خبر و دیدگاه

مـذاکـرات صـلح و بـرگشت بـه گـذشته


نشست دوحه هیچ نتیجه‌یی اگر در پی نداشت، ولی یک نتیجۀ مهم بدون تردید در پی داشت و آن‌که مشخص کرد طرف‌های مذاکره و به‌ویژه طالبان و امریکا از گفت‌وگوهایِ صلح چه می‌خواهند و اگر قرار است توافقی صورت گیرد، این توافق چقدر برای نظام فعلی مخاطره‌آمیز خواهد بود.
موضوع برگشت به نظام‌های توتالیتر، نگرانی امروزِ کشورها نیست. در قرن بیستم در برخی کشورهای اروپایی و امریکایی برخی‌ها از طریق انتخابات و سازوکارهایِ دموکراتیک موفق شدند که قدرت سیاسی را به دست آورند. این افراد پس از این‌که قدرت سیاسی را به دست گرفتند، چهرۀ واقعیِ خود را نشـان دادند و از کشورهای‌شان دیکتاتوری‌های بسیار خطرناک ساختند. هیتلر در آلمان، موسیلنی در ایتالیا، هوگوچاویز در ونزویلا و به شکلی دیگر استالین در اتحاد شوروی سابق، دیکتاتوری‌هایِ سرکوب‌گرانه به‌وجود آوردند. این تجربه سبب شده است که بسیاری از اندیشمندان سیاست، همواره از سوءاستفادۀ دیکتاتورها نگران باشند و این هشدار را تکرار کنند که مواظب باشید که دوباره به چـاهِ استبداد سقوط نکنید.
پدیدۀ ترامپ در امریکا این روزها بحث داغِ محافل دانشگاهی و اکادمیک شده است. در این رابطه افزون بر مقالات و نوشته‌هایی که در رسانه‌های معتبر جهان منتشر شده، کتاب‌های زیادی نیز توسط اندیشمندانِ طراز اولِ جهان به رشتۀ تحریر درآمده است. این نویسنده‌گان در مجموع نگرانیِ خود را از بازگشت به دیکتاتوری حتا در کشوری مثل امریکا که باورِ همه‌گان بر آن است که هیچ روزنه‌یی حتا کوچک برای چنین اتفاقی ندارد، بیان کرده‌اند. اساسِ این نگرانی نیز تجـربۀ کشورهایی است که در قرنِ گذشته به چنین بلای زمینی گرفتار شدند. هیتلر کاملاً از راه‌های قانونی و با آرایِ مردم موفق شد که قدرت سیاسی را به دست گیرد. هرچند برخی‌ها همان زمان نگرانِ این بودند که هیتلر به دیکتاتور مبدل شود ولی سران سیاسیِ آلمان استدلال می‌کردند که می‌توانند او را مهار کننـد. اما دیدیم که سازوکارهای دموکراتیکِ آلمان نه تنها هیتلر را مهار نکرد، بل برای او این فرصت را مساعد ساخت که جنگی به ویرانگریِ جنگِ جهانی دوم را راه بیندازد.
برای افغانستان که از هر لحاظ امکان برگشت به گذشته را بیشتر از هر کشورِ دیگری به‌دلیل فضای بستۀ سنتی و مناسباتِ پیشامدرنِ حاکم بر جامعه، دارد، خطرِ سقوط به چاه اسـتبداد بسیار برجسته به نظر می‌رسد. وقتی مردم در امریکا از خطرِ دیکتاتوری نگران اند، ما چـرا از خطر افتادن به چاهِ طالبانیزم و افراط‌گرایی مذهبی و قومی نگران نباشیم؟… در نشستِ دوحه معلوم شد که طالبان چه خواست‎هایی دارند و چقدر می‌توانند مناسبات مـردم‌سالارانه را تحمل کنند. طالبان هنوز با همان قرائت فاشیستی از دین صحبت می‌کنند و ادبیات‌شان همان ادبیات سلطه و تفوق‌طلبیِ قومی و زبانی است. مشکل طالبان این است که هم قرائت فاشیستی از آموزه‌های دینی دارند و هم تعصبِ زبانی و قومی را دامن می‌زنند.
در کُلِ نظام طالبان در سال‌های سلطۀشان بر افغانستان، یک فردِ بیرون از محدودۀ قومی و زبانی آن‌ها وجود نداشت. همین حالا در مذکراتِ صلح فقط یک قوم قرار دارد که با دیگران گفت‌وگو می‌کند. حالا اگر تعدادی از هم‌تبارهای‌‌شان هم در مقابل‌شان باشند، زیاد ناخشنود نیستند.
برخی‌ها در فضای مجازی و رسانه‌یی به صورتِ نسبی از نتایج نشستِ دوحه اظهار رضایت کرده و گفته‌اند که این فقط یک گام برای اعتمادسازی بوده است. ولی همین یک گام اگر بخواهیم گفت‌وگوها را ادامه بدهیم، به گامِ دوم نمی‌رسد؛ چون طالبان در گام اول خطوط فکری و خواست‌های سیاسی‌شان را معامله‌ناپذیر می‌دانند و حتا لازم نمی‌دانند که در این خصوص بحث و مذاکره کنند. آن‌ها می‌گویند که باید «نظام اسلامی» ایجاد شود. همین یک جمله کفایت می‌کند که سرشت و خواستِ اصلی‌شان را دریابیم. مگر نظام فعلی ادعای دیگری دارد؟ مگر در قانون اساسیِ افغانستان به صراحت در این مورد سخن گفته نشده است؟ پس طالبان چرا بر نظام اسلامی تأکیـد دارند اگر نظام فعلی را اسلامی می‌دانند؟
کاملاً مشخص است که طالبان، نظامِ فعلی را «اسلامی» ـ و حداقل آن چیزی که آن‌ها آن را اسلامی می‌دانند ـ نمی‌بینند. به نظر طالبان، نظام فعلی مشکل دارد و به جای آن باید یک نظامِ فقهی و شرعی ساخته شود؛ نظامی که حق رای را از شهروندان می‌گیرد، زنان را محدود می‌سازد، حالا اگر همچون زمانِ خودشان کاملاً در خانه‌ها محبوس نکند، با شلاقِ امر به معروف و نهی از منکر به جانِ مردم می‌افتند و قس علی هذا. امریکا هم البته در این میان چیزی را از دست نمی‌دهد. این کشور در پیِ آن است که با داشتن چند پایگاه نظامی، «آبرومندانه» افغانستان را ترک کنـد و مُهر شورویِ دوم و شکست را بر جبین نداشته باشد.
متوجه باشیم که وضعیت فعلیِ امریکا در جنگ افغانستان، بهتر از وضعیتِ شوروی سابق نیست. در این میان، بدترین وضعیت را ارگ دارد که نه از گفت‌وگوهای صلح چیزی می‌داند و نه هم در این راستا محلی از اعراب توانسته داشته باشد. وضعیتِ سردرگمِ ارگ از سخنرانی‌هایِ بی‌پشتوانه و کمپاین‌های پیش از وقتِ آقای غنی کاملاً مشخص است. مردم افغانستان اگر در این بده بستانِ جنگ و صلح ضرر کننـد، عامل اصلیِ آن نه امریکاست و نه هم طالبان؛ عامل اصلی ارگ است که با گروگان گرفتنِ سیاستِ افغانستان همه چیز را به لیـلام گذاشته است.

ماندگار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا