خبر و دیدگاه

(ضرورت تشکیل شورای《بین الاقوامی》برای صلح و عدالت در افغانستان)

درود به مردم رنجدیده و شریف افغانستان،
سرزمینی که قرن‌ها در میان دود و آتش جنگ، قربانی خودخواهی‌ها، بازی‌های قومی و مداخلات بیرونی شده است، امروز زمان آن فرا رسیده که همه ما واقعیت را بپذیریم و از خواب سنگین تاریخی برخیزیم. کشور ما بیش از هر زمان دیگر به یک تصمیم بزرگ، یک اراده جمعی و یک طرح صادقانه برای نجات نیاز دارد. این تصمیم، چیزی جز تشکیل یک شورای (بین‌ الاقوامی) برای صلح و عدالت اجتماعی نیست؛ شورایی که صدای همه اقوام بومی این سرزمین باشد، نه تنها صدای گروه خاصی به نام «افغان».
در یک سده اخیر، تاریخ افغانستان بارها شاهد نشست‌ها و مجالس به‌اصطلاح «بین‌الافغانی» بوده است. از زمان امان‌الله خان گرفته تا دوران ببرک کارمل، داکتر نجیب‌الله و سپس اشرف غنی، بارها نشست‌هایی با شعار وحدت ملی و آشتی داخلی برگزار گردید. اما نتیجه همه آن‌ها چیزی جز شکست و فریب نبود. چرا؟ چون این مذاکرات «بین‌الافغانی»، در حقیقت یعنی «درون‌قومی» بود. طرف‌های اصلی گفتگو در تمام آن ادوار از یک قوم معین بودند و دیگر اقوام کشور، صرفاً نقش نمادین و تزیینی داشتند.
این حقیقت تلخ را باید پذیرفت:
اصطلاح «بین‌الافغانی» در ذات خود بار معنایی انحصاری دارد. زیرا در ساختار سیاسی و ذهنی حاکمان پیشین و امروزی و پیروان شان، واژه «افغان» مترادف با «پشتون» دانسته شده است. بدین معنا که هرگاه گفته می‌شود «مذاکرات بین‌الافغانی»، در واقع گفتگو میان گروه‌های مختلف پشتون‌ها مد نظر است، نه میان همه اقوام و مردمان ساکن افغانستان. ازبیک، تاجیک، هزاره، ترکمن، ایماق، بلوچ، قزلباش و دیگر اقوام بومی یا حضور نداشتند، یا اگر داشتند، صدای‌شان در میان غوغای قدرت‌طلبی پشتون‌ها گم می‌شد.
تجربهٔ تلخ این مذاکرات نشان می‌دهد که تا زمانی که یک قوم خود را مالک اصلی کشور بداند و دیگران را «مهمان» یا «اقلیت» تلقی کند، نه صلحی پایدار به میان می‌آید و نه عدالت اجتماعی برقرار می‌گردد. از همین‌جاست که ضرورت تشکیل یک شورای  بین‌الاقوامی بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شود.
ریشه‌های بحران و شکست مذاکرات گذشته
برای درک بهتر این نیاز، باید اندکی به گذشته بنگریم.
در زمان امان‌الله خان، هرچند سخن از تجدد و اصلاحات در میان بود، اما ساختار قدرت همچنان در انحصار قوم پشتون باقی ماند. هیچ‌گونه مشارکت واقعی برای سایر اقوام در تصمیم‌گیری‌ها وجود نداشت. سقوط امان‌الله خان نه‌تنها به سبب شورش روحانیون و محافظه‌کاران بود، بلکه نتیجه نارضایتی مردمانی بود که احساس می‌کردند در نظام جدید نیز سهمی از قدرت ندارند.
در دوران نور محمد تره کی، حفیظ الله امین ببرک کارمل و داکتر نجیب نیز هرچند شعارهای عدالت اجتماعی و برابری قومی داده شد، اما در عمل، ساختار سیاسی همچنان متکی بر چهره‌ها و حلقات خاص باقی ماند. مذاکراتی که در زمان نجیب‌الله با عنوان «آشتی ملی» آغاز شد، اگرچه از نظر محتوا مترقی بود، ولی باز هم از همان منطق «بین‌الافغانی» پیروی می‌کرد؛ یعنی گفتگو میان حلقات محدود درون دولت و مخالفان پشتون. دیگر اقوام فقط در حاشیه حضور داشتند، بی‌آنکه صدای‌شان به گوش برسد.
در سال‌های پسین، به‌ویژه پس از ۲۰۰۱، وقتی جامعهٔ جهانی زیر نام «ملت‌سازی» وارد افغانستان شد، بار دیگر همین اشتباه تکرار گردید. حکومت‌های حامد کرزی و اشرف غنی هر دو بر محوریت قوم پشتون ساخته شدند، و هرچند شعار مشارکت ملی سر داده شد، اما در عمل، ساختار دولت، ارتش، استخبارات و دستگاه دیپلماسی، رنگ قومی داشت. در چنین شرایطی، مذاکرات موسوم به «بین‌الافغانی» که در دوحه و دیگر کشورها برگزار شد، در واقع فقط گفتگوی گروه‌های مختلف طالبان و حلقات نزدیک به حکومت بود، نه نمایندگان واقعی مردم افغانستان.
در این نشست‌ها، هیچ نماینده‌ای از اقوام غیرپشتون حضور مؤثر نداشت؛ حتی زنان، روشنفکران، و چهره‌های مدنی کشور به حاشیه رانده شدند. نتیجه چه شد؟
توافقی نیمه‌پنهان میان قدرت‌های بیرونی و گروهی خاص که خود را تنها وارث مشروع کشور می‌دانست. و این همان اشتباه تاریخی است که بار دیگر افغانستان را در گرداب فاجعه فرو برد.
چرا شورای (بین‌الاقوامی) ضرورت تاریخی است؟
امروز اگر ما بخواهیم صادقانه از صلح و عدالت سخن بگوییم، باید ابتدا واقعیت را بپذیریم:
افغانستان کشوری چندقومی است، نه تک‌قومی. هیچ قومی، ولو بزرگ‌ترین آن، حق ندارد خود را نمایندهٔ کل ملت بداند.
صلح زمانی پایدار می‌شود که همه اقوام در تصمیم‌گیری سهیم باشند، نه زمانی که یک قوم بر دیگران حکم براند. به همین سبب، ایجاد یک شورای بین‌الاقوامی که شامل نمایندگان مشروع همه اقوام و مذاهب کشور باشد، یگانه راه معقول و انسانی برای نجات افغانستان است. این شورا باید با نظارت سازمان ملل متحد و مشارکت قدرت‌های بی‌طرف جهانی تشکیل شود تا اعتماد عمومی مردم تأمین گردد.
این شورا نباید تکرار مجالس نمایشی گذشته باشد.
بلکه باید از اساس بر پایهٔ برابری اقوام، عدالت اجتماعی، و پذیرش هویت‌های متنوع افغانستان استوار گردد.
در چنین ساختاری، نه پشتون برتر است، نه تاجیک، نه هزاره، نه ازبیک. همه برابرند و همه شریک سرنوشت مشترک خویش.
موانع فراروی صلح واقعی
یکی از بزرگ‌ترین موانع بر سر راه صلح واقعی، ذهنیت تاریخی انحصار است.
دهه‌هاست که مفهوم «ملت افغان» به‌گونه‌ای تعریف شده که فقط یک قوم را در بر می‌گیرد و دیگران را به حاشیه می‌برد. این تعریف باید از نو بازسازی شود.
ملت افغانستان متشکل از همه اقوام است و واژهٔ «افغان» نمی‌تواند نماد یک قوم خاص باشد.
همچنین، مشکل دیگر، مداخلهٔ بازیگران خارجی است که از تفرقه قومی برای منافع خود استفاده می‌کنند. اما اگر یک شورای بین‌الاقوامی با وجایب و صلاحیت های مساویانه تشکیل شود که مشروعیت خود را از مردم و اقوام مختلف بگیرد، هیچ قدرت خارجی نخواهد توانست دوباره از شکاف‌های قومی به‌عنوان ابزار استفاده کند.
صلح بدون عدالت، دوام ندارد
ما باید بدانیم که صلح، تنها نبود جنگ نیست؛ صلح یعنی وجود عدالت اجتماعی.
اگر قرار باشد باز هم قوم خاصی در رأس قدرت بماند و دیگران در حاشیه باشند، چنین صلحی دیر یا زود فرو می‌پاشد.
بنابراین، هرگونه طرح سیاسی برای آیندهٔ افغانستان باید بر اصل عدالت اجتماعی استوار باشد.
عدالتی که تفاوت‌ها را به رسمیت بشناسد، نه اینکه آن‌ها را انکار کند.
شورای (بین‌الاقوامی) می‌تواند با تدوین یک منشور ملی تازه، ساختار سیاسی کشور را از نو تعریف کند.
در این منشور، باید بر چند اصل تأکید گردد:
۱. برابری همه اقوام در دسترسی به قدرت و منابع ملی.
۲. پذیرش رسمی همه زبان‌ها و فرهنگ‌های بومی.
۳. تمرکززدایی از قدرت و ایجاد ساختار فدرالی یا مختلط .
۴. تضمین حقوق زنان، اقلیت‌های مذهبی و قومی.
۵. نظارت بین‌المللی بر روند اجرای عدالت و تقسیم منابع.
خطر تجزیه تدریجی
اگر چنین اقدام بنیادی صورت نگیرد، بیم آن می‌رود که کشور به سوی تجزیه تدریجی سوق داده شود.
مردم خسته و بی‌اعتماد، زمانی که احساس کنند صدایشان شنیده نمی‌شود و سرنوشت‌شان در دستان دیگران است، ناگزیر خواهند شد به هویت‌های محلی و قومی خود پناه ببرند. این روند از هم‌اکنون آغاز شده است و اگر مهار نگردد، ممکن است افغانستان به چند منطقهٔ جداگانه با حاکمیت‌های محلی تقسیم شود.
راه جلوگیری از این فاجعه، ایجاد همان شورای بین‌الاقوامی است که بتواند اعتماد از‌دست‌رفته را بازگرداند و همه را زیر چتر عدالت گرد آورد.
پیام به مردم و نخبگان
 مردم شریف افغانستان!
تجربه یک قرن گذشته به‌روشنی ثابت کرد که تکیه بر وعده‌های دروغین وحدت، بی‌آنکه عدالت برقرار گردد، سراب است.
تا زمانی که همه اقوام این سرزمین در تصمیم‌گیری‌ها سهم برابر نداشته باشند، هیچ مذاکره‌ای نتیجه نمی‌دهد.
بیایید این‌بار با آگاهی و همبستگی، خودمان مسیر آینده را تعیین کنیم.
خطاب من به نخبگان و روشنفکران کشور این است:
از اختلافات دست بردارید.
اگر امروز در برابر تکرار اشتباهات تاریخی خاموش بمانیم، فردا دیگر وطنی نخواهد ماند که از آن دفاع کنیم.
بگذاریم حقیقت گفته شود، حتی اگر تلخ باشد.
زیرا صلح راستین تنها در سایهٔ صداقت و عدالت به‌دست می‌آید، نه با شعار و فریب.
سخن پایانی
اکنون زمان آن فرارسیده که از دایره فریبنده و بستهٔ «بین‌الافغانی» بیرون برویم و به افق باز « شورای بین‌اقوامی» گام بگذاریم.
سرنوشت این کشور باید در دست همهٔ فرزندان آن باشد، نه در انحصار قومی خاص.
صلح، تنها زمانی معنا پیدا می‌کند که هر شهروند افغانستان – از بدخشان تا هلمند، از بامیان تا فاریاب – احساس کند که در این وطن سهم دارد و صدایش شنیده می‌شود.
بنابراین، تشکیل (شورای بین‌ الاقوامی صلح و عدالت برای افغانستان) نه یک انتخاب سیاسی، بلکه یک ضرورت تاریخی و اخلاقی است.
اگر امروز دست به این کار نزنیم، فردا دیگر شاید دیر باشد.
تاریخ از ما خواهد پرسید که چرا در لحظه‌ای که می‌توانستیم آیندهٔ کشور را نجات دهیم، سکوت کردیم.
بیایید این‌بار، با شجاعت و صداقت، تاریخ را از نو بنویسیم — تاریخی که در آن همه اقوام افغانستان در کنار هم، با برادری، عدالت و کرامت زندگی کنند.
داکتر اکبر همت فاریابی

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. درود به دکتر فاریابی!
    طرح عالی برای حل مشکلات افغانستان ارایه فرموده اید. اما مشکل در تعداد اعضای این شورا خواهد باشد. چون در افغانستان جنگل صفت تا هنوز سرشماری درست صورت نگرفته است، تعین تعداد نمایندگان در شورای بین القوامی یکی از مشکلات عمده خواهد باشد. بنظر من کسانیکه در این شورا عضو می شوند همه دارای این درک اند که افغانستان عقبمانده و گرفتار ذلت باید ازین وضع خودرا بکشاند، باید تمام اعضا جز ترقی این مرزبوم دیگر هدفی را نباید در سر بپروراند. در اینصورت باید از از هرقوم ده ده نفر دراین شورا سهم داشته باشد و میشود یکنفر سهم برادران افغان را زیاد بسازند تا سبب خوشنودی و عدم سنگ اندارزی شان در تشکیل این شورای مهم باشد: یعنی ده تن نمایندگان ازبیک و ترکمنها، یازده تن نمایندگان افغانها، ده تن نماینده گان تا جکها و ده تن نمایندگان هزاره ها. جمعا 41 تن.
    اگر راستی هم نمایندگان خیلی جدی برای رفع نفاق در افغانستان باشند. در اول روی دوموضوع بحث نمایند:
    1- عدم تحمیل هویت افغانی برتمام اقوام افغانستان. بدلیل اینکه تحمیل یک هویت سرداری یک قوم و بردگی اقوام دیگر را بیان می کند.
    2- تغیر نام افغانستان به نامی که برتری به کدام قومی ندهد و یا کشور را یا ملک مشاع را به نام کدام قومی قباله ننماید. بسیار ساده مثل بشرستان، خراسان و یا نام دیگر..
    در اینجا است که طرح جناب شما طرح طلائی نام خواهد گرفت.
    اما طرح ساده همانا مثل تمام کشور های دموکراتیک جهان اجازه فرمایند که مردم افغانستان بارای آزاد و دموکراتیک خود ، بدون مداخله، تطمیع و تهدید و تقلب صورت گیرد. اگر زمامدار به انتخواب آزاد مردم افغانستان به کرسی قدرت جلوس نماید. در این صورت به هویت افغانی و نام افغانستان ضرورت دست زدن نمی افتد.
    پیروزی زیاد به دکتر صاحب فاریابی آرزو می کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا