نگاه گذرائی به تاریخ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان”


نخست بایدگفت که حزب دموکراتیک خلق افغانستان زاده تاریخ ودوران اعتلای ترقی خواهانه مدرن آن است. زیرا”حزب دموکراتیک خلق افغانستان” به مثابه پرچم بردار یکی ازمدرن ترین وپیشرفته ترین اندیشه های دوران خوددرجامعه عقب مانده فئودالی ونیمه فئودالی افغانستان دهه شصت میلادی قرن گذشته واردعرصه سیاسی کشورشد. این حزب ازجانب دیگرادامه دهنده راه مشروطه خواهان سربه کف ومبارزان دوره هفتم شورای ملی واتحادیه محصلین دانشگاه کابل بود. درنتیجه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” که درآغازبه علت عدم تمایل ظاهرشاه به توشیح قانون احزاب، “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” نامیده می شد، توانست ازخواسته های محدودمشروطه خواهان ومبارزان دوره های هفت وهشت شورا واتحادیه محصلین سالهای پنجاه میلادی به طرح سوسیالیزم به مثابه هدف غائی جبنش عبورنماید. این تحول فکری که دربرنامه “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان”، درشماره اول جریده “خلق” ارگان نشراتی “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” انعکاس یافت، کارساده ای نه بود. متاسفانه قسمت اعظم کسانی که تاریخ این سال هارابه رشته تحریردرآورده اند، کمتربه آن توجه داشته اند.
لازم به تذکراست، آنچه به مثابه محمل عینی اجتماعی باعث این تحول فکری عظیم درجامعه عقب مانده ماشد، عامل تغییردرساختاراجتماعی بود. درواقع درنیمه دوم قرن بیست، بعدازختم جنگ جهانی دوم تغییرات قابل ملاحظه ای درساختاراجتماعی با ایجادطبقه کارگروافزایش کمی آن رخ دادومسایل جدید اجتماعی رامطرح ساخت؛ این تغییرات عمدتاًدردوره صدارت محمدداودرخ داد. درواقع دراثرتطبیق پلان های پنج ساله اول ودوم رشداقتصادی اجتماعی محمدداود، زمینه های عینی رشد کمی طبقه کارگروبالارفتن عده سایرزحمتکشان ، اعتلای علم وفرهنگ درمقیاس ان روزگاروفشرده ترشدن صفوف روشنفکران ودرمجموع راه یافتن تدریجی ذهنیت عامه به دنیای مدرن مهیاشد. ازیادنبریم که این تغییرات درمقطعی ازتاریخ رخ دادکه نظریات داودخان درعرصه مسایل سیاسی واجتماعی آن روزگارشدیدآناسیونالیتسی طرازشووینیستی وتمامیت خواه بود.
درچنین زمینه ای یکی ازمراکزعمده بحث وتبادل نظردانشگاه(پوهنتون) کابل بود. ازهمین جابودکه “ببرک کارمل” به عنوان دانشجوی عصیانگرضداستبدادوترقی خواه جوان دردوران “شاه محمود” نخست وزیرآن دوران که برای مدت کوتاهی ادای تطبیق دموکراسی رادرآورده بود، روانه زندان شد. درزندان بودکه “ببرک کارمل” با”میراکبرخیبر”آشناشد. آین آشنائی به نزدیک شدن بیشترمواضع وصیقل اندیشه هاانجامید. بعدها دروجودآن هاوعده محدوددیگری بودکه اولین جوانه های ایجادحزب ترقی خواه معتقدبه ایدئولوژی مدافع منافع زحمتکشان درافغانستان فئودالی که طبقه کارگردرآن تازه پامی گرفت، سرزد.
درکناردانشگاه کابل، دارالمعلمین کابل ولیسه ابن سیناکه روبروی دارالمعلین ودرآن طرف جاده قرارداشت وسایرلیسه های کابل چون لیسه غازی، لیسه حبیبیه، لیسه استقلال، لیسه نجات(امانی) وغیره به تدریج به مراکز بحث وتبادل نظرپرهیجان جوانان مبدل شدند. گوشه دیگری ازافغانستان یعنی شبرغان که عمدتاًکارگران معادن وپروسس گازتجمع کرده بودند به تدریج به مرکزفعالیت های سیاسی د ارای اندیشه های ترقی خواهانه کشانیده شد. همه این هازمینهءاجتماعی شکل گیری حزب طبقه کارگررافراهم می ساخت.
جامعه روشنفکری افغانستان که بیشترازسه دهه بعدازسرنگونی شاه امان الله این محصل استقلال وراهگشای پیشرفت افغانستان بسوی تمدن، درسایه مخوف رژیم شاهی به سختی نفس میکشید، به تدریج سربلندمیکرد.
بر ای درک تاریخ وزمینه های ایجاد”حزب دموکراتیک خلق افغانستان” بسیارضروراست تادرباره دورانی که این حزب ایجادشدتذکری داده شود: “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” گذشته ازاینکه برپایه خواست زمان واکنشی بودبرای حل معضلات اجتماعی وسیاسی داخل کشوردرعین زمان پدیده ای است که نمی توان آن راازماهیت مقوله “دوران”جدادانست. “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” دردورانی به میان آمدکه بعدازجنگ جهانی دوم بانمادقراردادن اتحادشوروی سراسرگیتی راشورآزادی واحقاق حقوق مردمان فراگرفته بود؛ استعمارزدائی به مثابه یک روندباعظمت تاریخی به معنی واقعی باپشتوانه اردوگاه سوسیالیستی ونتیجه بلافصل شکست سیستم سرمایه داری امپریالیستی متعرض واستعمارگردروجودآلمان هیتلری راه افتادوکشورهای عقب مانده افریقائی وآسیائی برای آزادی وعدالت اجتماعی صف اراستند؛ جنبش های رهائی بخش ملی سراسرقاره های افریقا، آسیاوامریکای لاتین رابه جوش وخروش درآورد، جنبش عدم انسلاک برپایه همین احساس آزادی خواهی ایجادشدو افغانستان نمی توانست خارج ازفضای عمومی دنیا قرارداشته باشد؛ به ویژه اینکه درهمسایگی اتحادشوروی وایران قرارداشت. درچنین وضعی افغانستان وبه نمایندگی ازآن محمددداوددرصف بزرگانی چون تیتو، جمال عبدالناصر، سوکارنو، نهرو، نکروماو بعداًکاستروغیره برای رشداین جنبش قرارگرفت.
همه این جریانات عمده جهانی که بعدازجنگ جهانی دوم فضای سیاسی جهان رامی ساخت ودرآن افغانستان درنوسان درآمده بود، به تحول عمده آن روزگاریعنی تصویب قانون اساسی سال 1964انجامید. درواقع قانون اساسی سال1964آن منفذی بودکه اگر واقع نمی شدانفجاراجتماعی می توانست محتمل باشد.
“حزب دمکراتیک خلق افغانستان”(که درآغازبه نسبت تعلل ظاهرشاه درجهت توشیح قانون احزاب، “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” نامیده می شد) درزمینه فعالیت های گروه های کوچک ولی بسیارمتحرک وپرجوش که درانها”نورمحمدتره کی”، “ببرک کارمل”، “میراکبرخیبر”و”محمدطاهربدخشی” چهره های متبارزبودند، باشوروشوق واردعرصه سیاسی شد. برای تدارک کنگره “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” فعالیت های وسیعی ازجانب کمیسیون تدارک وشخصیت های نامداردیگری چون میرغلام محمدغبار، علی محمدزهما، صدیق روحی وعده ای دیگرصورت گرفت که متاسفانه درآخرین مراحل تدویرکنگره، عده ای ازاین افرادبه دلایل مختلف درکنگره حضورنداشتند.
بااستفاده ازمتن قانون اساسی سال 1343، “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” به تاریخ11جدی سال1343(اول جنوری سال1965میلادی) باحضور27تن نماینده ازمیان تقریباًهفتادتن ازافرادی که درگروه های مختلف فعال بودنددرمنزل “نورمحمدتره کی” واقع “کارته چهار”شهرکابل دروجودکنگره موسس پابه عرصه وجودومبارزه علنی سیاسی گذاشت. هفت نفربه حیث اعضای اصلی اولین کمیته مرکزی حزب انتخاب شدندکه نام های شان ازقرارذیل است: نورمحمدتره کی، ببرک کارمل، طاهربدخشی، غلام دستگیرپنجشیری، شهرالله شهپر، سلطان علی کشتمندوصالح محمدزیری. اعضای علی البدل کمیته مرکزی عبارت بودنداز: عبدالکریم میثاق، شاه ولی، محمدظاهرزدران وعبدالوهاب صافی. دراین کنگره افرادی حضورداشتندکه دارای منشاء طبقاتی واعتقادات وتعلقات مذهبی وقومی متفاوت بودند. ان طوری که بارهابه غلط تبلیغ شده است که شرط عضویت دراین حزب اعلام برائت ازاسلام بوده است، یک مغالطه بسیارحساب شده تبلیغاتی است. واقعیت شناخته شده ای است که یکی ازاعضا، درجریان کارکنگره فرضیه نمازرابجاآوردوبعداًبه کارهای کنگره ادامه داده شد.
دروضع نوینی که بعدازانفاذقانون اساسی به میان آمده بود، “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” وسایرجریانات مختلف ومتضاداجتماعی درسراسرکشوربه صف آرائی پرداختند.
ازجانب چپ دوجریان فکری یکی متمایل به شوروی(خلقی هاوپرچمی ها) ودیگری متمایل به چین(که به شعله ای هاشهرت یافتند) یکی تحت نام “جمیعت دموکراتیک خلق افغانستان” ودیگری بانام “جمیعت دموکراتیک نوین” مبارزات شدید وپرجوشی رادرعرصه ایدئولوژیک وتئوریک(علیرغم اینکه درعرصه تئوریک درسطح نازلی قرارداشتند)به راه انداختند. چنین جوش وخروش سیاسی راافغانستان به یادنداشت.
لازم است دراینجادرباره این دونام بااهمیت تاریخی یعنی”خلقی” و”پرچمی”تذکرگذرائی داده شود: ازانشعاب سال1346هجری به بعدتااواخرسال 1347هردوبخش انشعابی حزب به نام های رهبران خودیادمی شدندیعنی “طرفداران تره کی” و”طرف داران کارمل”. بعدازانتشارجریده “پرچم”درسال1347طرفداران “ببرک کرمل”به نام “پرچمی ها”شهرت یافتند. ازآنجائیکه “نورمحمدتره کی”صاحب امتیازجریده “خلق”اولین ارگان نشراتی حزب بود، طرفداران وی خودرا”خلقی”نامیدندوهمین نام هادرجامعه سیاسی وروشنفکرانه آن روزافغانستان به زودی به هویت های مشخص سیاسی مبدل شدند.
هرگاه تاریخ نگاران این مقطع تاریخ افغانستان خواسته باشنددرباره شکل گیری اندیشوی جبنش چپ افغانستان پژوهش نمایند، به هرحالی به این واقعیت برمی خورندکه جریده”پرچم” نقش اساسی ویگانه ای رادرپخش ونشروترویج “اندیشه های پیشروعصرما”ایفانموده است. درحقیقت جنبش چپ وسوسیالیستی افغانستان به مثابه اندیشه وشیوه تفکر، مستقیماًثمره انتشارات سراسری دوساله جریده”پرچم”می باشد. “پرچم”یگانه نشریه سراسری افغانستان بوده است که به صورت بلاوقفه ودرطول دوسال با97 شماره ای که منتشرشد، اندیشه های ترقی خواهانه راتادورترین نقاط افغانستان ودربین اقشارمختلف مردم افغانستان برد. طوریکه می دانیم جریده”خلق”بعدازچهارشماره توقیف شدو”شعله جاوید”ناشراندیشه های مائوئیستی بعدازشماره یازدهم توقیف شد. بعدازاینکه سه- چهارسال درشرایطی که زمینه راه اندازی روزنامه هاوجرایدبرای همگان آماده شد، نه”خلقیها” ونه”شعله ای ها”قادرنبودندبرای یک نشریه سراسری وجدی سیاسی نیروی کافی تشکیلاتی ونویسندگی داشته باشند. “خلقی ها”ازنشرات نیروهای میانه روگاهگاهی برای پخش ونشراعلامیه های خوداستفاده می کردند.
ازجانب راست، جنبش های مذهبی عمدتاًملهم ازاندیشه هاوشیوه های مبارزاتی اخوانی هاکه خاستگاه عمده آنهامصربود، دربرابراندیشه هاوسازمان های چپ وترقی خواه واردعرصه شدند.
درجبهه نیروهای چپ دراین سال هااست که تجارب کشورهای خارجی به طورعموم به ویژه تجارب پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی اتحادشوروی ودردرجه دوم وبالاترازهمه کشورهای دیگر، ایران که باکشورمادارای وجوه مشترک فرهنگی وتاریخی فراوانی است، وسیعاً ازراه های مختلف انتقال یافت. دومجرای تاثیرگذاری ایران برکشورماکه دارای اهمیت تاریخی بودندیکی ازطریق فرهنگی ودیگری درعرصه سیاسی اعمال شد. درعرصه فرهنگی ایران یکی ازدرخشان ترین دوره های تاریخ معاصرخودراطی می کرد(علیرغم اینکه یک رژیم جباروخونریزارتجاعی تحمیل شده به وسیله یک کودتای رهبری شده به وسیله استخبارات انگلیس وسی آی ای امریکادرآن تسلط داشت). ازآن جائیکه زبان فارسی بین هردوکشورمشترک بود، این اعتلای فرهنگی نمی توانست برکشورما بی تاثیرباقی بماند. سیلی ازکتاب هاومجلات بسیارپررونق وابتکاری ایرانی تمام محافل کتاب خوانی ودرمجموع افرادباسوادوخوش ذوق افغانستان راسیراب می ساخت. درمیان این جنبش روشنفکرانه خوش ذوق به تدریج نشریات حزب توده ایران راه یافت وبه سرعت به یگانه وبه بزرگترین منبع آموزش سیاسی چپ روشنفکران افغانستان مبدل گردید. حزب توده ایران منبع بزرگ وپرغنای اندیشه هاوتفکربرپایه اندیشه های پیشروعصرما بود. دراین زمان که رهبری حزب توده ایران درتبعیدودرخارج ازکشورفعالیت داشت ازیکسوبه کاروسیع ترجمه آثارمترقی می پرداخت وازجانب دیگربه تدریج باطرح وارائه تیوری های منطبق بااین اندیشه درشرایط ایران وکشورهای منطقه می پرداخت که درذهن وروان جوانان افغانستان دروجود”حزب دموکراتیک خلق افغانستان” نفوذمی کردونیرومی بخشید. بعدازتاسیس “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” راه های وسیع تری برای دستیابی به این نشرات فراهم شد. درواقع نشرات حزب توده ایران نقش تعیین کننده ای درشکل گیری وسیع اندیشه های ترقی خواهانه درافغانستان ایفانمودند. دراین ایام “رادیوی پیک ایران” که ازطریق کشوربلغاریای سوسیالیستی فعالیت روزانه داشت درپخش این اندیشه هاعظیم ترین نقش قابل تصوردران شرایط راداشت.
امامنبع عمده تغذیه روانی چپ مائوئیستی افغانستان نشراتی بودکه ازراه های مختلف منجمله ازطریق نشرات بخشی ازنیروهای مائوئیستی ایرانی منشعب ازحزب توده ایران ومقدارمحدودی هم ازچین واردافغانستان می شد.
دراین سالهاتاکودتای سال1973محمدداود، افغانستان برا ی اولین بارتجربه مبارزه سیاسی پرجمع وجوشی راازسرمی گذراند. این وضع جامعه مارانشاط وسرزندگی بی سابقه ای بخشیده بود. برای اولین بارجوانان درصدرحوادث کشورقرارگرفتند.
درچنین فضاودورانی “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” برپایه شرایط عینی مساعدبرای فعالیت های آن یعنی دردوران اعتلای بی سابقه جنبش های استقلال طلبانه ضداستعماری وضدامپریالیستی وجنبش جهانی کارگری وکمونیستی واردعرصه مبارزه اجتماعی شد.
دهه دموکراسی که ظاهرشاه باتانی وبدون هیچ علاقه ای باتنظیم قانون اساسی جدیدمجبوربه باب فتح آن شد، فضای مساعدی برای ابرازاندیشه واراده روشنفکران افغانستان برای زندگی ای انسانی تروبهترگردید. اندیشه های آزادی خواهانه میراث مانده ازجنبشهای مشروطیت واحزاب ملی وترقی خواه چون ویش زلمیان(جوانان بیدار)، وطن، خلق، انگاروغیره همراه بارایحه ای ازتمدن وفرهنگ که ازبیرون ازکشور به سان نسیم ملایم گوارامی وزید، به تدریج دربین بخش قابل ملاحظه ای ازروشنفکران افغانستان که عده شان درمقیاس کل کشوراندک بود، راه بازمیکردوامیدمی آفرید. درچنین فضائی فعالیتهای سیاسی واجتماعی هردو”حزب دموکراتیک خلق افغانستان”(خلقی هاوپرچمی ها” درکنارودرضدیت باجنبش مائوئیستی وسازمان مرتبط باآن به نام«شعله جاوید»که باشوروهیجان بیسابقه ای همراه بود، به سرعت ماهیت جنبش روشنفکرانه افغانستان رامتحول ساخت. تابوهای سیاسی درهم شکست وروح تازه وپرنشاطی برجامعه روشنفکری افغانستان دمید. این سالهای فعالیت “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” رابه حق سالهای نشاط وخروش جنبش چپ بایدنامید. دراین سال ها”حزب دموکراتیک خلق افغانستان” ازشیوه مسالمت آمیزمبارزه اجتماعی دراشکال گوناگون آن وسیعاًبهره گرفت؛ مبارزات پارلمانی، فعالیت پرجوش تبلیغاتی نشراتی(به ویژه دروجودجریده ماندگارپرچم)تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز، اعتصابات کارگری ودانشجوئی راه اندازی مباحث داغ سیاسی وتئوریک، تنظیم فعالیت های حرفوی اعضای حزب جهت کارتوضیحی وتشکیلاتی درکارخانه ها، درمیان دهقانان ودرولایات دورافتاده کشور عرصه های جولان نیروی جوان حزب بودکه نسبت به همه رقبای سیاسی درسطح بالاتری قرارگرفته بود. درداخل حزب کورس های آموزشی برای اعضای جدیدکه معمولاًبه نام کورس های تئوریک یادمی شد، در سراسرکشورراه افتاد.عطش آموزش سراسرحزب رافراگرفته بود. کتاب خوانی یکی ازعمده ترین فعالیت های روزانه اعضای حزب بود. چنین بودکه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان”(پرچمی ها)به عنوان بافرهنگ ترین وباسوادترین روشنفکران کشورماشهرت یافتند.
“حزب دموکراتیک خلق افغانستان” برای اولین باردرتاریخ کشوردورنمای مبازره طبقاتی وایجادجامعه سوسیالیستی رامطرح ساخت. این تجربه نوین درعرصه سیاسی افغانستان، درکادرحزبی ازطرازنوین بادرنظرداشت سطح رشدجامعه مابسیارزودبه مشکل حفظ یکپارچگی عملی ونظری رهبری وصفوفی که درحال توسعه بود، برخورد؛ حزب درماه ثورسال1346خورشیدی منشعب شدو درطول ده سال تمام، هردوبخش منشعب بامبارزات رودرروی همدیگر باشدت تمام که گاهی باخشونت همراه بود، به دفاع ازمواضع خودادامه دادند. این مواضع متفاوت ازمنشاءوپس منظرسنتهای اجتماعی شکل میگرفت. درروابط میان آنها، مشکل عمده نه درایدئولوژی بلکه درسیاست ومقداری هم درعرصه تئوریک(مثل طرح مبارزه برای دموکراسی خلقی برای مرحله حاظرجامعه ماازطرف خلقی هاوطرح مبارزه برای دموکراسی ملی درمرحله حاظرازجانب پرچمی ها)عامل این رودرروئی شد، زیراهردوبخش پابندی خودرابه ایدئولوژی طبقه کارگروساختمان سوسیالیزم به عنوان هدف غائی پیوسته اعلام میداشتندولی درک وبرخوردهردوبخش درقبال تدارک شرایط تعمیل تغییرات بنیادی متفاوت وگاهی بسیاردورازهم بود. دلیل عمده این امررابایددرخاستگاه اجتماعی وسطح درک عملی ازمطالب اصولی راه درپیش گرفته شده جستجوکرد. انشعاب برپایه اختلافاتی که ممیزه یک جنبش نوپادریک جامعه عقب مانده است یعنی براساس سوءتفاهمات واتهامات متقابل ازیکسووتاحدودی هم طرح های تئوریک مسایل مطروحه درهمان مقطع زمانی جنبش ازسوی دیگر، رخ داد. یک بخش حزب که بعدهابه نام “خلقی ها”یادشدندبیشتر زاده روستاهاوبرآمده ازساختارهای عشیره ای بودندوبخشی دیگر که بعدهابه نام “پرچمی ها”شهرت یافتندبیشرزاده شهرهاودارای فرهنگ شهری بودند؛ هردوبخش درراه ایجادجامعه ای فارغ ازاستثماروبی عدالتی میرزمیدند. زندگی نشان دادکه تفاوت این دوفرهنگ شهری وروستائی تاچه حدمیتوانددرسرنوشت شکل گیری شخصیت مبارزان هردوطرف وعرصه تصامیم سیاسی نقش داشته باشد.
یکی ازممیزات منحصربه فرداین انشعاب ریشه گرفتن شک وتردیددرباره وفاداری به راه واندیشه های اعلام شده ازجانب شخصی بودکه به شیوه های غیرمعمول ، بااصراروعلیرغم مخالفتهای بخشی ازرهبری حزب، به وسیله “نورمحمدتره کی” اولین منشی عمومی کمیته مرکزی حزب، درمقامات بالائی حزب قرارگرفته بود. این شخص که “حفیظ الله امین” نام داشت، باعجله بدون ختم تحصیلات ازایالات متحده امریکا؛ که درآنجارئیس اتحادیه محصلین(دانشجویان )هم بود به افغانستان آمدوبه سرعت درکمیته مرکزی حزب جاگرفت. ازقرارمعلوم درآن دوران تسلط “مک کارتیزم”درپهنه روابط اجتماعی وسیاسی، روسای اتحادیه های دانشجویان خارجی راهی جزتمکین به همکاری باسی آی ای نداشتند،. این امردرحقیقت سرنوشت تمام حزب وجنبش وبه تعبیری، سرنوشت جامعه افغانستان رارقم زد.
انشعاب ده سال تمام ادامه داشت. خلقی هابااتکابرسنتهاوشیوه زندگی قبیلوی فعالیتهای حزبی راسازمان دادندوبرپایه روابط تناتنگ قبیلوی که جای عملکرداصول زندگی متمدنانه یک حزب انقلابی مجهزبه ایدئولوژی طبقه کارگررامحدودمیسازد، رشدکردند. آنان باخشونت وافراطی گری خوگرفتندودرروابط بادیگر نیروهاازهمین شیوه کارمیگرفتند. پرچمی هادرفضای دیگری که مشخصه اساسی آن رابطه نزدیکتربازندگی فرهنگی وارتباط بادنیای متمدن است، صفوف خودراوسعت بخشیدند.
کودتای سال 1352خورشیدی(1973میلادی) به وسیله “محمدداود”پسرعموی ظاهرشاه تکانه شدیدی رابرای تغییرافغانستان درجهت ارتقای سطح شعورومطالبات سیاسی واجتماعی تمام نیروهای چپ وراست سیاسی به میان آورد. فضای جدید، رشدسریع جریان فکری سیاسی دست راستی«اخوان المسلمین»رادرکنارنیروهای چپ ودرتقابل باآن ها نیزبه همراه داشت. به این ترتیب اقدام “محمدداود” درجهت سرنگونی رژیم سلطنتی تنهاباعث اعتلای جنبش دادخواهانه نشدبلکه ارواح خبیثه ارتجاع منطقوی وارتجاع عرب رانیز بیدارکرد.
اقدام جمهوری خواهانه “محمدداود”؛ به مثابه یکی ازبارزترین اعضای خانواده سلطنتی آن زمان رادرکانتکست وزمینه دوران تغییرات سریع جهانی، بایددید. درواقع محمدداودتحت تاثیرفضای ایجادشده بعدازجنگ جهانی دوم ودراثرکمکهای نظامی، اقتصادی وروابط بالنسبه وسیع فرهنگی بااتحادشوروی بااستحاله ای طولانی، ازلحاظ فکری تحول بزرگی راپشت سرگذاشته وازیک فردناسیونالیست قبیلوی به یک وطنپرست ترقی خواه تحول کرده بودودیگر روح وروانش درکادررژیم فرتوت سلطنتی نمی گنجیدوارضانمیشدکمااینکه تقوی کم نظیرومتانت شخص وی اوراازهمه میراثخواران سلطنتی متمایزمیساخت. محمدداوداز1953تا1963 میلادی نخست وزیرظاهرشاه بود. اوبعدازواگذاری پُست نخست وزیری، درطول ده سال ریاضت ومطالعه وضع، تصمیم گرفت به کمک افسران ترقی خواه سلطنت عموزاده خود”ظاهرشاه” رابراندازد. درواقع “محمدداود”که درروشنی حوادث وتجربه سالهای متمادی شخصی خوددرروابط بین دواردوگاه مسلط آن روزجهان واداره کشوربه حیث نخست وزیر”محمدظاهرشاه”، وبه ویژه مطالعات ده سال اخیربه یک فردوطنپرست ترقی خواه مبدل شده بود، باکودتای 26ماه سرطان سال1352افغانستان راازجاده فرسودگی وخمودگی چهل ساله بدرکشیدوسیاست فعال ترقی افغانستان رادرپیش گرفت. اینکه حوادث بعدی چه مسیری رادنبال کرد، بحث جداگانه ای است. ولی نفس این تغییروبنیانگذاری جمهوریت یکی ازنقاط عطف تحول وازافتخارات تاریخ کشورمااست که “محمدداود” نماد بی چون وچرای آن میباشد. دراعمال سیاست ترقی خواهانه ووطنپرستانه ازجانب “محمدداود”، پرچمی هائی که درکناراوقرارداشتند، نقش بزرگی راایفانمودند. دریغاکه خصلتهای طبقاتی این «پرنس سرخ»درزیربارفشاراوضاع بخصوص پادرمیانی شاه ایران، عربستان سعودی، امریکاوپاکستان که همه چیزمنجمله سپردن کمکهای بزرگ وتغییرسیاستهادرقبال افغانستان رامنوط به کنارگذاشتن اتحادوائتلاف با«کمونیستها»ساخته بودند، عَودکرد. “محمدداود”ی که صمیمانه خواهان پیشرفت واعتلای حیثیت افغانستان بوددردام وسوسه کمکهای مالی دشمنان افغانستان افتادوضربه زدن به “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” شرط تحقق آرزوهای وسوسه آلودش شد.
درنتیجه این تغییراوضاع سیاسی وموضع گیری های عاقبت نیندیشانه “محمدداود”، جنبش چپ افغانستان درمخمصه بزرگی قرارگرفت وضرورت وحدت مجدددربرابرهردوحزب که هردوخودراحزب دموکراتیک خلق افغانستان می نامیدند، به عنوان یک ضرورت مبرم مطرح شد. درکناررشدفکری جنبش وضرورتهای این مرحله مبارزه سیاسی، این تمایل طبیعی به امروحدت، درنتیجه کمک وتلاشهای احزاب کمونیست هندوستان وعراق وتاحدودی هم حزب توده ایران، بعدازده سال مبارزه جداگانه ولی باحفظ برنامه اولی که درکنگره موسس به تصویب رسیده بود، هردوحزب به وحدت دوباره درتابستان سال1356خورشیدی(1977میلادی)دست یافتند.سازمانهای حزبی باشادی وبدون هیچ مشکلی بهم ادغام میشدندواین روند، نویدبخش خوبی برای شکل گیری مبارزه وسیع توده ای ورهبری مبارزات دادخواهانه اقشاروطبقات فرودست جامعه ازیک مرکزواحدبود. مشکل اساسی راادغام سازمانهای نطامی تشکیل میداد. سازمان نظامی مخفی که هردوحزب ازآن برخورداربودند، دربین افسران ارتش وسیعاًراه بازکرده وبه نیروی بزرگی مبدل شده بود. افشای فعالیت این سازمان مخفی خطرات عمده تاسطح اعدام برای افسران عضورابه همراه داشت. به همین دلیل بعدازوحدت مجددحزب، بنابرموجودیت شرایط خاص برای نظامیان، قرارشدبه تدریج وبه طور دقیقاً سنجیده شده ادغام سازمانهای مخفی نظامی درطول زمان صورت بگیرد. تااین زمان موعودهردوبخش دارای رهبری جداگانه ای برای سازمانهای مخفی نظامی خودبودند. حقایق افشاشده بعدی به وسیله رهبری سطح بتالای “خلقی ها” نشان دادکه اهداف سازمانهای مخفی نظامی هردوبخش حزب مبتنی برسیاستهای به کلی متفاوتی بودند. روندحوادث واظهارات صریح رهبری خلقی هانشان دادکه آنهاسازمان مخفی نظامی راوسیله ای برای احرازقدرت میدانستنددرحالیکه پرچمی هاسازمان مخفی نظامی رابرای دفاع ازمنافع مردم افغانستان درشرایطی که به کمک آن نیازباشدوبرای مقابله باتسلط قهرآمیز ارتجاع ونیروهای افراطی بنیادگرای اخوانی ودرصورت لزوم برای یاری رساندن به قیام سراسری مردمی درصورتی که چنین قیامی صورت بگیرد، درنظرداشتند.
“حفیظ الله امین” که مسئول سازمان مخفی نظامی خلقی هابود، بادرک این امرکه چرخش سیاستهای رئیس جمهور”محمدداود” موجب رفع پشتیبانی حزب ازومیگرددواقدام براندازانه دربرابرآن دیگر معنی اقدام دربرابرنیروهای خودی ودوستان رانخواهدداشت، درفکرایجادفضای مغشوش بخاطرتحقق برنامه های پنهانی خودبرآمد. “حفیظ الله امین” وگروه جنایتکاروابسته به وی خواستندباراه اندازی ترورهای سیاسی شرایط رودرروئی باحاکمیت رامهیاسازند. برای تطبیق این استراتیژی نخست “علی محمدخرم” وزیرپلان(برنامه ریزی)حکومت “محمدداود” به وسیله شخصی به نام “مرجان” صورت گرفت.(“مرجان” که بعدازقیام هفت ثوردرزندان باقی مانده بودبارهاباصدای بلندفریادمی زدکه من که “خلقی” هستم چرامراآزاد نمی سازید؟) بعداً ترورناکام “ببرک کارمل” رهبربخش “پرچمی “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” سازمان داده شد(فردی بسیارمشابه “ببرک کارمل”به نام “گران” که پیلوت آریانابوددرتاریکی آغازشب دم درب دفترحزب بخش “پرچمی” حزب به شهادت رسید)وبالاخره ترور”میراکبرخیبر” یکی ازرهبران بسیارخوشنام وتاریخی ویکی ازبنیانگذاران حزب راسازمان دادندتاباایجادفضای مغشوش وسوء تفاهم زمینه رودرروئی دولت “محمدداود” باسازمان نظامی رافراهم سازند. باشهادت “میراکبرخیبر” وضع بسیارمغشوش ومتشنجی درپایتخت کشوربه میان آمد؛ بعضی هادراین تصوربودندکه حاکمیت دست به این ترورزده است درحالیکه “میراکبرخیبر”یکی ازطرفداران بسیارجدی همکاری با”محمدداود” بودواین برکسی پوشیده نبود. دربرابرترور “خیبر”، حزب به واکنش بسیارتندبابرگذاری مراسم باشکوه تدفین وتظاهرات عظیم وبیسابقه درتاریخ کشوروایرادسخنرانی های برحق تندوانتقامجویانه پرداخت. تظاهرات هنگام عبورازبرابرسفارت امریکااوج خشم وروحیه انتقامجوئی راتبارزمیداد. بعدازاین نمایش قدرت بیسابقه سیاسی، “محمدداود” وحکومت وی به فشاروسرکوب روآوردند. بخشی ازرهبران حزب زندانی شدندوقرارشدتاموردمحاکمه قراربگیرند. “حفیظ الله امین” ازفرصت استفاده نموده وقیام هفتم ثورراراه اندازی کرد. بعدازپیروزی قیام به وسیله “تره کی” وگامین” افشاشدکه سازمان مخفی نظامی خلقی هاقبلاًازجانب کمیته مرکزی بخش خلقی موظف شده بودکه درصورتی که رهبری آنان زندانی شود، سازمان نظامی باید«انقلاب کند»(به همین سادگی). ازآنجائیکه پرچمی هادراین تصمیم شریک نبودند، بعدازاطلاع از منشاءآن دربرابرعمل انجام شده قرارگرفتندوجزهمراهی، راه دیگری برای انتخاب نداشتند.
واقعیت اینست که دستوراین قیام بی موقع وخودسرانه وبدون توجه به این امرمهم صادرشدکه حزب واحدشده و”پرچمی ها” هم بایددرهرگونه تصمیم بااهمیت دخیل میبودند. بدینسان “پرچمی ها” دربرابریک عمل انجام شده بسیار نارواقرارگرفتندکه درباره آن گریز وگزیری نبود. “پرچمی ها” هیچ راه دیگری نداشتند جزاینکه به حوادث بپیوندند واین کارراباصداقت ودلی پرخون انجام دادند. اتفاقاًاین عمل اجباری “پرچمی ها” درپیروزی قیام هفت ثورنقش بزرگی ایفانمود. اماخود نفس قیام ملهم ازپاکترین احساسات وطنپرستانه وترقی خواهانه افسران دلیری بود که هیچیک نمیدانستند بوسیله “حفیظ الله امین” در چه ماجرای ازدیدتاریخی جنجال برانگیزی پای شان کشانیده میشود. انگیزه عمل این افسران ونیات شوم “حفیظ الله امین” دوواقعیت متضادومبرزاین جریانات است. بعدهاحوادث نشان دادکه بازیگران اصلی این قیام تاریخی درضدیت با”حفیظ الله امین” وموردخشم وپیگردوی قرارگرفتند. “پرچمی ها”سازمان نظامی به مراتب آگاه ترومترقی ترداشتندکه درسطح آگاهی سیاسی بسیاربالاتری قرارداشت وحوادث بعدی تاامروزمصداقی شدبراین امر. این سازمان تضمینی بوددربرابر هرنوع تحمیل کجروی برروند جمهوری خواهی ای که مردم ماآنراپسندیده بود. دریغا که این سازمان پالایش یافته انقلابی ، علیرغم آگاهی وخواست درونی اش بسوی حوادثی کشانیده شد که برایش مطلوب نبود.
قیام هفت ثور درواقع یکی ازبدشانس ترین قیامها ونبردهای جهانی ترقی خواهان وفرودستان دربرابرطبقات بالائی وستمگران است. متاسفانه در پشت این بداقبالی که با نیات ناپاک باند”حفیظ الله امین” رقم خورده بود، امید وآرزو ونبرد چندین نسل از انقلابیون افغانستان درپرده ای ازشک وابهام قرارگرفت وخدشه برداشت.
“هفت ثور”دردوران اعتلای بیسایقه جنبشهای چپ وانقلابی درجهان وبه مثابه یکی ازارکان آن به وقوع پیوست. دریغاکه سیاست نابخردانه ای درقبال رشدوثمردهی آن درپیش گرفته شدوراه پیشرفت به بن بست خورد.
درباره ماهیت این قیام ارزیابی هاوگمانه زنی های هیجان زده وافراطی فراوانی ازهمان آغازبراه افتاد. ازهمان آغاز”خلقی ها”باسروصداازوقوع انقلاب دم می زدند. “حفیظ الله امین”راقوماندان سپیده دم انقلاب و”تره کی” راتئوریسین این انقلاب ونابغه شرق می نامیدند. برای “پرچمی ها”اما، مسئله بسیار روشن بوده است: انقلاب دارای اصول وقوانینی است که با آن آشنائی داریم. قیام هفت ثور؛ طوریکه جریان حوادث نشان داد، بخوبی میتوانست سرآغاز یک انقلاب اجتماعیِ ملی دموکراتیک باویژه گی های دید ماتریالیستی تاریخی باشد. اگرحوادث با دقت وبا درنظرداشت اصول مبارزه طبقاتی ودید ایدئولوژیک زمان وبدون انحراف بادرنظرداشت مراحل رشدجامعه درزمینه تدارک پایگاه اجتماعی انقلاب، مدیریت میشد، به احتمال بسیار بالاما امروز یک جامعه بالنسبه آرام مترقی وپیشرفته میداشتیم. شاید دسایس امپریالیزم وارتجاع نمیتوانست؛ تاحدسقوط حاکمیت انقلابی، درراه پیشرفت جامعه ما، مانع اساسی ایجادکند. اینکه دروحله اول ندانم کاری های رهبران(به خصوص “تره کی” و”امین” وحواریون شان) ازیک سو وغلبه احساسات وجو تبلیغاتی وجنگ روانی موجود درعرصه جهانی آن روزازجانب دیگر، ازخودِ قیام هفت ثور «انقلاب» تمام وکمال ساخت، این یک مضحکه تاریخی است. قیام هفت ثور فقط میتوانست ومیبائیستی نقطه آغازین انقلاب ملی ودموکراتیک باشد.
دریغاکه درسایه قدرت بدست آمده، حزب واحددموکراتیک خلق افغانستان بسیارزودازجانب جناح “خلقی” که ابتکارعمل درعرصه قیام رابه دست گرفته بودقبضه شد، وعلیرغم مخالفت رودررووبسیارشدیدرهبری “پرچمی ها” سیاست ماجراجویانه وماکیاولیستی(انقلاب همه چیزراتوجیه میکند)رادرپیش گرفت و نتوانست الزامات یک قدرت متمدن وبافرهنگ رامدنظرداشته باشد.
یکسال ونه ماه حاکمیت خلقی هابردولت وجامعه افغانستان به ویژه دوره بیشترازسه ماه قدرت یکه تازومطلقه “حفیظ الله امین” بعدازنابودی “تره کی”، خاطره بسیارتلخ تاریخ معاصرافغانستان است. سرتاپای جامعه ماغرق دراستبدادوخشونت وماتم بود. مرزهای طبقاتی محوشده وفقط یک مرزوجودداشت: مرزمیان حاکمیت ومردم درکل آن؛ مرزی که باخون ازهم جداشده بود. چنین حاکمیتی نمیتوانست پایداربماند. سیاستهای اعمال شده بوسیله گروه جنایت پیشه “امین”، وضعی رادرکشورپدیدآورده بودکه ازیکسواحساسات برحق ملی ومذهبی مردم افغانستان خدشه دارشده وازجانب دیگرزمینه برای مداخله بیرونی وسرکوب جنبش ترقی خواهانه کشوربوسیله نیروهای ارتجاعی وابسته به غرب فراهم شده بود.
درنتیجه تطبیق سیاستی سرکوبگرانه وبی اعتنابه منافع وخواسته های اقشارمختلف مردم، رهبران«خلقی» که درانزواوخطرسقوط قرارداشتند، برای کشانیدن پای نیروهای نظامی شوروی به افغانستان برای حفظ قدرت خود، به تلاشهای مذبوحانه ای دست زدند. برپایه اسنادافشاشده آرشیف های شوروی سابق، دراین دوره یک سال ونه ماهه رهبران “خلقی” چهارده بارازاتحادشوروی رسماًتقاضای اعزام نیروهای نظامی به افغانستان رامطرح ساختند.
بالاخره به تاریخ ششم جدی سال1358(27دسامبرسال1979میلادی)نیروهای شوروی که مدتی قبل واردافغانستان شده بودندباعملیاتی برق آسا، به کمک نیروهای مخفی “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” که درمیان آنان عده ای از”خلقی های” ناراض از”حفیظ الله امین” هم قرارداشتند، به عمراین رژِم خودکامه استبدادی پایان دادند.
به این ترتیب کمی بیشترازچهار دهه قبل حوادث طوری پیش آمدکه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان – بخش پرچم” که به تازاندن حوادث بیرون ازحدود قوانین عملکرداجتماع سازگارنبود، باپایان یافتن دوره خونین گروه جنایتکار”حفیظ الله امین”، مجبورشدبرای نجات وطن ازورطه نابودی سکان رهبری کشوررابدست بگیرد.
اگربه حکومت خودکامه “حفیظ الله امین” پایان داده نمی شددامنه کشتارهای جمعی وشکنجه وزندان برای ده ها وصدهاهزارنفرازمردم افغانستان ادامه می یافت وشیرازه کشوربکلی ازهم میپاشید. دراین زمینه حرف مشهور”امین” رانبایدازیادببریم که گفته بودبرای تطبیق سوسیالیزم دوملیون نفر(ازجمیعت 20 یا25ملیونی آن زمان افغانستان)برای ماکافی است. ازجانب دیگرعقب مانده ترین نیروهای واپسگراومتحجرکه درپشت سرآنهاامریکاوپاکستان وعربستان سعودی واکثریت کشورهای اروپای غربی قرارداشتند برکشورمامسلط میشدندو مردم هیچگاهی ازبرکت سیاستی ترقی خواهانه ومبتنی برعدالت اجتماعی که خوشبختانه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” توانست دردروان حاکمیت خودآن رااعمال نمایدمحروم میشدندوروزگاری راکه امروزازسرمی گذراننددرآن زمان باشرایطی به مراتب وحشتناکترنصیب میشدند.
امروزمردم افغانستان باحسرت به آن گذشته ای که متاسفانه بخشی ازانهادرسوء تفاهم باآن زیستند، برخوردمی کنند. آنان امروزمیدانندکه چه امکان عظیمی راازدست داده اند؛ درآن دوران کارگرودهقان میدانست که درقدرت به نحوی سهیم است. سیاستهادرعمل درسمت منافع آنان عمل می کرد. زیربنای اقتصادی کشورکه متعلق به همه مردم بود، درحال تقویت وتکامل قرارداشت،عدالت دردرون جامعه هیچکاهی درتاریخ کشورماچنین مقام بالائی نداشته است. کرامت انسانی امرمقدسی بود، فقربه مثابه یک پدیده ناهنجاربه عقب رانده میشدوتلاش صورت می گرفت برای همگان کارتدارک شود، به خانواده های کارگران وکارمندان دولتی وسکتورخصوصی کمک سیستماتیک وقانونی صورت می گرفت، صدهاهزارخانواده مشتمل برچندین ملیون نفرموادموردضرورت اولیه رابه صورت کوپون به طوررایگان دریافت می کردند. کسی ازگرسنگی نمی مُرد. کارزاروسیعی برای باسوادساختن توده های بزرگی ازمردم وسهیم ساختن هرچه بیشتری ازمردم به زندگی فرهنگی به تدریج به صورت یک ضرورت ملموس درمیآمد. بهداشت عمومی یکی ازاولویتهای حاکمیت انقلابی بود. بخش بزرگی ازجامعه درشبکه های وسیعی ازسازمانهای اجتماعی تشکل یافته بود، درزندگی اجتماعی دخیل بودونقش معینی راایفامی کرد.
فرهنگ جامعه درحال اعتلابودوجوانان درمرکزفعالیتهای دگرگون سازی جامعه برمبنای معیارها ی زندگی مدرن قرارداشتند. زنان درجایگاه مناسب اجتماعی نقش هرروزبزرگتری راایفامی کردند. نیمی ازمحصلان دانشگاههای کشوررا دختران جوان تشکیل میدادندوبیشتراز نصف معلمان رازنان تشکیل میداد.
تلاشهای عظیمی درجهت تامین خدمات رایگان صحی درسراسرکشور براه افتیده بود. برای مردم هرسال هزاران باب خانه اعماروتوزیع میگردید. درواقع آنچه را”حزب دموکراتیک خلق افغانستان” درطول موجودیت خودبه مردم وعده داده بود، دولت انقلابی تحت رهبری حزب درعمل تطبیق می نمود.
“حزب دموکراتیک خلق افغانستان” درشرایطی عامل این تغیرات بودکه جهان درالتهاب جنگ سردمی سوخت.اکثریت مطلق کشورهای غربی به نحوی ازانحاءدرمبارزه علیه دولت انقلابی نه تنهاسهم می گرفتندبلکه درمسابقه قرارداشتند. درواقع افغانستان آن زمان به نمادی ازمبارزه جهانی بین اردوگاه سرمایه داری ومردمانی که میخواستندازراه دیگری کشورهای خودرابه اعتلابرسانندمبدل شده بود. متاسفانه بخشی ازمردم کشورمادرسوء تفاهم بادولت انقلابی قرارگرفتند.این واقعاًیک سوءتفاهم عظیم تاریخی بود. بخشی ازمردم باحاکمیتی درافتیدکه یگانه مدافع آگاه ومصصم منافع ملی ومردم بود. درواقع بخشی ازمردم افغانستان بامنافع بنیادی خوددرجنگ شد. این سوء تفاهم عظیم تاریخی خواست درونی مردم مانمیتوانست باشد این ناشی ازسطح نازل آگاهی سیاسی واجتماعی مردم ازیکسووسوءاستفاده ماهرانه دشمنان کشورماازجانب دیگربود. امروزمردم ماتازه دریافته است که چه اشتباه بزرگی رامرتکب شده است. طبیعی است که موجودیت این سوءتفاهم تاریخی نتیجه عملکردعوامل عدیده ای است که اشتباهات ناشی ازکم تجربگی حاکمیت انقلابی نیزدرآن سهم داشته است.
آنچه ازدوران حاکمیت انقلابی وفاداربه منا فع مردم یعنی ازششم جدی سال1358تاثور1371بجاماند، درتاریخ افغانستان به مثابه عظیم ترین دستاوردمردم ودوران طلائی نقش مردم درزندگی خودثبت تاریخ خواهد شد. تاریخ بیادخواهدداشت که حاکمیت انقلابی هزاران مکتب وشفاخانه وپل وسرک وخانه وفابریکه وبندونهررابرای مردم فراهم ساخت ولی نیروهائی که خودرامجاهدفی سبیل الله می نامیدند، هزاران مکتب رابه آتش کشیدند، پل هارامنفجر ساختند، خطوط اتصال برق به شهرهای بزرگ راقطع میکردند، فابریکه هاراازکارمی انداختند،معلمین رابه شهادت میرسانیدندومیخواستند مانع سهم گیری مردم درزندگی اجتماعی گردند. ولی حاکمیت انقلابی همه این ویرانی هاراتلافی میکرد چنانچه دراین مدت نزدیک به سیزده سال فعالیتهای سوادآموزی وآموزش همگانی همچنان ادامه یافت، زنان همچنان نقش بزرگی درزندگی اجتماعی وسیاسی گشورایفانمودند،محرومیت زدائی وکمک به خانواده های مربوط به اقشار وطبقات زحمتکش همچنان ادامه داشت، فعالیتهای فرهنگی بیشترازهرزمان دیگری رونق یافته بود، تامین شرایط مراقبت از صحت عامه موفقانه ادامه داشت ،بصورت متداوم زمینه جدیدکار برای همه اقشارجامعه فراهم میگردید، فقروپدیده های منفی وننگین اجتماعی چون گدائی وفحشاءدرحال عقب روی بود،کشت، تولید وقاچاق موادمخدربه صورت واقعی سرکوب گردیده بودودریک کلام جامعه بسوی پیشرفت وتعالی وکسب هویت متعالی تردرحرکت بود. مردم افغانستان، نسلی که درین سه دهه اخیرفرازونشیبهای هول انگیززندگی راازسر گذشتانده اندمیتوانندبسادگی قضاوت کنندوآن دوران پرازصدق وخلوص درجهت خدمت به مردم راازیادنمی برند.
مردم مادیدندکه بعدازسقوط حاکمیت انقلابی وورودنیروهای «مجاهد» به کابل اولین اقدام همه آنان چوروچپاول وبی حرمتی به مردم بود. مردم افغانستان تجربه انواع مختلف حکومتها راازسرگذشتاندندوشرایط جهنمی اشغال کشوربوسیله امریکا وناتووپیامدهای هول انگیزآن برای نسل کنونی ونسلهای آینده کشوررادر روزگارسیاهی که امیدبرای زندگی درپائینترین حدممکن قرارداشت، ازسرگذشتاندند. این مردم رنجدیده درهیچ دوره ای به اندازه دوران حاکمیت “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” مورد توجه وحرمت قرارنگرفتندوبه اندازه این دوران ازخدمت حاکمیت مستفید نشدند و بیهوده وبی اساس نیست که امروزمردم افغانستان درحسرت آن دوران بسرمیبرند.


