خبر و دیدگاه

جمهوری ٢۶ سرطان و بدبختی پنجاه ساله

تاريخ علم عجيب أست. چون از علوم لبيرال أست هر محقق و نويسنده ديد و بينش خودش از وقايع دارد. و ابن باعث مي شود كه مخصوصا طرفدران شخصيت هاي سياسي و آنهايكه با يك زعيم همكار بوده اند و يا در حزب او بوده اند و يا به خاطر روابط قومي و خانوادگي و يا هدف مشترك سياسي نه ملي از يك شخص نعوذ بالله العظيم خدا جور مي كنند و يك عده در افغانستان همين موقف را در مورد مرحوم داود خان دارند. داود خان را يك زعيم بزرگ تاريخ ميدانند. اما من منحيث يك محقق تاريخ افغانستان همه بدبختي افغانستان را از شروع جمهوريت داودي ميدانم. داود خان مرحوم ، باعث بزرگترين اشتباه تاريخ شد كه براي حصول قدرت و هواي قدرت طلبي كه داشت يك دموكراسي نو نهال را كه بايد كمك ميكرد تا به ثمر رسد از پا انداخت و به جاي آن يك جمهوري قلابي كه خودش را با يك لويه جرگه نمايشي رئيس جمهور ساخت و يك ديكتاتوري را بعد از يك دهه آزادي هاي نسبي و دموكراسي كه من بزرگ شدم جايگزين كرد و از همان تاريخ به بعد افغانستان روي خوشي را نديد.
من در سال ١٩٦٣ ميلادي يازده ساله بودم و در سال ١٩٧٣ بيست و يك ساله . يعني من در فضاي دموكراسي پارلماني افغانستان ( ١٩٦٣-١٩٧٣) بزرگ شدم. نسل من آن دوره را دوره اي طلائي افغانستان ميخوانند. اما اين دوره طلائي در اثر قدرت خواهي سردار محمد داود كه با مرحوم محمد ظاهر شاه بگو مگو كرد و اين بگو مگو باعث بربادي افغانستان شد. مرحوم خالد صديق در كتاب ” از خاطراتم ” مي نويسد كه ” سردار محمد [داود ] خان خانه نشين و با پسر عم خود محمد ظاهر شاه مقاطعه نمود و مصروف پلان بر انداختن رژيم سلطنت و برنامه ريزي يك كودتا بود .”
 اختلافات خانودادگي در افغانستان يك مسله  نو  نبود كه اعضاي خانواده به همديگر  بي وفائي نكنند. كور كردن ها ، تبعيد كردن ها ، كشتن ها و زنداني كردن اعضاي همديكر خانواده هاي كه سر قدرت بودند  در تاريخ افغانستان براي رسيدن به قدرت يك نورم بود و سردار داود ازين امر مستثني نبود مخصوصا اينكه فكر ميكرد ديگر از انظار افتاده و مردم به او اعتنا ندارند و حتي در قانون اساسي جديد كشور خانواده سلطنتي نمي توانستند به كرسي هاي رهبري كانديد شوند براي داود خان دردآور بود.
مرحوم صديق فرهنگ در خاطراتش مي نويسد كه داود خان ده سال براي به قدرت رسيدن نقشه كشيد و درين مدت به طرفداران اش ميگفت كه آب هيرمند را فروختند و با  پاكستان  مصالحه كردند و اما وقتي خودش به قدرت رسيد در هر دو مورد يعني آب هيرمند و پاكستان را مصالحه كرد .
داود خان يك دموكراسي نو نهال را از پا انداخت و يك نظام ديكتاتوري را به نام جمهوري  به همدستي پرچميان و خلقيان بنياد گذاشت و مشكلات سياسي افغانستان از همين تاريخ شروع شد.  اما متاسفانه نسل جوان هيچ مطالعه درست از تاريخ افغانستان ندارد و تصور مي كنند كه داود خان بسياًر خدمت كرد و يا يك ناسيولبست بود در حاليكه خدمات داود خان از نگاه سياسي و اقتصادي منصفانه و عادلانه زير سوال مي رود و ناسيوناليست بودن او كه به هيچ صورت  توجيه شده نمي تواند  زيرا
الف_ ناسيوناليرم از نگاه جامعه شناسي سياسي سرمايه و صنعت ميخواهد كه افغانستان نداشت .
ب_ در يك كشور قومي و قبائلي ناسبوناليزم امكان ندارد . داود خان زياد تر يك اتنو سنتريك ethnocentric بعني قوم  گرا بود ازينكه ناسبوناليسيت بوده باشد به خاطريكه همه اقوام را براي داعيه نامنهاد پشتونستان مصالحه  كرد و به تقليد از هيتلر آلماني ” يك مردم ، يك ملت  يك رهبر ” تصور كرد كه يگانه راه همين ناسبوناليزم هيتلري مي باشد و اما داود خان به جاي يك مردم به خاطر داعيه نامنهاد پشتونستان به يك قوم اتكا كرد نه همه مردم افغانستان. در زمان رياست جمهوري چون به قوت پرچمي ها و دسيسه شوروي به قدرت رسيد  و مردم مسلمان اين را به زودي درك كردند  مبارزه بر عليه دولت شروع شد. يعني اگر اين كودتا صورت نمي گرفت جهاد در افغانستان هرگز شروع نمي شد داود خان بنيانگزار جهاد افغانستان بر عليه اتحاد جماهير شوروي أست .  در عهد داودي مردان بسيار لايق و چيز فهم كشور يا به زندان رفتند و يا خانه نشين شدند. مطبوعات آزاد مطلق بسته شد. من كه در آوان جواني ترجمان زبان فرانسوي بودم ديگر آزادانه سفر كرده نمي توانستم .  من از سن ١٧-١٨   تا كه به خدمت عسكري رفتم در كنار درسهاي مكتب ترجماني فرانسويان را  ميكردم . داود خان از افغانستان يك police state يا حكومت  پوليس  ساخت كه هر حركت بايد از طرف وزارت داخله و پوليس كنترل مي شد. مردم  به ترس زندگي مي كردند. قدير نورستاني مخالفين دولت را در وزارت داخله ” فين و فانه ” ميكرد . ميوند وال را  شهيد كردند  رسوخ شوروي روز به روز زياد شده ميرفت و وقتي كه داود خان به اشتباه خود فهميد بسياًر ناوقت بود و كار از كار گذشته بود. مسله پشتونستان را كه داود خان در زمان صدارت بسيار داغ ساخته بود در زمان رياست جمهوري پاكستان مجبورش ساخت تا ديگر خاموش باشد و در قسمت موضوع پشتونستان مطلق ناكام ماند . در كنار اعضاي حزب غورزنگ ملي كه هواخواهان داود خان بودند يك عده پشتون ها از او تا حال به خاطر داعيه نامنهاد پشتونستان كه داود خان همه انرژي و سرمايه افغانستان را به مصرف رسانيد پشتيباني ميكنند. چال پرچمي ها در كابل اين بود كه خواستند از داود خان استفاده اعظمي كنند و ازين بابت تعريف و توصيف او را به انذاره اي زياد ميكردند كه نسل جوان به شمول خودم قانع شده بودم كه أست و نيست همين داود خان أست. حالا اعتراف مي كنم كه خام بودن بسيار مرض مهلك أست كه جوانان زير تاثير مي روند و زمانيكه دانشجوي بشر شناسي در دنمارك شدم و تاريخ كشورم از بيرون مطالعه كردم متوجه شدم كه مردم به نام جمهوريت سخت فريب خورده بودند. يك عده چنين فكر مي كنند كه برنامه هاي اقتصادي پنج ساله افغانستان از ابتكارات داود خان أست در حاليكه ظاهر شاه كه بعد از دهه پنجاه مرد كار كشته در سياست شده بود و زمام امور را به دست داشت به حد كه به خاطر قضيه پشتونستان داود خان را مجبور به استعفا كرد، نقش فعال  داشت. اما يك موضوع واضح أست كه داود خان راه را براي اتحاد جماهير شوروي در زمان صدارت اش باز كرد زمانيكه مذاكرات با امريكا ناكام ماند . شكست مذاكرات با امريكا افغانستان را بطور غير مستقيم از حالت  بيطرفي و غير منسلك بودن بيرون كرد و افغانستان در اثر روش هاي ستراتيژيك منطقه حايل يا Buffet Zone در قمر اتحاد جماهير شوروي قرار گرفت كه اين مسله راه را براي اشغال در ١٩٧٩ باز كرد و شوروي در بازي بزرگ يا The Great Game برنده شد .
مؤرخين مي نويسند كه داود خان يك انسان كله شخ و يك دنده بود و كسانيكه در اطراف او بودند زياد تر مردمان ” بلي صاحب ” بودند ازينكه يك مشاور خوب سياسي باشند. نيرنگ و فريب پرچميان در اثر دسيسه شوروي افغانستان را به جهنم تبديل كرد و اين جهنم تا امروز ادامه دارد. يك عده زنان كابل از داود خان قدرداني مي كنند زيرا او را پشتيبان حقوق زنان ميدانند در حاليكه اين ملكه ثريا بود كه اولين بار حقوق زن  را در كشور مطرح كرد . اما داود خان موفق شد تا روي لچي را رسمي سازد و اما اين اقدام زياد تر تنها در كابل و يكي دو شهر بزرگ كشور عملي شد و باقي كشور موفق نشد .
نفاق يك خانواده  و عقده هاي قدرت طلبي راه دسيسه خارجي را باز كرد و توسط نوكران جناج چپ منطقه حايل يك كشور تباه شد.
فريد يونس
استاد بازنشسته ي بشر شناسي فرهنگي خاور ميانه و فلسفه اسلامي
دانشگاه ايالتي كليفورنيا

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا