شعر

بلای زلزله

هری ز خنجر خشـم طبیعت افگار است

دل فـسـردۀ اهـل هـرات خـونـبــار است

خمـوشـی از دل فـوشـنج می زنـد فـریاد

که پاره های جگر زیر خاک و آوار است

جهان بـه نـالـۀ مظـلـوم گـوش نمی دارد

وطن به چنگ ستم پیشگان گرفتار است

ز صلح و عاطفه و مهر کس نمی گـوید

بشر اسـیر طلسمات خـون و پیکار است

بلای زلـزلـه از یک طـرف کـنـد بیـداد

زسـویی ظلـم وسـتمگـستری غدّار است

تکانـه هـای شـدیـدی که پـی بـه پی آمـد

تـوگـویی بر سـر مـردم پتک جبّار است

ز تـرس و دلهره خلق هـرات می لـرزند

در این زلزله های خشن چه اسرار است

مگـر بهـار خـوشـی را ز بـاغ دزدیـدنـد

که محو جور خزان رنگ وبوی گلزارست

شمار کشته و زخمی درست معلوم نیست

که چند مـرتـبه بـیش از بـیـان آمار است

کجاست رحـم و عواطف کجا حقوق بشر

که خلق بی کس و تنها خسته وزار است

بـه خاک و معـدن و آب وطن همه مایـل

ولی بروز ضرورت نه پول و ابزار است

سران، خاک جهـان را ز نـو کنند تقـسیم

رسانه ها همه سرگرم جنگ وکشتاراست

چـرا بـه محـو جــهـان بـشــر تـلاش کنند

خــدا و خـلـق ز جـنـگ اتـم بـیـزار است

به قعـر قلزم خون گـر زمین شـود معدوم

دگرنه گرمی خورشید و ماه و انوار است

هـرات چـشـم امیدش بـه مـردم دنـیا است

خدا به مردم بی کس یار و غمخوار است

بـیــان درد و غــم و رنـج و مـاتــم مـردم

نـه در تـوان قـلم نـه به نقـل و گفتار است

۱۰/۱۰/۲۰۲۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا