بررسی تهاجم پشتونیسم و فارسیستیزی در افغانستان
متن کامل سخنرانی در کانون تاجیکان بمناسبت تجلیل از زبان مادری دانشگاه ویستلندن ۱۹ فبروری ۲۰۱۷
بانوان ، آقايان
سلام
روز زبان مادرى مبارک و فرخنده باد.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
ای زبان فارسی، ای درّ دریای دَری
ای تو میراث نیاکان، ای زبان مادری
در تو پیدا فَرّ ما، فرهنگ ما، آیین ما
از تو برپا، رایتِ دانایی و دانشوری
کابل و تهران و تبریز و بخارا و خُجند
جمله، ملک توست تا بلخ و نشابور و هری
جاودان زی، ای زبان دانش و فرزانگی
تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری
حداد عادل
روز ۲۱ فوریه از طرف یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شدهاست. نامگذاری این روز در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۱۹۹۹ به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی اتخاذ گرديده است.
امروز روز زبان مادرى است، روز پذيرش تنوع و تكثر زبانها و احترام به فرهنگ و هويت تمام شهروندان در دهكده جهانى.
ما نيز به همين دليل اينجا جمع شده ايم تا از زبان مادرى خويش تجليل كنيم،
خوشبختانه زبان مادرى ما فارسى تنها يك زبان محلى يا زبان يك كشور نيست، هم اكنون در سه كشور زبان رسمى است و در دو كشور به عنوان زبان فرهنگى و هويتى صحبت مى شود.
ما مخالف تقويت، آموزش و ارتقاء ظرفيت هيچ زبانى نيستيم، بلكه خواهان شگوفايى و بالندگى همهاى زبانها در منطقه و افغانستان مىباشيم . اما نمى توانيم اين ظلم و اجحاف مظاعف را قبول كنيم كه زبان مادرى ما مورد تهاجم، تعدى و ظلم قرار بگيرد و هويت و تاريخ و تمدنش مسخ شود.متأسفانه در يك قرن اخير دشمنان سوگند خورده اى زبان فارسى از هيچ ظلمى مضايقه نكردند تا شاخه هاى اين درخت كهن را از بيخ و بن بركنند و هويت اش را مسخ نمايند .
زبان فارسى از عصر سامانيان تا ابداليان همواره به عنوان تنها زبان رسمى، ملى و فرهنگى تمام امپراطورىهاى خاندانى كل بلاد خُراسان و سرزمينهاى ايران فرهنگى بوده است و اين رسميت و عظمت تا پايان سلطنت امان الله خان به رغم تمام فراز و فرود ها همچنان باقى ماند و از هيچ باد و باران و طوفان ، گزندى به او نرسيد.
در زمان امير عبدالرحمن خان به حكم فرامين ، دساتير و اساسنامه هاى كشور كه در دسترس قرار دارد؛ زبان رسمى دولتى و حتى ملى؛ زبان فارسى است .
زيرا تمام اسناد رسمى، معاهدات و فرامين به زبان فارسى مى باشد و امير عبدالرحمن خان به حكم زندگى و رشد در شمال كشور داراى هيچ نوع تعصب منفى نسبت به زبان و فرهنگ فارسى نبود.
شاهان بعد از او نيز به همين منوال عمل كرده اند تا عصر امان الله خان .
در عصر امان الله خان محمود طرزى با طرح تئورى تشكيل (ملت -دولت ) بر محور افغانيت قدم به ميدان مى گذارد و البته هنوز زبان و فرهنگ فارسى زبان سياست و فرهنگ و معارف مى باشد.
اما با ظهور پديده اى بنام گل محمد خان مهمند و عبدالمجيد خان زابلى به عنوان شناخته شده ترين دشمنان سوگند خورده زبان و فرهنگ فارسى تضعيف سيستماتيك زبان فارسى و هويت تمدنى خراسان عملاً آغاز مى گردد.
محمد گل خان مومند تئوريسين و مجرى تغيير جمعيت، تغيير هويت ، خصومت افراطى با زبان فارسى و مطرح نمودن زبان پشتو براى نخستين بار است.
واقعيت امر اين است كه تئورى هر دو نفر عملاً در زمان سلطنت نادر خان و محمد ظاهر خان اجرايى مى گردد.
متأسفانه اين روند به استثناء عصر حكومت مجاهدين تا امروز همچنان ادامه دارد و بدبختانه حكومت وحدت ملى تحت رهبرى رئيس جمهور بطور سيستماتيك مطابق تئورى محمد گل خان مومند عمل مى كند.
بياييد اين سير تدريجى تضعيف زبان فارسى را با استناد به اسناد معتبر منتشره از طرف دولت افغانستان از عصر أمان الله خان تا امروز را با هم مرور كنيم .
١- تذكره تابعيت
نخستين نظامنامهء هاى تذكره نفوس و اصول پاسپورت كه در سال هاى ١٣.٢ / ١٣٠٣/١٣٠٥مطابق ١٩٢٤ /١٩٢٥/١٩٢٧توشيح گرديده است .
در ماده ٩ تأكيد مى كند كه مشخصات تذكره بايد به زبان فارسى نوشته شود.
به تصوير دقت كنيد.
همچنان مشخصات دارنده بدون ذكر قوميت و مذهب و زبان بصورت بسيار ساده و در عين حال مدنى فقط موارد ذيل است :
اسم
ولديت ( اسم پدر)
سكونت
عمر
محل ولادت
چهره
صنعت و خدمت
زبان فارسى؛ زبان اول و ملى كشور از بدو تأسيس افغانستان تا پايان عصر امان الله خان مى باشد.
تا اواخر عصر امان الله خان زبان فارسى همچنان به عنوان زبان ملى و اصلى در نظام معارف محسوب مى شود.
زبان فارسى در تمام پروگرام هاى درسى مكاتب، مكاتب رشديه(دارلفنون) و دارالمعلمين به عنوان زبان علم در درجه دوم بعد از دروس دينى قرار دارد، يعنى زبان اول افغانستان مىباشد.
به نخستين نظامنامههاى منتشره در عصر امانى نگاه كنيد. جالب اينجاست كه در برنامه هاى اموزشى رشديه (دارلفنون) و دارلمعلمين ذكرى از آموزش زبان پشتو به عمل نيامده است .
زبان افغانى(پشتو) چگونه وارد معارف كشور و كتابت شد؟
زبان افغانى(پشتو) براى نخستين بار از چه زمانى وارد نصاب تعليمى ابتدائيه شد و اولين مؤلف كتاب زبان افغانى كه بود و چه گفت؟
زمانيكه در عصر امارت امير حبيب الله خان دستور آموزش زبان افغانى(پشتو) در سال ١٣٣٣ هجرى قمرى صادر گرديد، تمام كشور بشمول وزارت معارف، پادشاه و حتى مؤلف نام كتاب را افغانى گذاشتند!
يعنى در عصر اميرحبيبالله و امانالله خان نام زبان پشتو به نام زبان افغانى ياد مىشد.
به تصاوير نخستين كتاب افغانى دقت نماييد. براى اولين بار تأليف آموزش زبان افغانى(پشتو) بنا به فرمان امير حبيب الله خان توسط صالح محمد قندهارى تهيه و ترتيب گرديده است.
در آن زمان نام رسمى و تعليمى زبان پشتو را “افغانى”مى گفته اند كه اتفاقاً نام شايسته و مناسب بوده است ، اين همان نامى است كه متأسفانه امروز به تمام شهروندان افغانستان إطلاق مى گردد.
صالح محمد قندهارى در مقدمه نه صفحه يى بلند خود كه به فارسى نوشته است؛ هدف از تأليف و تدوين زبان افغانى را در نصاب تعليمى آموزش زبان مادرى براى افغانها مىداند و جغرافياى افغانها را به چهار شهر بنامهاى قندهارى، خوستى، پشاورى و جلال آبادى محدود نموده بيان مىكند؛ كه اين افغانها داراى لهجههاى متفاوت هستند و لهجه قندهارى را بهتر مى شمارد.
مؤلف كتاب كه به نظر مى رسد فرد مسلط و مطلع از تمام امور معارف و كشور است به وضوح اعتراف مى نمايد كه تا امروز در زبان افغانى هيچ كتابى براى آموزش موجود نبوده و زبان افغانى بيچاره در حال مرگ و نابودى كامل قرار دارد.
جالب اينجاست كه اين معلم كاركشتهاى نظام معارف و مؤلف ارجمند از پته خزانه هيچ يادى نمىكند زيرا تا آن روز روانشاد عبدالحى حبيبى هنوز پته خزانه را ننوشته است و اين كتاب مستطاب هنوز متولد نشده است.
تمدن ستيزى، تحريف تاريخ ، هويت سازى جعلى و تغيير نام هاى اصيل تمدنى به هدف افغانيزه كردن كشور!.
نخستين كتابى كه به عنوان جغرافياى رسمى و نظامنامه تقسيمات ملكى افغانستان در عصر امانالله خان در سال ۱۹۲۲ توسط شخصى بنام محمد حسين در ۲۳۵ صفحه تدوين گرديده و به چاپ رسيده است بطور باور نكردنى واقعيتهاى قومى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى جامعه افغانستان را بيان مىدارد، كه شايد براى شهروندان و بخصوص جوانان كشور تعجب آور باشد.
هرچند اين كتاب به هدف تعريف هويت سازى سياسى، جغرافيايى و فرهنگى افغانستان در محور(كشور – ملت) نگارش يافته، اما از آنجاييكه نويسنده نمىتوانسته است تمام واقعيتهاى موجود را كتمان نمايد، كتاب تصوير درست و زيبا از حقايق كشور را به نمايش مىگذارد .
بطور مثال
هنوز سبزوار به شيندند تغيير نام نيافته است؛هنوز جلال آباد و قندوز و قندهار به ننگرهار و كندز و كندهار خوانده نمىشوند.
هنوز تمام مشرقى از كنر تا لغمان هويت افغانى ندارد و در آنجا شهروندان ديگان، عرب، بابرى، تيمورى، تاجيك، لغمانى، سادات، هندى و ساير شهروندان زندگى مى نمايند و زبان ملى و مسلط فارسى است .
هنوز قندهار، سيستان، فراه، هرات، بست، هلمند هويت خُراسانى دارند و تمام نامهاى بلاد مطابق نامهاى تاريخ عصر درخشان تيموريان و طاهريان است.
مؤلف كتاب موطن اصلى افاغنه را در معرفى حدود اربعه كشور در صفحه شش كتاب چنين مى نگارد: “شمال : تركستان روسى ، بخارا ، خيوه ، درياى امو و درياى مرغاب .
مشرق : هندوستان كه مابين آن و افغانستان يعنى در ميان درياى سنده و كوه سليمان قبائل افاغنه بود و باش دارند.
جنوب : بلوچستان و افغان خود مختار.”
مطابق اين اثر تاجيكها تنها شهروندانى هستند كه در تمام نقاط و شهرهاى مهم از جمله:
هرات، باميان، سيستان، قندهار، كنر، جلال آباد، بدخشان، قطغن، لغمان و كل بلاد تركستان بود و باش دارند.
در اين كتاب تاجيك به هفت طايفه تقسيم شده است
كيانى(اولاده رستم)، بركى، فرملى، فارسى، ديگان، كرد و فوشنجى كه در سرتاسر كشور بخصوص هلمند، لوگر، جلال آباد، سيستان، كابل، تركستان، قطعن، بست، غزنى، باميان، قندهار و هرات زندگى مىنمايد.
جالب اينجاست كه لغمان در آن زمان به فارسى و لهجه مخصوص لغمانى سخن مىگفته اند و هنوز زبان افغانى(پشتو) به انجا تسلط نيافته بوده است .
يكى از نكات قابل توجه اشاره به آرامگاه يزدگرد سوم، آخرين شاه ساسانى در هرات مى باشد. ما بنا به روايت تاريخ طبرى مىدانيم كه يزد گرد بطرف خراسان امد و داستان قتل او متفاوت روايت شده است. نكته اصلى اين مىباشد كه تا اين زمان از واژههاى پشتون و پشتو خبرى نيست و بجاى آنها واژههاى افاغنه، افغان و افغانى به كار رفته است .
ظهور محمد گل خان مومند و اجراء مانيفست فاشيزم افغانى بر تمام ابعاد جامعه از قبرستانهاى بلخ تا نماد هاى تمدن پايتخت خراسان، هرات.
اين بازخوانى تاريخ نه براى انتقام است، نه براى تنفر است، نه پيام تعصب دارد و نه آهنگ جدايى؛ بلكه براى فهم درست تاريخ و جلوگيرى از روند رو به تكامل فاشيزم افغانى است.
ما با پشتونها به عنوان شهروندان اصيل تمدن كهن باستانى و خراسان هيچ مشكلى نداريم، مشكل ما با فاشيزم افغانى است و نه افغانها (پشتونها) ، همچنان زبان افغانى نزديکترين خويشاوند زبان تمدنى و منطقهيى فارسى مىباشد و از رشد و بالندگى اين زبان استقبال مىكنيم ، اما نمىتوانيم زبانى را كه از تولد صنعت دستور زبان و صرف و نحو اش به اعتراف مومند بيش از هشتاد سال نمىگذرد، صدر نشين محفلى بدانيم كه در ذيل آن زبانى به گستردگى و قدمت زبان مادرى مولانا و امام ابوحنيفه و صاحب شاهنامه فردوسى قرار دارد .
آنچه را كه محمود طرزى در ذهن داشت، نوشته و نانوشته هاى او را براى ايجاد و اعمار ناسيوناليزم افغانى، محمدگلخان مومند هم در تئورى و هم در عمل اجراء نمود. او نه تنها توانست با حمايت همه جانبه پادشاه، نظامنامههاى انتقال افاغنه از ماوراء كوه سليمان و جنوبى را در قطغن اجراء و عملى نمايد، بلكه در نوار مرزى هرات، در تمام بلخ و جوزجانان و فارياب اجراء نمود و حتى بنا به روايت حضرت صبغت الله مجددى سنگهاى قبور و اثار تمدن را شبانه منهدم ساختند، تا تمام نمادها و اثار تمدن به يكبارگى نابود شود.
زبانای كه در عصر اماناللهخان بنا به روايت مؤلف كتاب افغانى (صالح محمد قندهارى) هنوز مطمئن نبودند رسم الخط هندى، عربى، فارسى يا لاتن را انتخاب نمايند، در عصر محمد گل خان مومند، به عنوان زبان ملى بر مقام زبان تمدنى، منطقه اى و اسلامى فارسى نشست!؟
محمد گل خان مومند در همان زمانى كه با بيل و كلنك تمام نمادهاى تمدنى و هويتى زادگاه فرزندان فرزانهء بلخ؛ زرتشت و مولانا را تخريب مىكرد در همان جا دستور زبان پشتو را نوشت و بنا به اعتراف خودش زبان در حال مرگ و بدون دستور زبان و نگارش را احياء و مسلط ساخت .
مقدمهاى بلند بيست و دو صفحهيى او مملو از تنفر و سرشار از خصومت و دشمنى با زبان و فرهنگ فارسى مى باشد. مومند مقدمه كتاب پنجصد صفحهيى خود را با اين شعر اغاز مىكند و در ادامه زبان بشتو را زبان ملى افغانها و زبانهاى ديگر را زبان أقليتها و بيگانه مىداند!؟
نورى ژبى زده كول كه ده ى كمال
خپله ژبه ئيرول بى كمالى ده
اين كتاب در سال ١٣١٧ هجرى شمسى ۱۹۳۸ به نشر مى رسد. مومند در مقدمه ادامه مى دهد ، كه هرقدر كه زبان يك ملت تحت تأثير زبان ملت ديگر قرار بگيرد به همان اندازه زمينه اى نفوذ سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى و عادات ملى فراهم مى شود.
مومند مىنويسد، كه نفوذ و تسلط زبان يك ملت بر ملت ديگر پيامدهاى ناگوار سياسى و اجتماعى و فرهنگى دارد و على الخصوص كه أقليتهاى ساكن هم داراى ان زبان بيگانه باشند؛ اينجا اشاره او به زبان فارسى است و كشور ايران و شايد هم بخارا و سمرقند و تاجيكستان.
مومند در مقدمه نوشته است : زبان پشتو حفاظت نشده است، دستور زبان و صرف و نحو ندارد، آثارى از گذشته باقى نمانده است ، اگر هم چيزى بوده در جنگها از بين رفته است و بجز چند تكه نثر و نظم پراگنده كه انهم كاملاً پشتو نيست موجود مى باشد و بس .
إقرار مى كند كه لغتنامه و صرف و نحو موجود نمىباشد!
حتماً دوستان متوجه هستند كه تا زمان تأليف اين كتاب توسط آقاى مومند هنوز پته خزانه تولد نشده و شادروان عبدالحىحبيبى ةن را تأليف نكرده است، زيرا اگر اين اثر موجود مىبود مومند حتما به آن اشاره مىنمود و افتخار مىكرد.
مومند ظهور فاشيزم افغانى را ظهور سعادتمند نهضت پشتو عنوان مىكند و ادامه مىدهد: اتحاد، عزت ملى، سعادت پشتونها، اينده پشتون، امتياز ملى ما اتحاد ملى ما مربوط و منوط به پشتو مىباشد.
او از پادشاه تشكر مىكند كه به زبان پشتو توجه خاصى مبذول داشته است و اظهار اميدوارى مىكند كه زبان پشتو تا چند سال ديگر به عنوان زبان ملى كشور تثبيت گردد.
عبدالمجيدخان زابلى آخرين قطعهاى پازل ساختار فاشيزم افغانى (پشتونيزم) را تكميل نمود. واحد پول يكى از نمادهاى ملى و هويتى هر كشور مىباشد، در اين ياداشت مختصر مشاهده مىكنيد كه چگونه و به تدريج زبان ملى و تمدنى فارسى از واحد پول افغانستان بطور كامل حذف گرديد !؟
اولین اسکناس افغانستان در سال ۱۲۹۸هجرى شمسى در دوره امان الله خان به ارزش یک روپیه کابلی به چاپ رسید. در پایین این پول به فارسی نوشته شده : (در جمع خزانههای دولت، نوت هذا به مبلغ مندرج اش منظور است).
نخستين اسكناس با واحد (افغانی) در سال ۱۳۰۴ هجرى شمسى به ارزش پنج (افغانی ) انتشار يافت، و هنوز متن به زبان فارسى بود. از سال ۱۳۰۷ هجرى شمسى بر علاوه زبان فارسى در اسكناسهاى چاپ شده زبان افغانى (پشتو) و فرانسوی هم اضافه گرديد.
نخستين بانك ملى افغانستان در سال ١٣١٣ در عصر سلطنت محمد ظاهر خان به نام (بانك ملى افغانستان) با نام رسمى به زبان فارسى تأسيس گرديد.
در سال ۱۳۱۸ هجرى شمسى بنا به پيشنهاد عبدالمجيد خان زابلى «دافغانستان بانک» تأسيس گرديد و تمام سرمايه بانك ملى افغانستان به اين بانك انتقال يافت .
بدين ترتيب عبدالمجيدخان زابلى با حذف كامل زبان فارسى از بانکنوت و تغيير نام (بانك ملى افغانستان) به (دافغانستان بانك) در تحقق روياى محمدگلخان مومند جهت تكميل فاشيزم افغانى (پشتونيزم) اخرين گام را برداشت و زبان ملى فارسى براى هميشه از بانكنوت كشور رخت سفر بر بست!؟
به اين ترتيب زبان افغانى (پشتو) هم جاى روپيه كابلى گرفت و هم بر مسند زبان تمدنى كل بلاد ايران و فلات خراسان نشست !؟
دکوراسیون نماهاى بيرونى و داخلى ساختمان افغانيزم ( پشتونيزم ) و طراحان خردمند در خدمت حاكمان فاشيزم !
روياى افغانيزم كه در مقدمهى بلند دستور زبان افغانى(پشتو) در سال 1938 توسط محمد گل خان مومند نوشته شده بود، در عصر سلطنت محمد ظاهر خان به سياست راهبردى حاكميت تبديل شد و تا كمتر از سى سال يعنى تا 1964 ساختمان هويت سياسى بر محور افغانيزم تكميل گرديد.
اكنون زمان آن رسيده بود كه براى اين ساختمان تازه تأسيس و بى نام و نشان، هويت تاريخى و شناسنامه تمدنى دست و پا نمايند.
براى انجام اين مأمول دو شخصيت دانشمند استخدام شدند تا تاريخ و فرهنگ بيافرينند و زبان افغانى (پشتو) را كه به اعتراف مولف دستور زبان و استراتيژيست ( مومند) تا سى سال پيش فاقد دستور زبان و فن نگارش بود، شناسنامه جعلى هزار ساله صادر نمايند!
به اين ترتيب عبدالحى حبيبى (پته خزانه) را نوشت و مير غلام محمد غبار (افغانستان در مسير تاريخ ) را تأليف نمود.
شادروان عبدالحى حبيبى كه خود مىدانست بايد براى اثر خودش نام بامسماى انتخاب نمايد ، با هوشيارى تمام نام اثر خود را (پته خزانه ) گذاشت كه تا امروز اصل آن پنهان است.
جالب اينجاست كه حتى يك صفحه و تصوير از كشف رسم الخط اصلى پته خزانه موجود نيست و آنچه در پته خزانه ديده مى شود، متن پشتو معاصر شادروان عبدالحى حبيبى مى باشد.
اما مرحوم مير غلام محمد غبار به اندازه استاد عبدالحى حبيبى دقت لازم را نداشته است تا براى اثرش نام با مسمايى انتخاب كند.
افغانستان در مسير تاريخ منطقاً نام غلطى است، زيرا در انتخاب اين نام فرض بر اين نهاده شده است، كه افغانستان قديم است و حوادث تاريخى كه بر آن گذشته در اين كتاب روايت مى شود. در حاليكه چنين امرى مطلقاً غلط مىباشد، زيرا هيچ سرزمينى با هويت سياسى بنام كشور افغانستان پيش از امير عبدالرحمن خان موجود نبوده است تا تاريخش را روايت نمايند.
اگر شادروان غبار مى نوشت؛ (خراسان در مسير تاريخ) و بعداً افغانستان را از سال ۱۸۸۰ اضافه مى نمود، شايد كارى بخطا نكرده بود. اما نمىتوانيم بنويسيم «افغانستان در مسير تاريخ»، زيرا چنين كشورى تقريباً معاصر تلقى مىشود و تاريخاش به بيش از يکصد و پنجاه سال نمىرسد.
استراتيژى افغانيزم با مهارت تمام عملى گرديد و كار بجاى رسيد كه در قانون اساسى ۱۹۶۴ زبان افغانى را زبان ملى اعلام كردند و دولت موظف به تقويت آن گرديد. (ماده سى و پنجمدولت موظف است پروگرام موثرى براى انكشاف و تقويه زبان ملى پشتو وضع و تطبيق كند.)
١٣٤٣ قانون اسامى دوران محمد ظاهر خان.
به اين ترتيب در مدت كمتر از نيم قرن، زبانى كه فاقد دستور زبان و لغتنامه بود به زبان مسلط و ملى تبديل شد و زبان تمدنى و منطقهيى زبان فارسى از تمام نمادهاى هويت ملى افغانستان حذف گرديد، از سرود ملى كرفته تا واحد پول و از اصطلاحات رسمى تا مناسبات ديپلماتيک!؟
حالا هم تا از زبان فارسى صحبت مىكنید ، عدهاى داد مىزنند كه «هوشدار تا وحدت ملى را نشكنيد!» كدام وحدت ملى؟
آيا فارسى يك زبان قومى است؟
زبان فارسى؛ كه روزگارى از قسطنطنيه تا آگره و از مدائين تا كاشغر بر قصرُهاى سلاطين، فاتحان بزرگ و فرمانروايان كل بلاد خُراسان و فلات ايران فرمان مىراند و سلطنت مىكرد، نه يك زبان محلى است و نه زبان قومى، بلكه زبان تمدن، فرهنگ، علم، اخلاق، هنر، كلام و فلسفه …مى باشد.
زبان فارسى نه به حكم نامش متعلق به فارس است و نه به تبع صفت اش متعلق به بدخشان (درواز)، نه بر مبناء رسميت اش مربوط به دربار مىشود و نه به حكم زبان مادرى زبان مخصوص تاجيك و فارس.
شعر زبان فارسى فقط بدايع و صنايع و استعاره و تشبيه و قريب و بعيد و عروض و وزن و رديف و قافيه نيست، كه تمام حدود و ثغورش را به خال و خط ماهرويان و سمين تنان محدود و منحصرش بدانيم! شعر زبان فارسى تنها در سپهر حماسه و غزل و قصيده خلاصه نمىشود ، بلكه تاريخ فلسفه و كلام و ادب و اخلاق و هنر است!
مثنوى اش نردبان آسمان است كه انسان را به سوى سپهرهاى ناشناخته رهنمون مىشود و از بند تحجر و تعصب منفى و جهل و خرافات آزاد مىسازد و شاهنامهاش خرد نامهى انسانيت است كه خواننده اش را از حصر و زندان و قيد و بند تفكر جاهلانه مىرهاند.
زبان فارسى؛ يعنى زبان ابن سينا و بيرونى و خوارزمى و خيام و حافظ و سعدى و رودكى و…زبان فر و فرهنگ و علم و فلسفه …متون ادب و فرهنگ زبان فارسى درب عرفان و دايرة المعارف انسانيت است كه اوج معرفت انسان را به نمايش مى گذارد و از سنايى غزنوى و عطار و خواجه عبدالله انصارى تا خرقانى و بسطامى و مولوى، عصاره فضائل ثمره تفكر اولاد بشر را به نمايش مى گذارد.
بايد بدانيم كه زبان فارسى زبان ملى و علمى بيش از يكصد قوم و خرده هويت تمام اين سرزمين هاى پهنآور از كرد و بلوچ و ازبيك و ترك زبان، افغان (پشتون) شيرازى و اصفهانی و سمرقندى و بخارايى و تاجيك و بدخشانى و پنجابى (لاهورى) و هندى (دهلى) چينى (كاشغر) مىباشد و تمام اين اقوام در غنامندى و فربه شدن اين زبان تمدن و هويت ما، نقشى بسزايى داشته اند.
تمام امپراطورىهاى خاندانى از سامانيان و غزنويان و خوارزمشاييان و سلجوقيان، تيموريان، و غوريان ، طاهريان، بابريان …تا اخرين فرمانرواى خراسان احمد شاه درانى، همگى قدر و عزت و عظمت اين زبان را مىدانسته اند و به آن خدمت كرده اند. لهذا زبان فارسى همانطوريكه يكى از عناصر اصلى هويت ، نماد تمدن و عمود خيمه اى تمام افتخارات ماست، يك زبان منطقه يى است كه متعلق به همه مى باشد و وقتى ما از زبان فارسى سخن مى گوييم از ميراث گرانقدر تمام شهروندان اين سرزمينهاى پهناور صحبت مىكنيم و فراموش نكنيم كه هرات و بلخ و غزنين و قندهار و بدخشان و كابل خود صاحبان اين زبان اند و نمى توان انچه را متعلق به ماست، به ديگران ببخشيم .
نام زبان فارسى است و درى به عنوان صفت اين زبان بكار رفته است و اما امروز ما وظيفه داريم تا توطيهاى تقسيم زبان فارسى را تحت نامهاى تاجيكى و درى و فارسى مانع شويم، زيرا زبان ما داراى يك نام و يك صفت است و تمام.
استاد بازار صابر
هرچه او از مال دنیا داشت داد
خطه بلخ و بخارا داشت داد
سنت والا و دیوان داشت داد
تخت سامان داشت داد !
دشمن دانش گدایش دانش سینا گرفت
دشمن بی سنتش دیوان مولانا گرفت
دشمن صنعت فروشش صنعت بهزاد برد
دشمن بی خانه اش در خانه او جا گرفت
در حد و سرحد شناسی جهان
سرحد تاجیک زبان تاجیک است
تا زبان دارد وطندار است او
تا زباندار است بسیار است او
با سپاس فراوان از تمام دوستان عزیز