طالبان میان دو سنگ آسیاب قدرت های متفقین منطقه ای و متحدین فرا منطقه ای
طالبان فعلا در افغانستان مستقر استند. ظاهرا نشان میدهند که با داعش خراسان در جدال اند و تلاش اعظمی قرار دارند تا در پهنای آن مخالفان مسلح خود را سرکوب کنند و امتیازی از منطقه و دنیا بگیرند. از طرف دیگر در میدان دیپلماسی و سیاست، تلاش های دوساله این گروه ناکام بوده است. حتی نمایندگان این گروه در نشست های منطقه ای که در ارتباط افغانستان دایر می گردند یا دعوت نمی شوند و یا هم حضور کمرنگ و بی معنی دارند. این موضوع چه پیامی برای آینده افغانستان تحت تسلط طالبان دارند؟
طالبان برای فعلا که دنیا و قدرت های بزرگ در نقاط دیگر مصروف تنش و تقابل اند، فرصت خوب حکمرانی یافته اند، اما این فرصت پایدار نیست و به زودی می تواند وضعیت را تغییر بدهد. این گروه با درک این مسئله تا توان دارند در سرکوب مخالفان، محدود ساختن آزادی ها، اعمال سیاست های سرکوب گرانه تباری و حمایت از تروریسم منطقه ای، با دست باز و بدون نگرانی کار می کنند. اما انکشاف اخیر اوضاع نشان میدهد که اگر یک لغزشی در برنامه موجود بوجود بیاید، کار طالبان یکسره خواهد شد. چون میزان انزجار و نفرت مردم از طالبان به حدی بلند است که کوچک ترین جرقه موجب خیزش مردمی در برابر این گروه می شود، مخصوصا مردم شمال و عمدتا تاجیک که قربانی اصلی سیاست های سرکوب گرانه طالبان اند. در ضمن، انقلاب گرسنگان را نباید از یاد برد که میتواند آشوبی را برپاه سازد که میله تفنگ و قدرت سرکوب دولت در مهار آن ناکام خواهد بود.
اما در بعد بیرونی تحولات امروزی دنیا باعث شده تا افغانستان با وجود اهمیت بیست ساله اش در اجندای های منطقه ای و جهانی از نظر ها بیافتد و جایگاه چندانی در آن نداشته باشد. بحران اکراین، بحران تایوان، سیاست های توسعه طلبانه بریکس و شانگهای به رهبری روس ها و چینی ها، سیاست نفوذ و گسترش چین در خاورمیانه، تلاش برای اتحاد ایران و عربستان سعودی توسط چین، تلاش برای اتحاد مجدد اعراب، بحران اسراییل، بحران سودان، بحران اقتصادی دنیا و کمرنگی اروپا در تحولات اقتصادی و سیاسی، بی میلی اروپا به تعقیب سیاست های واشنگتن، بحران پاکستان و تحولات ترکیه نشان از این دارند که افغانستان در هیچ کجای این تحولات نقش پررنگ ندارد و یا اینکه ارزش ان کم است. اما همانطوریکه قبلا اشاره شد، چند مساله عمده در ماه های آینده میتوانند تغییر وضعیت افغانستان تحت کنترول طالبان را متاثر بسازد:
- ناکامی طالبان در تعامل با دنیا و عدم مشروعیت شان که هرروز با سیاست های سرکوب مردم، امکان آن بعید به نظر میرسد؛
- اختلافات میان طالبان و امکان وقوع یک کودتا در میان این گروه؛
- تشدید بحران تروریسم منطقه ای مانند معضل طالبان پاکستان و فراهم سازی حمایت به آنها از جانب طالبان افغانستان که موجب خشم مقامات پاکستانی شده است؛
- افزایش میزان کشت و قاچاق مواد مخدر بواسطه شبکه های وسیع قاچاقبران که جز افراد گروه طالبان اند و طالبان در تنظیم آن به سمت اروپا سهم فعال دارند؛
- تشدید حملات جبهات مقاومت ضد طالبان و امکان گسترده سازی دامنه های فعالیت آنها بر ضد طالبان که ممکن با اجنداهای منطقه ای سازگار شود؛
- تمایل چین برای بد ست آوردن لیتیم و مواد معدنی افغانستان که مطئمنا باعث حساسیت کشور های دیگر خواهد شد. این کار در حقیقت تشدید بحران در سطح جهانی، قلمداد می شود؛
- ارتباط نزدیک طالبان با ایران و دوری پاکستان ازکنترول افغانستان بنا بر مثلث بحران در این کشور( سیاسی، اقتصادی و نظامی)؛
- فعال شدن میکانیزم های امنیتی منطقه در برابر رشد سریع تروریسم، قوت گیری داعش و عدم توانایی طالبان برای انجام دادن تعهدات قبل از توافق دوحه؛
- واکنش شدید کشور های آسیای مرکزی و روسیه در هماهنگی نزدیک چین و ایران. اگر طالبان نتوانند با ایران روی یک راهکار منظم توافق کنند، امکان استفاده از نیروهای نیابتی فاطمیون از جانب ایران به صورت بالقوه وجود دارد. در عین زمان گزارش ها از استقرار نیروهای واگنر روسی در افغانستان برای مهار وضعیت احتمالی پیش آمده، نیز وجود دارد. چین نیز در صورت ضرورت از پوتانسیل ایران در مهار وضعیت، کمک خواهد خواست.
آما با وجود این همه، طالبان فرصت یافته اند و چانس آورده اند که در زمانی قدرت را تحویل گرفتند که دنیای امروز و نظام بین الملل، یک شرایط گذار و دگرگونی تاریخی را در نظم جدید به تجربه می گیرد. حداقل این موضوع در حمله روسیه به اوکراین، تهدید جزیره تایوان از طرف چین، تلاش چین برای نفوذ در خاور میانه و تلاش برای کشاندن کشور های ثروتمند عربی به سوی بریکس، مشهود است. اما این فرصت دیر باقی نمی ماند چون ماهیت طالبان و نبض رفتاری آنهاامکان هرگونه اتحاد و جور آمد با قدرت های تاثیر گذار منطقه مانند چین، روسیه، ایران و هند را برای دراز مدت منتفی می سازد. فرض کنیم که طالبان را فعلا این کشور ها به رسمیت بشناسند، در درازمدت ایدیولوژی طالبانی در تناقض جدی با ایدیولوژی های منطقه ای قرار خواهد گرفت. چین کمونیست، روسیه با ارزش های ارتودوکسی و اقتدار گرایی نوین، ایران شیعه و هند سیکولار، هر کدام جهت مخالف طالبان اند. طالبان آن قدر زیرک و هوشمند نیستند که بتوانند با نرمش و کرنش در سیاست های فکری شان، تغییر بیاورند و هماهنگ با آهنگ سیاست های منطقه ای حرکت کنند. برعلاوه، طالبان از خود صاحب دارند و ریموت کنترول این گروه هنوز هم در نزد صاحبان شان قرار دارد. هرنوع انحراف از اجندای از قبل تعیین شده توسط صاحبان طالبان از طرف این گروه، در حکم خود کشی خواهد بود. رشد سریع گروه ها ی تروریستی، قاچاق مواد مخدر و حمایت از گروه های جدایی طلب توسط طالبان، سه معضل عمده آسیای مرکزی، چین و روسیه، همه این کشور ها را در طرف مقابل طالبان قرار خواهد داد. طالبان با یک ترکیب نا متجانس و دخالت سازمان های استخباراتی، امکان بسیج را از دست میدهند و وجه افتراق میان اعضای این گروه هرروز برجسته تر می شود.
در سوی دیگر، زمینه های عینی بسیج مردمی و جبهات مقاومت برضد این گروه، هرروز بیشتر شده و میدان بیشتری برای مخالفان این گروه می دهد. داغ شدن سیاست های تباری و بسیج گروه های قومی در محور های مقاومت، بیشتر باعث می شود تا کشور های که از سیاست های طالبان و فراهم آوری زمینه ها برای دسترسی چین به معادن افغانستان از جانب این گروه دل خوش ندارند، به جنگ های نیابتی متوسل شوند و گروه های مورد حمایت خود که در میدان جنگ و سیاست افغانستان کارایی داشته باشند را بیابند. امکان دارد کشور های مختلف از روسیه گرفته تاامریکا اروپا – تا هند – تا استرالیا – و حتی اجندای حمایت از شورش گری بر علیه طالبان را روی دست بگیرند. به نظر می رسد دسترسی چین به معادن افغانستان مخصوصا لیتیم که منبع اصلی باطری ها برای هواپیما های بدون سرنشین، راکت های دور برد، تکنالوژی وزمین نظامی، رقابت های اقتصادی است، باعث شود تا چین از لحاظ کمبود این ماده معدنی کمیاب اما مهم، تاثیر به سزای در رقابت های کلان میان قدرت های بزرگ داشته باشد. پس به هیچ صورت افغانستان تحت کنترول طالبان، نباید منبعی برای قدرت یابی چین در منطقه و دنیا شود.
برعلاوه، گذشت بیش از دوسال از حضور طالبان در قدرت، نشان داد این گروه در بر آورده ساختن خواست های کشور های منطقه، ناکام است و نتوانسته راهی جدا از تروریسم موجود در منطقه که امنیت ملی کشور های قدرتمند و منطقه را تهدید می کند ، باز کند. همه گروههای تروریستی شامل داعش (ISIS)، القاعده، جنبش اسلامی ترکستان شرقی (ETIM)، تحریک طالبان پاکستان (TTP)، ارتش آزادیبخش بلوچستان (BLA)، جیشالعدل و… مستقر در افغانستان، تهدیدی جدی برای امنیت منطقهای و جهانی هستند. در ضمن، تمام این گروه ها ابزار استراتیژیک در اختیار رقبای متفقین آسیایی اند و به هیچ صورت این قدرت ها تحمل آن را ندارد تا در افغانستان تحت کنترول طالبان( متحد فرضی شان) ابزار استراتیژیک امریکا و سایر رقبای آنها، گروه های تروریستی با چنین قوتی پایگاه داشته باشند. این مسئله هم میتواند برای حکمرانی طالبان، خطر جدی ای در آینده باشند.
در ادامه، شدت درگیری ها در پاکستان، پاکستان را از حمایت طالبان کم کم دور می سازد. طالبان پاکستانی، گروه های جدایی طلب بلوچ همه به زعم دستگاه امنیتی پاکستان در افغانستان وضع الجیش دارند. این مسئله برای امنیت ملی پاکستان خیلی ها خطر ناک است. به هیچ وجه، افغانستان تحت کنترول طالبان، نباید محل مطمئن و مصئون برای این گروه ها باشد که امنیت پاکستان را با تهدید مواجه می کند. دلسردی و مایوسی مقامات پاکستانی از طالبان و عدم کفایت نفوذ این گروه بر طالبان پاکستان، باعث شده تا پاکستان خود دست بکار شود و اعلام عملیات گسترده نظامی را که کمر اقتصاد ورشکسته این کشور را شکسته و باعث بی نظمی و هرج و مرج در آن بیشتر شود، در سرخط کار دولت پاکستان و دستگاه استخبارات آن، قرار دهد. نگرانی های نیز از قدرت مندی دوباره هند در برابر پاکستان به اساس محاسبات اشتباه این کشور در خصوص طالبان، وجود دارد. برای این کار، جدایی طلبان بلوچ و طالبان پاکستان، گزنیه های احتمالی در خدمت هند خواهند بود.
نتیجه چه می شود؟
در گیرو دار رقابت های شدید و سنگین میان قدرت های متفقین آسیایی و متحدین فرا آسیا، طالبان گیرخواهند ماند. به هیچ وجه ایدیولوژی طالبانی با توجه به پیشینه و ماهیت کارکردی آن، برای قدرت های منطقه ای به شمول پاکستان که تازه در شر صدور تفکر جهادی طالبان گیرمانده، قابل قبول نیست. دیر یا زود، باید منطقه پاسخ بدهد و تصمیم بگیرد. طالبان هم در نتیجه یک تصمیم از قبل اتخاذ شده، باید زود ذوب شوند، چون قدرت ندارند تا در این بازی بزرگ نقش بازی کنند و یا سهمی بردارند. می گویند آن که نتواند سهمی در یک بازی بردارد، باید نابود شود. دقیقا طالبان در چنین وضعیتی استند.
در بعد داخلی این گروه با اصطکاک بی سابقه در روند حکومت داری مواجه است. یک طرف قاطبه ملت در برابر شان قرار دارد و از سوی دیگر، اختلافات، عدم موجودیت نیروهای مسلکی برای حکومت داری، فساد و مداخله کشور های بیرونی، هر لحظه روند حکومت داری را برای این گروه دشوار می سازد. تعقیب سیاست های تباری، سرکوب عام مردم، عدم به رسمیت شناسی این گروه از سوی دنیا، نفوذ سازمان های استخباراتی در میان آن ها، تشدید جبهات مقاومت و شکل گیری جریان های سیاسی بدیل در خارج از جغرافیای افغانستان، چالش های روز افزونی استند که در برابر طالبان قرار می گیرند. با این اوصاف، برای طالبان که جز جنگیدن و کشتن، هنری ندارند، بسیار دشوار است که بتوانند از آزمون های سخت تاریخی که محکوم آن نیز استند، عبور کنند و موفق به حکمروایی بی درد سر شوند. دیریا زود باید تحولی در شرف وقوع باشد. تحولی از جنس دگرگونی عمیق سیاسی که بتواند جوابی برای مسائل مبهم و پیچیده داشته باشد.