خبر و دیدگاه

یاد داشتهائی از قرنطین /برگی از تاریخ

خاندان طلایی (اهل یحیی) چه گونه به کابل امدند ؟
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
امیر عبدالرحمن جرأت نداشت دوستی اش را با انگلیس ها عیان سازد. او بعدها نوشت« دوستی ام را نمی توانستم علناً نشان دهم، چون ملتم نا آگاه ومتعصب بودند. اگر تمایلی نسبت به انگلیس ها نشان میدادم، ملت بنام همدستی با اجانب، مرا اجنبی می خواند.» (-بازی بزرگ ص۴۳۲)
*********
درزمان حکمروایی امیردوست محمد درکابل، برادرانش در پشاور وقندهار حکومت های جداگانه داشتند که بنام برادرهای قندهاری وپشاوری در تاریخ یاد شده اند.سلطان محمد(طلایی)، حاکم انطرف خیبر، برادرامیردوست محمد با خانواده وفامیل خود، پس ازتسلیمی و فروختن منطقه، به رنجیت سنگهـ، تحت نظر انگلیسها در دیره دون هندوستان زندگی میکردند، درسال۱۳۱۷هـ -۱۸۹۹م ، به مشورهٔ انگلیسها، سردار یحیی پسر سلطان محمد طلایی وفرزندانش محمدآصف ومحمد یوسف پدرمحمدهاشم – محمدنادر- محمد عزیز- شاه محمود و شاه ولی، یک« جلد قران رابا عهدنامهٔ اطاعت وترک عداوت وخیانت نسبت به دولت افغانستان» برای امیر عبدالرحمن پس ازیک مقدمه چاپلوسانه، وپرابلم های خانوادگی[ امیرمحمد یعقوب داماد سلطان محمد بود]، که چگونه مناسباتش با شیرعلی خان و امیر محمد یعقوب خان پیوند و رشته های خانوادگی خراب شد و معاشاتش هم لا اجرا مانده بوده ، گویا مجبور شدند که به دیره دون هندوستان «تحت نظر انگلیسها » بروند. پس از معاهدهٔ گندمک امیر محمد یعقوب هم به دیره دون تحت نظر انگلیسها قرار گرفت ، در ادامه می نویسد :«…پس از رسیدن به دیره دون، همراه مایان بنای دشمنی وهم چشمی را گذاشت. ودرمابین دشمنی ونقاضت به حدی ترقی کرد که ازمرگ وشادی وسلام وعلیک، ده سال می شود که قطعی خلاص شدیم…، ونیز سوگند بخداوند داریم، ازوقتیکه به دیره دون آمدیم، به دعا گویی سرکاروالا مشغول هستیم … مملکت افغانستان ازاقبال شهریار والا، ازجملهٔ دولتهای اعلی شمار میشود وهم الطافهای خسروانه درحق تمام رعایا واقوام ومردم محمدزایی، خصوصاً اولادهٔ قبله گاه مایان به حدی است که به تحریر نمی آید… ، چون آن حضرت شهریاری، برادرم محمد اسماعیل خان را به منصب سفارت [ هندوستان] مقررفرمودند برای مایان ذریعه پیداشد که جسارت نموده، عرض احوال خودرا به حضور لامع النور بکنیم … مایان را ازجملهٔ خدمتگاران و فدویان دولت خداداد شمرده افتخار بخشند تا زیاده کوری چشم دشمنان شود.
ودیگر تمنای دل مایان اینست که ازاولادهای مایان هرکدام لیاقت خدمت شهریاری را حاصل کنند، اورا به غلامی و جان نثاری قبول فرمایند… واین فدویان خدا را حاضر وناظر دانسته، عهد واثق مینماییم که به صدق دل دوستان وخیرخواهان سرکاروالا را دوست خود ودشمنان سرکار را دشمن خود میدانیم … وبه صداقت حرف خود برکلام شریف اقرار نوشته ومهر کرده، معرفت سفیر دولت خداداد، ارسال حضور نمودیم. »
این عریضه وقرانی که عهدنامه دران نوشته شده بود با مهر وامضا، ضمیمهٔ عریضهٔ محمد اسماعیل برادریحیی خان، سفیر برحال دولت، برای امیر عبدالرحمن رسید که در مورد شان نظر نیک خودرا ابراز نموده نوشت:«… باقی درباب اولاد ها ونواسه های شما، خانهٔ من خانهٔ خود شماهاست، ان شاء الله که ازشما کرده صد درجه من به چشم دوستی واز خودی طرف شان خواهم دید… .»
درسال ۱۳۱۸هـ – ۱۹۰۰ خاندان طلایی(محمدیحیی – محمداصف و محمدیوسف ) تجدید پیمان نموده، اجازهٔ امدن به کابل را کتباً تقاضا نمودند که امیربرایشان جواب مثبت داده پس ازتوصیف آب وهوای کشور بخصوص زمستان جلال آباد وتابستان پمقان(پغمان) که این دو نعمت درهردوفصل برای اهالی دارالسلطنهٔ کابل ممکن وموجودند، یاد آوری نموده ، اجازهٔ برگشت شانرا تحریر نمود.
براساس تقاضای خانوادهٔ طلایی، هدایت داده شد تا مبلغ بیست وپنج هزار روپیه کله دار(کلدار) قرض سرداریحیی از«مبالغ عطیهٔ مستمرهٔ سالیانهٔ دولت انگلیس گرفته، به آنها بدهد وقبالهٔ سندات باغ وعمارت ایشان را به قبض اورده، درازای این مبلغ به بهای مناسب بفروشد.» ازصفحات بعدی برمی اید که درزمان پادشاهی امیرحبیب الله ازانجاییکه همه در مناصب بلند کشور کار میکردند، بهای باغ وسرای خودرانیز گرفتند.
براساس هدایت امیر عبدالرحمن، تخت های روان برای انتقال شان در پشاور طوری اماده شده بود که یکی مخصوص برای « سرداریحیی خان وسه محمل دیگر برای مادرمحمد آصف ودختر سردار ولی محمد خان، زوجه محمدآصف خان وچهارمین خاصه دخترعبدالله خان ازنیابرسردارسلطان احمدخان بوده، ایشان رابه راحت و رفاهت سواری انها ازپشاور به کابل برسانند.»
همچنان این کاروان را، پنج تخت روان دیگربا دوازده رأس یابو ونه رأس اسپ همراهی میکرد. قراریکه کاتب ثبت نموده، ازامیر تقاضا نموده بودند که چهارده نفرشاطر وخدمه ازکابل برایشان به پشاور روان شود تا ازایشان در راه کابل، مواظبت وخدمت ایشان را بکنند، که امیر عبدالرحمن این تقاضای شانرا رد نمود وگفته بود :«‌که خودایشان ازدیره دون تا پشاوربه سواری ریل آمده ازانجا برای خدمت وزین کردن اسپ خود گرفته، درکابل ایشان رارخصت کنند.»
بااینکه تاریخ ۵۰-۶۰ سال اخیردرمکاتب، دیدن ها وشنیدن ها را کماکان میدانیم ، این بخش رابا نوشته فیض محمدکاتب پایان میدهم : « … درپایان همه، نایل به مقصد گردیده،اولاد واحفادش به مقامات عالیه رسیده، دارای مراتب بلند ومناصب جلیلهٔ ارجمند گردیده، به[پادشاهی، صدراعظمی، ریاست جمهوری] (*) سپهسالاری و وزیری وجنرالی ونایب الحکومگی ومصاحبت پادشاهی… » رسیدند. (سراج التواریخ ،‌ ف.کاتب ج۴-ب نخست- ص ص۵۰۲-۷۳۰-۷۳۷-۷۴۸-۷۶۳)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) سراج التواریخ تا پادشاهی امیر امان الله نوشته شده است.
– عکسها (اهل یحیی در دیردون ) باقی عکسها را ممکن بشناسید. از البوم شخصی ا. واصل

عکس ‏‎Ehsan Wassel‎‏
عکس ‏‎Ehsan Wassel‎‏

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا