حدود ۲۴۰۰ سال پیش، در ۳۹۹ ق.م، سقراط در آتن محاکمه شد. اتهام او بیدینی بود و محاکمه در «دادگاه مردم» برگزار شد. سقراطِ هفتادساله، سالیان دراز، فیلسوفی سرشناس و متفکری مشهور در میان مردم بود. ملتوس، بهعنوان شاکی، سقراط را متهم کرد که قوانین آتن را زیر پا گذاشته است، زیرا به خدایانِ رسمی احترام نمیگذارد، خدایان جدیدی معرفی میکند و ذهن جوانان را منحرف میسازد.
ملتوس، بهعنوان مدعی، و سقراط، بهعنوان متهم، در برابر هیئتمنصفهای شامل ۵۰۱ نفر از همشهریهای خود، در مدت زمانی مشخص سخنان خود را ایراد کردند. سخنرانیِ کیفرخواست ملتوس بر جای نمانده است، اما دو نسخه از سخنرانی سقراط در دفاع از خود به دست ما رسیده است: نسخهای در آثار افلاطون و دیگری در آثار فردی همهچیزدان و زیرک بهنام گزنفون موجود است. اکثر اعضای هیئتمنصفه، حدود ۲۸۰ نفر، سقراط را گناهکار دانستند و او با زهرِ شوکران اعدام شد.
هیچ مناقشهای بر سر وقایع اصلی در محاکمۀ سقراط وجود ندارد، اما بهخوبی روشن نیست که چرا آتنیها سقراط را گناهکار تشخیص دادند و ما امروز چه برداشتی میتوانیم از این کار داشته باشیم. کسانی که به دموکراسی و حاکمیت قانون باور دارند لابد بسیار به این محاکمه علاقهمند هستند. اگر نتیجهگیریْ آن باشد که دموکراسی، بهعنوان حکومت مستقیم مردم بر خود، بهطورِ مرگباری مستعدِ سرکوب عقاید مخالف است یا اینکه مخالفانِ دموکراسی باید خیانتکارانِ صاحبنفوذ شمرده شوند، در این صورت، ما با انتخابی ناخوشایند بین دموکراسی و آزادی اندیشه روبهرو هستیم.
اما این برداشتی نادرست از محاکمۀ سقراط است. درعوض، این محاکمه به پرسشهایی دربارۀ تعهد و وظیفۀ شهروندی پاسخ میدهد. «دادگاه مردم» سقراط را محکوم کرد، زیرا او نپذیرفت که معیارِ مسئولیت شخصی در قبال پیامدهای سخنرانی عمومی، دربارۀ پروژۀ فلسفی او صادق است. سقراط حکم گناهکاری خویش را بهعنوان حکمی الزامآور پذیرفت و جام شوکران را نوشید، زیرا او به صلاحیت دادگاه و قوانین محاکمه اذعان داشت. او در حالی به این امر سر نهاد که باور داشت هیئتمنصفه در تفسیر قانون مرتکب اشتباهی اساسی شده است.
طبق فهم متعارف، اتهامِ بیدینی به سقراط صرفاً سرپوش بود و انگیزۀ محاکمۀ وی نیز مسائل سیاسی بود. تنها چهار سال پیش، شورشی دموکراتیک موجب سرنگونی «حکومت نظامیان» شده بود که چندین ماهِ پرآشوب بر آتن حاکم بودند. ملتوس، در سخنرانی کیفرخواست خود در دادگاه، احتمالاً از شهروندان آتنی خواسته بود تا بر پیوند بلندمدت سقراط با اعضای این حکومت ضددموکراتیک و تبهکار تمرکز کنند.
آی.اف استون، روزنامهنگار و ادیب آمریکایی، در کتاب خود محاکمۀ سقراط۱ (۱۹۸۸) تفسیری تأثیرگذار از این رخداد ارائه میدهد. از دیدگاه او، این محاکمه درحقیقت دفاع یک دموکراسیِ درمانده از خود بود. از دیدگاه استون، سقراط در توجیه برنامۀ وحشیانۀ حاکمان برای استفادۀ نادرست از قدرت نقش داشت و خیانتکار بود. در دیدگاه متعارف، سقراط را قربانیِ دادستانی فرصتطلب و شهروندانی با جهالت عامدانه میدانند. درحقیقت، برای فهم محاکمۀ سقراط بهناگزیر باید به سیاست نگاه کرد، اما بهشیوهای سنجیدهتر. نگاه به سقراط، بهعنوان الگوی بارزِ فرد خودمختار، صرفاً بهعنوان شهید راه آزادی بیان، نادرست است. برای فهم این محاکمه باید به فرهنگ سیاسی آتن و بهطورِ ویژه به تعهداتِ شهروندی موردانتظار از شهروندان آتنی توجه کرد. تعهداتِ خودِ سقراط به شهرش بر جریان محاکمه تأثیر گذاشت و این تعهداتْ بخشهای اصلیِ فرهنگ سیاسی آتن بودند که رابطۀ بین سخنرانیِ عمومی و مسئولیت را شکل میدادند. درواقع، ماکسیموس صوری۳، نویسندۀ رومی در قرن دوم میلادی، در بازگویی این محاکمه، ادعا میکند که سقراط از پاسخ به اتهامات ملتوس خودداری ورزید و سراسر سکوتی موقرانه اختیار کرد.
طبق فهم متعارف، اتهامِ بیدینی به سقراط صرفاً سرپوش بود و انگیزۀ محاکمۀ وی نیز مسائل سیاسی بود
درواقع، مخالفانی که در پی انکار اعتبار یک نظام سیاسی هستند هرازگاهی از شرکت در جلسۀ دادگاه یا همکاری با نظام حقوقی بهطورِ اصولی سر باززدهاند. اما سقراط صلاحیت دادگاه را به رسمیت شناخت. او فعالانه به دفاع از خویش پرداخت، هرچند از بسیاری جهات، این دفاع برخاسته از ویژگیهای شخصی او بود.
نکتۀ مهم آن است که سقراط مشروعیت محاکمه را به چالش نمیکشد. او از بیرون دربارۀ یک نظام سیاسی فاسد داوری نمیکند، بلکه بهعنوان یک شهروند در محاکمه مشارکت میکند. بهعنوان یک شهروند، وظیفۀ شهروندی وی او را وامیدارد تا به این اتهامات پاسخ دهد: چرا بهشیوههایی عمل کرده که برای جامعه زیانبار بوده است؟ نسخۀ افلاطون از دفاعیه بهروشنی نشان میدهد که سقراط میکوشد تا خود را تبرئه کند، تا نشان دهد که او به جامعه زیان نرسانده است. درواقع، سقراط خود را خیرخواه شهروندان بازمینمایاند که باید پاداش هم بگیرد. بهباور او، تاریخچۀ کمکهای او به زندگی شهروندی در آتنْ وی را شایستۀ این افتخار میسازد که در مرکز حکومت به او وعدههای غذای مجانی داده شود.
بسیاری از رسالههای افلاطونْ تعهدات سقراطِ شهروند را اثبات میکند و فرهنگ سیاسیِ آتن را بهروشنی به تصویر میکشد. در رسالۀ کریتون۴، سقراط توضیح میدهد که، باوجود محکومیت خود، گریختنِ او از زندان از نظر اخلاقی پذیرفتنی نیست. در رسالۀ کریتون، افلاطون به خوانندگانْ گفتوگویی ارائه میدهد که در دلِ گفتوگویی دیگر است. در این گفتوگو قوانین آتن، در هیئت یک شخص، با سقراطی غیرواقعی سخن میگوید. این سقراطِ غیرواقعی قصد دارد با گریختن از زندان و فرار به سرزمینی دور از مجازات بگریزد.
قوانین آتن، در رسالۀ افلاطون، صرفاً قوانین رسمی و مکتوبِ دولت آتن نیستند، بلکه اصول مدنیِ آن را نیز شامل میشوند. قوانین از سقراطِ غیرواقعی و نافرمان میپرسند که او چه کمبودی در آنها یافته و چه زمانی آن کمبود را کشف کرده است. قوانین به سقراط گوشزد میکنند که او از طریق آنها (قوانین مربوط به ازدواج) به دنیا آمده است. قوانین اظهار میکنند که، از طریق اصول مربوط به مسئولیت والدین در قبال فرزندانِ خود، او را پرورش دادهاند. سرانجام، او از طریق آنها دانش آموخته است. سقراط تمام اینها را میپذیرد. او مشتاقانه این خوبیها را میپذیرد و آنها را بهعنوان «خوبی» به رسمیت میشناسد. اگر او اینچنین ثمرههای قوانین را پذیرفته است، اکنون سقراط بر چه مبنایی میتواند روی خود را برگرداند و مشروعیت آنها را انکار کند؟
قوانین آتن همچنین اشاره میکنند که سقراط میتوانسته است آتن را ترک کند و به مکانی دیگر در سرزمینهای یونان برود. او آزاد بوده است که این کار را بکند. اما قوانین اظهار میکنند که، ازآنجاکه او ماندن را برگزیده، دوباره درستیِ آنها را به رسمیت شناخته است. قوانین به سقراط یادآوری میکنند که خودِ محاکمه بهشیوهای درست اجرا شده است، مطابق با همان اصولی که سقراط با تداوم حضورِ خود تأییدشان کرده است.
قوانین اذعان میکنند که شاید اعضای هیئتمنصفه در حکم خود اشتباه کرده باشند و شاید برهان سقراط برای بیگناهیِ خود بهتر از برهان ملتوس برای گناهکاری او بوده باشد. اما اینْ اشتباهی انسانی بوده است و نه اشتباه قوانین. امکان اشتباه از سوی شهروندانِ تشکیلدهندۀ هیئتمنصفه، که داورانِ کارهای او خواهند بود، بخشی از کل معاملهای است که سقراط در جریان پرورش و آموزشِ خود پذیرفته است و آن را با حضور مداوم در جامعۀ مدنیِ آتن تأیید کرده است. او باید بداند که شهروندان آتنی، هنگامی که بهعنوان قانونگذاران یا داورانْ گرد هم میآیند، انسانهایی فانی و خطاپذیر خواهند بود. آنها قرار نیست همیشه امر درست را تشخیص دهند.
درواقع، سقراط بهخوبی میدانست که مجمع شهروندان ممکن است دچار اشتباهات بسیار فاحشی شوند. هفت سال پیش از محاکمه، او بهمدت یک سال عضو یک شورای شهروندی پانصدنفره بود که تعیین دستورِکار و راهبریِ جلسات مجمع مدنی قانونگذاری را بر عهده داشت. سقراط، هنگامی که این شورا پیشنهادی تاریخی را بررسی میکرد، عضو آن بود. پیشنهادْ آن بود که گروهی از ژنرالهای آتنی را بهصورت یکجا محاکمه کنند. دلیل محاکمه آن بود که آنها از انجام وظیفۀ خود در رابطه با خدمۀ کشتیهای جنگیِ آتنی، که در یک جنگ دریایی غرق شده بودند، بهطورِ مجرمانه کوتاهی ورزیده بودند. از دیدگاه سقراط، محکومکردنِ ژنرالها بهعنوان یک گروه، بهجای بازداشت آنها برای محاکمۀ انفرادی، از نظر آیین دادرسی نادرست است. از نگاه او، این کار برخلاف اصولی است که به هر متهم آتنی اجازه میدهد بهصورت انفرادی در دادگاه حاضر شود. سقراط با رأیگیری دربارۀ این پیشنهاد مخالف بود، اما دیگر اعضای مجمعْ نظر او را نپذیرفتند. او عقیده داشت که محاکمۀ گروهی اشتباهی فاحش خواهد بود، اما او منظور خود را بیان کرده بود: هنگامی که شهروندانِ مسئول برای اجرای قوانین اشتباه میکنند یا حتی ترجیح میدهند که آنها را نادیده بگیرند، خدشهای به اعتبار قوانین وارد نمیشود.
سقراط مشروعیت محاکمه خود را به چالش نکشید
سقراط، در طول محاکمهاش، به وظایف شهروندیِ خود اذعان دارد. هنگامی که او، بهجای آنکه سکوت کند، در دادگاه از خود در برابر اتهامات ملتوس دفاع میکند، حق دادگاه برای داوری دربارۀ خود را به رسمیت میشناسد. هنگامی که او، بهجای استفاده از نقشۀ کریتون برای فرار، در زندان میماند و جام شوکران را مینوشد، بهعنوان شهروندی مطیع قانون در دولت آتن رفتار میکند. البته سقراط بسیار فراتر از یک شهروند آتنیِ صرف بود. او بیشترِ دوران بزرگسالیِ خود را صرف کاری کرد که آن را مأموریتی الهی میدید، یعنی کشف حقیقت دربارۀ موضوعاتی با اهمیتِ بنیادی و جهانشمول: عدالت، شجاعت، خرد، میانهروی، عشق و معرفت. او زندگی و استعدادهای چشمگیرِ خود را بهطور کلی وقف پاسخ به یک پرسش کرد: زندگیِ خوب نیازمند چه چیزهایی است؟ او در پی آن بود که، به هرکس که مایل به گفتوگو با او باشد، نشان دهد که چرا این گزینشْ درست است: گزیدن زندگیِ سنجیده بهجای زندگی در جستوجوی «خوبیهای» میانتهی و موردستایشِ عموم با نام شهرت، ثروت و قدرت.
سقراط، برای آنچه مردم امروزه «خرد جمعی»۵ مینامند، ارزشی قائل نبود و آن را تحقیر میکرد. دموکراتهای آتنیْ نفرت او را بر میانگیختند؛ آنها اظهار میکردند در مورد امور مهمْ جمع و گروه بهطور یکجا احتمالاً بهتر از هر فرد متخصصی میتواند تصمیم بگیرد. صرفنظر از اینکه آیا، بهصورت بالفعل، متخصص در هنر سیاست وجود داشت یا خیر، سقراط بهطور حتم فرض میکرد چنین متخصصی ممکن است وجود داشته باشد و آتنیها، درحقیقت، خود را فریب میدادند که فکر میکردند بهطور دستهجمعی خردمند هستند.
چگونه سقراط هم ایدۀ خرد جمعی را تحقیر میکرد و هم، درعینحال، حتی هنگامی که با چگونگی تفسیر قوانینِ آتن مخالف بود، از آنها پیروی میکرد؟ پاسخ اولیه در بنیانی نهفته بود که آتن، مثلاً در تقابل با دولت اسپارت، از طریق قوانین و فرهنگ سیاسیِ خود فراهم میآورد. در آتن، آزادی بیان در اماکن عمومی و رواداری برای گسترۀ وسیعی از رفتار خصوصی الزامی بود. بهعلاوه، قوانین آتنی در رابطه با مسائل اخلاقی، شامل دینداری، بیشتر صوری بود تا محتوایی. بنابراین، قانونی که بیدینی را ممنوع اعلام میکرد دینداری را تعریف نمیکرد. این هیئتمنصفه بود که باید تصمیم میگرفت آیا رفتار یا عمل خاصی خارج از چارچوب هنجارهای جامعه است یا خیر. درعوض، قوانینْ فرایندی ویژه را در اختیار جامعه قرار میداد تا، طبق آن، تصمیمِ خود را اتخاذ کنند. این ابهامِ محتوایی بهسود سقراط بود، چراکه به وی اجازه میداد بدون آنکه نص قانون را زیر پا بگذارد، شیوۀ خاصِ زندگی خود را پی بگیرد.
مردم آتن همچون اسبی تنبل و زیبا هستند که شاید بتوان آنها را با نیش خرمگس بیدار و سرزنده کرد
سقراط میدانست که ترغیب دیگران به دستکشیدن از اهداف معمولی برای پیگیری فلسفهْ او را نامحبوب میساخت. بهگفتۀ افلاطون، سقراط در سخنرانیِ دفاعیۀ خودْ روش خویش در آزمودن نظرات دیگران از طریق پرسشوپاسخ را به نیش دردناک خرمگس تشبیه میکند: ارزش نیش در آن است که، با واردآوردن ضربهای به قربانی خود، او را از خوابآلودگیِ زندگی روزمره به لحظهای از آگاهی اخلاقی بر میانگیزد. بهگفتۀ سقراط، در بهترین حالت، آن لحظهْ فرد را بر میانگیزد تا باقی عمر خود را به پیگیری خوبیهای اصیل انسانی بگذارند. اما، همانطور که استعارۀ خرمگس در ادامه نشان میدهد، روی آوردن انفرادی به فلسفه، تمام آن چیزی نبود که سقراط به آن امید داشت. سقراط تشبیه خود به خرمگس را با تمثیل دیگری همراه میسازد که، طبق آن، مردم آتن همچون اسبی تنبل و زیبا هستند که شاید بتوان آن را با نیش خرمگس بیدار و سرزنده کرد. سقراط، در سخنرانی دفاعیۀ خود و همچنین در اظهارات واضح خود در دیگر منابعْ شامل دیگر رسالههای افلاطون، نشان میدهد که او زندگی فلسفی خویش را کاری سیاسی و اخلاقی میدانسته است. هدف او چیزی کمتر از آن نبود که آتن را، بهعنوان یک اجتماع مدنی، به جامعهای عدالتمحور تبدیل کند.
سقراط احتمالاً دریافته بود که تغییر عقایدِ تمام شهروندانْ هدفی نامحتمل است. او عقیده داشت که پیگیری مستقیمترین شکلِ مشارکت سیاسی، پیشنهاد قوانین خاص یا دفاع از یک خطمشی کلی برای سیاستگذاری عمومی در مجمع شهروندان، برای او، ناممکن است. باوجوداین، او پایبندیِ خود به فلسفه را مأموریتی برای بهبود جامعه در نظر میگرفت. در فرهنگ سیاسیِ آتن از شهروندانِ خوب انتظار میرفت که استعدادها یا منابع خاص خود را نه صرفاً برای خود یا خانواده و دوستان بلکه بهنفع جامعه به کار گیرد. شاعرانْ کمدیها یا تراژدیهایی میسرودند که بر روی صحنه برای عموم به نمایش درمیآمد. رقاصان و خوانندگانِ ماهر بهطور دستهجمعی در مراسمی ایفای نقش میکردند که دولتْ برگزارکنندۀ آن بود. افراد شجاع در خطوط مقدم میجنگیدند. ثروتمندان با گشادهدستی به کارهای عمومی کمک مالی میکردند. بهگفتۀ پریکلس۶ (در سخنرانی خاکسپاری که در کتاب تاریخ جنگ پلوپونز۷، اثر توسیدید، به او نسبت داده شده است) «از دیدگاه ما، شهروندی که در این وظایف عمومی ایفای نقش نمیکند فردی راحتطلب نیست، بلکه موجودی بیفایده و بیخیر است». ایفای نقش در کارهای عمومیْ بخشی، شاید بزرگترین بخش، از معنای انسان کامل بود.
سقراط نه ثروتمند بود، نه رقاص و نه خوانندهای ماهر. استعداد او در این نهفته بود که ارزش زندگیِ سنجیده را بازمیشناخت و به آن پایبند بود. او در پی گفتوگوی اخلاقی بود، در فضای عمومیِ میدان شهر، جایی که مرتباً میشد او را در کنار میزهای صرافان مشاهده کرد. این عمل درواقع ایفای وظیفۀ شهروندیِ او بود. هر دفعه گفتوگویی اخلاقی و، بدین ترتیب، استعداد خاص خود را در خدمت جامعه به کار میبست.
واکنش کسانی که با نیش خرمگس گزیده میشوند معمولاً سپاسگزاری نیست؛ درعوض، اغلب شاید انگیزهای مرگبار پیدا کنند که به حیات آن موجود منفور پایان دهند. سقراط، بهمدت چند دهه پیش از محاکمۀ خود، وظایف نیشزنیِ خویش را بهطور روزانه انجام داده بود. او مرتب این کار را در شهر آتن انجام میداد، مگر هنگامی که برای انجام وظایف نظامی در بیرون از شهر بود. باوجود تحریکآمیزبودن تقاضاهای مداوم سقراط برای اینکه شهروندان از لذتهای زندگی معمولی بهنفع فلسفه دست بکشند و باوجود ریشخند او بر ایدئولوژی دموکراتیک، آتنیها تا زمان محاکمۀ سقراط در سال ۳۹۹ ق.م موفق نشده بودند او را به زیر بکشند. پرسش بدیهیْ این است که چه چیزی تغییر کرده بود؟ پس از چند دهه، چه چیزی رخ داد که تعقیب قضایی، محاکمه و اعدام سقراط را کلید زد؟
سخنرانی دفاعیۀ سقراط نمایشی از شجاعت مدنی ژرف بود
دیدگاه آتنیها دربارۀ آزادی بیان تغییر نکرده بود. پایبندی آتنیها به اصل آزادی بیان بهطور استوار پابرجا بود و تمام شهروندان با حقی برابر میتوانستند نظرات خود را بیان کنند. اما آتنیها همچنین سخن را نوعی کنش در نظر میگرفتند که بهطور بالقوه میتواند پیامدهای ژرفی داشته باشد. شهروندان در قبال پیامدهای عام کنشهای عمومیِ خود مسئول بودند. هر شهروند آتنی که در میان عموم، در شورا، در مجمع یا حتی در میدان شهر سخن میگفت میتوانست انتظار داشته باشد که برای پیامدهای سخنِ خود مسئول شمرده شود. برای مثال، اگر او سیاستِ خاصی را تبلیغ میکرد و این سیاستْ خیر و منفعت به بار میآورد، او میتوانست انتظار ستایش و سربلندی داشته باشد. اگر نتایج سیاستِ او باعث آسیب به رفاه جامعه میشد، ممکن بود او بدین خاطر سرزنش و مجازات شود.
سخنرانی عمومی سقراط از نوع متفاوتی بود: او سیاستهای خاصی را تبلیغ نمیکرد و در خیابانها سخنرانی میکرد، نه در مجمع. اما سخنان او سخنرانی مدنی بود، بدان معنا که در فضای عمومی انجام میشد. سخنان او دربارۀ مسائلی بود که از اهمیت عمومی برخوردار بود و هدف آن تغییر جامعه بود. در آغاز، آثار فلسفهورزیِ سقراط آشکار نبود. اما پس از سرنگونیِ حکومت ضددموکراتیک، که رهبری آن را نزدیکان سقراط بر عهده داشتند، آتنیها دریافتند که دیگر بهخوبی میدانند پیامدهای سخنان او چیست. باوجوداین، آنها به او آسیب نرساندند: در سال ۴۰۳ ق.م و در پی تجدید حیات دموکراتیک، یک پیمان عفوْ موجب شد تعقیب قضایی شهروندان عادی و فاقد مقام حکومتی بهخاطر کارهای آنان در دوران کوتاهِ حکومتِ نظامیان ممنوع شود. به نظر میرسید این پیمان، سخنان پیشین سقراط را دربرمیگرفت، هرچند این سخنانْ زیانبار بوده باشد.
اما چیز دیگری که تا سال ۳۹۹ ق.م تغییر نکرده بود برداشت سقراط از وظیفۀ خود بود: او به پروژۀ نیشزنیِ عمومیِ خویش از طریق گفتوگوهای عمومی ادامه داد. کارهای جاری، که دموکراسیِ تازه احیاشده را به خطر میانداختند، از عفو برخوردار نمیشدند. بنا بر دیدگاه آتنیها دربارۀ مسئولیت مدنی، سقراط باید پیامدهای سخنرانی عمومیِ خود را بپذیرد. به نظر میرسید سخنان فاخرِ او دربارۀ فلسفه و کوچکشمردن خِردِ دموکراتیک به حکومتی استبدادی کمک کرده است. باتوجهبه این مسئله، او باید بهعنوان یک شهروند خوب از ادامۀ این کار دست میکشید. سقراط برداشت دیگری از وظایف خود داشت. او بر این باورِ خود پافشاری میکرد: اینکه از مردم بخواهیم خویش را بهتر بشناسند، تنها میتواند به خیر و خوبی منجر شود. کارهای شریرانۀ نزدیکان پیشین وی باید از علل دیگری سرچشمه گرفته باشد، عللی جدا از مأموریت او برای فلسفهورزی دربارۀ زندگی سنجیده.
باوجوداین تا سال ۳۹۹ ق.م، چهار سال پس از پایان دیکتاتوری، درحالیکه سقراط همان کارهایی را در فضای عمومی انجام می داد که بهظاهر الهامبخشِ رهبران حکومت استبدادی شده بود، برداشت آتنیها از سخنان او دگرگون شد. در نگاه اکثر همشهریهای سقراط، او دیگر فردی غیرعادی نبود که از توانایی کمک به زندگی اجتماعی برخوردار است؛ او اکنون یا دشمنِ بدخواهِ مردم بود یا متوهمی که بهطرزی خطرناک از تشخیص این امر عاجز بود که سخن او، بهطرزی پیشبینیپذیر، نتایجی بسیار بد به بار میآورد. بدینترتیب، راه برای ملتوس باز بود که سقراط را به پای میز محاکمه بکشاند.
محاکمۀ سقراط محاکمهای نمایشی نبود. اختلاف آرای هیئتمنصفه زیاد نبود و، باتوجهبه نسخۀ افلاطون از دفاعیۀ سقراط، میتوان بهطور معقول حدس زد که، اگر سقراط دفاعیهای متفاوت و معمولیتر ارائه میداد تا همدری اعضای هیئتمنصفه را برانگیزد، میتوانست تعدادی کافی از آرا را بهنفع خود تغییر دهد و پیروز میدان شود. اما گزارشهای افلاطون و گزنفون هر دو نشان میدهد که سخنرانی دفاعیۀ سقراطْ معمولی نبود. او بهجای آنکه همدردی هیئتمنصفه را برانگیزد آنها را به چالش میکشد. سقراط با استعارههای آشفتهکننده و برهانهای منطقی این نکته را روشن میسازد که با دموکراسی مخالف است و هرگز مأموریت خود برای فلسفهورزی در فضای عمومی را رها نخواهد کرد. گزنفون بر آن است که سقراط این نوع سخنرانی را بهعنوان روش خودکشی با کمک هیئتمنصفه برگزید. از دیدگاه گزنفون، او از زندگی خسته شده بود و به آتنیها اجازه داد به زندگی او پایان دهند. اما من فکر میکنم که نسخۀ افلاطون بسیار قانعکنندهتر است.
سقراط زندگی خود را بهطور کلی وقف پاسخ به یک پرسش کرد: زندگیِ خوب نیازمند چه چیزهایی است؟
از دیدگاه افلاطون، انگیزۀ سقراط تا پایانْ برخاسته از درک عمیق او از تعهد مدنی بود. او نه میتوانست سکوت کند و نه دفاعیهای چاپلوسانه ارائه کند که ارزش زندگی خود را تباه سازد، زندگیای که صرف کمک به دیگران شده بود تا بتوانند، با تغییر بنیادی اولویتهای خود، خیر خویش را تشخیص دهند. از دیدگاه او، سقراط تا پایان به مسئولیت خود در قبال زندگی اجتماعی پایبند ماند. سخنرانی دفاعیۀ او کوششی نهایی و بسیار عمومی برای بیدارکردن همشهریهای آتنی خود بود. «دفاعیۀ» سقراط بهترین و آخرین نیش بود. این دفاعیه، در کنار خودداریِ او از شکستن قانون با گریختن از مجازات مصوب، آخرین اقدام در نمایش وظیفۀ شهروندی نیز بود. این وظیفه را میتوان دربرگیرندۀ شجاعت، احترام و تعهد دانست.
سخنرانی دفاعیۀ سقراط نمایشی از شجاعت مدنی ژرف بود، همان نوع شجاعتی که سربازان آتنی را وامیداشت در دفاع از کشور خویش بمیرند. سخنرانیِ او نمایشی از احترام مدنی بود که اعضای هیئتمنصفه را بهمثابۀ بزرگسالانی به رسمیت میشناخت که میتوانند از برهانی منطقی سود ببرند. باوجود نخوتِ بهظاهر روشنفکرانۀ این دفاعیه، میتوان آن را نمایشی از همبستگی مدنی دانست: اثبات اینکه سقراطِ فیلسوف همچنین سقراطِ شهروندِ آتنی است که باید در قبال کارهای خود به همشهریهایش پاسخگو باشد. محاکمۀ سقراطْ نمایش سادهای نیست که دموکراسی را در برابر آزادی فکری قرار دهد بلکه، علاوهبراین، نمایشی ژرف از تعهد مدنی است که، علیرغم پایان غمانگیزش، نشان میدهد که دموکراسی عرصه را برای کارهای قهرمانانۀ ژرف فراهم میکند.
امروزه، در قرن بیستویکم، آزادی بیان بهطور عمیقی با مسائل مربوط به هویت فردی و گروهی گره خورده است. در موقعیت کنونیِ ما، ژرفاندیشی دربارۀ محوریتِ وظیفۀ مدنی در محاکمۀ سقراط از ارزشی واقعی برخوردار است، محاکمهای که لحظهای بنیادی در تاریخ آزادی اندیشه و کنش دموکراتیک است. هنگامی که ایدۀ وظیفۀ مدنی، آنچنانکه در رابطۀ بین سقراط و شهر دموکراتیکِ او تبلور یافته است، اهمیت خود را در اندیشهها و کارهای ما از دست بدهد، چه چیزی را از دست خواهیم داد؟
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۶ با عنوان What kind of citizen was he در وبسایت ایانمنتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان سقراط چگونه شهروندی بود؟ ترجمه و منتشر کرده است.
* جوزایا اوبر (Josiah Ober) استاد علومسیاسی و ادبیات کلاسیک در دانشگاه استنفورد است. کتابظهور و سقوط یونان کلاسیک(۲۰۱۵) تازهترین اثر اوست.
[۱] The Trial of Socrates
[۲] Politics of Recognition: بهتعبیر چارلز تیلور، استاد فلسفۀ سیاسی، «سیاستِ بهرسمیتشناختن» به آن شاخه از سیاستورزیِ معاصر گفته میشود که خواستار رسمیت و تأیید عمومیِ شاخصههایی از وجود و هویت فردی یا جمعی است. این جریان سیاسی را میتوان در جنبشهای ملیگرا، در میان گروههای حاشیهای یا اقلیت، در برخی انواع فمینیسم و در آنچه «چندفرهنگگرایی» نامیده میشود دید.
[۳] Maximus of Tyre: صور شهری در جنوب لبنان است. [مترجم]
[۴] Crito
[۵] the wisdom of crowds
[۶] Pericles: سیاستمدار و سخنران بزرگ آتنی. [مترجم]
[۷] History of the Peloponnesian War: مجموعه جنگهایی که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ ق.م بین آتن و اسپارت رخ داد. [مترجم]