خبر و دیدگاه

دموکراسی تقلیدی یا واقعی ‎

يكي از مشكلات عمده اي كشور هاي رو به انكشاف تقليد از كشور هاي صنعتي پيشرفته تخنيكي اســت. اين تقليد در ساحه سياست هم مشهود اســت بدون اينكه كشور رو به انكشاف به مسايل بنيادي ، اقتصادي و فرهنگي خود توجه كند كه اين عدم توجه باعث عقب ماندگي زياد تر مردم شده اســت . مولانا زيبا گفته است:
مر مرا تقليد شان بر باد داد
كه دو صد لعنت بر آن تقليد باد
دموكراسي يا مردم سالاري تسلط سياسي مردم اســت اما متاسفانه واژه اي مردم تعريف نشده اســت . من بعضي نكات را در كتاب دموكراسي اسلامي كه سه سال قبل  ( ٢٠٢٠)  به زبان انگليسي در امريكا به چاپ رسيد نوشته ام و همچنان در مقالات مختلف تذكار داده ام . بهترين تعريف دموكراسي را ابراهام لينكلن شانزدهمين رئيس جمهور  ايالات متحده امريكا ( ١٨٦١-١٨٦٥) گفنه است كه ” حكومت مردم ، از طرف مردم براي مردم .”  اما متاسفانه  واژه “مردم ” تعريف نشده اســت . كدام مردم ؟ سرمايه داران ؟ كمونيستان ؟ مذهبيون ؟ . لبيرال ها ؟ در جهان امروز ما يك دموكراسي كه واقعا براي مردم باشد نداريم . حتما يك طبقه قدرت را با نبرنگ هاي انتخاباتي ، دروغ ها و لاف زدن ها مردم را فريب دادند و مردم را مغز شويي كردند و سر بقيه مردم به نام دموكراسي حكومت مي كنند . درين چهل و پنج سال كه در امريكا هستم شاهد اين فساد سياسي هستم كه مليون ها دالر براي يك كانديد مصرف مي كند تا به قدرت برسد. لابي ها او را به نفع خود خريد مي كنند. هزاران دروع براي اينكه قدرت را بگيرند گفته مي شود و ما مردم بيچاره و بدبخت كشور رو به انكشاف از همين بي كفايتي و نا بساماني و فريب و نيرنگ تقليد مي كنيم.
دموكراسي كه معني اصلي آن مردم سالاري اســت يعني مردم در قدرت اســت نه يك گروه خاص مانند سرمايه داران در غرب ، كمونيستان در چين ، مذهبيون در ايران . دموكراس يا مردم سالاري بايد خوش جوش باشد .  با در نظرداشت مسابل فرهنگي و اقتصادي مردم بايد طرح شود نه اينكه تقليد شود .
در دموكراسي خود جوش همه مردم شامل اســت . وقتي واژه مردم را استفاده مي كنيم همه مردم شامل اســت . همه اقوام ، همه مذاهب ، همه زن و مرد و همه نژاد ها . در غرب زمين چون مردم سالاري واقعي سر كار نبود و هنوز هم نيست مردم در قدرت نبودند . طور مثال زنان در امريكا تا سال ١٩٢١ حق راي را نداشتند . قانون راي دادن زنان در إگست ١٩٢٠ از كانگرس راي گرفت همچنان سياه پوستان با اينكه مردان سياه يك عده اي كه آزاد شده بودند حق راي را داشتند و اما زنان سياه پوست تا سال ١٩٦٥ حق راي را نداشتند . در فرانسه كه انقلاب كبير فرانسه براي اعتلاي عدالت شهرت جهاني دارد زنان تا سال ١٩٤٥ حق راي را نداشتند . كشور سويس زنان حق راي را در سال ١٩٧١ نداشتند. پس مي بينيم كه اين دموكراسي ها براي مردم نبودند و تبعيض آشكار و هويدا بود .
در دين اسلام خودخواهي كه ” من ام ” محكوم شده اســت ازينرو در دموكراسي واقعي كسي خود را كانديد به تقليد. غرب نبايد بكند و آرام در خانه اش باشد . اگر به مردم خدمت كرده اســت و شايستگي كانديد شدن را دارد مردم او را كانديد مي كنند نه اينكه خودش خود را كانديد كند و صد دروغ بگويد و گلو پاره كند كه از همه بهتر اســت . در دموكراسي واقعي مردم حق دارند كه به اساس لايحه انتخابات حتي يك نفر ، يك كانديد داشته باشد . خود را كانديد نكردن خودخواهي ها ، دروغ و لاف زدن ها را محو و نابود مي كند . درين نوع نظام مردم سالاري زن و مرد ، همه اقوام ، همه مذاهب حق قانوني دارند كه در جريان سياسي سهم گيرند . هيچ فرد كشور نبايد از حق كانديد كردن و راي دادن محروم شود . دموكراسي واقعي نظام شهروندي را پيشكش مي كند كه همه مردم بدون تبعيض در مقابل قانون حقوق مساوي دارند . مردم اگر نماينده اي خود را هم كانديد مي كنند بايد شايسته ترين خود را خود شان كانديد كنند و در بين خود راي گيري كنند و اما به كسي اجازه ندهند كه خود را كانديد كند . دامن فساد سياسي وقتي شروع مي شود كه شخص خودش را كانديد مي كند
بعضي ها حضرت يوسف ( ع) را مثال مي آورند كه او خودش را كانديد كرده بود تا ماليات و خزانه را نظم و نسق دهد . اين يك مثال غلط اســت زيرا اول حضرت يوسف (ع) يك پيامبر بود و از طرف خداوند به او الهام مي شد و امتيازات خودش را داشت . دوم حضرت يوسف ( ع) در رقابت با كسي نبود . سوم خودش را كانديد نكرده بود يك پيشنهاد كرده بود . به هر صورتش حضرت محمد ( ص) خاتم النبين نه خود را كانديد كرد و نه تاج پادشاهي را به سر گذاشت . فقط رهبري كرد به استناد عدالت و حضرات خلفاي راشدين هيچ كدام خود را كانديد نكردند و حتي حضرت علي ( رض) گفت كه تا مردم به او راي ندهند خلافت را قبول نمي كند .
نتيجه اينكه دموكراسي واقعي يا مردم سالاري واقعي آن اســت كه اول همه مردم در كانديد كردن و راي دادن شريك باشند و دوم مردم همه مردم سهم بگيرند نه يك قوم يا مذهب چنانچه در ايران سر قدرت اســت يا سرمايه دار و يا حزبي. اينها همه مغاير مردم سالاري و حقوق سياسي و مدني مردم اســت كه بايد ما به جاي دموكراسي دروغي  بايد در افغانستان قرن بيست و يكم دموكراسي يا مردم سالاري واقعي را تمثيل كنيم .
دكتر فريد يونس
استاد بازنشسته ي بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا