خبر و دیدگاهدیدگاه ها - اجتماعی

کاذب ترین واژه یی که میشناسم … (وحدت ملی)

کاذب ترین واژه یی که میشناسم

(وحدت ملی)؟؟؟

من شاعرم و مهندس ! در موقعیت یک شاعر سر وکارم با عواطف و احساسات انسانهاست ، دوست داشتن آدمها ، زندگی و خوشی های آنها ، عشق به همه چیز و همه کس جز اساسی آن است و در موقعیت مهندس رابطه ام با سازندگی و خلاقیت و هنر و شگوفایی ست تا از این طریق بتوانم با آن رابطه ی عاطفی و میانه ی خوبی داشته باشم و همیشه زمینه ی آرامش را به آدمها فراهم کنم به همین سبب رابطه ام با سیاست همیشه خراب بوده و از سیاسیون نابکار و هیله گر متنفرم و از هر آن کسی که بخاطر اهداف سیاسی با عواطف آدمهای دور برش بازی میکند نفرت دارم و آنانیکه حاصل زحمات مرا با فشار یک کلید ویران و نابود میکنند به حد انزجار متنفرم به همین سبب سالهای سال است که ، از هر دو ناحیه رنجهای بزرگی را متحمل شده ام ، با درد هموطنانم درد کشیده ام و با غمهای شان در غم سوخته ام ولی در این سالهای اخیر از برکت حکومت های مزدور و غلام اجنبی و عمال جنایت پیشه و سیاه اندیش شان به حدی از آدمهای دور و برم متنفرم که حتی نمیشود برای خودم نام آدم بدهم.
در این مدت اینقدر زیر بار دشنام و اهانت خود را خمیر شده میبینم که در هر تنوری میشود از من نان نفرت بپزند آنهم بخاطر اینکه من تاجکم و فارسی زبان و تولد شده در شمال کابل و زیسته ام در سرزمینی که معجونی از اقوام و قبیله های مختلف است قبیله هاییکه هیچوقت باهم برابر وبرادر نبوده اند و هیچگاهی هم نتوانسته اندنفرت شانرا از همدیگر پنهان کنند.
من در خانواده ایکه زاده شدم از جمع تبار همیشه محکوم و گویا (اقلیت) تاجک این سرزمین بوده و به زبان حافظ و سعدی ومولانا سخن میزدند در حالیکه انتخاب این تبار دست خودم نبوده و از پدر به من به ارث رسیده است البته اگر دست من بود شاید قبولش نمیکردم. چون من هم میخواستم مثل آدمهای دیگر سرزمینم در رده های قابل توجه باشم نه در جمع اقلیت های ستم دیده و محکوم به هرحال این اهانت ها و حقیر شمردن ها را نه تنها از یک تعداد محدود به جان و دل دیده ام بلکه تا که میبینم نسل اندر نسل ما قربانی این بزرگ بینی ها و برتر اندیشی ها شده ایم به همین لحاظ برای رهایی از این درد راه حل هایی بر ذهنم شکل گرفته است که میخواهم باشما در میان بگذارم تا اگر شود این نسل سوخته از بلاهای بیشتر و بزرگتر نجات یابد.
وحدت ملی بزرگترین مشکل این نسل است که باید به آن پرداخت.
بهترین راه رسیدن به وحدت ملی فقط و فقط گذشتن از همه سجایای انسانی ، تباری و تاریخی است .
اگر میخواهید ملت واحد داشته باشید همه یکصدا شعار افغان ملت سر دهید زبان رسمی کشور را پشتو بسازید و تمام اختیارات مادی و معنوی سرزمین را به حاکمان پشتون بسپارید مادران تانرا دودسته به باباهای پشتون تقدیم کنید مکتب هایی که به زبانهای دیگر تدریس میکنند تعطیل کنید دانشگاه ها و دانشکده ها را فقط به زبان رسمی بسازید.
اقوام غیر پشتون در این کشور مهاجرین آمده از تاجکستان ، ازبکستان و ایران استند برای شان شناسنامه نه بلکه کارت های موقت پناهندگی بدهید و در امور مملکتی اصلن راه شان ندهید. و هر کدام را بعد از سپری نمودن مدت ده سال با گذشتاندن امتحان پشتون والی تابعیت افغانی بدهید به شرطی که دیگر دعوای شراکت در اختیارات مملکتی نداشته باشند و نه هم خواب و خیال عدالت اجتماعی و برادری و برابری ، نشنیده اید که میگویند در نظام طبیعت ضعیف پامال است. وقتی اینان نمیتوانند برای داشتن حق برابر انسانی شان بهتر بیاندیشند و برتر عمل کنند و برای دریافت حق شان از هیچگونه تلاش دریغ نکنند دگر ضرورت به موجودیت شان نیست بگذارند این برادران روز آور حاکم باشند و راحت و آرام زندگی کنند. نشنیده اید که بارها گفته اند این کشور نامش افغانستان است و خانه ی تمام افغانهای دنیا حالا که خداوند شما را افغان نساخته دعوای بیجای همکشوری چرا دارید. یا بروید افغان ( پشتون) شوید یا بگذارید که برادران پشتون تان کشور خود شانرا طوریکه میخواهند اداره کنند.
تمام آثار فرهنگی و تاریخی که به زبانهای دیگر است نابود کنید و آتش بزنید تا هرگز دیگر در جایی از فرهنگ ها و افتخارات فرهنگی دیگر در این سرزمین یادی نشود بدون آن هم به این اثار ضرورتی نیست و کشور همسایه ایران همه را جز لاینفک تاریخ و فرهنگ خود میداند و بطور رسمی وعلنی در رسانه ها کتب ونشرات شان یاد میکنند .
وقتی این کشور از خور آثار ارزشمند تاریخی و فرهنگی دارد ضرورت به آثار ایرانی و پخش و اشاعه ی زبان و فرهنگ شان نیست . چرا برادران پشتون تانرا زحمت میدهید تا هر روز تحقیق کنند و دنبال تاریخ و ریشه ی کلمه ی افغان رساله ی دکترا بنویسند و ثابت کنند که این واژه از دوهزار سال قدامت تاریخی دارد و باشندگان اصلی این سرزمین بوده اند و زبان شان نیز قدامت بیشتر از سه هزار سال دارد اگر در یک سرزمین برادری برابری باشدضرورت به سند کشی و شجره کشی نیست چرا با برادران خود این همه زحمت میدهید بروند سراسر دنیا را بگردند و از منابع مختلف کمیاب و نادر کمک گرفته کتابهای جعلی بنویسندو زبان ، قومیت و فرهنگ تانرا به شاخه های مختلف تقسیم کنند گاهی دری زبان خطاب تان کنند و گاهی زبان تانرا زبان ایرانی بگویند به نظر من این جفای بزرگیست که در حق هموطنان تان که صاحبان اصلی این سرزمین اند میکنید. بگذارید ایسان بجای تحقیق در این موارد و نوشتن و پرداختن به این موارد بروند و زبان زیبای پشتو بسط و توسعه بدهند و کارهای علمی و پژوهشی در موارد علمی ، تاریخی و فرهنگی کنند تا باشد در آیند یک زبان معیار و شناخته شده در جهان داشته باشند و هم عزیزان ما برای کسب دانش بیشتر از کتابها زبان های دیگر و زبان شما (اقلیتها) استفاده نکنند.
بروید جسد های مشاهیر این اقوام را به کشور های اصلی شان بفرستید مثلا رابعه بلخی و سنایی و ناصرخسرو عبدالله انصاری و امثالهم را به تاجکستان بفرستید گوهر شاد و بابر و غیره را به ازبکستان چون از این سرزمین نبوده و پناهنده ی سیاسی در زمان شان بوده و به افغانستان تاریخی پناه آورده اند.
اماکن تاریخی ایکه نام غیر پشتو دارند ویران کنید و بجای شان معابد و مقابر از بزرگان تاریخی پشتونها بسازید .مثلا از خوشحال خان ، امیر کرور ، رحمن بابا، حمید مومند وغیره.
تمام آثار و آبدات تاریخی ایکه زبانهای غیر پشتو در آن استفاده شده ویران کنید و یا انفجار دهید.
نامهای شهر ها و اماکن تاریخی و غیر تاریخی را مکمل تغیر دهید و نام های سچه ی افغانی بگذارید.
هر افغان وطنپرست که برای نوشتن و سرودن میخواهند اثری داشته باشند حق استفاده از زبان های دیگر را ندهید و فقط با زبان زیبای افغانستانی باید بنویسند. و اگر بازهم رعایت نکردند بعد از محاکمه صحرایی به اعدام محکومش کنید یا بفرستیدش به کشورهای دیگر که انتحاری کنند در تمام نشرات صوتی و تصویری استفاده از زبان های دیگر را ممنوع قرار دهید و متخلفین را تا سرحد اعدام محکوم به جزا کنید تا دیگر ازین زبانها اثری باقی نماند.
در ادارات رسمی دولتی و شخصی هیچکس را حق استفاده از زبانهای دیگر ندهید تا باشد همه یکرنگ و یک زبان شویم و یک ملت واحد بوجود بیاوریم.
یاد گرفتن زبان ملی برای همه اجباری شود و هرکی نتواند به این امر موفق شود از یک تا سه سال محکوم به زندان شود تا در مدت حبس بتوانند بخوبی زبان ملی را فرا گیرند.
طبق روال گذشته رتبه های بالای نظامی و دولتی غیر از برادران اکثریت به اقوام دیگر داده نشود ودر موسسات تحصیلی هشتاد فیصد برای برادران بزرگ و بیست فیصد برای اقلیت ها در نظر گرفته شود و هیچکس حق اعتراض نداشته باشد.
هزاره ها طبق معمول گذشته میتوانند بهترین کراچی های کمپیوتری بسازند و با استفاده از تکنالوژی جدید برای طرح ریسمان و غیره وسایل کاری استفاده کنند آنانی که مدارک تحصیلی فوق تخصصی ، دکتورا و یا کمتر از آن دارند دوباره در کسب تخصص حمالی اقدام بورزند ویا اسناد تحصیلی شان آتش زده شود و هر که علاقمند فراگیری دانش بیشتر بود بفرستیدش به مدارس پاکستان تا شستشوی مغزی شوند بعد از آن به کشور های دیکر برای انتحاری بفرستید شان تا از یکطرف دیگر درد سری برای وارثین اصلی این سرزمین نشوند و از سوی دیگر آهسته آهسته نسل شان منقرض کردد .
تاجکان و یا درست تر بگویم فارسی زبانان در کنار سایر اقلیت ها میتوانند با روحیه ی برادری و برابری زیست کنند و مسلک مقدس سقاوی و پنچر مینی را دوباره با شیوه های نوین فرا گیرند و در خدمت برادران بزرگ اکثریت شان باشند هیچکسی حق ندارد در انحصار این شغل ها در مقابل ایشان بایستد و یا مبادرت به اجرای این وظایف بورزند.
برادران ازبک که پای شانرا خیلی از گلیم شان بیشتر دراز کرده و از نفر خدمتی برای صاحب منصبان شریف برادران بزرگ ابا ورزیده و به یگان کرسی بالاتر سعود کرده اند لطفن هرچه زودتر آمادگی بگیرند و کورس های اختصاصی برای فراگیری این شغل شریف ایجاد کنند بعد یک دوره ی معین دوباره طبق روال سابق زمان عالشان اعلی حضرت همایونی بابای ملت به این وظایف گماشته شوند.
تمام املاک قانوناً و تاریخاً متعلق به برادران اکثریت است و هیچکس غیر از ایشان حق مالکیت خصوصی به نامهای خودشان ندارند دستور داده شود بدون هیچ گونه درد سر و تعلل اسناد و قباله ی شرعی اماکن شانرا به اسم برادران بزرگ که در محله ی شان زیست میکنند بسپارند و خودشان بدون اعتراض در خدمت شان باشند.
زمینهای درجه یک زراعتی سمت شمال و غرب و مرکز کشور به برادران ناقل از جنوب و جنوب شرق کشور قرار داده شود و بدون معطلی برای هر خانواده یی که افتخاراً به این مناطق نقل مکان میکنند از پنجصد تا یکهزارجریب زمین درجه یک قرار داده شود و در مقابل از خانواده های متوطن درین مناطق ده ده نفر به طور دهقان و باغبان در خدمت شان گماشته شوند.
تاریخ نگاران دروغین که با کتمان حقایق باعث ایجاد نفاق در سرزمین مان شده و حقایق را وارونه نوشته و بر وقار برادران بزرگ صدمه زده اند از مقابر شان بیرون کشیده شوند و بعد از محاکمه جسد های شان سوزانده شوند و هم تاریخ نگاران واقعی و فرزندان صدیقی که تاریخ حقیقی را بدون کم و ماست در تحت قیادت بابای ملت و جد و آبای بزرگوار شان نگاشته اند با اعزاز و احترام به اماکن جدید منتقل و آرامگاه های مجلل برای شان ساخته شود.
برای تمام برادران انتحاری که در جهاد مقدس برای ازبین بردن اقوام ناخلف و حرامی دیگر جام های شهادت نوشیده اند یک قبرستان اعزازی درست شود و جسد ملا محمد عمر آخوند نیز با شان و دیدبه ی شاهی بعد از مراسم مجلل به تپه ی نادر خان در پهلوی برادربزرگش بابای ملت دفن گرددو نام تپه ی نادرخان هم به تپه ی وحدت ملی تغیر داده شود.
برای تمام برادرانی که برای تحقق داعیه ی ملی افغانستان خیلی شجاعانه و بی دریغانه همیشه با درایت و وقار اقوام ناخلف دیگر را متوجه اشتباهات تاریخی شان نموده و به ایشان فهماندند که در این سرزمین یک اقلیت مهاجراند و بیشتر ازین حق ندارند جوایز نوبل پیشنهاد شود و یا حد اقل مدال های طلایی امیر امان الله خان غازی، وزیر اکبرخان ، و مدال افتخاری کرزی بابا تفویض شود تا دیگر برداران نیز تشویق شوند و این اقوام خورد و کوچک که “حرامی “هایی بیش نیستند تا سرحد جنون تحقیر کنند و زن و مرد شانرا فحش ناموسی بدهند.
تلویزیون های محترمی که در این امر خطیر و بزرگ فعالانه سهم گرفته و خستگی ناپذیر شب و روز برنامه های عالی پخش نموده و افغانستان عزیز را خانه ی افغانهای (پشتونهای) عزیز دانسته اند جوایز بزرگ فرهنگی تفویض بدارید بخصوص جناب عمر خطاب را که واقعن با بزرگی و متانت همیشه در این راستا خدمت نموده و این اقلیتهای ناخلف را بالاتر از حق شان تحقیر میکند.
برای جلالتماب جنرال طاقت یک پست اعزازی بسازید بنام لوی مشر و قصر دارالامان را در اختیارش قرار دهید تا همه روزه بروی برادران اقوام وقبایل باز باشد و در نشر پخش دشنام نامه های شان ایشانرا کمک و یاری برسانند چون با این دشنام ها کوچک این اقلیت ها حق شانادا نمیشود.
یک آبده یمجلل یادگاری بنام لوی استاد اسماعیل یون هم فقط در بلندترین قله ی کوه سلیمان بسازید که تا تاریخ است وبشر است نامش جاویدان بماند.
تمام هنرمندان پشتون که به زبانهای ناخلف دیگر اثار هنریترلید کرده اند آتش بزنید و آشیف رادیو و تلویزیون رانیز باز نگری کنید و از لوث عناصر بیگانه پاکسازی کنید.
از آرشیف ملی همتمام آثار غیر پشتورا حذف کنید و در قول آبچکان آتش بزنید.
از گالری ملی و موزیم ملی هم تمام آثار این اقلیت های ناخلف را بیرون کنید و آتش بزنید. و هم تمام کتابخانه های شخصی و دولتی را که کتابهای غیر پشتو در آنها است مسدود کنید و کتابهای شانرا آتش بزنید.
وزارت اقوام و قبایل را لغو کنید و بجای آن وزارت اقلیت ها بسازید تا امور دشنامدهی و مجازات ومکاکات اقلیت ها را رسیدگی کند.
(گل مرجان )را با تمام دار و دسته اش را از چوکی هایی که به زور تقلب غصب نموده اند عزل نموده و در خدمت بانی استقلال افغانستان جناب امرخیل بگمارید و جنرال دوستم را نفر خدمت آقای نورستانی بسازید.
برای اینکه حق بزرگمرد تاریخ سیاسی افغانستان دومین مغز متفکر جهان ادا شود یک منار افتخار بسازید که حق اقل برابر به برج ایفل فرانسه باشد تا آیندگان ما بدانند که این مرد شایسته ی تاریخ به چه قیمتی بر اریکه ی قدرت تکیه زد و درزمان زمامداری اش بیشترین تعداد اقلیتها کشته شده و خانمان شان به خاک یکسان شده است در حقیقت این مرد بزرگ تاریخی ترین خدمت را برای ساختن یک افغانستان عاری از تبعیض و تعصب انجام داده و این سرزمین را از لوث بیگانگان مهاجر پاک کرد. ببینید این جنگ نفس گیر چهل ساله و مخصوصاً جنگ تباه کن پانزده سال اخیر فقط و فقط هدفش پاکسازی این سرزمین پاک و مقدس از وجود این اقلیت ها ناخلف است ورنه برادران طالب و پرچمداران عزیز و تکنوکرات های گرامی با هم فرقی ندارند مگر شما نمی بینید که افراطی ترین کمونیست سور خلقی بخاطر منافع ملی از برادران طالب دفاع میکنند و طالبان عزیز هم از گریبان شان سر بیرون میکشند.
مگر چه فرقی میان حضرت گلب الدین و شهنواز تنی است ؟ این اقلیت های (حرامی) استند که نمیدانند ورنه تحمل اینهمه قتل و کشتار که هرروزه دامنگیر شان است به جان ودل نمیخرند.
سرور دانش و محقق و غیره وغیره را برای مدت یکسال از پای آویزان کنید تا بدانند که دیگر هرگر خیال مشارکت در دولت را در سر نداشته باشند و برای اینکه آیندگان شان پند بگیرند یک یک کراچی خرکی برای شان بدهید که تا زنده اند از کارته سه تا دشت برچی پاروکشی کنند.
پنجشیر را برای عبرت گرفتن دیگران پنزه گیدر نام بگذارید و جسد احمد شاه مسعود قهرمان دروغین را به دریای پنجشیر بیندازید تا به پاکستان برود و تا ابد الابد بسوزد و بجایش جسد بزرگوار عبدالرحمن خان را انتقال دهید و یک مقبره ی باشکوه برایش بسازید تا همزمان در دوجای آرامگاه داشته باشد.
به پاکستان هدایت بدهید تا هرچه زود تر ایالت سرحد و بلوچستان را دوباره به افغانستان واگذار کند در غیر آنصورت یک لشکر یک ملیونی از اقلیت های مفت خور تشکیل دهید و حمله نظامی به پاکستان را آغاز کنید البته در این امر زنان و مردان اقلیت ها مکلف اند سهم بگیرند برادران بزرگ در مقامات قومانده قرار گرفته و جنرالان و صاحب منصبان همه باید بدون استثنا از جنوب باشند و عسکر ها پیاده از شمال و مرکز و غرب اعزام جبهات جنگ شوند و هر که از جنگ رو گشتاند در همان محل قومانده محاکمه ی صحرایی و اعدام شوند تا این نسل های اضافی از این سرزمین مقدس گم شوند بعدا ازاجساد کشته شده گان این اقلیت ها یک تپه ی بزرگی بسازید و بالای آن تپه آرامگاه لوی بابا احمد شاه درانی را بسازید.
خلاصه قانون اساسی دیگر از نو تدوین کنید و در آن اقلیت ها را کاملن حذف کنید و (د لوی اففانستان واحد هیواد ) اساسی قانون بنویسید.
حالا دیگر این واژه های وحدت ملی و غیره اصلن ضرورت نخواهد بود و کشور در امن و امان زندگی عادلانه و شرافتمندانه را آغاز خواهد کرد نه دگر جنگی خواهد بود و نه هم قتل عام .
آنوقت هرکی پادشاه میشود شود و هرگی غلام میشود شود هدف همین است و بس.
البته حرف و قصه و دستور و راه های دیگری هم است که میشود ازین بحران بیرون رفت ولی من ترجیح میدهم به هم اکتفا کنم.
البته آنچه نوشتم بازتاب دردهاییست که سالها من و امثالم بر جگر میکشیم و برای اینکه مهر تعصب بر پیشانی مان نخورد و هم دوستان و عزیزانی که با ایشان روابط عاطفی و دوستی داریم از ما نرنجند از گفتن حقایق ابا میورزیدیم .
من دوستان خیلی خوبی دارم که از تبار پشتون هستند وسالها باهم روابط خیلی نزدیک و حسنه داشته ایم افکار ما باهم نزدک بوده و دل های مانیز بهم خیلی نزدیک این دوستان در عین حالی که روشنفکر و تحصیل کرده و قشر بالاتر جامعه استند خیلی هم آگاه و خردمند اند ولی هرقدر دیدم در این سالها و رویدادهاییکه که بوقوع می پیوندد با سکوت شان در برابر فاشیزم جفای بزرگی در حق سرزمین شان میکنند اصلن نه صدایی بلند میکنند و نه هم نظری مینویسند گویی همه یکصدا با همین روند موافقند و تصمیم حذف (اقلیت ) های سرزمین را دارند بدون اینکه بپذیرند خود نیز جز اقلیتهای جامع استند به همین لحاظ وقتی بار اهانت ها ظلم استبداد و سیاه اندیشی بر شانه هایم بیشتر ازپیش سنگینی کرد خواستم این متن را کمی با کیانه و استعاره که آب از حقایق جامعه میخورد بنویسم ببینم دوستان پشتونم چه مینویسند و چه خواهند گفت.
دشنام دادن آزاد
تحقیر و توهین کردن آزاد
فقط در جاده ی اخلاق باشد بهتر است .
البته از تمام هموطنانم که با تعبیر (اقلیتها) زیرتیغ قلم آمده و کنایه وار دردهای شان بیان شده است و هم از همه عزیزان پشتون تبار که با فاشیزم و برتری جویی مخالف اند معذرت میخواهم چاره یی نیست.
وهم:
حرف های دروغ و خلاف واقعیت های عینی جامعه را حذف خواهم کرد فقط منظور من در این شرایط حساس که وطن دارد رو به نابودی میرود به عنوان فرزندان راستین این کشور بدنبال راه های منطقی و فراگیر ملی باشیم بهتر است.

ع ف
سپتامبر ٢٠١۶
اورلیان فرانسه

علی احمد فایز

مختصری از زندگی من! زادگاهم درۀ زیباییست در شمال شهر کابل، وادی شکردره سرزمینی پر از سیب و انگور و باغهای پُر از گل و میوه و دره هایی همراه با انبوه سپیدارها و چنارهای سبز و قامت کشیده که با دیدنش هردلی شاد و مالامال از عشق وسرشاری میشود. دورۀ ابتدائیه و ثانوی را در زادگاه خویش به پایان رسانیدم و دورۀ عالی را در لیسۀ غازی شهرکابل خوانده ام از آن پس شامل دانشکدۀ مهندسی دانشگاه کابل شدم ودر سال های آغاز ین جنگ از آن سند فراغت حاصل و مدتی را در شهرداری کابل به صفت مهندس و شهرساز ادای دین کردم بعد از آن دوره های سربازی را در خدمت میهن بودم و از سال 1368 به صفت مراقبت کنندۀ ماستر پلان شهر کابل در(پما) ی وقت و بعداً در وزارت شهر سازی اجرای وظیفه کرده ام. از سال 1375 آغاز دوره غربت را احساس کرده و کشور های ایران تاجکستان و پاکستان را دوره گردی کردم در آنجا هم به کار های فرهنگی و مهندسی پرداخته و بعد از ختم غربت با تغیرنظام کشور دوباره به وطن برگشتم که ابتدا سمت ریاست یک ارگان غیر دولتی را داشته بعدا به صفت رئیس انکشاف دهات در ولایت های تخار وبغلان ایفای وظیفه کردم از آن پس معاونیت شرکت ساختمانی علی نیسان را داشته هم زمان عضویت و ریاست اتحادیۀ مهندسان افغانستان را به عمهده گرفتم. از 2009 میلادی مسئولیت مشاوریت تخنیکی را در وزارت شهرسازی و بعدا تا اواخر 2013 سمت ریاست زیربنای تخنیکی وزارت امورشهرسازی را عهده دار بودم وازاواخر 2013 بنابر جبر زمان تن به مهاجرت داده در کشور فرانسه زندگی دارم. از سال 1352 به نوشتن پرداخته با جراید و روزنامه ها همکاری آغاز کـــــــــردم در سال 1364 عضویت اتحادیۀ نویسندگان افغانستان را کسب نمودم که بعداً بنابر شرایط دشوار ارتباط دائمی نداشته ام در ایام جوانی نایل به اخذ جوایزی نیز شده ام که موجب علاقه مندی هایم در زمینۀ سرایش شعر شده است. اکثر نوشته هایم محتوای میهنی و مناسبتی داشته و گاه گاه روی مسایل عاطفی مکث کرده ام آنهم با شرایطی که در آن بزرگ شده و بسوی پیری قدم گذاشته ام عاشقانه هم نوشته ام که بی شعر عاشقانه شعر بی کیفیت است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا