خبر و دیدگاه
یک طنزک نو / گریز گریز

هرکه آمد بر سر ما کدخدایی
کرد و رفت
بست و کُشت و مدتی فرمانروایی کرد و رفت
خود به کاخ عیش و نوش و دولت ومستی نشست
ملت بیچاره را غرقِ گدایی کرد و رفت
تا که پا در سرزمین نازنین ما نهاد
باغ و گلشن را به رنگ «جوابچایی» کرد و رفت
سنگهای خفته را از کوهها دزدید و بعد
یک یکی آن را به ملکِ غیر «رایی» کرد و رفت
امپراتور و امیر و مارشال و صد فلان
ملت بیچاره را رهبر فدایی کرد و رفت
آن قمندان، عسکر خود را به دشمن واگذاشت
خود به سوی حیرتان گیر هوایی کرد و رفت
زندهها شد بینَفس، افسرده و بیاختیار
اختیار ما به آن ریشِ حنایی کرد و رفت
صبحدم آن مولوی در زیر منبر با وضو
کودکِ بیچاره را یک «صبحگایی» کرد و رفت
طالبی یک دختر مظلوم را دیدی چه کرد؟
با دو صد حیله به زیر چارپایی کرد و رفت
من ندیدم در جهان این گونه مُلک بی پدر
هر کی آمد کشت و برد و بی حیایی کرد و رفت
لندن- 15 آگست- 2025



