استقلالی در استعمار
سخن از استقلال است و میگویند نود و هفتمینسالروز استرداد و استقلال کشور را بهتجلیل نشستهاند. جادهها را زیر و رو کرده و هر چه از جنس زنده جان را زیر تایرهای خودروهایشان له میکنند. بیخبر از اینکه استقلال ـ خود سالاری ـ را که آنها دارند ازش تجلیل میکنند، سالها میشود در دامن یک استعمار فرانو سقوط کرده و مستعمرۀ ـ بهمعنای امروزی ـ بیش نیستیم.
برای اثبات این ادعا، حرفم را با این پرسش که استقلال چیست؟ میآغازم. استقلال، واژه عربی است که «خودسالاری» ترجمهاش کردهاند. میگویند «استقلال مفهوم مخالف وابستگی است.» كشوری را می توان مستقل عنوان كرد كه تحت نفوذ كشور ديگری نباشد. بهعبارت ديگر، زمانی كه در يكسرزمین، مسایل درونکشوری و برونکشوری مرتبط بهمنافع ملی آن سرزمین، ذریعه مسولین همان کشور ـ با در نظر داشت منافع ملی و بهدور از منافع دیگران ـ تنظیم شود، گفته میشود این کشور دارای استقلال است. از سوی دیگر، از دید واژهیی، استقلال بهتقلیل و کمکردن نسبت داده شده است. بدین معنا که ملت و کشور استقلالطلب و آزادیخواه در پی آن است تا وابستگی را بهصفر تقلیل داده و اتکا بهخود را بهبینهایت برساند. با چنین مفهومی از استقلال میشود گفت که استقلال عبارت از «داشتن قدرت تصمیمگیری و سیاستگذاری همراه با اِعمال این تصمیمها و سیاستها در حیطه حاکمیت.» در این تعریف، سه عنصر اساسی ـ قدرت تصمیمگیری، قدرت اِعمال تصمیم و قلمرو حاکمیت ـ میتواند استقلا را به ارمغان بیاورد، نهفته است. هر از گاهی که این سه عنصر زیر پرسش برود، استقلال نیز زیر پرسش رفته است.
آنچه میتواند در این سه عنصر خلل وارد کند، مداخله دیگران است. این مداخله را استعمار ـ واژه در مقابل استقلال- نام نهادهاند. استعمار را «دخالت کشورهای زورمند در کشورهای ناتوان بهبهانه آبادی و سازندگی» تفسیر کرده و برخی بدین باوراند که استعمار گران در کنار مداخلات دیگر، داراییهای کشورهای مستعمره را نیز بهتاراج میبرند که خود زمینهساز تداوم استعمار است. استعمار در فرایند تکاملی خود تا حال سه دوره را پشت سر گذاشته است: در دوره اول، کشورهای مستعمره با استعمار کهن رو بهرو بودند که در این روش، زور حرف نخست را میگفته و قوه قهریه ـ نظامی- همه کاره بود. این نوع استعمار، کشتار را موجه میدانست و کشتار بیشتر نمایانگر قدرت بیشتر بود. در این استعمار، حاکمیت بالای سرزمینهای دیگر بهگونه مستقیم وضع میشده و هزینه گزافی را بر مداخلهگران تحمیل میکرد.
پر هزینه بودن این استعمار و مبارزه پیهم استعمارستیزان و عدالت باوران باعث فروپاشی این دوره شده و استعمارگران در پی روش دیگر برای تداوم سلطه خود بر آمدند. در این دوره دیگر زور حرف نخست را نمیگفته بل حاکمیت مداخلهگران با حکومتهای دست نشانده تامین میشد. در این دوره، استعمارگران بهجای «اشغال سرزمین»، «اشغال حاکمیت» را پیشه کرده بودند که «استعمار نو» نام گرفت. در استعمار نو، ساختار سیاسی کشورها بهعنوان بازیگران اصلی جامعه بینالمللی حفظ شده و نظام بینالمللی بر استقلال سیاسی و حاکمیت ملی ظاهری کشورها مبتنی بود. اما «رشد فساد» و «فقدان کارآمدی» این نوع استعمار از یکسو و فروپاشی نظام دو قطبی و انحصار عملی قدرت رسانهیی و تبلیغی در غرب از سوی دیگر، زمینه نابودی استعمار نو را فراهم کرد و «استعمار فرانو» را جایگزین آن ساخت.
«استعمار فرانو» نه اشغال حاکمیت است و نه اشغال سرزمین، بل طبقۀ اجتماعی است که بر منابع انسانی و نیروی مادی کشورهای مختلف تسلط دارد. این طبقه که اصطلاحا «زرسالاران اقتدارطلب» نامیده میشوند، دولتهای دست اول و سایر دولتها را بهقدر آمادگی و توانایی آنها هدایت میکنند. این استعمار با انحصار رسانهها، جهتدهی افکار عامه، یکسان سازی فرهنگی، تسلط بر منابع مالی و .. حاکمیت خود را تامین میکند.
با توجه بهمفهوم واژۀ استقلال و توضیحی که در مورد ضد آن ارایه شد، آیا واقعا کشور ما دارای استقلال است؟! زمانی که شاهرگهای اقتصادی سرزمین ما در کنترول دیگران است، وقتی که ما توانایی پرداخت یکروزه معاش نیروهای امنیتی خود را نداریم، هنگامی که اختلاف میان رییس جمهور و رییس اجراییۀ ما را بیرونیها با اعمال فشار حل میکنند، روزهایی که در چند کیلومیتر پایتخت ما، چرخبال کشور دیگری نشست میکند و ما اصلن خبر هم نداریم و آندم که رسانههای ـ یکی از ابزارهای مهم اعمال حاکمیت استعمار فرا نو ـ ما بهفرامایش دیگران اطلاع رسانی میکنند، اون «قدرت تصمیمگیری» و «اعمال حاکمیت» در کجا نفهته است؟ که ما خود را یککشور مستقل عنوان کنیم. با در نظر داشت آنچه در بالا ذکر شد، تجلیل و این همه هیاهو برای استقلال را میشود، استقلالی در استعمار عنوان کرد و بس!
ka-ka jan shama gans wa gich astid. az amrika khahish kerde yeed : motawaje kambodi haa shawad.” mager amrika ne mi danad ? amrika hame chiz ra khob ,behter az man wa shama mi danad. amrika haman kar haa ra kerd wa der aayende khahad kerd ke mi khahad wa be amrika sodmand astand.
nebeshte in ham mihan am ra khandam ,khosh shodam ke dast kaem yek ham-mihan am gap ra mi danad, ama gozaresh ham-mihan deger khoshi am ra perand
maa bayed yek jang seraseri wa ham- gani ra aamade-gi be girim beraye aazadi keshwer khod. bi-gane haa hich hangam aazadi ma ra ne khahand dad. be chashm didid wa mi binid ke der 15 sal 3 bar der gazinesh haa wa entekhabat amrika dast-kari kerd : taa chaker haa 100% kamer beste ash kas nokhost ferman-rewaye bashand, baz ham az amrika khahish mi konid ? zahi bi-kharadi wa gaw-rishi ast in kar. ger-che yonos ghanoni wa abdula ham cheker amrika and ,ama an gone ke amrika mi khahad Karzai , ashraf ghani ,anwerul hagh ahadi ,wa zalmi Khalil zad behter wa mihan-forosh ter and
اگر کشوری نتواند بودجه ملی خودرا تا مین نماید و بودجه ملی اش از خیرات و کمک خارجیها تامین شود. دشوار است که نام استقلال و یا مستقل را به آن استعمال کرد. وزیر مالیه افغانستان هنگام ارایه مسوده بودجه سال 1395 گفت که بیش از شصت فیصد از بودجه دولت از پول کمکهای خارج و دونر ها در نظر گرفته شده است. خوب، یک کشوری که بیش از شصت فیصد از بودجه اش از پول خیرات بدست آید میتواند مستقل باشد. جواب منفی میباشد. اما سوال در اینجا است که اینهمه لاف و پتاق دروغین برای چه؟
راستی هم که اگر دقیق شویم کشوری متصف به صفت استقلال شده میتواند که بتواند زمامداران خودرا خود مردم آن انتخاب نمایند، مردم که توانستند زمامداران خودرا خود انتخاب نمایند. آن زمامدار از مردم هراس داشته و مجبورا”بنفع کشور و مردم کار خواهد نمود. اگر نتواند بنفع کشور و مردم کارنماید خود مردم آن زمامدار و یا رئیس جمهور را خلع نموده و رئیس جمهور صادق و کارکن دیگر را انتخاب مینمایند. اما در افغانستان ما دیدیم در حالیکه امریکا دم از دموکراسی میزند بخواست و انتخاب مردم توجه نه نموده و جاسوسان خود مثل کرزی و اشرف غنی را با تقلب بحیث زمامدار تعین نمود. ما شاهد بودیم که در انتخابات دور اول آقای قانونی اکثریت رای مردم را داشت ولی خارجیها عمدا” کرزی این سردمدار فساد و نفاق را بر کرسی ریاست جمهوری تکیه داد. همین قسم در دور دوم هم عبدالله برنده بود ولی با تقلبات گسترده کرزی باز هم رئیس جمهور افغانستان شد. در دور سوم انتخابات ریاست جمهوری واضح بود که عبدالله منتخب مردم بود ولی با تقلبات وحشتناک باز هم امریکا غنی را بر رأس دولت تکیه داد. همین بی استقلالی افغانستان سبب شده است که فساد لگام کسیخته و بی ادارگی و بی پرسانی و تفوق طلبی قومی و تبعیض همه امور را بخرابی کشانده است وکارد را به استخوان مردم رسانده است. هر کشوری که از اسقلال یعنی انتخاب زمامداران خود محروم باشد، حالش مثل افغانستان ابتر و رقتبار میباشد. آزادی و استقلال زمینه رشد احزاب سیاسی را آماده میسازد، و پارلمان را متشکل از نمایندگان احزاب سیاسی میسازد. فرکسیونهای احزاب سیاسی با مسئولیت کار خواهند نمود. ولی اکثریت وکلای امروز پارلمان از اشخاص انفرادی فساد پیشه و قاچاق بر و خیانت کار تشکیل یافته است . که کار دولت را به عیوض اصلاح به فساد و بی عدالتی کشانده است. آرزومندیم امریکا متوجه این کمبودی شده و به رای مردم و به موازین دموکراسی احترام گذارد.