خبر و دیدگاه
جنگ طالبان نه ملی هست، نه میهنی ونه اسلامی

افغانستان بار دیگر در میان آتش جنگی گرفتار شده است که از درون زادهی ارادهی مردم کشور نیست، بلکه از بیرون تغذیه میشود. این جنگ، برخلاف ادعای برخی از رهبران پشتون چون زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، حنیف اتمر و اشرف غنی، هیچگاه صبغه ملی و میهنی ندارد. آنان تلاش میکنند تا اقوام غیرپشتون ــ اوزبیک، تاجیک، هزاره و دیگران ــ را تشویق کنند که در صف طالبان قرار گیرند، گویا دفاع از طالبان بهمعنای دفاع از کشور است. اما حقیقت درست در جهت معکوس این روایت است: طالبان زادهی خاک پاکستاناند، نه از دل مردم افغانستان، و جنگ آنان برای میهن نیست بلکه برای حفظ منافع استخبارات پاکستان و بازتولید سلطهی قومی در افغانستان است.
۱. ملتسازی ناکام و انحصار قومی قدرت
افغانستان در ظاهر یک کشور است، اما در باطن هیچگاه «ملت» به معنای واقعی کلمه نبوده است. از زمان احمدشاه درانی تا امروز، ساختار قدرت در این سرزمین عمدتاً در دست قبایل پشتون متمرکز بوده است. در طول بیش از دو سده، دولت نه بهعنوان یک نهاد ملی، بلکه بهصورت ابزار سلطهی قومی عمل کرده است. اقوام غیرپشتون در ساختار قدرت، تصمیمگیری سیاسی و حتی تعریف «هویت ملی» همیشه در حاشیه قرار داشتهاند.
شعارهایی چون «وحدت ملی» یا «ملت افغان» در واقع نقابی بر چهرهی همان تبعیض تاریخی است. واژهی «افغان» خود از لحاظ ریشهشناسی به قوم پشتون اشاره دارد، اما در قانون اساسی به تمام اقوام تحمیل شده است. از همینجاست که بسیاری از مردم، بهویژه اقوام غیرپشتون، هیچگاه احساس مالکیت واقعی نسبت به دولت نداشتهاند. آنان در بهترین حالت، شهروندان درجهدوم بودهاند و در بدترین حالت، قربانیان سیاستهای قومی و زبانی.
۲. طالبان: زادهی استخبارات پاکستان
طالبان نه یک جنبش دینی خودجوشاند و نه نمایندهی مردم افغانستان. آنان محصول مستقیم پروژهی استراتژیک پاکستاناند؛ پروژهای که از دههی ۱۹۹۰ با سرمایهگذاری استخبارات نظامی آن کشور (ISI) آغاز شد تا افغانستان را به «عمق استراتژیک» اسلامآباد بدل کند. مدارس دینی در مناطق قبایلی پاکستان، کارخانههای ایدئولوژیک طالبان بودند. در آنجا جوانان فقیر پشتون، با آموزههای تحجرآمیز و نفرتپراکن تغذیه شدند تا روزی در خاک افغانستان بجنگند، نه برای خدا، بلکه برای اهداف ژئوپلیتیک پاکستان.
اکنون که جنگ تازهای میان طالبان و دولت پاکستان شعلهور شده، برخی از رهبران پشتون در افغانستان تلاش میکنند آن را جنگی «ملی» یا «اسلامی» جلوه دهند تا دوباره اقوام غیرپشتون را قربانی اهداف قومی خود کنند. اما این جنگ، نه ملی است و نه دینی؛ بلکه نزاع میان دو بازوی یک بدن فاسد است: طالبان و نظام امنیتی پاکستان هر دو از یک ریشهاند، تنها در تقسیم غنایم و کنترل قدرت دچار اختلاف شدهاند.
۳. فریب روایت «میهندوستی پشتونی»
رهبران پشتون در افغانستان بارها کوشیدهاند از مفهوم «میهن» استفاده ابزاری کنند. آنان هرگاه احساس خطر از دست دادن قدرت کردهاند، یکباره به زبان وحدت ملی سخن گفتهاند. اما تجربه تاریخی نشان داده که «میهندوستی» آنان فقط تا جایی معنا دارد که سلطهی قومی پشتونها به خطر نیفتد.
در دورهی طالبان، نه تنها فرهنگ و زبان دیگر اقوام سرکوب شد، بلکه نمادهای ملی مشترک نیز نابود گردید. هیچ نظامی که طالبان ساخته باشند، هرگز بر پایهی عدالت یا مشارکت واقعی اقوام بنا نشده است. اکنون هم وقتی رهبران پیشین چون خلیلزاد و کرزی از حمایت طالبان سخن میگویند، در واقع از بازگشت همان نظام انحصار قومی دفاع میکنند، نه از استقلال یا آزادی افغانستان.
۴. چرا اقوام غیرپشتون نباید فریب بخورند
اقوام غیرپشتون افغانستان باید به تجربهی تاریخی خود بنگرند. در هر مرحله از تاریخ معاصر، از دوران مجاهدین تا سقوط جمهوریت، آنان ابزار جنگ و سیاست دیگران بودهاند. پشتونهای حاکم همواره از نیروی نظامی، فرهنگی و اقتصادی اقوام دیگر برای تثبیت قدرت خود استفاده کردهاند.
در زمان اشرف غنی، اوزبیکها. تاجیکها. هزاره ها در نهادهای نظامی و اداری حضور داشتند، اما هیچگاه در تصمیمگیریهای کلان شریک واقعی نبودند. سیاستهای قومی و قبیلهای غنی، کشور را عملاً دوپاره کرد و زمینهی سقوط جمهوریت را فراهم ساخت. پس از آن، طالبان که بهظاهر از قوم پشتوناند اما در عمل مزدوران پاکستاناند، نظامی مبتنی بر حذف کامل دیگران ایجاد کردند. امروز حتی در مناطق غیرپشتون، والیان، فرماندهان و روحانیون طالبان همه از میان پشتونها انتخاب میشوند؛ مردم بدست چماقداران طالبان سرکوب میشوند، زمین و مزارع آنها غصب میشود، موسیقی و آموزش زنان ممنوع است، و هر نشانهای از تنوع قومی تهدید شمرده میشود.
در چنین شرایطی، چگونه میتوان از اقوام غیرپشتون خواست که از طالبان حمایت کنند؟ حمایت از طالبان در واقع حمایت از سلطهی قومی، از نابودی فرهنگ و از وابستگی به پاکستان است. این نه دفاع از وطن، بلکه تسلیم در برابر تحقیر تاریخی است.
۵. جنگ امروز: تصفیهی درونقومی، نه نبرد ملی
جنگ فعلی میان طالبان و پاکستان، در واقع تصفیهحساب درونی میان دو شاخهی یک سیاست استعماری است. طالبان از آغاز، ابزاری در دست پاکستان بودند، اما اکنون برخی از شاخههای آنان احساس میکنند که میتوانند بدون دستور اسلامآباد عمل کنند. پاکستان از سوی دیگر، پس از سالها استفاده از طالبان، حالا آنان را تهدیدی برای امنیت خود میبیند.
اما هیچیک از این دو طرف، نمایندهی ارادهی مردمی افغانستان نیستند. این جنگ اگر به خاک افغانستان کشیده شود، باز هم قربانی اصلی مردم خواهند بود — بهویژه مردمان شمال و مرکز که هیچ نقشی در آغاز این بحران نداشتند.
اگر اقوام غیرپشتون در این جنگ بیطرف نمانند و فریب تبلیغات «جنگ میهنی» را بخورند، بار دیگر ابزار دست سیاست پشتونی خواهند شد. تجربهی پنجاه سال گذشته نشان داده است که پشتونهای سیاسی هرگز به مشارکت واقعی دیگر اقوام باور ندارند. آنها تا زمانی از دیگران استفاده میکنند که به اهداف قومی خود برسند، و پس از آن، همان متحدان را کنار میزنند.
۶. نیاز به بازتعریف مفهوم «میهن» و «ملت»
برای رهایی از این چرخهی فریب و سلطه، افغانستان باید نخست مفهوم «میهن» را بازتعریف کند. میهن واقعی آن سرزمینی نیست که در آن قوم بر قوم دیگر حکومت کند، بلکه جایی است که همه اقوام در آن برابر و محترم باشند. افغانستان تا زمانی که از بند قومگرایی رها نشود، هرگز به معنای واقعی «وطن» نخواهد شد.
ملت شدن نیازمند عدالت است، نه شعار. تا زمانی که زبان و فرهنگ مردم تحقیر میشود، تا وقتی که تاریخ کشور فقط از دریچهی پشتونها روایت میشود، و تا وقتی که یک قوم خود را «صاحب» افغانستان میداند، هیچ وقت ملت و وحدت ملی پدید نخواهد آمد. طالبان و حامیانشان میخواهند این واقعیت را پنهان کنند، اما حقیقت این است که آنان نمایندهی «قومیت برتر»اند، نه مردم افغانستان.
۷. رسالت اقوام غیرپشتون
در برابر این وضعیت، اقوام غیرپشتون نه باید به انتقام قومی روی آورند، نه به تسلیم و سکوت. آنان باید آگاهانه موضع بگیرند و از تبدیل شدن به ابزار جنگهای دیگران خودداری کنند. اتحاد اقوام غیرپشتون بر محور عدالت، فرهنگ و عقلانیت میتواند نقطهی آغاز بیداری ملی باشد.
در این میان، نخبگان فکری و فرهنگی تاجیک، اوزبیک و هزاره و تورکمن باید روایت بدیل بسازند — روایتی که میهن را نه در قبیله، بلکه در انسان تعریف کند. حقیقت را باید از زیر خاک دروغهای قومگرایانه بیرون کشید؛ حقیقتی که میگوید افغانستان تنها زمانی نجات مییابد که همه اقوام، با هویت و زبان و فرهنگ خود، در ساختار قدرت شریک باشند.
۸. سخن پایانی: بازگشت به وجدان تاریخی
جنگ طالبان با پاکستان نه فرصتی برای وحدت است و نه تهدیدی برای استقلال افغانستان؛ بلکه نشانهای است از فروپاشی یک پروژهی جعلی. طالبان هرگز نیروی ملی نبودند و نخواهند بود. آنان آینهی تمامنمای شکست ملتسازی در افغانستاناند — شکست دولتی که بر پایهی تحمیل قومی و وابستگی خارجی بنا شد.
از اینرو، هرگونه حمایت از طالبان، در واقع خیانت به حقیقت ملی است. اقوام غیرپشتون باید این واقعیت را با صدای بلند بگویند: ما دیگر ابزار پروژههای پشتونی و پاکستانی نخواهیم شد. وطن ما تنها در صورتی معنا دارد که عدالت، آزادی و برابری در آن برقرار باشد. هر آنچه جز این باشد، تداوم همان دروغ تاریخی است که افغانستان را تا امروز از درون میسوزاند.
داکتر اکبر همت