خبر و دیدگاه

در ديدار ما با شهيد مزارى چه گذشت؟

شهيد استاد عبدالعلى مزارى تا آخرين روزهاى حيات افغانها (پشتونها) را منبع توزيع قدرت سياسى مى‌دانست و به همين دليل، در زمان حكومت مجاهدين هيچكاه به عنوان يك متحد استراتيژيك به زعامت شهيد استاد ربانى نمى‌نگريست.

در حاليكه شهيد احمد شاه مسعود به تغيير اساسى در فرمول قدرت ملى و سياسى اعتقاد داشت و انتظار داشت تا رهبرى هزاره‌ها و ازبيك‌ها در تغيير اين فرمول حاكميت سياسى او را همراهى نمايند، متأسفانه اين ديدگاه به هيچ وجهه مورد تأييد و قبول حزب وحدت به رهبرى شهيد استاد مزارى و حزب جنبش ملى به رهبرى ژنرال دوستم قرار نگرفت.

حزب اسلامى با استفاده از همين ضعف ديدگاه راهبردى بود كه با سياست دوگانه و شيطانى نطفه اى نفاق را پى افگند.

و اما اخرين ديدار من با رهبر جسور و قاطع هزاره شهيد استاد عبدالعلى مزارى

همراه با دكتر چنگيز پهلوان در جبل السراج مهمان آمر صاحب مسعود شهيد بوديم و در ساعت سه و نيم بامداد زمانيكه امر صاحب با ما در حال خدا حافظى بود، ناگهان دكتر پهلوان به آمر صاحب گفت: “… اگر حضرت عالى اجازه بفرماييد ما براى صحبت با استاد مزارى به غرب كابل برويم و شايد اين سفر مفيد انجام شود…”

امر صاحب بيدرنگ جواب داد: “خوب است من به بچه‌ها مى‌سپارم ترتيب سفر شما ره بگيرن …”

پهلوان اضافه كرد: “… البته همراه با خراسانى …”

آمر صاحب گفت: “.. خوب است” و مطالبى را كه فكر مى نمود لازم است با ما در ميان گذاشت.

ما فردا ابتدا به منزل استاد اكبرى و از آنجا با ماشين بنز ايشان به مقر فرمانروايى شهيد مزارى رفتيم.

در هتل کانتینانتال كابل برخى از دوستان از جمله شهيد عبدالعزيز مراد، رئيس دفتر رياست جمهورى با اصرار از من خواستند كه از خير اين ملاقات پر خطر بگذريم كه ما نپذيرفتيم و سرانجام ملاقات انجام يافت.

البته بايد بگويم كه از هتل کانتینانتال تا مقر شهيد مزارى در انروزگاران به معنى گذشتن از هفت خوان رستم بود.

همه جا پر از مردان مسلح بود و يك تانگ روسى درست مقابل اقامتگاه ايشان لنگر انداخته بود و شعار بزرگى كه حاكى از ايستادگى و مقاومت تا بدست آوردن حقوق كامل ملت هزاره در آن انعكاس يافته بود، بر سردر اقامتگاه نصب شده بود.

ما را به داخل منزل هدايت نمودند و شهيد مزارى با يكى از شخصيت‌هاى سياسى شيعه از حوزه جنوب غرب در حال گفتگو بود كه من ايشان را از تهران مى شناختم.

ايشان لطف نمودند و قبل از آنكه ما خود ها را بسبك خود معرفى كنيم با كمال و تمام ما را به استاد مزارى معرفى نمود و خود بلافاصله خدا حافظى كرد و رفت.

اقامتگاه او ساده بود، همه چيز معمولى و از زرق و برق خبرى نبود.

لباس خاكسترى رنگ بتن داشت، نگاه و رفتارش معمولى و در سيماى او مى توانستى رنج زعامت و رهبرى يك ملت مظلوم و منسجم را دريابى…!

اين ملاقات در شرايطى انجام شد كه آخرين هيأت دولت اسلامى برياست شهيد دكتر عبدالرحمن با ناراحتى تمام برگشته بودند و درب مذاكرات بسته شده بود!

او با چاى سياه و قند از ما پذيراى نمود و در كمال صبر و شكيبايى دو ساعت تمام به صحبت‌هاى خيرخواهانه دكتر پهلوان گوش فرا داد.

من به ندرت سخن گفتم، مگر به حكم ضرورت و يا در جواب سوالى…

استاد مزارى بعد از إتمام سخنان دكتر پهلوان در حاليكه به طرف من مى نگريست، گفت: “…تحليل‌هاى شما در مسايل افغانستان كاملاً تاجيكانه است..”

و آنگاه او از درد دلهايش گفت … و من تازه متوجه شدم كه تقريباً همه‌اى پل‌ها خراب شده است و متأسفانه مردان اين سرزمين هر كدام راه خود را مى‌روند.

علی مزاری توسط طالبان دستگیر و به قتل رسید

استاد مزارى بدون ترديد هويت سياسى و اجتماعى هزاره را باز تعريف نمود و به حيث يك رهبر جسور عرض اندام كرد.

من معتقدم كه تمام مردان انقلاب اسلامى خالى از اشتباه نبودند و وظيفه ما امروز انگشت نهادن به اشتباهات آنها براى كسب فرصت‌هاى جديد سياسى نيست، بلكه آموختن و پرهيز نمودن از اشتباهات سياسى آنهاست.

ملت ايكه تاريخ اش را با حب و بغض و احساسات بنگارد محكوم به تكرار اشتباه مى شود.

وقوع حوادث ناخوش آيند را مى بايست در چهارچوب زمان و مكان خودش ارزيابى كرد.

من دلائيل اساسى اختلاف ميان زعامت هزاره و جمعيت اسلامى افغانستان را در نگاه متفاوت استراتيژيك رهبران در معادله قدرت افغانستان در آن مقطع تاريخ مى‌دانم، كه در زمان ديگرى به آن خواهم پرداخت.

از خداوند متعال براى استاد مزارى و تمام شهداى راه آزادى و حق و انسانيت تمناى رحمت و مغفرت مى‌كنم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا