولشان کلمهء قوم به همین مفهوم ذکر رفته است و در مذمتِ جماعتِ سوء نیز قران گفته است (انهم کان قوم سوءٍ فاسقین) یعنی بی شک بودند انان گروه بد متصفین به فسق.  و از همین جهت قران در حکایت از جنیاتی که به همنوعانشان دعوت ایمان کردند کلمهء قوم را نیز بکار برد( یا قومنا اجیبو داعی الله)یعنی ای قوم ما پاسخ مثبت بدهید به انکه فرا میخواند بسوی خدا..

اما ایت متصل به این, یعنی ایت صد و هفتم در افاده معنیی مراد واضح است که خداوند از فرستادن محمد به عالمین که معنی انس و جن یا هم به تعریف بسیط همه جهانیان را ارایه میدهد خبر میدهد و میگوید و نفرستادیم تورا مگر رحمت برای جهانیان یعنی تورا به حیث رحمت بر جهانیان فرستادیم و مصداق این رحمت را باید در قوامِ دنیویی اسلام و شفاعت اخرویی پیامبر اسلام سراغ جست . طوریکه قران خود میفرماید( ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم )و از همین جهت قران در بلاغ عام خود که برای عالمین است انس و جان را متوجه عجز انان و لو که به منهای قدرت و عظمت برسند متوجه عجز انان در قبال خالقشان میکند و میفرماید( یا معشر الجن و الانس ان استطعتم   ان تنفذوا من اقطار السماوات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان)یعنی ای جماعت جن وجماعت انس اگر میتوانید که عروج کنید از کنار و اطراف اسمان ها پس عروج کنید رخنه کنید نمیتوانید این را مگر به قدرت.

آیتِ دهم

خداوند در سورهء جن چنین آغاز میکند (قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا .یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ ۖ وَلَن نُّشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَدًا)یعنی بگو وحی کرده شده است برای من اینکه گوش فرا داد تعدادی از جنیات پس گفتند ما شنیدیم قرآن عجیبی ,که رهنمایی میکند بسوی رشد پس ایمان آوردیم به ان و هر گز شرک نمیاریم به پروردگار خود کسی را.

پس اینجا از ایمان جنیات خبر داد و انان سبب ایمان خود را دعوت قران بسوی رشد و توحید گفتند  ایا میشود گفت ان جنیات عرب بودند؟ پس وقتی که قران ایمان جنیات را تمجید کند ایمان همه انس را اعم از هر نژادی که باشند تمجید میکند و طلب رشد را برای انان مطلوب میداند  اینجا کلمه اوحی که  مبنی للمجهول است اشاره میدارد که پیامبر شاهد استماع جن به قران نبوده است بلکه پیامبر از طریق وحی از استماع انان مطلع شده است .و این اشارت بر نفی لقاء رؤیتی رسول و جن دراین ایت, حدیث ثابت کنندهء لقاء را که از عبد الله ابن مسعود نقل است و بنام حدیث لیلهالجن مشهور است رد نمیکند.

هم چنان خداوند میفرماید  (ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم)یعنی این قران رهنمایی میکند بسوی انچه اقوم است. اقوم صیغهء افعل التفضیل است که کمال بر تری را در تناسب با اقرانش نشان میدهد پس پایین تر از اقوم قویم است قویم استوار و اقوم استوار تر . پس قران به معانی و مبانی و مفاهیم استوار تر در وسط همه مفاهیم رهنمایی میکند و این چیزیست که طلب حصول ان موقوف بر یک نژاد نیست بلکه برای همه بشر است.

همچنان نامه های رسول خدا برای امیران و شاهان غیر عرب و بیرون از مرز شبه جزیرهء عرب معروف است.

در کتب سیر و مغازی و احادیث فرستادن نامه از سوی پیامبر اسلام به شاهان و امیرانی که عرب هم نبودند و بیرون از شبه جزیرهء عرب کوس شاهی مینواختند معروف است و متن نامهء پیامبر و حامل نامه های پیامبر برای همه معروف بوده است.

نامه های پیامبر بوضوح میرساند که وی دعوت خویش را دعوت جهانی میداند و ابلاغ ان را به بزرگان ملل نظر به آیت (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک)لازم میداند. و ازهمین جهت نامه های به مقوقس حاکم مصر و شاه فارس و شاه روم فرستاد.

بطور مثال نامهء رسول خدا بسوی کسری را عبد الله بن حذافه حمل کرد و در ان نامه چنین بود” مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى کِسْرَى عَظِیمِ فَارِسَ، أَنْ أَسْلِمْ تَسْلَمْ، مَنْ شَهِدَ شَهَادَتَنَاوَاسْتَقْبَلَ قَبْلَتَنَا وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَلَهُ ذِمَّهُ اللَّهِ وَذِمَّهُ رَسُولِه” .

از محمد فرستادهء خدا به کسری بزرگ فارس .اسلام بیاور سلامتی کمائی خواهی کرد . کسیکه شهادت مارا شهادت دهد وقبله مارا  استقبال کند  و ذبیحه ما را بخورد پس اورا ذمه الله و رسولش است.نقل است که کسری کاتب عربی از مردمان حیره را امر کرد تا نامه را بگشاید و بخواند ووقتی شنید خشمگین شد و گفت این چه کسی است که نام خود را اولتر از نام من نوشته است وی در حالیکه نامه را پاره کرد به کاتبش در یمن نوشت تا چنین کسی را که در شأن وی گستاخی کرده است دستگیر نمایند  داستان این واقعه طولانی است ولی وقتی خبر پاره شدن نامهء پیامبر برایش میرسد ازرده میشود و در عبارت دعائیه از پاره شدن مملکت کسری بسان پاره شدن نامه نبوئت میدهد .

و همینطور نامه رسول خداوند به هرقل معروف است که در ان اورا به ایمان توحیدی به خداوند و ایمان به پیامبر او فرا میخواند و اتفاقا نامه پیامبر به هرقل وقتی مواصلت میکند که ابا سفیان نیز انجا به قصد تجارت رفته است و ماجرای صحبت هرقل با ابی سفیان در بارهء پیامبر اسلام و دور اندیشی هرقل در روایات صحیح معروف است .  و همچنین نامه رسول خدا به مقوقس والی مصر معروف است که بالمقابل تحفه ها فرستاد و در ضمن ان کنیزی بنام ماریه را فرستاد که بنام ماریه قبطیه یاد میشد و پیامبر از وی صاحب پسری بنام ابراهیم شد و ابراهیم در همان اغاز فوتید.

رسول خدا بالاخره بعد از فتح قلعهء شرک در کنار بیت العتیق و بعد از نشر توحید و بعد از تشکیل امتی که در میان خود اطیاف مختلفی از نژاد ها را دارد گرچند که تعداد مومنین عرب بیش بود  در اخرین حج خود پیش گویی از رحلت خود کرد و حقوق عام را میان مردمان اعلام کرد و معیار بر تری را دور از نژاد و بر مبنای تقوی معرفی کرد.

ایشان رحلت کردند و فصل جدیدی از کتاب تاریخ اسلام گشوده شد و خلفای بعد از وی که وظیفهء خود را حراست دین و دنیا معرفی کردند  اعمالی را انجام دادند و نحوهء برخورد انان با مردمان غیر عرب و بزرگان انان نیز دعوت به اسلام بود . در ملاقاتی که بعد ها مغیره قاصد سعد ابن ابی وقاص فاتح مدائن  با یزدگرد  میکند نیز اول دعوت به اسلام را پیشکش میکند و در جواب یزدگرد که میگوید مال میخواهید میگوید اگر مال خواهیم پس موحد شو تا همه اموالت از ان خودت باشد.

معروف است که یکی از والیان خلیفهء عادل اموی عمر ابن عبد العزیز از روی اوری مردم به اسلام نوشت و پیشنهاد کرد که  چه میشود اگر امیر المومنین برای حفظ درامد مالیه سرانه  که از رعایای غیر مسلمان گرفته میشود جزیه را با مسلمان شدن ساقط نداند  جوابی از خلیفه با این عبارت معروف دریافت میدارد که یا هذا ان الله بعث محمدا هادیا و لم یبعثه جابیا  ای این.. بدانکه خداوند محمد را هادی فرستاده است نه جمع کننده مال پس هر انکه مسلمان میشود جزیه از وی ساقط است و حق بیت المال بر وی به زکات وی انتقال میابد.

پس از لابلای این ایات و روایات که بسیار تر از این اند  عمومیت خطاب قرآن و پیام جهانی ان اشکار  میشود

بعضی شبهات منکرین تعمیم خطاب قرآنی

بعضی شبهه افرینان بر نصوص اسلامی و منکرین ایمان به اسلام  برای تایید مدعای فاسد خود که قران مخصوص جماعت خاص و نژاد خاص است و محمد نبوتی جز برای عرب ندارد و سپس ان نبوت را نیز یاد منکر شدند یا مبهم گذاشتند و نیز در تعیین سرحد عرب و مستعرب  عاجز ماندند به نحوه ی که مشترکات مستعربین از قبیل مردمام شمال افریقا با عرب اصیل را بیان نکردند که در چیست ایا در زبان است که اگر چنین باشد این زبان عربی در میان مستعربین بعد از اسلام رشد کرد و یا دین است که بدینسان ملل غیر عربی با عرب در ان مشترک اند چه در بابت عیسویت چه در بابت اسلام و حتی چه در بابت صائبه بودن, با وصف این مآخذ کوشیدند با سعی فاسد و متکبرانه و نژاد پرستانهء خود توهمات خود از ایاتی را دلیل حصر قران در عرب و عدم تعمیم ان بر غیر عرب بدانن.

و اینک شبهات انان را در باب بعضی ایات را نقل میکنیم و جواب میدهیم و لله الحمد

انان در شبهات خود بر کلماتی که در قران است و از اعجمی و عربی,و ام القری, و لسان عربی مبین,نام برده است کوشیدند استناد کنند و اینک مجموع ان ایات مشتمل بر ان کلمات را نقل و بیان میداریم .

 

ایاتی در قرآن وجود دارد که نظر به سیاق, اعراب مکه را که ام القری نامیده میشد و ما حول ام القری که شاید مردمانی از قبائل بودند مخاطب قرار داده است و ایاتی نیز وصف عربی بودن قران را در تبلیغ ستوده است و انرا دلیل بیشتر اتمام حجت برای اعراب معرفی کرده است  با وصفیکه  این ایات هیچ گاهی تصریح بر حصر خطاب نکرده است یعنی خطاب خود را خاص به عرب نگفته است باز هم بهتر است به ترجمهء ان آیات بپردازیم و کیفیت بر داشت از ان را بیان داریم.

آیت اول

در سورهء انعام ایت ۹۲ چنین امده است  (وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).یعنی . و این کتابیست که فرود اوردیم انرا ,مبارک است,تصدیق کننده است مر انچه را که پیش دستان اوست,و تا اینکه بیم بدهی مکه و انانی را که اطراف آن اند . و انانی که ایمان میارند به اخرت ایمان میارند به ان. و بر صلوه خویش مداومت خواهند کرد .

در این ایت در شکل جمله ها و کلماتی که هر کدام بطور مستقل خبر از برای مبتدا که همان کلمهء هذا است , مفاهیم مستقل درج است. اول اینکه این کتاب نازل کرده شده است و دوم اینکه مبارک است و سوم اینکه این کتاب تایید کنندهء تورات و زبور و انجیل و صحائف انبیاء علیهم السلام است چهارم اینکه مردمان مکه و انانی را که اطراف مکه اند مورد انذارمعنوی از سوی رسول قرار گیرند  و منظور از  انذار یا بیم دادن جلب انتباه انان به وعید و عدم رضایت پروردگار از امورات زشت است ,سپس بیان این است که کسانی که ایمان به اخرت داشته باشند قران را منافی ان نمیبینند بلکه هموار کننده راه بسوی ان میبینند وانرا باعث صلوه میبینند.

پس چنین شبهه که ذکر کلمهء ام القری که نامی برای مکه بوده است دلالت بر انحصار خطاب قران به اهالی ان میکند شبههء باطل و صادر از اهل بطلان است چون لازمهء بیم دادن ام القری و انانی که اطراف اند بیم ندادن غیر ام القری نیست.و انچه بر این دلالت میکند سیاقات عدید است. اول اینکه از نظر لغوی لفظ حصر نیامده است و ادوات حصر و عبارات حصر در هر زبان و زبان عرب معروف اند. شما بطور مثال پولی را برای کسی میدهید و میگویید این پول برای این است که خرچ کنی شما هدیه دادن و صدقه دادن و قرض دادن ان پول یا قسمتی از ان را از سوی ان شخص با کلمهء خرچ و کلمهء تو ,نفی نکرده اید .بلکه با کلمهء” برای ” که معادل حرف لام است خواسته اید منفعتی را برای ان کس عرضه دارید.

دوم اینکه این کلمه ام القری در سیاق اوصاف دیگر امده است که هر کدام ان اوصاف دلالت بر تعمیم میکند مثلا همین مصدقا بین یدیه. تورات و زبور انجیل متداول در بین ام القری نبود و کتب اعراب شمرده نمیشد گرچند که تعدادی از اعراب دور دست مسیحی بودند ولی قران را اینجا این ایت به چیزی ربط میدهد که ظاهرا خارج از تعامل عقیدتی اعراب بود و سزاوار این اعراب بود که از نظر عقیدتی قبل از اسلام در عوض شرک مسیحیت حق را میپذیرفتند بر اساس انچه که شریعت تتابعی نامیده میشود. و طوریکه ورقه بن نوفل فرزند کاکای خدیجه رضی الله عنها انرا به نحوه ی پذیرفته بود و یا لا اقل بر حنیفیت ابراهیمی باقی میماندند  اما زمانیکه قران امد ایشان را متوجه ساخت و خود را تکمیل کننده کتب اسمانی دیگر شمرد .چهارم اینکه من حولها یعنی اطرافیان ام القری تا کدام مساحت اند اگر بر مبنای نفوذ قوم باشد یعنی تا انجاییکه عرب هست انذار هست ,در اینحال مساحت جغرافیایی نه فقط سکان عمان و یمن بلکه در همان زمان عراق و شام امروزی را شامل میشد زیرا اعراب مناذره و غساسنه معروف اند و در همچو حال من حولها در قبال این چنین رقعهء جغرافیایی کوچک مینماید که حتی یثرب را شامل نمیشود و اگر مکه را انطور که ناف زمین در دعوت بگیریم که محل اذان ابراهیمی بود و لبیک گویندگان اورا  به تعبیر قرانی از(کل فج عمیق)یعنی دور دست ها,بگیریم در اینحال من حولها مفهوم عام و فراگیر را میدهد و چنین مفهوم را پیامبر در تاسیس دولتش در مدینه و حتی ترک مکه و انتخاب مدینه به حیث پایتخت دولت اسلامی و استمرار در همان مدینه حتی بعد از فتح مکه و ممارست سیاست نبوت از همان مدینه بر اعراب و غیر اعراب  تفسیر میکند.

 

آیت دوم

در سورهء فصلت ایت ۴۴ امده است (وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ) یعنی . و اگر گردانیدیم ان را قرآن اعجمیی هر آیینه میگفتند چرا تفصیل نگردید آیات ان .آیا اعجمی است و عربیی؟ بگو ان از برای انانی که ایمان اوردند رهنمایی است و انانی که ایمان نمی ارند در گوشهایشان کری است و ان بر ایشان کوری است  انان بسان کسانی اند که از دور دست فرا خوانده میشوند.

این ایت دلالتی دارد و مفسرین نیز دراین ایت اقوالی دارند.

دلالت ظاهری ان است که قران مشرکین را به تناقض گویی وصف میکند و چنین میگوید که طبائع احوال شما و سرشت شما و اشنایی با شما چنین نمایانیده است که اگر این قران به زبان غیر عربی میبود در رد ان میگفتید قران اعجمیی و این مرد عربی,این چگونه جور میاید ؟

قرائت کلمهء اعجمی یعنی با دادن همزهء استفهام در اول”أعجمی”که در اصل خود بوده است”أاعجمیٌ” قرائت امصار گفته شده است یعنی مشرکین چنین سوال میکردند که ایا قران اعجمی و مرد عربیی؟ پس کلمه عربی در”و عربیٌ” به حیث سوال اگر عائد به سوی حامل قران که محمد است شود دقیق تر و نزدیک به قاعده زبان است چون اگر منظور از “عربیٌ” خود اعراب میبودند در جای عربی اعراب میگفتند و یا عرب میگفتند بهتر بود ولی اینجا کلمهء عربی بدون استفهام بر اعجمیی دارای استفهام عطف گردیده است و قاعده زبان است که معطوف مشارکت با معطوف علیه دارد بلکه حکم ان را میگیرد پس چون مقصود از اعجمی قران شد مقابل ان کلمه عربی بر حامل قران میرود و معنی اینطور میشود که میگفتید قران اعجمی و ارندهء ان عربی؟

و بدون خواندن استفهام طوری که حسن بصری خوانده است سوال نیز میتواند این گونه مطرح شود؟ اعجمی و عربی؟ یعنی این مرد اعجمی است یا عربی است  اما اقوال مفسرین چنانکه در تفسیر طبری نقل است نیز دلالت بر این دارد که مشرکین مردمان بهانه جو بودند گرچند در همین تفسیر طبری در این ایت از بعضی مفسرین چنین نقل کرده است که مشرکین میگفتند باید بعضی ان قران بزبان اعجمی میبود و بعضی ان عربی.

پس مقصود از این ایت بیان حالت جدلی مشرکینی است که چنین دعوا را مطرح کردند نه حقانیت سوال ایشان ورنه چنین معنی میدهد که معانی خارج از چوکات یک لفظ و زبان انتقال نمی یابند در حالیکه این غلط است و بر اساس ترجمه  مردمان نقل معانی میدهند و بر اساس ترجمه و یا تعلم حقوق ملکیت بر اهل زبان مختلف یا ثابت یا زائل میشود   و قبول حق و اتباع حق در میان اهل همه ادیان مانع  لغوی و نژادی نداشته است و بر همین اساس ادیان توتمی نقل مکانی کرد و دین یهودیت با وصف ان همه انحصار نژادی دیگران را نیز پذیرفت و اناجیل عیسویت توسط قسنطین ترجمه و تکثیر شد و دین بودائی فرا تر از مکان خود رفت .

و در جواب چنین دعوا و جدال مشرکین قرآن قرآنیت خود را هدایت و شفا برای همه انانی که ایمان اوردند توصیف کرد و مومنین به خود را مدح کرد و منکرین را از هر جایی که باشند مذمت کرد و کفر را مذموم شمرد.

آیت سوم

در سورهء شعراء ایت ۱۹۸ و ایت متصل به ان میفرماید  (وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ .فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ). یعنی و اگر نازل میکردیم این قرآن را بر بعضی اعجمی ها . پس میخواند ان را بر انان ,نبودند که ایمان میاوردند.

این ایت نیز تاکیدی بر ایت اول است و عین مفهوم ان را در لفظ دیگری ارایه میکند و رد شبهه در ان نیز عین همان رد شبهه از ایت اول است . و معنای بعض اینجا نیز فرد واحد است پس معنی چنین میشود اگر نازل میکردیم قران را بر اعجمیی. و انچه دلالت بر اینکه بعض متضمن واحد است میکند اینکه چنین چیزی در زبان عرب و اشعار ان مصداق بسیار دارد میگویند از کسی که نزد کسی داخل شود دخل علینا بعض الناس. بعضی مردم نزد ما امدند. و نیز در ایت بعدی “فقرأه” به “صیغهء مبنی للمعلوم” ترجمه میشود نه مبنی للمجهول پس جهت ربط ضمیر به بعض چنین ترجمه میشود پس بخواند ان را بر انان, نبودند که ایمان میاوردند.

همچنان دلالت اینکه چنین اعجمیی که غیر عربی است  قران را برای أعراب بخواند موجود است چون ضمیر “ه “در کلمهء” قرأه” عائد به قران است.پس معنی اینطور میشود یعنی چنین اعجمی چنین قران را بخواند – و فرض در این حال تسلط ان اعجمی بر عربی است- پس چنین منکرین به حکم تعصب نژادیی که دارند باز هم نمیپذیرفتند.

و اگر بر فرض اینکه مراد این باشد که ان قران فرو فرستاده شده به اعجمیی بزبان غیر عربی باشد نیز عدم ایمان اوردن انان معقول شمرده نمیشود بلکه بطریق اولی عناد انان را مینمایاند و انان در این کار محکوم اند و انچه دلالت بر جانبِ بیانِ لجاجت این گونه افراد نژاد پرست میکند اینکه ایت در مقام حقیقت ذکر نرفته است زیرا چنین قران نازل بر اعجمیی که بر انان عرضه شود مصداق خارجی نداشته است پس منظور نه بیان معقولیت قضیه بلکه عدم معقولیت چنین رویه است. و انچه بر این دلالت میکند اینکه قران اهل کتاب را که دارای کتاب بودند و عرب نبودند به قبول قران دعوت کرد پس اگر انحصار هر وحی در قوم معین میبود انان دعوت نمیشدند.

فلهذا این ایت در مقامِ مذمتِ صفت عناد و لجاجت مشرکین بطور عموم  است. پس باین معنی نیست که  همهء انان بعد از نزول قران بزبان عربی ایمان اوردند. پس مصداق این ایت مومنین نمیباشند بلکه همان مشرکین معاند اند گرچند که بعضی انان بعدها اگر ایمان اورده باشند.  فلهذا چنین شبهه که اگر قران به غیر زبان عربی میبود ایمان نمی اوردند باید معنی بدهد که چون بزبان عربی است ایمان اوردند . در حالیکه چنین نیست چون اکثریت اهل مکه ایمان نیاوردند و این ایات هم مکی اند و انانی که ایمان اوردند نیز ممکن در اثر تاثیر لفط قران یا غور در معانی ان و یا در اثر تاثیر سمت و قبیله و خانه ایمان اورده باشند همانطوری که معروف است تعدادی معدودی از انصار که بنام نقباء پیامبر یاد میشدند و اهل بیعت نامیده میشدند دعوت پیامبر را بعد از سماع قران پذیرفتند ووقتی به خانه های خود برگشتند اهالی و خیل و اقارب خود را میان دو راه باقی گذاشتند یا ترک سخن با ایشان و یا ایمان به دین جدید و بالاخره ان اقارب چنین وضع را وقتی دیدند قرآن نا شنیده ایمان اوردند و بعد قران شنیدند و تعدادی انگشت شماری در مدینه نیز بر شرک باقی ماندند . و کسانی نیز بنا بر ترجمهء قران ایمان اوردند مانند نجاشی پادشاه حبشه که در محضر عمرو ابن العاص وهیئت قریش برای استرداد مهاجران مسلمان در حبشه که اهل هجرت اول گفته میشوند هیئت قریش و مسلمانان فراری را طلبید و در ان مجلس کشیش هارا جمع کرد و جعفر ابن ابی طالب ایاتی از سوره مریم را برای نجاشی قرائت کرد و نجاشی چنان از طنین لفظ و ترجمهء معانی احساس حقانیت و عدالت داوری قران در مورد عیسی  و مادرش کرد که کشیش ها نگاه استغراب کردند و حکایت ایمان نجاشی معروف است و ادای جنازه بر وی از معجزات رسول است که بعدها  روزی نا گهان در مجلس گفت برادرتان نجاشی در حبشه  همین لحظه فوتید و تابوت ان برای من نمایانیده شد پس  برایش جنازه ادا کنید.

آیت چهارم

در ایت چهارم سورهء ابراهیم فرموده است (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ  فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ  وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) و نفرستادیم رسولی را مگر بزبان قومش تا اینکه بیان کند از برای ایشان,پس گمراه میکند کسی را که بخواهد و هدایت میکند کسی را که بخواهد و او غالب با حکمت است.

همه مفسرین معروف از قبیل امام محمد ابن جریر طبری در تفسیر طبری و حافظ ابن کثیر دمشقی در تفسیر ابن کثیر و امام ابن العربی در تفسیر قرطبی در شرح این ایت در ضمن اینکه بیان کردند که گمراهی عباد و هدایت عباد در اثر انتخاب است و نسبت ان به خداوند در اثر اصل خلقت خیر و شر  است نیز گفته اند که این تکلیفِ رسولان سابق بود  که برای قوم خود بودند و در محدودهء زبان انان میچرخیدند و تکلیف رسول اسلام عام است گرچند که وی نیز بزبان مشخصی پیام خود را رسانیده است و مخاطب خود را در مسیر بیست و سال دعوت با (وانذر عشیرتک الاقربین)یعنی بیم بده بستگان قریب خویش را ,اغاز کرد و تبلیغ دعوت را از خانوادهء عبد المطلب اغاز کرد و بعدها به طائف و بعد تر به اهل مدینه ابلاغ کرد و همه مردمان را از طریق نص قرانی و از طریق فرستادن نامه ها و از طریق بشارت ها مخاطبِ اسلام شمرد

امام قرطبی میگوید” ولا حجه للعجم وغیرهم فی هذه الآیه؛ لأن کل من ترجم له ما جاء به النبی صلى الله علیه وسلم ترجمه یفهمها لزمته الحجه، وقد قال الله تعالى { وما أرسلناک إلا کافه للناس بشیرا ونذیرا} وقال صلى الله علیه وسلم : “أرسل کل نبی إلى أمته بلسانها وأرسلنی الله إلى کل أحمر وأسود من خلقه” یعنی.و حجتی برای عجمیی و غیر عجمیی در این ایت نیست  که مکلفیت خود به قبول اسلام را انکار ورزد  چون  هر انچیزی که از اموزه های اسلام از طریق ترجمهء قابل فهم حاصل گردد حجت بر وی ابلاغ گردیده است و خداوند گفته است “و نفرستادیم ترا مگر برای همه مردمان بحیث بشیر و نذیر. و انحضرت از باب تاکید در حدیث صحیح فرموده اند هر امتی بزبان مردم خود امد و خداوند مرا برای هر سرخ و سیاه خلائقش مبعوث گردانیده است.

در حدیث صحیح بروایت بخاری و مسلم  روایت شده است که رسول الله فرمودند پنج خاصیتی برای من داده شده است که از ان میان پنجمین خاصیت را این شمرد که پیامبران قبلی فقط به قومشان مبعوث میشدند و من برای همه مبعوث شده ام.و چنین معنی در روایت ابی حاتم مفسر از عبد الله ابن عباس نیز نقل است  و نقول در این باب بسیار اند

مفسر معروف شیخ محمد متولی شعروای که یک دهه قبل وفات نموده است در تفسیر این ایت میگوید یکی امت دعوت است یکی امت استقبال  است.امت های پیشین امت استقبال بودند که قران از انان حکایت کرد که (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم) و نفرستادیم رسولی را مگر بزبان قومش تا بیان کند برای ایشان..و یکی امت دعوت است که امت محمد علیه السلام است که برای وی گفته شد (قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا)بگو ای مردمان من فرستادهء خداوندم برای شما و بر تفسیر این شیخ میافزاییم که و از همین جهت حضرت موسی از فرعون در کنار دعوت به توحید خواستار نجات قومش شد و گفت(ان ارسل معی بنی اسرائل)یعنی و امده ام اینکه ای فرعون وا گذاری به من فرزندان اسرائل را . و از همین جهت عیسی در انجیل گفت “برای گوسفندان گمراه بنی اسرائل آمده ام” و یکی امت دعوت است که این امت محمد صلی الله علیه و سلم است که در وصف ایشان گفته شد (کنتم خیر امه اخرجت للناس)یعنی شما بهترین امت بوده اید که برای مردمان بیرون اورده شده است و کلمهء امهٍ از نظر قاعدهء زبان نکره است یعنی که از میان امم این امت با چنین خاصیت که ایت انرا بعدا تفصیل کرده است نمایانیده شدند و این امت با چنین خاصیت برای ناس یعنی برای مردمان بیرون اورده شده اند پس هر فردی از این امت از بابت صحت اعتقاد در مقابل مردمی دیگری قرار میگیرند که باطل الاعتقاد اند و بدینسان بشر بطور عموم یا متصف به خیریت اعتقاد میشود که اسلام است و یا شرور اعتقاد میشود که کفر است و اینکه حجت بر کافری اگر تمام نشود و بنا بر عدم اتمام حجت معذور باقی بماند از شروریت ذاتیِ اعتقادِ باطلِ وی نمیکاهد

مرحوم شیخ شعروای در پای این ایت اشاره به این نیز میکند که اگر کسی صفحهء تاریخ اسلام در میان ملل را ورق بزند در میابد که بطور عموم منطق پیشنهاد دادن اسلام برای ملل دیگر از سوی مسلمانان صدر اول بعد از جنگها بر مبنای اختیار بود نه اجبار و مردمان ملل دیگر عقیدهء اسلام را از طریق ترجمه شفاهی یا کتبی گرفتند و مقایسه کردند مسلمان شدند و چنین روند بعد از صدر اول تا تاریخ نه چندان دوری ادامه داشت بطور مثال مسلمانانی در حجم جنوب شرق اسیا از طریق دعوت تاجران یمنی چند قرن قبل مسلمان شدند و بعضی شاهان و امیران انان از بت پرستی و ارواح پرستی به اسلام گرویدند و اتباع خود را نیز وادار نکردند و بقاء بتخانه ها در میان انان و بقاء کلیسا ها و دیر ها در عراق شام و مصر دلیل بر همین است. بر عکس و بطور مثال این مستعمرین اسپان بودند که برای ترویج عیسویت تعداد بیشمار مسلمانان فلپیپین را قتل عام کردند و مساجد انان را نا بود کردند و نقشهء کثرت نفوس مذهبی در ان را تغیر دادند . در حالیکه چه بسا اعرابی که در همان اغاز دعوت سر پیچیدند

در روایات نیز نقل است که کسی از منافقین بعد از مدت سفری وارد مدینه شد و کسانی چون سلمان و بلال و صهیب و خبیب را دید گفت شما که عرب نیستید چرا به این دین پیوسته اید و سخن وی را صحابیی معروفی شنود و گریبان اورا گرفت و اورا گفت یا عدو الله اتقول هذا فی مسجد رسول الله یعنی ای دشمن خدا ایا چنین حرفی را در مسجد رسول خدا میگویی؟ رسول خدا شنیدند و امدند و انگاه خطاب بر مردمان سخنی ارایه داشتند که در ان تعبیر حکیمانه ی که شایان نبوت است از زبان و فرهنگ میکند و میگوید ایها الناس لیست العربیه بامکم و ابیکم  ای مردمام زبان عربی پدر و مادر شما نیست یعنی بر مبنای خون نیست بلکه کسی به عربی صحبت کرد او عرب است و امروزه نیز کشور ها در تعریف شهروندی خود در قبال مردمان مختلفی که تابعیت اخذ میدارند همین تعریف را از زبان و فرهنگ خود دارند

شاعری نیز به همین مناسبت گفته است:

حسن ز بصره و بلال از حبش و صهیب از روم

ز خاک مکه ابو جهل این چه بوالعجبیست

با این همه نمیتوان منکر این مسئله بود که عربیت زبان قرآنی و عرب بودن پیامبر حجت را بر اعراب بیشتر تمام کرده است و انان را به قبول بیشتر فرا خوانده است و از همین جهت موقف قران در قبال فرقه ها و نحله های دیگر که عرب نبودند این بود که یا مسلمان شوند یا منضم شوند با مسلمانان و رعیت واحدی را تشکیل دهند و عقائد خویش را حفظ کنند و مالیه بپردازند و یا اینکه پیمان متارکه ببندند و یا که جنگ را بر گزینند  در حالیکه چنین گزینه ها را اسلام با  مشرکین عرب مطرح نکرد ولی با ان اعرابی که عیسوی بودند مطرح کرد

اما این گرچند به معنای اختیار دنیوی ملل دیگر در قبول اسلام بود ولی هیچ گاه به معنی اختیاراخروی ملل دیگر در قبول اسلام نبود. .در حدیث صحیح صریح است که رسول خدا هنگام شمردن چند چیز از صفات خود این را چنین میشمرد  وکان النبی یبعث إلى قومه خاصه وبعثت إلى الناس عامه”یعنی پیامبر غیر از من به قومش فرستاده میشد اما من برای همه مردمان مبعوث شده ام. و در حدیث صحیح دیگر که امام مسلم روایت کرده است پیامبر از مکلفیت یهود و نصاری به ایمان اوردن به اسلام خبر میدهد. و این را با حدیثی صحیح دیگری تایید میکند که “بعثت للاحمر و الاسود”من برای سرخ و سیاه مبعوث گردیده ام.

بنا بر این اگر در گذشته رسولی بزبان قوم خود میامد و یا اقوامی از خود هادیی داشتند منافی این نبود که هر قوم بعد از وقوع تحریف ها محصور در همان نژاد و زبان خود مانند.بدینسان قرآن عمومیت خطاب خود در انذار عمومی مردمان گفت(وَأَنذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ  أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُم مِّن قَبْلُ مَا لَکُم مِّن زَوَالٍ)وقران شخصیت رسول را در عمومیت پیام خود چنین تعریف کرد(و ما ارسلناک الاّ رحمهً للعالمین) و نفرستادیم ترا مگر رحمت برای جهانیان

نقطهء دیگر اینکه ایا سبب نزل قرآن به زبان عربی  تنها همین موضوع بوده است که ایشان یعنی اعراب ایمان میاوردند و در غیر ان نمی اوردند ؟ طوری که گفتیم این جزوی از سبب است نه کل سبب  چون علل اجتماعی و جغرافیایی نیز وجود دارد که خدایتعالی جایی را برای نشر رسالت اسلام بر گزید که عناصرش به حکم بداوت قاطع و به حکم امی بودن سخت  مطیع و به حکم صحرایی بودن عاشق بهشت و به حکم گرم بدن هوا هوا سخت گریزان از اتش و به حکم تنقل مکانی سخت اماده وطن گزینی در هر خطهء زمین و به حکم انتقال خونین از عقیده شرک به عقیده توحید سخت جنگاور و مدافع حریم دین جدید بودند  این ویژه گی هایست که در جامعه شناسی بیشتر مطرح است و با این همه و فوق این همه شاخصه های زبان عربی  نقش بسزائی در نزول قران بزبان عربی داشته است . این زبان دارای چنان قوت ادای حروف است که از ان زبان اول خطابت میسازد و چنان بارز در مخارج حروف است که تمهل و ارامی و فاصله در میان کلمات را بهتر میسر میسازد و بلاغت و فصاحت را فراهم میکند  این زبان در عرصهء الفاظ بیشترین زبانیست که الفاظ مشترک دارد و دلالت ان الفاظ  مشترک را قرائن تعیین میکند  این زبان در عرصهء تعبیر چنان غنی است که لفظ بر متن لفظ و معنی در بطن معنی انبار نموده است

برای مقایسه میان زبان عربی و متباقی زبان ها در عرصهء الفاط کافیست که انسان منصفی فقط کتابی بنام فقه اللغه از ثعالبی را بخواند

پس وقتی که قران میگوید( بلسان عربی مبین)یعنی بزبان عربی اشکار

دقیق میفرماید  وبه تعبیر شیخ شعروای چنین صفت ابانت در این زبان است که ایات قرانش را در هر عصر قابل اخذ و عطا و قابل بسط و تاویل میسازد و در اطراف همین زبان فرزندان امت جمع شدند و بیشترین نویسندگان و قاعده سازان زبان عربی فرزندان عجم بودند

پس انچه ذکر رفت خلاصهء  سخن در یک موضوع معروف و پذیرفته شده در باب نقل و نهادینه شده در باب اعتقاد اسلامی است . و معنای دین نیز همین است زیرا دین به معنی دینونت و ذمه واری است و این ذمه واری و پایبندی و گردن نهی اگر نباشد پس دینی نیست و برای اینکه این دین حدود و مرز خود را مشخص سازد و تعریف مانع از دخول غیر و جامع افراد خود را ارایه دارد باید در قالب التزامات معاملاتی و شعائر عباداتی باشد. و چون سر دین قداست است و سرِّ بقای قداست تصور صدور ان از سوی خدای متعال برای عقلانیان و ایمان بالغیب ان برای نقلانیان است الهی بودن دین از انسانی بودن دین فرق میابد. و بواسطهء چنین دین الهی ارتباط مخلوق با خالق معنی میابد  و ترکیب چنین ارتباط و نحوهء استدلال ان و تأسی از پیشوای یک دین,جوهر حق بر معنای تعریف دینی را ارایه میدارد و تواضع را از تکبر و عدل را از تجبر فرق میدارد. و چنین الهی بودن دین است که علم الهی را محیط و علم انسانی را محاط معرفی میدارد. بقول عطار رحمه الله” در طریقش آفرینش ره نیافت..دانش از پی رفت و بینش ره نیافت. و چنین الهی بودن دین است که خدا را خدا و انسان را انسان معرفی میدارد. پس کلیات امور از اوست و سیر بر جزئیات امور از این است باغ و راغ و بستانها برای این است و حق او بر این اینست که انچه از این باغها و راغها میچیند بنام وی و در آب زلال شریعت وی شسته بخورد. اگر چنین نکند پس این خود را در مقام او نشانیده است و ادعای الوهیت یا به تصریح کرده است و یا به تلویح کرده است.  پس منطق کلیات امور سرخط هاست ابجدیات است تعلیم راه رفتن هاست بیم دادن از درنده هاست .و چنین منطق در کتب اسمانی الهی بدون شک از طریق خطاب و تکلمِ وارد در فهم بشر حاصل میشوند که مصداق ایهء(و لوجعلناه ملکا لجعلناه رجلاً و للبسنا علیه ما یلبسون)نیز همین است . و بنا بر چنین منطق قصه ها رمز ها ضرب المثل ها و عد وعید ها برای پذیرش اصل مطلب اند قبل از اینکه برای پذیرش تفصیل مطلب باشند که  مصداق ایت(الیه یصعد الکلم الطیب)نیز همین است .و همه جزئیات مفید شامل علم مفید ادبیات مفید ,معاملات مفید از جنس همین “کلم الطیب”اند که عروجشان فی النهایه بسوی اوست . مگر نه چنین است که رسوم و زوایا و اضلاع هندسی از نقطه اغاز میشوند و امتداد جزئیی انان بدون وجود ان کلی محیط به آغاز و مبدء محال است . به تعبیر مولانا

هست شاهان را زمان بر نشست .. هول سرهنگان و صارمها بدست

دور باش و نیزه و شمشیر ها … که بلرزند از مهابت شیر ها

بانگ چاووشان و آن چوگانها .. که شود سست از نهیبش جانها

از برای عام باشد ان شکوه ..تا کلاه کبر ننهند آن گروه

باز چون آید بسوی بزم خاص .. کی بود انجا مهابت یا قصاص

حلم در حلم است و رحمتها به جوش ..نشنوی از غیر چنگ و نی خروش

و بدینسان کلیات دین محمدی علی صاحبه افضل الصلوه و التسلیم مطالباتی دارد که الی ابد الاباد است ور نه چنین باشد هر کسی را شاید که مدعی نبوت شود و هر کسی را شاید که حصر حق نزد خود را حق مطلق معرفی دارد و بر مبنای چنین اطلاق دیگران را بر إتّباع خود ملزم سازد که در تعمیم چنین شیوه و محض انسان انگاریی نبی جامهء سیاه و سفیدی برای حق و سرحدی برای مظالم نمیماند و مصداق فرمودهء نبی خاتم  در حدیث درازی میشود که “کیف انتم اذا رأیتم المعروف منکرا و المنکر معروفا” چگونه خواهید بود شما روزی که به معروفی دلالت نکنید و از منکری بر حذر نسازید گفتند ایا چنین خواهد شد؟گفت بلی و زشت تر از ان خواهد شد که معروف را منکر میبینید و منکر را معروف میبینید . و صدق رسول الله که چنین شده است اما حقانیت ذاتیی حق و عدم قبول تحول در ذات حق بنا بر تعلق به أعراض وعدهء الهی است و لو کره الکافرون.

باز به تعبیر پیر و مرشد بلخ و روم

اندر احمد ان حسی کو غارب است

خفته ایندم زیر خاک یثرب است

و ان عظیم الخلق او کان صفدر است

بی تغیّر مقعد صدق اندر است

جایی تغییرات اوصاف تن است

روح باقی آفتاب روشن است

بی ز تغییری که لا شرقیهٌ

بی ز تبدیلی که لا غربیهٌ

و ما علینا الا البلاغ

و صدق الله(و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر)(ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم و یبشر المؤمنین)

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا