خبر و دیدگاه

بازی های ژئوپولیتیکی یا دشنه های اخته بر گلوی مردم افغانستان

 

بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه های تروریسم

افغانستان پس از حاکمیت طالبان به زنجیره ی بی پایان بازی های ژئوپلیتیکی میان کشور های منطقه جهان بدل شده است. قدرت های منطقه ای و جهانی با سپردن قدرت به طالبان همه به نحوی خویش را دچار اشتباه ی محاسباتی غیر قابل پیش بینی تلقی می کنند. این محاسبات زمانی ناموفق از آب بیرون شد که افغانستان خلاف وعده های طالبان و انتظار های آنان به بهشت گروه‌های خطرناک تروریستی جهان بدل شد. حالا که اوضاع در افغانستان به گونه ی خطرناکی رقم خورده و این کشور به باروت تروریسم بدل شده است. کشور های منطقه و جهان با رها کردن افغانستان به چنگال اژدهای تروریسم خود را بر سر کار ناعاقبت اندیشانه ی خود نادم احساس می کنند و هر نوع بازی با حکومت طالبان را نه چندان مطمئن که پس از رخداد های تروریستی زاهدان ایران و مسکو روسیه خطرناک و حادثه آفرین تر تلقی می کنند. آنان دریافته اند که اوضاع در افغانستان به گونه ی غیر قابل پیش بینی در حال انکشاف است و حالا می خواهند با بی توجهی به شناخت ژئوپولیتیک افغانستان بازی های پیچیده و مرموز و خطرناک ژیوپولیتیکی به اهداف خود نائل آیند.

این پرسش که ژیوپولیتیک چیست، در اصل پرسشی فلسفی است؛ زیرا در مطالعات فلسفی، نخستین پرسشی که برای هر اندیشمند دست می دهد، پرسش از چیستی و ماهیت پدیده ها و مفاهیم موجود در بحث های فلسفی و علمی است. بویژه زمانی که پرسشها ناظر به ماهیت پدیدهها باشد و ذهن را درگیر فعالیت های معرفت شناختی نماید. واژه ژیوپلیتیک امروزه در حوزه های مطالعاتی گوناگون، کاربرد فراوانی دارد و برای تحلیل و تبیین رویدادهای سیاسی و جغرافیایی در سطح های مختلف به کار گرفته میشود. متأسفانه بررغم کاربرد گسترده این واژه، به دلیل غلبه ی رویکرد کارکردگرایانه در مطالعات جغرافیای سیاسی، بُعد نظری و مفهومی ژیوپولیتیک مورد غفلت واقع شده و چندان مورد توجه صاحبنظران قرار نگرفته است. از این رو شماری با آن با رویکرد ریالیستی و از موضع عقلانیت انتقادی و در قالب توصیفی و تحلیلهای منطقی و معرفت شناختی، به آن پرداخته و آن را جزو علوم تجربی اعتباری دانسته اند.

حالا که بحث بر سر ژیوپولیتیک است، بی‌رابطه نخواهد بود تا پیش از آنکه وارد بحث ژیوپولیتیک افغانستان شویم؛ اندکی واژه ی ژئوپولیتیک از لحاظ معنایی و زمانی مورد بحث قرار دهیم.  ژیوپولیتیک اصطلاحی پیچیده و از نظر مفهومی یک اصطلاح بسیار پیچیده، پرکاربرد و درعین‌ حال مناقشه برانگیز است. این واژه از دو کلمه ی یونانی گایا و پولیس ( فن اداره ی شهر) گرفته شده و معنای (دولت – شهر )را می دهد. هرچند پس از قرون‌وسطی و آغاز عصر روشنگری، اندیشمندانی نظیر امانوئل کانت و نیکولای ماکیاولی نخستین بحث های فلسفی را در زمینه ی حکمرانی و جغرافیا مطرح کردند؛ اما واژه ی ژیوپولیتیک به معنای جغرافیای سیاسی برای نخستین‌ بار بوسیله ی فردریک راتزل آلمانی مطرح شد و مهد گسترش این شاخه علمی نیز همان کشور بود. راتزل با ارایه ی نظریه ی معروف خود تحت عنوان دولت ارگانیسم سیاست را با موقعیت و فضای جغرافیایی پیوند داد که بعدها اساس تفکرات هاوس هوفر آلمانی جغرافیادان سیاسی و ژیوپولیتیسین برجسته ی آلمانی و رودلف کی الن سویدنی و بسیاری از اندیشمندان سیاسی و جغرافیادانان را تشکیل داد. در مجموع دانش جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک از بدو تولد تاکنون در قالب چند مرحله قابل تأمل و بررسی است.

ژیوپولتیک در سال ۱۸۹۹ میلادی توسط رودولف کیلن محقق و سیاستمدار سویدنی به‌ صورت رسمی معرفی شد. پس از آن این واژه ضمن اینکه دچار فراز و نشیب گردید، از نظر مفهومی نیز دچار تحول شد و تا حالا نتوانسته است، از شفافیت و ثبات نسبی برخوردار باشد. در تعریف هایی که تاکنون از آن به عمل آمده بر دانش مطالعه رابطه یکسویه و جبری تاثیر عوامل جغرافیایی بر سیاست تاکید شده است. هر چند تعریف های دیگری در پیوند به رابطه دو طرفه بین آنها و نیز تحلیل فضای مناسبات و ساختار قدرت و رقابت جهانی نیز بر آن ارایه شده است؛ اما هیچ یک از این تعریف ها جامع نبوده و هر کدام بخشی از موضوع را مورد توجه قرار داده اند. در جدید ترین تعریف از واژه ی جیوپولیتیک ارتباط متقابل سه عنصر جغرافیا، قدرت و سیاست ارایه شده است که نسبت به تعریف های دیگر از جامعیت بیشتری برخوردار است. رابطه قدرت، سیاست و جغرافیا با ژئوپولیتیک رابطه متقابل و هم‌زمان این سه عنصر همان گونه که سبب پیدایش یک  موضوع ژئوپولیتیک  می گردد؛ تعیین کننده روندها در محیط ها، سرزمین ها و دوره های زمانی  مختلف نیز است. از سویی هم هر یک از این  سه عنصر  طیف متنوعی از موضوع های جانبی مانند؛  سیاست اقتصادی، نظامی، امنیتی، فرهنگی و سیاسی؛ قدرت اقتصادی، نظامی، دیپلماسی، فرهنگی، سخت، نرم، فناورانه؛ و جغرافیای جمعیت، منابع، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و… را در بر میگیرد.

به بیان  دیگر ژئوپولیتیک یک  مفهوم پیچیده برای ساده سازی  اموری  پیچیده تر که هر  روز در پیرامون انسان  معاصر رخ میدهد. این رخدادها اموری  نظیر روابط  بین الملل، رقابت های  منطقه ای، همکاری های منطقه ای، رقابت های ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک، روندهای جاری، و… شامل می شود که باعث می گردد  دامنه پوشش تحلیلی  ژئوپولیتیک به‌قدری گسترش  یابد که بتواند برای بسیاری از امور یک تحلیل قابل‌توجه ارایه دهد. در این صورت به علمی بدل می شود که در آن شکل تطبیق عناصر اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، ستراتیژیک و جغرافیایی یک دولت در تعیین  و تطبیق نمودن سیاست خارجی دولت نامبرده مطالعه و هم تاثیر شرایط و عناصر جغرافیایی در تعیین نمودن سلوک و سیاست دولت ها در آن تحقق می یابد. در تعریفی دیگر ژیو پولیتیک  « مطالعه اثر گذاری عوامل جغرافیائی در تصمیم گیری های سیاسی صاحبان قدرت » دانسته شده است. تحلیل های ژیوپولیتیک بیشتر شامل دودسته از مباحث می گردند که نخستین ها برای پرسش ها و مسایل جاری یک پاسخ قابل‌قبول ارایه می دهند، و دومی ها هم با بررسی این موضوع ها و پرسش های جاری به طراحی پرسش های جدید و جامعی می پردازند که ادراک آن ها می تواند در فرایندهای تصمیم سازی بخش های دولتی و خصوصی تاثیرگذار باشد.

احیای مفهوم ژیوپولیتیک:

واژه ی ژئوپولیتیک در پایان دهه ی ۱۹۷۰ از لحاظ کاربردی بصورت گسترده وارد ادبیات سیاسی شد. این زمانی بود که سه نفر از کارگزاران سیاسی ایالات متحده آمریکا به نام رابرت مک نامارا (وزیر دفاع سابق و جمهوری خواه)، هنری کیسینجر (وزیر خارجه جمهوری‌خواه) و زبیبگینو برژیسنکی (مشاور امنیت ملی دموکرات) در مناسبت های گوناگون بر روی رقابت های ژئوپولیتیک و کارکرد ژیوپلیتیک تأکید نمودند.

هنری کیسینجر یکی از نام‌های مشهور تاریخ معاصر در عرصه نظریه‌پردازی ژئوپلیتیک و استراتژیک است. در واقع نام پرآوازه او در میان دوستان و دشمنانش به قدری گسترده است که حتی مخالفان و معاندانش نیز در گستره بین‌المللی، تشبیه به وی را برای خود نوعی اعتبار و برند تلقی می‌کنند. هرچند کیسینجر از اجزای امپراتوری سرمایه‌داری برای تسلط بر جهان بود، اما به هر حال اگر این منطق و گزاره درست هم باشد، نمی‌توان عمل حرفه‌ای و عالمانه او و جایگاه ویژه‌اش در روابط بین‌الملل را رد کرد. به‌این‌ترتیب، یک‌بار دیگر در پایان دهه ۱۹۷۰ میلادی و این بار به یاری رهبران سیاسی آمریکا مفهوم ژیوپولیتیک به‌صورت گسترده ای وارد  ادبیات رسانه ای و حکمرانی شد و به دنبال آن اندیشمندان آکادمیک نیز وارد تحلیل و ارزیابی این  مفهوم گردیدند.

هرچند در باور عمومی از هنری کیسینجر به‌عنوان احیای کننده مفهوم ژئوپلیتیک یاد می شود، اما باید به یاد داشت که این  مفهوم نمرده بود که احیا شود. البته این  امر به معنای حذف واقعی مفهوم  ژیوپولیتیک در دوران پس از جنگ سرد  نبود، بلکه در آن دوران این  مفهوم به‌صورت عینی و زیر عنوان های دیگری و بدون اشاره مستقیم به حیات خود ادامه می داد. در آن  دوران ریچارد هارتشورن استاد جغرافیا و کنت والتز استاد روابط بین الملل درآثار خود به‌روشنی نقش عوامل ژئوپلیتیک را در موضع کشور و روابط  بین الملل مورد  بررسی قرار دادند. به لحاظ تاریخی، ریچارد هارتشورن (١٩٩٢-١٨٩٩م ) معروفترین جغرافیادان سیاسی ایالات متحده امریکا است و در جهان پس از فردریش راتزل ، پرآوزه ترین است.

هرچند تا کنون دانشمندان در مورد اینکه آیا ژئوپولیتیک یک مفهوم، گفتمان، رویکرد یا علم است؛ نظر واحد ندارند؛ اما همه بدین باور اند که می توان آن را به‌عنوان یک بستر یا فرصت برای تحلیل ریشه ای رخدادها و عوامل تأثیرگذار محیطی درک کرد. ژئوپولیتیک با توجه به ارایه ی تحلیل های درست و یا طراحی پرسش های منطقی مسیر روشن و امنی را برای زمانداران و شهروندان فراهم  می کند تا با آگاهی از تجربه های جهان معاصر، به این فرصت ارزشمند دست پیدا کرده و درک درستی از واقعیت های دنیای کنونی به دست بیاورند.

ژیوپولیتیک افغانستان:

بحث بر سر افغانستان یعنی بحث بر سر سرزمین تاریخی ایکه دیروز به نام آریانا وخراسان یاد شده واز قرن نزده به بعد بنام افغانستان یاد میگردد. مورخان وجغرافیه دانان مشهورجهان ازجمله اراتستن ۱۹۲ قبل ازمیلاد، استرابون قرن سوم قبل ازمیلاد هیرودت قرن پنجم قبل ازمیلاد وبارتولد مستشرق روسی (۱۹۳۰-۱۹۶۹ ) درآثارخویش نام آریا نا را به کا ربرده اند این قلمرو و حوالی آن در وقایع  وجریانات تاریخی ، حوادث سیاسی، مدنی وفرهنگی باهم وجه مشترک داشته ودر تحت عوامل ووجوههای یکسان تاریخی دارای اوضاع مشابه بوده اند. آریانای کهن ساحه جغرافیای را شامل بود که قسمت شرقی فلات ایران از دریای سند تا اخر خراسان (دامغان) از طرف شرق و از طرف غرب و در شمال آن وادیهای دریای آمو تا سمرقند ودامنه های کوهسار پامیر و در جنوب به بحیره عرب منتهی میگردد. استرابــون مورخ یونانی حدود شرقی آنرا رود اندوس از محل گلگت تا بحر، سرحد جنوبی اقیانوس یعنی بحر هند، در قسمت شمال سلسله پاروپامیزاس ویک سلسله کوهستانی که از شمال هند تا بحیره خزر امتداد داشت ودرین قسمت علاوه میکند که بعضی علاقه های فارس، مدیا، بکتریا وسغدیان (بخارا) را نیز در بر میگرفت. اپولودورس هم این جمله راتایید نموده مینویسد که بکتریانه (بلخ) قسمت عمده اریانا به شمار میرفت. پس به این صورت سرحد شمالی آریانا را سردریا یا سیحون تعیین میکرد.

افغانستان کنونی از نظر شرایط زیست محیطی با سایر کشور های جهان متفاوت است. این کشور از لحاظ موقعیت جغرافیایی بحیث معبر اتصالی میان آسیای مرکزی و آسیای جنوبی است و از همین رو حیثیت چهارسوق آسیا را دارد. افغانستان با داشتن ذخایر بزرگ معادن و منابع آبی، در جیوپولیتیک منطقه از جایگاه خاص و دورنمای استراتژیک برخوردار است. از سویی هم افغانستان با قرار گرفتن در قلب قاره بزرگ آسیا سبب شده که از هیچ سمتی به دریا دسترسی نداشته باشد و نزدیکترین راههای دسترسی به دریا برای این کشور از طریق کشورهای ایران و پاکستان ممکن می‌باشد. از طریق این دو کشور افغانستان می‌تواند به دریای عمان و اقیانوس هند راه یافته و ارتباطات دریائی بهره مند گردد. با تاسف که پاکستان و ایران بجای استفاده از این فرصت های خوب، برعکس برای رسیدن به منافع انحصار گرایانه در پی حادثه آفرینی در افغانستان بوده اند. افزون بر این کشور افغانستان از طریق دالان واخان و خاک کشور چین امکان دسترسی به اقیانوس آرام و شرق آسیا را دارد؛ اما فاصله بسیار زیاد افغانستان تا شرق چین نتوانسته از اهمیت مسیر پاکستان و ایران چیزی کم کند‌.

در همین حال همسایگان شمالی افغانستان همه محاط به خشکه اند و کشور افغانستان مکمل ژیواستراتژیک این کشورها برای دسترسی به آبهای جنوب از طریق همان مسیر ایران و پاکستان می‌باشد. این موضوع هم به اهمیت ژئوپولیتیک افغانستان افزوده و این کشور را به محور کشمکش های کشور های منطقه و جهان بدل کرده است. هرچند افغانستان از داشتن راه ی آبی محروم است؛ اما موقعیت جغرافیائی آن سبب شده تا این کشور از یک موقعیت استراتژیک مناسبی برخوردار باشد و علت پیدایش کشوری به اسم افغانستان هم ناشی از همین موقعیت می‌باشد. افغانستان با توجه به اهمیت ژئوپولیتیک خود همیشه معبر مهاجمان تاریخ بوده و هر از گاهی در معرض هجوم قدرت های منطقه و جهان قرار داشته است. افغانستان در نتیجه ی بازی بزرگ قرن نوزدهم و توافق میان  بریتانیا و روسیه ی پطر کبیر، بحیث کشوری حائل قبول و زندانی با نام افغانستان از آن ساخته شد و کلی آن را بدست امیر آهنین عبدالرحمان خان سپردند تا یک منطقه حائل بین مرزهای استعماری هند که تحت استعمار انگلستان بود، با آسیای مرکزی که در تصرف روسیه قرار داشت فاصله و جدایی بیندازد. تنگه واخان نیز به همین منظور به خاک کشور افغانستان وصل گردید.

از همین رو بوده که هیچ گاهی به افغانستان به عنوان یک ساختار ژیوپولیتیکی مستقل نگاه نشده است. امریکایی‌ها افغانستان را ذیل زیر مجموعۀ «افپاک» یعنی افغانستان-پاکستان جزو منطقه ریملند می‌شمارند. یعنی دنبالۀ پاکستان به سوی آسیای میانه. در زمان شاه، افغانستان را حاشیۀ ایران می‌پنداشتند، اما در هر دو حالت تفاوتی ندارد. در نگاه انگلیسی‌ها، افغانستان همیشه دنبالۀ نیم‌قارۀ هند بوده است. روس‌ها هم هیچ‌گاهی افغانستان را همچون یک ساختار حیوپولیتیکی مستقل بررسی نکرده اند. دستِ‌کم شمال افغانستان را ادامۀ طبیعی آسیای میانه و بالاتر از آن، آسیای مرکزی می‌شمارند. در یک سخن، افغانستان از دید جیوپولیتیک، یک ساختار ناقص‌الخلقه به شمار می‌رود و یگانه کشور جهان است که به گونۀ نهایی، تکلیف ژیوپولیتیک آن روشن نمی‌باشد. یعنی نه جزو کشورهای ریم‌لند به شمار می‌رود و نه جزو هارتلند و نه هم آیلند. حال دشوار ترین پرسش این است که چگونه می‌توان از این منگنۀ ژیوپولیتیک رهایی یافت.

افغانستان نقطه ی وصل قدرت های اقتصادی نوظهور:

حالا که افغانستان به نقطه‌ی وصل چندین قدرت اقتصاد نوظهور بدل شده، به اهمیت آن افزوده شده است. با تاسف که جنگ های طولانی و مداخله های خارجی و رقابت های منفی کشور های همسایه تا کنون به افغانستان مجال نداده تا در نقش راه ابریشم دوباره نقش خود را بازی نماید. مداخله ها و جنگ ها سبب شد که افغانستان حق استفاده از اهمیت جیو ایکونومیک خود را از دست بدهد. این در حالی است که کشورهای آسیا ی میانه میخواهند از طریق افغانستان با اسیای جنوبی وصل ګردد، از طرف دیګر هندوستان میخواهد با تجهیز هرچه بیشتر بندر جدیدالتاسیس چابهار روابط تجاری اش را با منطقه و ګذشته از آن با اسیای مرکزی و حتا اروپا از راه خشکه پیوند دهد. چین درین اواخر  پروژه بزرګ یک راه یک کمربند و جاده ابریشم را در سر دارد، آنچه مایه تشویش امریکا واقع ګردیده است. چنانچه  اُستان سنکیانگ چین، حدود ۹۶ کیلومتر سرحد مشترک با واخان بدخشان دارد و بخشی از راه ابریشم تاریخی از این مسیر میگذرد. چین در حاشیه‌ی پروژه‌ی بزرگ (یک کمربند یک جاده)، علاقه‌مند وصل شدن به خاور میانه از طریق افغانستان است وکوریدور بزرګ اقتصادی چین پاکستان (CPEC) را درسر میپرروراند و آن را آغاز نیز نموده است. ایران نیزمیخواهد شریک فعال تجارتی درمنطقه ګردد وتمایل دارد به کشورهای آسیای میانه به خصوص اوزبیکستان و تاجیکستان از طریق افغانستان راه پیدا کند.  از جانب دیگر، کشورهای آسیای میانه با منابع غنی انرژی (برق، نفت و گاز)، در تلاش اند منابع خویش را به جنوب آسیا؛ بهخصوص کشورهای پاکستان و هند انتقال دهند. پروژه‌های «کاسا یک‌هزار» و «تاپی»، مثال‌های عملی از این تلاشها اند. از سوی دیگر، کشورهای جنوب آسیا علاقمند عرضه‌ی کالاهای خویش در بازارهای آسیای میانه اند. در این میان افغانستان کوتاه‌ترین مسیر برای ترانزیت و اتصال این  حوزه ها محسوب میشود. سازمانهای منطقه ای شانگهای، سارک، ایکو و اسیان نیز اهمیت افغانستان را دریافته اند. هرچند موضوع های یاد شده اهمیت جیوایکونومیک افغانستان را آشکارا می کند؛ اما در عین زمان بیان کننده ی اهمیت ژیوپولیتیک افغانستان است. با تاسف افغانستان تا هنوز به دلایل گوناگون مداخله های خارجی ها و ادامه ی جنگ ها و ناامنی ها در این کشور از ظرفیت‌های خود استفاده نکرده است. افغانستان با داشتن جغرافیای مستعد، مناسب و موقعیت ستراتیژیک خود، در طول تاریخ مورد توجه ی قدرت های بزرگ منطقه ای و جهانی قرار داشته و دارد.

افغانستان پس از تهاجم شوروی پیشین حیثیت حائل بودن خود را از دست داد و به مرکز درگیری ها و بازی های ژیوپولیتیک میان کشور های منطقه و جهان بدل شده است. شوروی با پذیرش شکست با خروج خود از افغانستان خواست از باطلاق این کشور رهایی یابد؛ اما مداخله ی کشور های غربی دوباره پای مداخله ی روسیه ( وارث شوروی پیشین) را به میدان افغانستان کشاند. هرچند رخداد یازدهم سپتامبر یک ایتلاف موقت و شکننده را میان قدرت های غربی و شرقی بوجود آورد و همه شتاب زده برضد تروریسم با یکدیگر بسیج شدند؛ اما حضور نیرو های خارجی در افغانستان و رقابت های اقتصادی میان امریکا و چین و رقابت های تسلیحاتی میان امریکا و روسیه دوباره پای رقابت کشور ها را در میدان جنگ افغانستان کشاند. روسیه و چین در کنار ایران و پاکستان از گروه ی طالبان برضد نیرو های خارجی در افغانستان حمایت کردند. گزارش های زیادی به نشر رسیده که ایران و چین به مثابه ی بازو های راست و چپ ارتش پاکستان اسلحه و مواد انفجاری را به از طریق پاکستان برای طالبان فراهم می کردند.

پس از خروج نیرو های خارجی:

اکنون با خروج نیرو های خارجی از افغانستان و حاکمیت طالبان پیچیده ترین بازی های ژیوپولیتیک در این کشور ادامه داشته و جغرافیای سیاسی افغانستان وارد فصل جدیدی از زنجیره ی بازی های ناپایان ژیوپولیتیک شده است.
در حالیکه افغانستان به پناه گاه ی بیش از بیست گروه ی خطرناک تروریستی بدل شده و همه ی این گروه‌ها با توجه به قول و قرار های اعتقادی تحت حمایت حکومت طالبان قرار دارند و افغانستان با حضور آنان به آتشی در زیر خاکستر بدل شده است؛ اما کشور های منطقه و جهان بی خیال به این موضوع هر روز خوان تعامل با طالبان را بیشتر می گسترد و به آنان صفایی می دهند و در صدد حذف طالبان از فهرست گروه های تروریستی اند.

تلاش های روسیه:

با تاسف که روسیه در این زمینه پیش قدم شده است. چنانکه وزارت امور خارجه روسیه اعلام کرده که در حال بررسی موضوع حذف طالبان از فهرست سازمان‌های تروریستی است. روسیه این تصمیم را پس از حمله ی داعش به مسکو اتخاذ کرده است. گروهی که از افغانستان زیر سلطه طالبان و یا هم پاکستان رهبری می‌شود. به باور مسکو، مدیریت اصلی حمله در دست سازمان‌های استخباراتی غرب و اوکراین بوده است نه داعش. روسیه با بیرون کردن طالبان از فهرست گروه های تروریستی می خواهد، از آنان برای مبارزه با تروریسم سود جوید. توقع غیر ممکنی که جز اهداف استخباراتی برنامه ی دیگری را بر نمی تابد.
این در حالی است که قدرت‌های بزرگ سیاست‌های خارجی‌شان را برمبنای رقابت ژیوپولیتیک شکل می‌ دهند و در این رویکرد بهره‌برداری از تروریسم علیه دشمنان استراتژیک‌ یک عمل غیراخلاقی است. روسیه با یک اشتباه ی استراتیژیک تصور می کند که گروه طالبان متحد قابل اعتمادتر نسبت به غرب در مبارزه با داعش است. روسیه می خواهد، تحربه ی گذشته ی غرب را در مقابله با شوروی پیشین با استفاده از گروه‌های تندرو اسلامی برضد غرب تکرار کند. شگفت آور این است که غرب عین خواست را از طالبان و سایر گروه‌های تروریستی در افغانستان دارند و آرزو دارند تا با استفاده از ابزار تروریسم بر چین و روسیه غلبه حاصل کند. این در حالی است که با گسترش فعالیت گروه‌های اسلام‌گرا بازی تروریسم جدی‌تر، پیچیده‌تر و خطرناک‌تر از گذشته می‌شود. در نتیجه بازی با تروریسم به کابوسی می انجامد که پی آمد خطرناک آن تبدیل تروریسم د‌فاکتو و غیررسمی به تروریسم رسمی و «مشروع» است. به زودی نه تنها روسیه؛ بلکه جهان مزه ی تعامل با تروریسم طالبانی را خواهند چشید.

پیچیده گی بازی با تروریستی:

بازی های ژیوپولیتیک کنونی در افغانستان به مراتب پیچیده تر و دشوارتر از دوره های گذشته است؛ زیرا این بار جهان می خواهد از راه ی تعامل با حکومتی کنار بیاید که نه تنها مشروعیت ملی و بین المللی ندارد؛ بلکه حامی و میزبان بیش از بیست گروه ی خطرناک تروریستی است و در عین زمان خود را وامدار امریکا و از سویی هم وامدار پاکستان، روسیه، چین و ایران می داند. به این ترتیب خود را در برابر هر یک حساب‌ده می داند. امریکا با سپردن قدرت و کمک های هفته وار چهل میلیون دالری به آنان بیش از هر کشوری خواهان امتیاز گیری از آنان است و از سویی هم طالبان نمی توانند، خواست های روسیه، چین، ایران وحتا هند را دست کم بگیرند. این در حالی است که دو طرف از چند و چون روابط یکدیگر با طالبان آگاهی دارند و طالبان هم از رقابت ها و دشمنی های تنگاتنگ دو طرف آگاهی دارند؛ شاید دست تنگی های دو طرف چراغ سبزی به طالبان باشد که از آن استفاده ی اعظمی می نمایند. طالبان با در اختیار قرار دادن منابع زیر زمینی افغانستان چون، نفت و گاز شبرغان، زمرد پنجشیر، مس عینک، لیتیوم غزنی و آهن حاجیگک بامیان راه ی معامله با چینایی ها را طولانی باز کرده اند؛ البته بامیان دارای اهمیت چندین بعدی تاریخی، آبداتی، دینی و دارای منابع انسانی و ظرفیت کاری است. از همین رو است که چینایی ها به بامیان متمرکز شده اند. طالبان به همین گونه با حمایت از تی تی پی و تحویلی پول های هند برای آنان دهلی و با پر کردن صفوف فاطمیون در جنگ های شرق میانه آخوند های ایرانی ها را خوش نگهداشته اند. در سوی دیگر با دادن پایگاه ها به امریکا در ولایت های افغانستان به حساب حاتم بخشی های امریکا پرداخته اند.

در این میان آنچه شگفت آور است، اینکه امریکا در افغانستان روی برنامه های استخباراتی تمرکز کرده و اما روسیه و ایران با شریک ساختن ترکیه بیشتر روی پروژه های اقتصادی تمرکز کرده اند. چنانکه کمپنی های روسیه و ایران بخاطر خط آهن وارد هرات شده و یک شرکت ترکی را نیز شریک ساخته اند. هرچند این برنامه ها هنوز تحقق عملی پیدا نکرده است. حال این پرسش مطرح می شود که طالبان بازیگر اصلی اند و تا چه زمانی قادر به ادامه و پیشبرد این بازی خواهند بود یا اینکه در پشت این بازی دستانی فراتر از روابط رسمی و غیر رسمی و علایق سیاسی قرار دارد که کشتی حکومت افتاده در توفان حوادث طالبان را یدک می کشند. ممکن یکی از این مرکز ها قطر، یکی حتا در راولپندی اسلام آباد و حتا مسکو و پیکنگ باشد و قندهار چتری بیش برای اجرای برنامه های نهایت مرموز و پیچیده ی استخباراتی نباشد. در این میان آنچه شگفت انگیز است، اینکه روسیه قصد دارد تا گروه ی طالبان را از فهرست گروه‌های تروریستی بیرون کند. این حرکت روسیه بویژه پس از رخداد حمله ی انتحاری در مسکو بوسیله ی داعش خراسان برای همگان شگفت انگیز است. این حرکت روسیه در برابر طالبان معنای یک گام به عقب و دو گام به پیش را دارد و یا اینکه روسیه خواسته تا در برابر رقبای خود دست به مانور بزند. هرچه باشد، این حرکت روسیه نشانگر این است که اوضاع در منطقه از حساسیت بیشتری برخوردار و بازی های ژیوپولیتیکی وارد مرحله ی تازه می شود.

هرچه باشد، در حکومت آشفته بازار طالبان هر پیش آمدی ممکن و وقوع هر بازی استخباراتی ناممکن نیست. ژیوپولیتیک افغانستان در تحت حاکمیت طالبان به جغرافیای سیاسی نهایت پیچیده بدل شده است؛ اما بعید به نظر می رسد که طالبان آن را به‌عنوان یک بستر یا فرصت برای تحلیل ریشه ای رخدادها و عوامل تأثیرگذار محیطی درک کنند. این به معنای آن نیست که همه چیز گل و گلزار است؛ بلکه خاموشی قبل از توفانی در میان گروه ی طالبان نیز وجود دارد که ناشی از اختلاف میان جناح های غلزایی و درانی و پکتیایی و قندهاری و هلمندی طالبان است و این گروه را به چندین جناح حقانی ها و قندهاری ها هلمند ها بدل کرده است. ایران می خواهد با استفاده از گرایش ضد آمریکایی جناح ملاهبت الله سود ببرد و پاکستان هم بخاطر رهایی از منگنه ی تی تی پی در صدد تشکیل نیرو هایی از اقوام دیگر است تا در رکاب حقانی به هدف خود برسد.

این در حالی است که ژئوپولیتیک با توجه به ارایه ی تحلیل های درست و یا طراحی پرسش های منطقی مسیر روشن و امنی را برای زمانداران و شهروندان فراهم  می کند تا با آگاهی از تجربه های جهان معاصر، به این فرصت ارزشمند دست پیدا کرده و درک درستی از واقعیت های دنیای کنونی به دست بیاورند. افغانستان با داشتن کو های مغرور و سر به فلک کشیده و دامنه های تند و دره های طولانی و رود های خروشان و وادی های سبز و شاداب و مهم تر از همه منابع سرشار قیمتی زیر زمینی مانند مس، آهن، لیتیوم، زمرد و … در ضمن نقطه ی اتصال جنوب آسیا به آسیای میانه از طریق راه ی ابریشم قدیم و در عین زمان نقطه ی اتصال قدرت های اقتصاد نوظهور مانند چین، هند، ترکیه و روسیه نه تنها تجزیه ناپذیر که الحاق پذیر هم نیست. این ویژه گی های جیوپولیتیکی چنان این سرزمین را بهم بسته نگهداشته که حیثیت قلب آسیا را پیدا کرده است. امنیت و رفاه ی آسیا در قلب تپنده ی آن کلید می خورد. از همین رو شعار های تجزیه طلبانه ی شمال و جنوب و شعار های دیوانه وار و خیالاتی لر و بر خواهان شماری قوم گرای متعصب پشتون هم معنایی ندارد. این بیچاره ها نمی دانند که در آنسوی دیورند کم ترین تمایلی برای وصل شدن به افغانستان وجود ندارد و حتا غفار خان با وجود اصرار نهرو و گاندی نخواست پشتونستان به افغانستان وصل شود. پس با توجه به ساختار ژیوپولیتیک منطقه و کشور های منطقه نه قدرت های جهانی و نه هم منطقه ای خواهان تجزیه ی افغانستان یا وصل آنسوی دیورند است؛ زیرا شکستن و باز شدن این زنجیر، زنجیره ای از تجزیه طلبی را در منطقه زیر عنوان کردستان و بلوچستان و پشتونستان مستقل بوجود می آورد که ساختار های ژئوپلیتیک کنونی کشور های منطقه را به خطر جدی رو برو می سازد. این داشته ها برایش به چالشی بدل شده است که هر از گاهی در معرض تهاجم قدرت های غربی و شرقی قرار گرفته است، فرصتی هم بوده که با تاسف هیچ گاهی مجال نیافته تا از فرصت های سرشار خداداد خود به سود پیشرفت و رفاه امنیت وبالاخره رسیدن به یک حکومت پایدار استفاده کند و برعکس درگیر بحران های گوناگون داخلی و خارجی بوده است.

حال پرسش این است که با این حال بازی های زنجیره ای و چندین لایه و مرموز ژیوپولیتیکی در افغانستان به کجا خواهد انجامید. امروز یا فردا شاهد در دست داشتن برگ برنده ی چه کشوری؛ امریکا و یا روسیه، چین و ایران خواهیم بود یا اینکه همه بازنده خواهند بود و با وارد شدن یک ضربه ی خطرناک تر از رخداد سپتامبر، برنده ی بازی طالبان و جهان وحشت زده تماشاچی خواهند ماند. قدرت های منطقه ای و جهانی باید بدانند که بازی با تروریسم، بویژه با تروریسم طالبانی خطرناک تر از هر بازی و حتا دشوارتر از بازی با دم اژدها است؛ زیرا گروه هایی مانند، داعش، القاعده، انصارالله، تی تی پی و … همه سر به بالین طالبان به فعالیت های تروریستی خود ادامه می دهند. در قاموس بازی های تروریستی نه تنها برد برد معنایی ندارد؛ بلکه سرانجام هر بازی تروریستی به باخت باخت می انجامد؛ زیرا در این بازی گروه‌های تروریستی فربه تر و خون آشام تر و فعالیت های آنان گسترده تر و پیچیده تر می شوند. حتا خطر آن میرود که تروریسم با استفاده از بازی های ژیوپولیتیکی چنان چاغ شود که فرصت های کنونی از میان برود. در نتیجه جهان چنان در منگنه ی تروریسم فرو رود که کنترل آن از دست جهانیان به کلی بیرون گردد. قدرت های جهان باید بداند که وضعیت کنونی افغانستان نه برای مردم این کشور و نه برای ملت های آزاده جهان قابل پذیرش است. از نظر مردم افغانشتان تعامل با طالبان هر نوع اولویت شمردن تشکیل حکومت فراگیر و حفظ حقوق زنان و اقلیت ها را در این کشور زیر پرسش برده و این رویکرد کشور ها در رابطه به طالبان تیغ زهر آلوده را ماند که بر گلو های مردم افغانستان سنگینی می کند. از سویی هم افغانستانی منزوی و متروک  پناه گاه ی خطرناک ترین گروهی تروریستی و مرکز تباه کاری ها و قاچاق مواد مخدر، تحت اداره ی ملا های نافهم و بی سواد بدتر از زندان های هتلر بوده و برای هیچ کسی پذیرفتنی نیست. 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا