خبر و دیدگاه

جهان در سراشیب یک بحران فاجعه بار و بی تفاوتی به رنج میلیون ها انسان

 

پس از فروپاشی شوروی پیشین، انحلال پیمان وارسا و فروریزی دیوار برلین و یک قطبی شدن جهان، هرچند جهان آبستن یک خاموشی پیش از طوفان گردید؛ اما در بحبوحه ی آن چنان می نمود که گویا رخداد های بزرگ از متن به حاشیه می روند و مردم جهان با رهایی از سیطره ی جهان دو قطبی شاهد پیشرفت های خوب در حوزه های گوناگون بویژه در بخش های رفاه و خوشبختی بشریت و بالاخره در یک روند جدید شاهد پایان جهان یک قطبی خواهند بود؛ اما دیری نگذشت که این آرزوی میلیون ها انسان مظلوم روی زمین به یاس بدل گردید. خمار پیروزی آمریکا در جنگ سرد و غلبه ی رویای اقتدار گرایانه ی غرب برای ایجاد نظم جهانی، رهبران غرب را از پذیرش پایان جهان یک قطبی بازداشت. لشکرکشی های آمریکا و هم پیمانان او به افغانستان زیر نام مبارزه با تروریسم و حمله بر عراق برای نابودی سلاح هسته ای این کشور، فصل جدیدی از اقتدار گرایی ناتو را در جهان یک قطبی به نمایش نهاد. در نتبجه غرب در هر دو جنگ بازنده شد و تروریسم در افغانستان حاکم گردید و در عراق هم اثری از سلاح اتومی پیدا نشد و درگیری ها در سوریه و سایر کشور های عربی به بهای نابودی و فرو ریزی ساختار های سیاسی و اقتصادی آنها تشدید یافت. با تاسف که سردمداران غرب از این شکست ها و فروریزی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور های مورد تهاجم درس آموزنده نگرفتند و قدرت های غربی بار دیگر درگیر جنگ اوکراین با روسیه گردید. این در حالی صورت گرفته که غرب شاهد شکست تهاجم شوروی به افغانستان و شوروی هم گواه بر شکست افتضاح بار غرب در افغانستان بوده اند. این جنگ های ناکام ثابت گردانید که هر تهاجمی شکست بار و به جنگ های نیابتی وحشتناک می انجامد. افغانستان، سوریه، عراق، یمن از قربانیان آشکار این جنگ ها اند.

با تاسف که جهان با آغاز درگیری ها میان روسیه و اوکراین بار دیگر وارد یک جنگ نیابتی خطرناک شده اند که هر روز جان هزاران انسان بیچاره را می گیرد. جنگ اوکراین، روسیه و آمریکا و هم پیمانان هر دو کشور را چنان در رویارویی قرار داده که جهان به گونه ای زیر تهدید درگیری هسته ای رفته و احتمال وقوع آن خواب آرام را در چشمان مردمان جهان شکسته است. گفته میتوان که رقابت های امریکا و روسیه در سایه و روشن قطب بندی های ژئوپلتیک جهان را وارد بدترین بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نموده است و توازن و تعادل جیواستراتیژیک، جیو اکونومیک را در جهان به مخاطره افکنده است. درگیری میان امریکا و روسیه محدود به اوکراین نمانده و هر دو کشور تلاش می کنند تا در محور های گوناگون سیاسی، نظامی و اقتصادی بر یکدیگر ضربه بزنند؛ افزایش تنش ها میان آمریکا و چین بر سر تایوان، رخداد های کودتایی در کشور های نایجیر، سودان و گامبو حوادث زنجیره ای اند که به نحوی ریشه در رقابت های امریکا و روسیه دارد. رقابت هر دو کشور محدود به رقابت های ژئوپلیتیک نمانده؛ بلکه وارد جیو اکونومیک و جیو استراتیژیک نیز گردیده است؛ قطب بندی های سیاسی و اقتصادی تازه در جهان نشانه های آشکار این رقابت است.

سران گروه پنج کشور در حال توسعه و اقتصاد نوظهور چون، برازیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی – موسوم به “بریکس”، روز سه ‌شنبه ۲۲ اگست (۳۱ اسد) در شهر جوهانسبورگ افریقای جنوبی یکی از ثروتمند ترین نقاط آفریقا گردهم آمدند تا در مورد گسترش این سازمان بحث کنند. محله پرزرق و برق بانکی حومه شهر جوهانسبورگ رو به فرسودگی آفریقای جنوبی – مکان برگزاری تازه‌ترین جلسه گروه بریکس بود. هرچند هر یک از اعضاء و شرکت‌کنندگان در نشست سران گروه بریکس در آفریقای جنوبی دلایلی برای اهمیت نشست این گروه دارند؛ اما تصمیم های آنها تعیین کننده آینده ی بلاک جدیدی متشکل از کشورهای موسوم به جنوب جهانی است.

به گفتهٔ کارشناسان، برخی از اعضای بریکس تلاش دارند این سازمان را منحیث وزنه‌ای تعادل در مقابل غرب به بررسی گیرند. تشدید تنش های بین المللی ناشی از جنگ اوکراین و رقابت فزاینده بین چین و ایالات متحده، از دلایل عمدهٔ افزایش تلاش ها برای توسعهٔ این سازمان پنداشته می‌شود که گاهی از اختلافات داخلی و فقدان انسجام رنج می برد. تا اکنون بیش از ۴۰ کشور برای پیوستن به سازمان بریکس ابراز علاقه کرده اند و ۲۳ کشور به طور رسمی درخواست خود را برای عضویت ارسال کرده اند.
شماری دانشمندان هشدار می دهند که هرگاه وضعیت در جهان این چنین به پیش برود، قطب بندی های اقتصادی و سیاسی و رقابت های جیوپولیتیک تنگاتنگ تر و آرزو های انسان برای رسیدن به رفاه و خوشبختی مانند زنگوله های یخ آب خواهد شد.

این در حالی است که بسیاری از دانشمندان هشدار داده اند که هرگاه اوضاع جهان این چنین به پیش برود؛ جهان به پرتگاه ی یک جنگ هسته ای خواهد افتاد. این دانشمندان برای مقام های غربی و شرقی توصیه می کنند که از دخالت به بهانه های گوناگون در امور داخلی کشور های دیگر به گونه ی جدی پرهیز کنند. آنان خویشتن داری را یگانه گزینه برای اجتناب از رویارویی های سیاسی و نظامی در سطح جهانی تلقی می کنند؛ اما زمامداران غربی که بیشتر دست نشانده گان سرمایه دارانی اند که از پول آنان هزینه های انتخاباتی خویش را تمویل می کنند؛ کمتر به صدای مردمان خود گوش می دهند. آنان ناگزیر اند تا به میل تمویل کننده گان خود عمل کنند. تمویل کننده گان آنان هم جز بدست آوردن ثروت هدف دیگری ندارند. این هدف تنها از جنگ افروزی ها بدست می آید تا چرخ های کمپنی های تولید سلاح و مهمات و سایر کمپنی های همکار آنها به دوران بیفتند و از رکود های کلان اقتصادی و مالی رهایی یابند. این سرمایه داران نه تنها از طریق کمک های مالی به رئیسان جمهور در جهان نفوذ دارند؛ بلکه از داشتن لابی های بزرگ در درون دستگاههای تصمیم گیری در غرب نیز برخوردار اند. چنانکه لابی های سیاسی، لابی های نفت و لابی های اسلحه در مراجع تصمیم گیری های مهم چون؛ دفتر های ریاست جمهوری، پارلمان ها و کنگره های دولت های غربی نفوذ دارند و از طریق آنان قادر اند تا حادثه آفرینی کنند و آتش جنگ های ویرانگر را در گوشه و کنار جهان شعله ور بسازند. با تاسف که این‌ همه زیر چتر دموکراسی و دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر صورت می گیرد که تا کنون کار آمدی نداشته اند.

پس از جنگ های ناکام افغانستان،  سوریه و عراق، اکنون غرب درگیر جنگ اوکراین است و این جنگ تا ‌کنون آسیب های فراوان افتصادی بر مردمان جهان وارد کرده است. به نوشته ی روزنامه لو فیگارو، جنگ در حال حاضر بر اعتماد کسب‌وکارها و مصرف‌کنندگان سنگینی می‌کند؛ قیمت انرژی و کالاها به شدت افزایش یافته است و خانوارها با هزینه‌های زندگی بالاتری روبرو هستند.

بر اساس برنامه های سازمان ملل متحد، از زمان آغاز جنگ روسیه با اوکراین در ۲۴ فبروری، دست کم یکهزار و ۸۹۲ غیرنظامی در این جنگ کشته و ۲ هزار و ۵۵۷ نفر زخمی شده اند که رقم واقعی بسیار بیشتر از این است. بیشتر از جهان با حمله نظامی روسیه به کشورهای مختلف، تحریم‌ ها در حوزه‌های مالی علیه مسکو، به افزایش انرژی روسیه منتج گردیده است. این تحریم‌ها به مثابه یک شمشیر دولبه افزون بر اقتصاد روسیه، اقتصاد تحریم‌کننده و دیگر جهان را نیز تهدید می‌کند.
اکنون غرب خود را نه در رویارویی با روسیه؛ بلکه برعکس با پوتین به مثابه ی مرد شماره یک روسیه می بیند.
پوتین کیست ؟

پوتین در دوره‌های نامزد ریاست جمهوری خود در اواسط سال ۱۹۹۹ میلادی توانست، از حمله ی دوم چچنی‌ها به چند هدف غیر نظامی سود ببرد و در انتخابات ۲۰۰۰ پیروز روسیه پیروز گردید. در آن زمان نظام سیاسی روسیه هنوز با حداقل تعریف از دموکراسی انتخاباتی انطباق داشت. پوتین پس از یلتسین میراث دار نظامی شد که دیموکراسی در آن تحکیم نیافته بود و با انحلال کنگره  روسیه در سال ۱۹۹۳ و وام در بدل سهام از ثروتمند ترین الیگارش های روسیه بخاطر جمع آوری منابع برای انتخابات دور دوم از سوی یلتسین راه برای خودکامگی های پوتین هموار کردید بود. هرچند پایان دوران یلتسین همراه با انتخابات آزاد، رقابتی و با حضور مطبوعات آزاد بود. پوتین در مراحل اولیه حکومت خود یک دوگانگی را از یک سو همکاری با غرب و از سویی هم جدا سازی روسیه از غرب به صورت آرام تجربه کرد. این روش دوگانه منابع غربی را برای توسعه داخلی فراهم، سبک مصرفی غرب را برای نخبگان تضمین و میزانی از آزادی در زندگی شخصی را به روس‌های معمولی اعطا کرد.

روسیه بحیث میراث دار شوروی پیشین پس از به قدرت رسیدن پوتین وارد تحولات جدی شد. پوتین در انتخابات ۱۸ مارچ توانست باز هم رأی بیشتر بدست آورد؛ اما دهه ی سوم در قدرت بودن پوتین سرکوبگرانه‌ ترین دوره او بود. او در دوره‌های قبلی طوری وانمود می‌کرد که به دموکراسی پایبند است و اما این بار دیگر نیازی به تظاهر به پایبندی به دموکراسی احساس نمی‌کرد. در آگست ۲۰۲۰، عوامل پوتین ناوالنی را با عامل اعصاب مسموم کردند. پوتین رسانه‌های مستقل و روزنامه نگاران را در فهرست سیاه قرار داد؛ دامنه های سرکوب در روسیه افزایش یافت که شبیه به روز‌های شوروی قبل از گورباچف ​​بود. پوتین در پیوند به خطر از جانب غرب بویژه امریکا نگران است و از سازماندهی انقلاب های رنگی در داخل و مرز های روسیه از سوی سیا نگران است. پوتین انقلاب ناکام در بلاروس را نیز ساخته و پرداخته غرب می‌داند؛ اما حمله ی روسیه به اوکراین، در واقع غرب بویژه امریکا را به گونه ی مستقیم در برابر یکدیگر قرار داد.

جنگ اوکراین از میزان محبوبیت پوتین کاسته و به اقتصاد آن آسیب فراوان به بار آورده است. بسیاری از روسها خواستار خروج از کشور هستند. بیست و یک سال زمامداری پوتین روسها را خسته کرده است. دوران کنونی را از نظر سطح سرکوب با دوره بریژنف در زمان شوروی مقایسه می‌کنند. اگر پوتین برای حفظ قدرت بیش‌تر به محبوبیت خود متکی بود و نه سرکوب این موازنه برعکس می‌شد.

اکنون میلیون‌ها کارمند دولتی برای دریافت حقوق خود به پوتین متکی هستند. او در نوسازی و گسترش نهادهای نظارتی دولتی سرمایه گذاری زیادی نموده است. ایدئولوژی پوتین در محور ارزش‌های غیر لیبرال، ضد غربی و ارتدکس می چرخد. باور ها بر این است تا زمانی که انتخابات آزادانه و منصفانه در روسبه برگزار نشود، پوتین در قدرت باقی خواهد ماند. انقلاب پیروزمند بر ضد استبداد پوتین بعید به نظر می‌رسد.

جامعه ی روسیه با میراث های تاریخی و هنجار‌های فرهنگی تغییر ناپذیر شکل‌گرفته‌است که دوام دیکتاتوری در این کشور را نفی می کند. در آینده ممکن است، مردم انتخاب‌هایی داشته باشند که دموکراسی را به روسیه بازگردانند. سطح تحصیلات، رشد طبقه متوسط ​​غیر وابسته به دولت و شهرنشینی ممکن است رژیم را در آینده تحت فشار قرار دهد. آیا پوتینیسم دو دهه دیگر زنده خواهد ماند یا یک نظام تازه احتمالاً دموکراتیک جایگزین آن خواهد شد؟ احتمالا اولی بسیار بعیدتر از دومی به نظر می‌رسد.
روسیه برای دومین بار در تاریخ معاصر، با بازتولید الگوی سنتی امپریالیستی خود و وادار کردن جهان به پذیرش خواسته های اش، تلاش می کند، خود را با چالش های جهانی وفق دهد. نخستین تلاش، اتحاد جماهیر شوروی بود که با فروپاشی آن به پایان رسید. شوروی بیش از هفتاد سال و همراه با بی‌احتیاطی انتحاری گورباچف، طول کشید تا این پروژه به پایان برسد. روسیه پوتین آزمایش جدیدی را برای به روز رسانی قدرت بزرگ امپراتوری به راه افگنده است. در حالی که اتحاد جماهیر شوروی قصد تأثیرگذاری بر آینده را داشت، روسیه امروز با برنامه مدرن‌زدایی به دنبال احیای گذشته است.

باور ها بر این است که ولادیمیر پوتین به عنوان رهبری که سخت‌ترین محدودیت‌ها و سازگاری سیستم دولتی روسیه را آزمایش کرده است و هنوز می نواند تا آنها را بیشتر آزمایش کند. روسیه در این برهه از زمان هیچ نیرویی ندارد که بتواند آن را از بن‌بست تمدنی‌اش خارج کند. بن بستی که روس‌ها نمی‌دانند، چگونه بدون درد و رنج ملی شدید یا تهدید به فروپاشی دولت، از گذشته خود جدا شوند.

پوتین از حمله به اوکراین اهداف مختلفی را دنبال می کند؛ یکی آن ضربه ی اقتصادی وارد کردن بر امریکا است. روسیه هرگز قبول نمی کند که با پیوستن اوکراین به ناتو، افزار های پیشرفته ی جنگی این پیمان در مرز های روسیه برسد. پوتین می داند که در داخل روسیه با دشواری های زیاد سیاسی و اقتصادی رو به رو است. دستور حمله بر اوکراین از سوی پوتین در واقع به حاشیه بردن واقعیت های درونی جامعه ی روسیه و منحرف ساختن افکار عامه ی مردم از رخداد های داخلی این کشور است.
اکنون جنگ اوکراین در واقع پوتین را در برابر قدرت های غربی قرار داده است. پوتین توانسته تا در رقابت با غرب روابط خود با ایران، هند و بویژه چین به مثابه ی غول اقتصادی تازه به دوران رسیده استحکام بیشتر ببخشد. این رابطه سبب شده تا امریکا با حادثه آفرینی در تایوان و اجرای مانور های نظامی در منطقه چین را تحت فشار قرار بدهد. تلاش های سیاسی آمریکا و سفر وزیر خارجه جه ی این کشور به چین، برای بهبود مناسبات با این کشور تا کنون به نتیجه نرسیده است. دیکتاتور خواندن رهبر چین از سوی اوباما، رشته ی نیم بند مناسبات میان دو کشور را کوتاه تر ساخت.

این در حالی است که با ادامه ی جنگ اوکراین هر روز صف بندی های تازه ی جهانی فشرده تر می شود و آرام آرام پایه های جهان یک قطبی سست تر می گردد. در حالی میلیارد ها دالر صرف جنگ های نیابتی در کشور های گوناگون از جمله اوکراین می شود که در هر یکی از کشور های درگیر بویژه امریکا میلیون ها خانه بدوش وجود دارد. همین اکنون میلیون ها انسان در آمریکا و سایر کشور های غربی در زیر پل ها، کنار پیاده رو ها و سرک ها زیر چادر ها زنده گی می کنند و آرزو ها برای زنده گی را از دست داده اند. جنگ های افغانستان و عراق و سوریه برای امریکا بیشتر از هفت هزار میلیارد هزینه برجا گذاشته است. این در حالی است که با درصدی کمی از این هزینه های جنگی نه تنها رنده گی خانه بدوشی؛ بلکه بسیاری دشواری های اقتصادی مردم این کشور حل می شود.

جنگ اوکراین نه تنها جهان را به لبه ی یک پرتگاه می برد؛ بلکه آغازگر یک جنگ سرد جدید است. تنش های موجود مانع آن شده تا اوکراین حیثیت پلی را میان شرق و غرب داشته باشد. شماری ها بقای اوکراین را در بی طرفی آن تلقی می کنند؛ زیرا روسیه هرگز اجازه نخواهد داد یک قطعه بزرگ و با اهمیت استراتژیک در مرزهای غربی اش به غرب ملحق شود. به باور
شماری ها اوکراین بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ روسیه و در واقع روسیه است. چنانکه حالا امریکا از پیوستن مکسیکو به ائتلاف نظامی به رهبری چین چندان خوشحال نیست. درست مانند زمانی که کیوبا تحت رهبری فیدل کاسترو ۶۰ سال قبل با اتحاد جماهیر شوروی همسو شد. هر دو کشور نمی‌خواهند که ارتش طرف مقابل در دهلیز گاه ی یکدیگر قرار داشته باشند.

از سویی هم مداخله ی غرب در اوکراین خلاف دوکتورین مونرو است. این دوکتورین می گوید که نیمکره غربی حیاط خلوت ما است و هیچ کس از یک منطقه دور اجازه ندارد نیروهای نظامی را به نیمکره غربی منتقل کند. حساسیت آن بیشتر از حساسیت های آن زمان است که شوروی پیشین می خواست، نیرو های خود را در کیوبا مستقر نماید. چقدر برای غرب بویژه امریکا نگران کننده خواهد بود که روزی چین قدرتمند با کانادا و مکسیکو یک اتحاد نظامی تشکیل دهد و نیروهای نظامی چین را به خاک کانادا و مکزیک منتقل کند. در آنصورت امریکا می تواند، نظاره گر این حادثه باشد.

نظر غالب این است که غرب اوکراین را به سوی پرتگاهی می‌کشاند که نتیجه نهایی آن اوکراین ویرانی اوکراین است. توسعه ناتو در واقع عمیق‌ترین اشتباه راهبردی از زمان پایان جنگ سرد بود. پوتین بدین باور است که امریکا و متحدانش در صدد ایحاد رخداد های زنجیره ای اند که روسیه را مانند اتحاد شوروی از هم بپاشد. به باور پوتین ناتو بقای خود را در گسترش آن تا رسیدن به مرز ها حتا قلب روسیه دارد.

شماری ساستگران غربی مخالف توسعه ی ناتو اند. چنانکه ویلیام پری، وزیر دفاع در زمان بیل کلینتون در سال ۱۹۹۶ می گوید، گسترش ناتو جهان غرب را به سمت معکوس سوق میدهد. این در حالی است که یک عقب گرد می‌تواند، روابط مثبتی که در دوره فرصت‌طلبانه پس از جنگ سرد با زحمت و صبورانه ایجاد شده بود، از بین ببرد؛ زیرا روسیه هنوز زرادخانه ی هسته‌ای عظیمی دارد. شعله های جنگ در حالی در اوکراین در نتیجه ی خروج شتاب زده ی ارتش آمریکا به بهای قربانی حکومت و مردم افغانستان، زبانه می کشد که روسیه مدت‌ها است، از تهاجم های غرب، چه توسط ناپلیون، چه هیتلر و یا در این اواخر ناتو، هراس داشته است.

با تاسف که بر رغم چالش ها و درگیری های ناکام گذشته که جهان را بار بار به پرتگاه ی جنگ های ویرانگر و تباه کن دچار ساخته است؛ باز هم زمامداران جهان بی توجه به جنگ های وحشتناک گذشته و جنگ های ناکام اخیر غرب در افغانستان، عراق، سوریه و کشور های دیگر باز هم رهبران جهانی که هژمونیسم ونادیده انگاری آن، جهان را درگیر یک بحران بزرگ سیاسی،اقتصادی و نظامی ساخته است. ادامه جنگ اوکراین هرچه بیشتر اوضاع سیاسی و اقتصادی جهان را دگرگون خواهد کرد و روابط و مناسبات میان کشور های رقیب را بدتر خواهد نمود. موازی به آن رقابت ها میان  دو جناح  شدت بیشتر خواهد گرفت. اینکه در  جریان جنگ حادثه ی غیر مترقبه رخ دهد. ممکن در میدان جنگ دگرگونی های جدی بوجود اید و اوکراین سقوط کند و یا اینکه حادثه ای بر سر پوتین اید. از سویی هم غلبه ی پوتین بر اوکراین جنگ سرد میان دو جناح را شدت بیشتر خواهد بخشید و جهان وارد ماجرای دیگری خواهد شد. یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا