سردرگمیِ مردم تاجیک
مردمِ تاجیکِ ما هرگز از نظر سیاسیِ تا این اندازه سردرگم نبودهاند. با آنکه به لحاظِ آماری حضور آنها در ساختار دولت و نهادهایِ امنیتی قابل توجه است، از نظر سیاسی و نظری مطلقن سر درگماند. تئوریِ اخوانیگری که چارچوبِ دورانِ جنگِ سرد و روریاییِ آمریکا و شوروی برد دیگر کاربرد ندارد. تجربهی ناکام اخوانالمسلمین در مصر به کارایی این روش جنگِ قدرت پایان بخشید. کاراکتر ایدئال رویکرد تاریخی و ادبی نیز «کاکه» یا «عیار» است، که از نظر تاریخی حد اکثر نقش یک مزاحم را دارد. اسطورهسازیهای جهاد و مقاومت نیز کارایی ندارد. با تغییر وضعیت و مطرحشدن بستههای دالر و امکانهای اقتصادی جدید، فعالانهتر از هرگروهی، جهادیهای خط اول جنگ آخرین میخ را بر تابوت جهاد کوبیدند و تومار آن را در هم پچیدند. پاردایمِ جدی معطوف به نقد جهاد و همگرایی با اقوام دیگر نیز تا هنوز در میان مردم تاجیک شکل نگرفته است و به عنوان یک خواستِ واقعی، بیرون از از تعارفهای سیاسی وجود ندارد.
این سردرگمی دلایل و ابعاد پیچیده دارد. بخشی از این سردرگمی بر میگردد به قبضهکردنِ فرصتها از سوی سیاسیهای تازهبهدوران رسیده و نوکسیهگانِ بازاریِ تاجيك تباري که بدون تجربه یکشبه بههمهچیز دست یافتند. منزویساختن نیروهایی که سالها تجربهی کاری و اداری داشتند و مقررکردنِ تازهبهدورانرسیدهها به عنوان آمر و رئیسِ آنها، به صورتِ خودخواسته آنها را از تجاربِ تاریخی محروم کرد و مجموعهای از کارمندان پر ادعا و بیکاره به جامعه تحویل داد. بخشی از این سر درگمی بر میگردد برنامههای سیاسی کوتاهمدت از سوی رهبران تاجیک و این تصور غلط از قدرت با فرصتطلبی میشود به آیندهی پایدار دستیافت. گذشته از مردمِ هزاره که دالِ تاریخی خاص بيرون بودگي اند، برسی روابط پر فراز و نشیبِ رهبران سیاسی تاجیک با مردم ازبیک در سالهای اخیر میتواند آموزنده باشد. تصور میرفت عطا فرد با هوش و خونسردی باشد، اما سه مورد سخنرانیها او، یکی در زمان انتخابات، یکی در نقد عبدالله و تقسیم قدرت با اشرفغنی و آخرینبار به مناسبت روز عیدفطر نشان داد که نگاه بنیادی و استراتژیک به جنگِ قدرت ندارد. احتمالن اگر بخشی از اطلاعات و اسنادی را که صالح در اختیار دارد، عطا و همکارانش در اختیار میداشتند، رسوایی تاریخی راه میانداختند. با وجود آنکه بسیاری از برداشتهای آقای صالح را سطحی و شعاری میدانم، بیرونِ ندادنِ دلایل استعفایش از نظر من مطابق اصول امنیتی و کار مسئولانه و هوشمندانه است، بهخصوص در جامعهای که هر موضوعی مسایل قومی و زبانی ترجمه میشود و خوراک دلچسپی را برای استخبارات منطقه فراهم میکند.
هرچند ممکن است برخی سردرگمیِ مردم تاجیک را یک فرصتِ سیاسی به نفع طایفه و قومی خود تصور کنند ولی سردرگمیِ هیچ گروهِ قومی و زبانیِ به نفع گروهها و اقوام دیگر نیست. سردرگمیِ مردم پشتون کشور را در کام ترور و انتحار غرق کرده است. بیرونشدن زن از خانه بدون چادری در سراسر جنوب یک تابوست. رفتن به دانشگاهها و نشستن در صنفهای دشوار و خارج از تصور. طالبان مردم بیگناه را میکشند و مدارس و مکاتب را تخریب ویران میسازند و زنان را تحقیر میکنند ولی هیچ مقاومتِ اجتماعی و مردمیای در مناطق جنوب در برابر آنها وجود ندارد و اغلب تصور میکنند که آنهای در راستای حق تاریخی و آزادی مردم پشتون میجنگند. چنینچیزی در مورد هر قومی ممکن است. در دوران حکومتِ کمونیستی مجاهدین مجری برنامههای تخریبی و امنیتی پاکستان و ایران و کشورهای غرب بودند و در عینِ حال یقین داشتند که برای آزادی مردم افغانستان میجنگند. جاسوسی و تخریب کشور را «افتخار» میدانستند و دقیقن همان نقشی را که طالبان در حالِ حاضر بازی میکنند بازی کردند. پیآیند این برداشت غلط از سیاست ویرانی کشور، و از همه بدتر خلاء دولت قدرتِ مرکزی، غارتِ اسناد امنیتی و فروپاشی اخلاقی و اجتماعی بود. روابط اجتماعی در سطح همسایگان نیز مخدوش شد و کشور به بیشمار واحدهای سیاسی شبهِ دولت تجزیه گردد. واحدهای که نه توان ادغام و درونیکردن همدیگر را دارند و نه توان حذفِ همدیگر را . خردتر از از آناند که دولت پدید آورند و برای بقای خود راهی جز ادغام مطلق در ساختار سیاسی منطقه و کشورهای قدرتمند ندارند.
نمونههای تاریخیِ بسیار داریم که سردرگمی قومی، به سر درگمیِ تمام اقوام کشور انجامیده است. دولتِ مجاهدین در پاکستان مردم هزاره را نادیده گرفت و مدعی شدند که حقِ آنها را بعدن خواهیم داد. تصور این بود که با حذف آنها هیچ رخنهای در ساختار قدرت پدید نمیآید. اما مردمی که بیدلیل حذف شدند و سرپناهی هم بیرون از کل همبستهی با نام افغانستان نداشتند، ناگزیر شدند با دست خالی بجنگند. پیامد این سادهانگاری اما هزارهشدن کل وضعیت بود و در حال حاضر هر شهروند این کشور به نحوی هزاره است. سردرگمیِ سیاسی مردم تاجیک بیش از آنکه تصور کنیم ویرانگر است و به پیآیندهای احتمالیِ آن باید مسئولانه اندیشیده شود. نیروی انسانی سردرگم و سرخورده به آسانی دست به هرکاری میزند. کل همبسته تا حدی ظرفیتِ تناقضات را دارد. از حدی بگذرد وضعیت فرو میپاشد. اینکه تصور مردم تاجیک از محرومیت در ساختار قدرت چهقدر درست یا نادرست است جای بحث دارد ولی در اینکه در حال حاضر دچار یک سردرگمی عمیقِ تاریخی است، شك و ترديدي نيست. نه تئوری جهاد پاسخگوست، زیرا نسل جدید و تحصیلکردهای تاجیک به آن باور دارد، نه در درون تئوریِ کاکه و عیار کاراکتری بزرگتر از مزاحم دولت متولد میشود و نه بازروایی مثلهشدة ناسیونالیسمِ ایرانی و دلخوشکردن به رستم و قهرمانان شاهنامه، گرهی از این کار فروبسته نمیگشایند. رستم و شاهنامه اگر آزادی و انسانیت میآورد، در حال حاضر مردم زیر چکمههای بیٰرحم ولایت فقیه نمیبودند. سردرگمی مردم تاجیک و دیگر اقوام غیر پشتون به نظرم ویرانگرتراند، زیرا پشتونها بنا به تجاربِ تاریخی شان به کشفِ سیاسی ایدهی سرزمین رسیدهاند و بنیادگراترین آنها در خیال خود برای آزادی وطن میجنگد، در بین اقوام دیگر اما چنین ایدهای سیاسی وجود ندارد. معمولن به خاطر ایدههای انتزاعی چون قوم و مذهب و دین و زبان میجنگند که تعریف عینی و مشخصی ندارند و به راحتی به مسایل فرامرزی و منطقهای و منافع کشورهای منطقه ترجمه میشوند.
به نظرمیرسد صورتبندی سیاسی مبتنی برهویت ناکام بوده است. شاید مناسبتر آن باشد که بزرگتر از چارچوبهای زبانی و هویتی باندیشیم و بهجای موضوع انتزاعی چون زبان و قوم هویت، مسائل عینی و چون توزیع برابر امکانات و فرصتها را معیار قرار دهیم و به جای فرافکنی و نادیدهانگاری مشکلات به عواملِ خیالی، با وضعیت برخورد واقعبینانه داشته باشیم. نسل جوان تاجیک اگر میخواهند آسیبها را از جان این مردم دور کنند، باید در چارچوبِ استراتژیها درازمدت کار کنند و استراتژی فرصتطلبانهای رهبران سیاسی و جهادی را کنار بگذارند. سرنوشت ساکنان این کشور به هردلیل با هم گره خوره است. هر آن بلایی کهک دامن خیر خانه را بگیرد، دامن دشت برچی را نیز میگیرد و در نهایت مناطق پشتون نشین را نیز فرا میگیرد. این تصور که قوم و طایفهای خود ما بر ما ستم نمیکند، نیز خطاست. واقعیت این است که حضورِ مردم تاجیک در نهادهای امنیتی و استخباراتی کم نیست و اگر ظلم و ستمی بر مردم تاجیک و غیر تاجیک صورت میگیرند، این نیروها مقصراند و دست دارند. واقعیت مهمتر اینکه سردرگمی مردم تاجیک به ضررِ همهگان است، وضعیتِ امنیتی را بدتر و فراگیرتر میکند. چنینچیزی خوشآیند نیست. سردرگمی مردم تاجیک سردرگمی ما هم هست و بر عکس.
هرکدام ما قطع نظر از اینکه از کدام قوم و تبار هستیم، در برابر این وضعیتِ سردگم مسئولایم و باید باندیشیدیم و راه حلهایی پیدا کنیم که هیچ انسانی در راهها سربریده نشود، به خاطر اعتراضِ خیابانی به خاک و خون کشیده نشود و هیچ گروه قومی و انسانیایِ سردرگم و تحقیر و ناگزیر نشود به انتقام و خشونت متوسل گردد.