خبر و دیدگاه

احیای نظام قومی زیر عنوان دین‎

دو سال قبل از امروز يعني ١٥ آگست ٢٠٢١ دموكراسي صادراتي امريكايي به كمك قوم پرستان مانند اشرف غني و كرزي و دار و دسته شان كه قوم پرستي را دامن زدند و طالبان را برادر گفتند سقوط كرد و يك نظام تك قومي ديكتاتوري و استبداي زير عنوان دين عرض اندام كرد .اما  هدف دين نيست و نبوده است  زيرا اعمال طالبان نه دين أست و نه سنت پيامبر . پس اصل قضيه در كجاست و از كجا سرچشمه گرفت ؟
اساسا دموكراسي صادراتي افغانستان يك چالش بزرك را براي قدرت سياسي پشتون ها در افغانستان فراهم كرد؛ و اين باعث شد كه حكومت اشرف غني قوم پرستي را شديد به اوج آن برساند و حتي عموي سالخورده اش را براي اينكه پشتونيست بود و طرفدار طالب به حيث سفير روسيه مقرر كرد .اين مثال  مشت نمونه خروار أست و  ثبوت محكم به ادعاي اينكه غني و دار ودسته اش بر خلاف توقع امريكايان نه با طالب جنگيد و نه بر عليه تروريزم .  و بر عكس طالب را تقويه مي كردند كه در اصل پشتونيزم را احيا ميكردند .نه تنها كه كدر هاي اساسي دولتي به پشتون ها سپرده شده بود  معامله با حكمتيار كه قسم ياد كرده بود تا امريكايي در افغانستان است داخل كشور نخواهد شد به اتحاد پشتونيزم لبيك گفت و در كنار غني قرار گرفت و اين در حالي أست كه ديگر اقوام آهسته آهسته در حاشيه رانده مي شدند . در نتيجه به بهانه اينكه خونريزي نشود نظام دموكراسي صادراتي را دو دسته به طالب تقديم كردند و اين بزرگترين موفقيت اشرف غني بود. امروز براي قوم پرستان پشتون اشرف غني يك قهرمان أست . و اين را اعتراف كردند .
امريكا با يك حمله طالبان را در سال ٢٠٠١ سقوط داد و با يك معامله طالبان را به قدرت رساند. همان اشتباه كه امريكا در مورد ايران كرد در مورد افغانستان هم كرد و آن اينكه به  مخالفت شاه ايران خميني را حمايه كردند تا به قدرت رسيد به فكر اينكه مذهبيون مخالف كمونبزم است و مي توانند به جانبداري امريكا نقش منطقوي خود را بازي كنند و در افغانستان هم طالبان را حمايه كردند تا منافع خود را حفظ كرده باشند كه اين در معاهده دوحه واضح است اما چرا اين كار را كردند و يك كشور را به تحجر و استبداد و ديكتاتوري كه همه مخالف اصول دموكراسي است سوق دادند ؟؟.
يگانه دليل از نگاه بشر شناسي سياسي مي توان استدلال كرد همين است كه دموكراسي صادراتي كه پر از فساد اداري  و بي كفايتي  بود و اما يك بزكشي قدرت بين اقوام هم شده بود. اقوام ميخواستند در نظام حق و حقوق داشته باشند . يك عده اشخاص مانند امر الله صالح و عبدالله عبدالله و غيره اهداف سياسي خود را مصالحه كردند تا در نظام سياسي كشور يك سهم داشته باشند با اينكه از صلاحيت اصولي برخوردار نبودند . غني نمي دانست كه اين نظام multiculturalism يا  گوناگوني فرهنگي را چگونه اداره كند و از طرف ديگر ميديدند  كه سلطه تك قومي آهسته آهسته از بين مي رود مخصوصا كه مظلوم ترين قوم افغانستان يعني هزاره ها در اثر دموكراسي صادراتي پيشرفت قابل ملاحظه داشتند و تقاضاي حقوق زياد تر را ميكردند . اين مسله ازدواج غير مشروع قوم پشتون و مذهب سني را به چالش كشيده بود. از طرف ديگر فشار همين بود كه قدرت و صلاحيت پشتون ها روز به روز ضعيف شده مي رود و اين خلاف انتظار و توقع آنان بود كه مي ديدند كه قدرت سياسي در افغانستان ديگر توسط يك قوم اداره نمي شود و اين سلطه دو نيم صد ساله سرنگون مي شود. يعني دموكراسي صادراتي بر عكس توقع ، مسايل را داخل كشور كرد  مانند آزادي مطبوعات ، سهم اقوام در قدرت سياسي و بيدار ساختن مردم به هويت فرهنگي شان به سرحد كه مرحوم غلام محمد محمدي زير عنوان ” ما همه افغان نيستيم .” يك كتاب نوشت . هجرت براي مردم افغانستان بسيار آموزنده بود و مسايل تاريخ و دين را كه سالها مردم قبول كرده بودند همه در اثر هجرت ، رفت و آمد در كشور زير سوال رفت . طور مثال كتاب” جفاي بزرگ ” اثر داود ملكيار قتل ميوند وال و بي كفايتي دوره جمهوريت داودي را در كنار كتاب “شهيدخان محمد خان مرستيال ” كه توسط دخترش پروين اميني مرستيال تاليف شده أست و يا كتاب مرحوم غبار كه در افغانستان اجازه چاپ را نيافته بود در امريكا توسط پسرش حشمت غبار به چاپ رسيد . موضوع داعيه نامنهاد پشتونستان كه بنده در سال ٢٠١٠ نوشتم كه ديگر براي افغانستان  مفاد سياسي ندارد و يا كتاب مرحوم خالد صديق  ، “از خاطراتم ” كه جنايات نادر خان را بر ملا ساخت ؛  اين مسايل براي آنانيكه هميشه در همين انديشه بودند و هستند كه قوم پشتون بايد در قدرت باشد و ديگران نقش  خود را در زير صلاحيت آنها بازي كنند بسيار مشكل بود هضم كنند.
سياسيون افغانستان از ناداني سياسي خواستند با طالب مفاهمه كنند كه همه احزاب و گروه هاي سياسي  كه در داخل و خارج كشور به حساب خود شان فعاليت سياسي ميكردند  ناكام ماندند و غافلگير شدند  زيرا درك اين را نداشتند كه در بيست سال جمهوري با همه فساد ، قوم گرايي و بي نظمي و بي عدالتي تغييرات آمده است كه ساخت و بافت عنعنوي سياسي افغانستان را مطلق پاشان كرده است و  قوم پرستان بردباري اين حالت را نداشتند و يگانه بديل اين وضعيت سياسي آوردن طالب بود كه هم قوم را احيا كرد و هم به حساب خود شان دين را زيرا مي دانستند مردم در مورد دين خاموشي اختيار مي كنند.تصور شان چنين بود كه طالب دين و دنيا را به نفع پشتون ها تغيير خواهد داد . اما  امروز  يك عده زياد پشتون ها كه از قوم دفاع ميكنند اين حالت را قبول كرده نمي توانند  و مانند مردم ايران كه خميني را به حمايه امريكا به قدرت رسانده اند از طرفداري طالب پشيمان هستند . اما تعداد اين پشتون ها  اندك شمار أست . چنانچه آقاي داكتر داود يار كه در دوران كرزي سفير افغانستان در انگليس شد و  پشتون تيار است و از طرفدران پشتون است  به اين نويسنده گفت كه اين حالت “اسف بار و قابل تحمل نيست. ” يعني همه پشتون ها طالب نيستند و اما از نظام كه پشتون ها در قدرت باشند دفاع مي كنند. دوران جمهوري دموكراسي صادراتي  امريكايي اين طلسم را كه يك قوم در قدرت باشد از بين برد و اما طالبان آنرا احيا كردند و اما بر خلاف توقع پشتون هاي خود شان عمل مي كنند و اين بربادي به بار آورده است
اين را انكار كرده نمي توانيم كه افغانستان يك كشور قومي و قبائلي أست و براي مردم چنين فهمانده شده أست كه پشتون ها در اكثريت هستند در حاليكه اين موضوع صداقت علمي ندارد . اكثريت  پشتون ها چنين عقيده دارند كه افغانستان از پشتون هاست و بايد توسط پشتون ها اداره شود و حتي مي گويند كه همه اقوام بايد مديون پشتون ها باشند زيرا اگر افغانستان وجود دارد به خاطر زعامت قوم پشتون است .چنانچه خليلزاد كه حالا از دولت استعفي كرده و به نمايندگي دولت كار نمي كند واضح بيان داشت كه همين طالبان را همه قبول كنند كار حل أست . دولت امريكا در امور مختلف مشاورين دارد و خليلزاد كه پشتون تيار أست در كنفرانس بن دموكراسي را به اتنوكراسي تبديل كرد و آقاي عبدالستار سيرت هم به اتنوكراسي لبيك گفت و ٢٢  افغانستان را مصالحه كرد. اين ديد و بينش امروز قابل قبول نيست و مردم حالا نظام تك قومي را قبول نمي كنند . با اينكه مبارزات جبهه مقاومت ملي و سپاه آزادي  از طرف طرفداران طالب هر روز تخريب مي شود و اما آنها به مبارزات عادلانه خود براي احياي حقوق مردم دوام ميدهند و اين نويسنده يگانه راه حل را در تفاهم با يك گروه منحجر نه بلكه در عمليات نظامي مي بينم . تاريخ گواه است كه اگر مردمان جهان براي آزادي شان نجنگند آزادي با مفاهمه بدست نمي آيد . آنان مفاهمه مي كنند كه تسلط تك قومي را در طول تاريخ قبول كرده اند و از زعماي پشتون مانند سردار داود كه اشتباهات او باعث بدبختي افغانستان شد و يا نادر خان كه باعث جنايات نابخشودني شد براي ادامه تسلط قومي دفاع مي كنند و اما امروز هم ميخواهند با طالب مفاهمه كنند.
در تاريخ افغانستان پانزدهم ماه آگست ٢٠٢١ يك روز تاريك و غم انگيز أست كه كشور را زير عنوان ديكتاتوري ديني و قومي به تباهي كشاند در حاليكه همان دموكراس صادراتي مي توانست اصلاح شود و بهتر ساخته شود و اما اين خلاف آرزومندي آنان أست كه طرفدار نظام تك قومي در افغانستان هستند و خاطرات محمد گل مومند را زنده كردند كه براي هيچ فرد  كشور در قرن بيست و يكم قابل قبول نيست و مبارزه قلمي و نظامي بر عليه اين نظام كه هم نام اسلام را به زمين زد و هم يك كشور را به نام دين در گروگان گرفته است بايد جدا ايستادگي كرد.
فريد يونس
استاد باز نشسته ي بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. دو سال است که تمام مردم افغانستان چی در خارج و چی در داخل افغانستان زجر میکشند، اما این به نفع کی هاست ،
    گر چی در بیست سال گذشته نانی برای اطفال اسپندی نبود و گرمی د زیر خیمه ها در زمستان نبود اما حد اقل مکاتب باز بود و دخترکان مکتب میرفتند ، و امیدی به آینده داشتند، امروز سیا تر از آن نمیتوان تصور کرد، اطفال فروخته نمیشدند، کشور های همسایه به نوبه خود با مردم افغانستان دشمنی مینمایند تا منافع خود را از دست ندهند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا