خبر و دیدگاه

تفکیک پشتون از پشتونیسم

این متن را مدت‌ها پیش در مورد تفکیک پشتون از پشتونیسم نوشته بودم و دو روز قبل طى یک سخنرانى کوتاه در لندن دو باره به آن ارجاع دادم. به همین مناسبت بار دیگر این را در معرض نقد و داورى دوستان قرار مى دهم.

١- پشتون، یک واحد قومى و یک پدیده فرهنگى و واقعیت ذاتى ست، اما پشتونیسم یک امر اعتبارى و برساخته ى اجتماعى و یک پدیده سیاسى و ایدیولوژیک مى باشد.

٢- جهان بینى پشتون حاصل تامل ذهن و دنیاى بیرون است و داراى خصلتِ پویا و سیال، اما جهان بینى پشتونیسم بسته و حائز پیش فرض هاى اثبات نشده غیر عقلى و ضد اخلاقى مى باشد.

٣- ارزش هاى فرهنگى پشتون در یک رابطه ى بین الاذهانى پدید میایند و معلول ارتباط دیالکتیکى با نظام هاى هنجارى دیگر است، اما پشتونیسم از آبشخور فاشیسم تغذیه مى شود و راه هیتلر و موسولینى را مى پیماید.

۴- پشتون، عرصه ى فرهنگى و سیاسى جامعه را با رویکرد بازى با حاصل جمع جبرى غیر صفر تبیین مى کند، اما پشتونیسم از عقب عینک بازى با حاصل جمع صفر به آن مى نگرد.

۵- پشتون، به قدرت و سیاست و حاکمیت یک نگاه ایجابى دارد و قدرت ملى را حاصل جمع مولفه هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و …. مى داند، اما پشتونیسم از رهگذر سلبى، به طرد و نفى سازه هاى قدرت ملى مى پردازد.

۶- پشتون، افغانستان را خانه مشترک همه تلقى مى کند و در جهت بازسازى و نوسازى آن مى کوشد، اما پشتونیسم این کشور را مایملک شخصى خویش مى پندارد و در مسیر خرابى و ویرانى آن گام بر مى دارد.

٧- پشتون، به پلورالیسم چند وجهى و همه جانبه و سامانه دولت ملى و ارزش هاى دموکراتیک و حقوق بشرى باور دارد و رسالت خودرا در جامعه تعمیم و بسط دادن این ارزش ها تعریف مى کند، اما پشتونیسم خودرا دشمن کثرت گرایى مى شمارد و در گفتمان خویش آن را نوعى غیریت تلقى مى کند و از اینرو در پى سلب و نفى پلورالیسم و استقرار جامعه ى تک صدایى بر میاید.

٨- پشتون، برادرى و وحدت ملى را برآیند برابرى حقوقى- قانونى، معلول برابرى فرصت ها، تامین عدالت اجتماعى و اجراى سازوکارهاى دموکراتیک در جامعه مى داند، اما پشتونیسم ضمن نداشتن باور معرفتى به آن، دست به مهندسى اجتماعى و شبیه سازى گروه هاى قومى مى زند.

٩- پشتون در کنار سایر هم وطنان خویش به صورت بندى گفتمان ملى یا ناسیونالیسم مدنى و فراگیر مى پردازد، اما پشتونیسم از گفتمان مفصل بندى شده ى ناسیونالیسم قومى به شدت دفاع کرده و آن را توسعه مى بخشد.

١٠- پشتون، برخلاف پشتونیسم راه حل بحران هاى چند گانه افغانستان را در نسخه گفتمان هاى پیشامدرن و متصلب و نقد ناپذیر کنونى نمى داند، بلکه بدین باور است که داروى درد این بیمارى را باید در هیئت تالیفى گفتمان بین المتنى دموکراتیک جستجو کرد.

١١- پشتون، نهادهاى سنتى و ساختارهاى سیاسى، اقتصادى، و فرهنگى و ….. گذشته را که زمینه ساز بى عدالتى و نابرابرى اجتماعى اند، نمى پذیرد و خواستار تغییر این نهادها و استقرار ساختارهاى دموکراتیک در جامعه است، اما پشتونیسم براى حفظ و هژمونیک ساختن منافع خود خواهان استمرار آنها است.

١٢- پشتون، دولت را در چارچوب فلسفه سیاسى مدرن فهم مى کند و نسبت میان مولفه هاى آن را نوعى رابطه ى منطقى مى داند؛ از اینرو به جغرافیاى کنونى کشور معتقد و ملتزم است، اما پشتونیسم پارادایم دولت جدید را برنمى تابد و آن را تحدید حدود مطالبات و ادعاى تاریخى خویش تلقى مى کند.

١٣- پشتون، پدیده شهروندى را حاصل فرآیند نظام سازى حقوقى- اجتماعى و تحولات فرهنگى و معرفتى مى داند، از اینرو مى کوشد تا در پروسه هاى ملى عملا مشارکت کند، اما پشتونیسم ضمن باور نداشتن به چنین مفهومى، جد و جهد مى ورزد تا از تکوین و توسعه آن جلوگیرى نماید.

١۴- پشتون، به ارزش هاى فرهنگى و تاریخى و مواریث تمدنى و سرمایه هاى معنوى گذشته این ملت ملتفت و معتقد است و در جهت حفظ و تداوم آنها مى کوشد، اما پشتونیسم یکسره با این داشته ها قهر بوده و در رویکرد خطى خویش از تاریخ و صورت بندى گفتمانِ خود جایى به آنها قائل نیست.

١۵- پشتون، عناصر و سازه هاى “ملت شدن” را صرفا پیشینى و تاریخى نمى داند، بلکه با توجه به تحولات معرفتى جهان جدید و تغییرات ساختارى، بسیارى از مولفه هاى آن را در عرصه ى پسینى مى نگرد و معتقد است که پدیده ى ملت از پیوند و تلفیق این دو ساحت پدید میاید، اما پشتونیسم لجوجانه به نفى و انکار این حوزه مى پردازد.

١۶- در نظام دانایى پشتون تحلیل جامعه شناختى و تبیین وضعیت اجتماعى، مقدم بر توصیه است. به عبارت دیگر بین توصیف ها و توصیه هاى پشتون نسبت منطقى وجود دارد، اما پشتونیسم به این رابطه ى علمى باور ندارد. لذا از همین روست که عنصر نا آگاهى و جهل در این گروه همواره بازتولید مى شود.

١٧- پشتون به اخلاقى ساختن قدرت و حاکمیت و قاعده مند کردن بازى گرى سیاسى مى اندیشد. از اینرو تلاش مى کند تا سازوکارهاى دموکراتیک و ارزش هاى مدرن را وارد عرصه ى تعاملات سیاسى و اجتماعى کند، اما پشتونیسم با گردن زدن اخلاق و انسانیت، خودرا رها از هر قید و بند انسانى مى پندارد.

١٨- پشتون به بازى دموکراتیک و نتیجه برآمده از آن پایبند است؛ لذا “دموکراسى را روشى مى داند معین براى رسیدن به نتایج نامعین”، اما پشتونیسم قواعد مردم سالارى و آثار مترتب بر آن را علیه منافع و ارزش هاى خود تلقى مى کند. از اینرو براى شکست دموکراسى و حفظ هژمونى خویش دست به مهندسى سیستماتیک انتخابات مى زند.

١٩- پشتون با تاثیر پذیرى از منطق تحولات قدرت و یافته هاى جدید در فلسفه سیاسى، توزیع قدرت و غیر متمرکز سازى دولت را از اولویت هاى فرآیند نظام سازى اجتماعى مى داند، تا از این طریق بشود زمینه را براى مشارکت عادلانه شهروندان در نهادهاى ملى فراهم کرد، اما پشتونیسم این رویکرد را پاد زهر ساختارهاى نهادى و فرهنگ هژمونیک خویش مى شمارد.

٢٠- پشتون بحران نهاد دولت را که معلول بحران هویت ملى است، از اهم بحران ها مى شمارد و فرمول سنتى قدرت و مدیریت جامعه را شکست خورده و عامل تباهى کشور مى داند. از اینرو وجه ادراکى و جوهرى و پیش فرض هاى متافیزیکى و هستى شناسانه نهاد دولت را بر نمى تابد و معتقد به جابه جایى فرمول مدیریت دموکراتیک مى باشد؛ اما پشتونیسم سوداى بازتولید و توسعه حاکمیت توتالیتر گذشته در جامعه را بر سر مى پروراند.

٢١- پشتونیسم تفاوت جوهرى با سایر ایدیولوژى هاى قومى ( تاجیکیسم، ازبکیسم و … ) در کشور ندارد؛ زیرا همه از آبشخور توتالیتاریسم تغذیه مى کنند و یکى اسم مستعار دیگریست. اولین قربانى اینها عدالت و اخلاق است. براى گذار از ایدیولوژى هاى قومى و رسیدن به جامعه شهروند محور، باید مؤلفه هاى گفتمان مدنى و دموکراتیک را تقویت کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا