خبر و دیدگاه
بررسی ساختار قدرت پشتون ها درمنطقه با اتکا به دانش جغرافیا
در این چند روز افغان های زیاد برایم پیام گذاشتند و خواهش کردند تا در قبال قدرت پشتون ها طی دو سه قرن گذشته بنویسم.
اما قبل از اینکه برویم به طرف این بحث میخواهم چند نکته را منحیث نکات کلیدی مطرح کنم:
۱. میخواهم شما را تشویق کنم که یک شیوه جدید بررسی مسایل سیاسی و قدرت را متوجه شوید. بررسی قدرت و ساختار قدرت به اساس علم جغرافیا. اگر این پست به نظر تان کمی خسته کن امد بدانید که دلیل اش در نیمه اول بحث بعد نسبی اکادیمیک بودنش است. معمولا یاد گرفتن یک شیوه جدید استدلال خسته کن میباشد ولی وقتی بروید برای استفاده اش در عمل متوجه میشوید که خیلی سرگرم کنند و دوست داشتنی میگردد. بنا اگر قسمت اول این پست خسته کن تمام شد وارخطا نشوید. صبر کنید تا به قسمت های اخر ان برسید.
۲. لطفا وقتی این سطور را میخوانید لینز های بررسی قوم محور – هویت محور و زبان محور را بکار نگیرید چون نخواهد گذشت حرف جدیدی را یاد بگیرید. شما بررسی مسایل افغانستان را به اساس محور های قومی – زبانی و هویتی قبلا شنیده اید و ممکن بخوبی بلد باشید. برای چند دقیقه انرا بگذارید نزد خودتان و با یک دید نسبتا متفاوت بطرف این بحث نگاه کنید. شیوه تجزیه و تحلیل ساختار قدرت به اساس جغرافیا یک بحث خیلی متفاوت است و از نظر دانشمندان علم سیاست بردیگر شیوه های بررسی نسبتا ارجیت دارد. این نوع بررسی خصوصا وقتی برایتان کمک میکند که تاریخ موثق و تایید شده یی برای بررسی موجود نباشد. برعلاوه این نوع بررسی برای کسانی که واقعا از خود میپرسند در افغانستان چه میگذرد و چرا دسپلین های بررسی دیگر مانند تاریخ و فرهنگ نتایج ضد و نقیض میدهد. درضمن دنیای امروز با تعدد وسایل معلوماتی مثل انترنت چنان پر از معلومات گردیده که رسیدن به نکات کلیدی و با اهمیت را برای اکثر مردم بی نهایت کار دشوار ساخته است.
۳. بررسی فرهنگ محور برای شناخت ریشه های قدرت کمک میکند اما برای تحلیل ساختار و تحولات قدرت هیچ سرنخی به دست تان نمی دهد. بطور مثال شما هر قدر فرهنگ فارسی زبانان را مطالعه کنید بیشتر و بیشتر متعجب میشوید که اگر این کتله از مردم همیشه در هسته قدرت های بزرگ حضور داشته اند پس چرا پیوسته از نظر قدرت سیاسی ضعیف و ضعیف تر شده اند. این تنها بررسی مبتنی بر جغرافیه است که هم ساختار و تحول قدرت را تا هر زمانی که بخواهید برایتان خیلی با دقت قابل ملاحظه تشریح میکند و هم کمک تان میکند به سوال های جواب پیدا کنید که از نگاه تاریخی و فرهنگی برایشان جوابی نمی یابید. نا گفته نماند که بدترین تحلیل های سیاسی و نظامی را شما از فرهنگیان بدست خواهید اورد. فرهنگیان چنان شیفته زیبایی های فرهنگ و زبان خودشان میباشند که برای بررسی ساختار قدرت و اقتصاد فرهنگ های دیگر چشم هایشان را به شدت بسته میکند. از تصادف نیست که بیشترین روایت های مملو از نفرت را شما از شاعران و نویسنده گان در قبال قدرت های دیگر می شنوید.
به هر حال برویم برسر بحث اصلی خودما.
چون بحث جغرافیا محور برای اکثر دوستان کمی متفاوت خواهد بود یکی دو سه تیزس کلیدی را مطرح میکنم تا بتوانم شما را با این نوع نگاه به قدرت کمی اشنا بسازیم. در روز های اینده با استفاده از این تیزس ها و تیزس ها دیگر کوشش میکنیم تحولات مهم و کلیدی جهان را تشریح کنیم. تحولاتی مانند چرا روسیه میخواهد به اوکراین حمله کند؟ چرا پاکستان و هند هیچ وقت داخل یک روابط با ثبات نخواهد شد؟ چرا ثبات سیاسی افغانستان به نفع هیچ کشوری نیست؟ ویا چرا ابر قدرتی مثل امریکا میرود و سرحدات اش دیوار می افرازد؟ و… و… و ده ها سوال دیگر این قبیل که به مشکل میشود به عمق ان رسید مگر اینکه منطق جغرافیا را به کمک بخواهید.
سه تیزسی که میتواند یک اغاز خوب برای این بحث باشد:
الف. هیچ ملتی و هیچ گروهی در مسیر زمان از نظر ساختار و ثبات قدرت تحولی نکرده است مگر اینکه در بعد جغرافیا ابتکاری روی دست گرفته باشد و یا هم مزیت جغرافیاوی را بیشتر ساخته باشد.
ب. هیج قدرتی در دنیا نتوانسته است بصورت نسبی ارام بماند مگر اینکه برای تحفظ اش ازجغرافیا کمک گرفته باشند.
ج. هیچ قدرتی بصورت طبیعی سقوط نمیکند مگر اینکه با فقر جفرافیا روبرو گردد.
در جریان مطالعه بقیه این پست ما پیوسته به این تیزس ها رجوع میکنیم تا مسایل را بهتر درک کرده باشیم.
ایا هیچ از خود پرسیده اید که چرا درمسیر تاریخ همه استراتیژیست های بزرگ نظامی – جنرالان موفق – و کشور گشایان قدیم پیوسته عاشق نقشه بوده اند و همیشه روی میز شان و یا هم روی دیوار های شان نقشه دیده میشده ؟؟؟. دلیل اش اهمیت خطرناک جغرافیا برای روند ملت سازی و یا سرنگونی ملت ها است. شما هروقت بخواهید ملت بسازید باید مزیت جغرافیاوی را اساس قرار بدهید. هر وقت بخواهید ملتی را سرنگون کنید باید مزیت جغرافیاوی اش را برهم بزنید.
درکل شما هروقت رهبری را دیدید که تصامیم اش به اساس نقشه و جغرافیه است وسرگرمی اش بررسی جغرافیا است به نظر من میشود تا حدی سر اش حساب کنید.
چرا؟
جواب اش در سه تیزس بالا نهفته است.
بیاید کمی کاربرد این تیزس ها را به بررسی بگیریم تا این بحث کمی جالب تر شود.
از افغانستان شروع میکنیم.
به تصویر زیر نگاه کنید تا متوجه شوید ساختار و یا چهار چوکات قدرت در افغانستان و پاکستان را چه چیزی تشکل میدهد. دو سلسله کوه یکی سلیمان و دیگر هندوکش و یک سلسله مردمی بنام دورانی ها.
از دید جغرافیا افغانستان و پاکستان اساسا یک کشور هستند. با یک تفاوت که زمین های هموار شمال افغانستان و جنوب کوه های سلیمان (اطراف رود سند) جز اصلی این جفرافیا نبودند اما به دلیل مزیت جغرافیاوی به ان الحاق گردیده است. نگلیس ها و روس ها به خاطری این جغرافیا های نسبتا سر سبز و حاصل خیز را به این کشور الحاق کردند تا به اساس تیزس سوم بافقر جغرافیه روبرو نگردد. اگر نمی کردند این دو کشور تا امروز دوام نمیکرد. اما دلیلی که این دوکشور تا امروز همیشه به بحران های سیاسی و اقتصادی گرفتار هستند هم الحق نسبتا کم جغرافیای بارور به انها است.
چرا؟
بخاطری که جغرافیای خشن همیشه انسان ها خشن به بار میاورد. خشن ترین – سلحشور ترین و – جنگنده ترین انسان ها در جغرافیای نسبتا خش مثل کوه های بلند دشت های سوزان و یا اقلیم های نهایت سرد و یا گرم بوجود میایند. دلیل اینکه قبایل پشتون در اطراف کوه های سلیمان خیلی جنگی و سحلشور شدند ادا و یا هم ممکن بگویید جفای جغرافیا در حق این مردم است. این درست همان ادا و یا جفایست که جفرافیا در حق مردم پنجشیر – بامیان – و بدخشان هم کرده است. و این جفا محدود به این منطقه نیست. مردم روسیه – اعراب – و یا افریقا به عین دلیل خشن و سحلشور شده اند. وقتی تاریخ میخوانید حیران میمانید که چطور اقوام پشتون که از نظر کتله با مردم سرزمین هند هیچ قابل مقایسه نیستند توانسته اند به ان سرزمین حمله کنند و بالایشان حاکمیت کنند. حیران میمانید چطور مغل ها که نستبا مردم بدوی و عقب مانده بودند تمام دنیا را تصرف کنند. چرا اعراب بادیه نشین توانستند مردمان متمدن و نسبتا پیش رفته ایران زمین را زیر حاکمیت خود در اورند؟
جواب همه این سوال ها را تیوری جفرافیا خیلی به ساده گی برایتان ارایه میکند. جغرافیای خشن مردم خشن و جنگجو بوجود میاورد. اگرهمین یک نکته را در ذهن نگهدارید یک مقدار زیاد از تحولات سیاسی دنیا را به ساده گی پیش بینی کنید.
این مساله دقیق همان چیزیست که امروز محور دکتورین نظامی پاکستان را برای دفاع از خودش در قبال هند تشکیل میدهد.
پاکستان امروز هم که بالای هند پتکه میکند و یا حمله میکند به استناد قدرت سلحشوری ۴۵ میلیون پشتون در ساختار قدرت اش است. وقتی در مسیر زمان به عقب بروید خیلی قبل از انکه کشوری به نام افغانستان ویا پاکستان به وجود بیاید قبایل پشتون در مناطق غربی هند سلطنت هایی متعددی را ایجاد کرده اند. قدرت های مانند سلطنت خلجی ها – لودی ها و سوری ها مثال های برجسته ان دوران هستند. هندی ها در طول تاریخ بزرگترین دغدغه یی شان این بوده است که چگونه خودشان را از شر حملات اقوام کوه های سلیمان در امان سازند.
شما اوج انتقام گیری انگلیس ها را از هندو ها بخاطر بغاوت در مقابل هند بریتانوی در ایجاد پاکستان نمیتوانید دقیق ببینید مگر اینکه به این مساله توجه کرده باشید. این انتقام به دلیلی نبود که یک کشور مسلمان در پهلویش ایجاد گردد. هند قبلا نفوس مسلمان اش بیشتر از پاکستان است. این انتقام به خاطری جدی به حساب میاید که خطرناکترین دشمن هندوستان را – یعنی پشتون ها را- درچهار چوکات ساختاری بنام پاکستان کشور بدهند. من حتی مطمین نیستم قسمیکه میگویند نام پاکستان از مخفف اقوام اش برگرفته شده باشد چون نام بلوچ ها شامل ان نمیگردد. تصور من اینست که احتمالا سه کلمه پاک از مخفف کلمه پاکتون – پاکتین- ویا همان پکتون گرفته شده است. از نظر سیاسی و نظامی اکثریت بودن پنجابی ها محور قدرت پاکستان نیست چون مردم پنجاب به دلیل جغرافیای سرسبز و پر بار اش هیچ وقت مردم سحلشوری بوده نمیتوانند. پنجابی ها مثل هندی ها همیشه مردم صلح دوست و نسبتا ارام بوده اند و با هندی ها هیچ تفاوتی ندارند. این حضور کتله بزرگ پشتون ها در پاکستان است که این کشور را به یک خواب وحشتناک برای هندی ها تبدیل کرده است.
بی دلیل نیست که شما در محور قدرت نظامی پاکستان پیوسته جنرال های پشتون را از همان اغاز کار میابید. بی دلیل نیست که پشتون تباری مثل عمران خان میتواند نخست وزیر گردد. اساسا تصادف نیست که سازمان استخبارات پاکستان که محور اصلی اردوی پاکستان است توسط پشتون ها پیش برده میشود. از همه مهمتر این است که بر علاوه ۴۵ میلیون پشتون در پاکستان ۲۵ فیصد نفوس مردم پنجاب را یک کتله دیگری از پشتون ها تشکیل میدهد که در واقع یک هایبرد پشتون ها با پنجابی ها هستند. اینها همان مردمی هستند که در بین هندی ها بنام پتان مشهور هستند. یک مخلوطی از پنجابی ها و پشتون ها. اشخاصی مانند جنرال ایوب – عمران خان و دیگر رهبران سیاسی و نظامی پاکستان جزی از پتان های پنجاب هستند نه پشتون های خیبر بختون خواه.
اگر با دقت لازم از لینز سیاسی و نظامی ببینید درصورتیکه پشتون ها ستون فقرات دفاع پاکستان نمیبودند هندی ها پاکستان را در ظرف چند روز اشغال میکردند. ویا روس ها بعد از اشغال افغانستان حتما پاکستان را هم اشغال میکردند. خصوصا وقتی دیدند که مجاهدین را حمایت میکنند. درانوقت پاکستان هنوز یک قدرت هستوی نبود که مانع روس ها میشد. این به دلیل حضور اقوام پشتون های نهایت جنگجو است که هم روس ها در انزمان و هم هندی ها امروز از اشغال پاکستان حذر میکنند. خیلی مهم است بدانید که پاکستان دکتورین نظامی دفاعی خودش را برای مقابله علیه هند یک دکتورین پشتون محور ساخته است. اگر این دکترین نمیبود کشمیر را تا بحال هند سه بار تصرف کرده بود. جنگ کشمیر اولین جایی بود که پاکستانی ها قدرت کاری این دکترین شانرا برای هندی ثابت کردند. جنگ پشتون ها در کشمیر خیلی قصه دراز و جالب است که سر یک فرصت دیگر به ان خواهیم پرداخت.
اگر این مساله را تا به امروز به این شکل نشنیده اید و یا متوجه نشده اید پس خیلی از تحولات اخیر افغانستان را ممکن به ساده گی نتوانید درک کنید.
بگذارید برایتان کمی بیشتر وضاحت بدهم.
تعداد زیاد سیاسیون افغانستان از من میپرسند که اگر پشتون ها با خط دیورند مخالف هستند و این منافع امنیت ارضی پاکستان را تهدید میکند پس چرا پاکستان همیشه حامی بدون چون و چرای پشتون ها در افغانستان بوده است؟
جواب اش را حتی سیاسیون پخته کار افغانستان هم نتوانسته اند درست دریابند. بگذارید برایتان تشریح کنم.
دلیل اش این است که تهدید دیورند توسط پشتون های افغانستان یک صدم تهدید هند برای نفس کشور پاکستان نیست. پاکستانی ها میدانند که این حضور ۴۵ میلیون قبایل پشتون است که هند را نه تنها امروز و فردا در جایش خواهد شاند بلکه صدها سال قبل از امروز هم سر جایشان نشانده بود. هندی ها به خاطر خلاص شدن از شر قدرت جنگی پشتون ها چندین بار به ابر قدرت های بزرگتر دنیا مثل مغل ها و انگلیس ها پناه برده اند.
فقط یک نکته قابل مکث است که پاکستان برای تحفظ این فاکتور تهدید باید همیشه پشتون ها را جنگی و سحلشور نگهدارد وگرنه این تهدید از بین خواهد رفت. درست همین مساله باعث شده است که پاکستان از متمدن شدن و شهر نشین شدن پشتون ها به شدت جلوگیری نماید. درصورتیکه پشتون ها متمدن و شهر نشین گردند دیگر خشونت و سلحشوری خود را از دست خواهند داد و این فاکتور تهدید در مقابل هند از بین خواهد رفت. به همین دلیل است که پاکستان علاقمند است همیشه پشتون ها درجنگ های متمادی مصروف باشند تا تمرین و مهارت های جنگی شان پالش یابد. درعین زمان با رویارو ساختن پشتون ها به همرای قدرت های بزرگ (مانند روس ها و امریکایی ها) پکستان پیوسته میخواهد برای هندی ها نشان بدهد که چقدر این تهدید جدی است و چقدر دکتورین دفاعی پاکستان دقیق محاسبه شده است. بخاطر دوچند ساختن قدرت این تهدید نهایت کوشش دارند تا پشتون ها را با ایدیالوژی افراطی اسلامگرایی ملبس سازند. خصلت سحلشوری و جنگجویی پشتون ها را وقتی با نیروی عقیده اسلامی دواتشه یکجا کنید انها را برای هندی به یک خواب وحشتناک تبدیل میکند که به هیچ وجه جرات نخواهند کرد روزی به سراغ پاکستان بیایند.
یاد تان نرود ۶۰ میلیون پشتون سلحشور – جنگی – مسلمان و بنیاد گرا بهترین سلاح دفاعی پاکستان در مقابل هند است که تا امروز هندی ها را بر سر جایشان نشانده است.
حال بیایید به اساسا این تیوری ببینیم که چقدر اهداف استراتیژیک پاکستان در افغانستان را برای سال های اینده درست تعریف کرده میتونیم.
۱. هدف اول اینست که افغانستان لایه دوم از قدرت پشتون هایی به شدت افراطی مسلمان گردد تا در مقابل هند دکتورین دفاعی اش را دو چند تهدید امیز تر بسازد. مثلا مصروف نگهداشتن پشتون ها در جنگ های دوام دار بخاطر تمرین در داخل پاکستان امنیت خودش را تهدید میکند. بنا افغانستان بهترین میدان تمرین و پالش نمودن مهارت های جنگی برایشان بحساب میاید. تنها مشکل این هدف ان است که با اهداف دفاعی روسیه و ایران درتقابل قرار میگیرد. به نقشه زیر نگاه کنید ان سه حلقه سرخ سه سرحد دفاعی سه قدرت بزرگ این منطقه است. کوهای سلیمان در گذشه های دور سرحد دفاعی هند در سرحدات غربی اش بوده است (منتها امروز بنام کشوری بنام پاکستان تبدیل شده است). حلقه سرخ شمالی سرحد طبیعی دفاعی روسیه و یا اسیای میانه است و به همین. دلیل است که قبایل و گروه های تاجیک و ترکی بیشتر در انجا ها جایگزین شده اند.
حلقه سرخ سوم که در غرب افغانستان رسم شده است سرحد دفاعی ایران برای قدرت خودش بوده است. با یک تفاوت که این سرحد بصورت طبیعی توسط جرافیا بوجود نیامده است بلکه زاییده ذهن سیاسی شاهان ایران بوده است بخصوص نادر افشار.
شاهان ایران برای دفاع در مقابل حملات قبایل کوه های سلیمان (یا به اصلاح امروزی اقوام غلزایی) یک کتله از مردم هایبرد پشتون ها با ایرانی ها را بنام قبایل دورانی به وجود میاورند تا به اصطلاح عام آهن را با آهن قطع کنند. دلیل اختلاف جدی دورانی ها با غلزایی ها برسر همین مساله است. غلزایی ها فکر میکنند که این دورانی ها هستند که همیشه مانع توسعه جغرافیای پشتون ها به سمت غرب ویا ایران شده اند.
بر سر قدرت نگهداشتن دورانی ها درمسیر تاریخ همیشه از حمایت جدی ایرانی ها برخوردار بوده است. این مساله گرچه برای پاکستان کدام تهدیدی ایجاد نمیکرد ولی از روزی که دورانی ها تصمیم گرفتن سیاست پشتونستان بزرگ را روی دست بگیرند پاکستان هم تصمیم گرفت که اساس قدرت درانی ها را در افغانستان منهدم کنند. انچه امروز بین حقانی و ملا برادر جریان دارد در واقع ریشه یی عمیق در استراتیژی دفاعی جغرافیا محور ایران – پاکستان دارد.
به عین شکل تبدیل کردن افغانستان به یک لایه دوم قدرت پشتون توسط پاکستان خط دفاعی روسیه و اسیای میانه را به شدت از بین میبرد و این باعث میشود که دیر یا زود روس ها به سراغ تغییر وضعیت بروند. دلیلی که تا بحال نرفته اند این است که روسیه هنوزمصروف سرحدات غربی اش با اروپا و امریکا است. درضمن رها کردن افغانستان برای طالبان توسط امریکایی ها از نظر بررسی جغرافیا محور معنایش این بود که برای روس ها یکی از سرحدات نسبتا ارام شانر مملو از تهدید سازند. من قبلا هم چندین بار نوشته ام که امدن امریکایی ها به افغانستان درسال ۲۰۰۱ بخاطر جلوگیری از بلعیدن افغانستان و اسیای میانه توسط پاکستان بود. رفتن امریکایی ها این بار را دوباره بر دوش روسها انداخته است.
بنا به استناد این بررسی باید درقدم اول منتظر حمایت روسیه و ایران از دورانی ها باشیم و در قدرم بعدی از مردمان هزاره تاجک و ازبک. این یک بحث خیلی وسیع است که در یک فرصت دیگر برایتان بیشتر به ان خواهم پرداخت.
برگردیم به یک نکته اخیر که چرا پشتون ها ۲۰۰ سال در قدرت مانده اند:
دلیل اول: زندگی میلیون ها پشتون در جغرافیای خشن کوه ههای سلیمان باعث شده است که پشتون ها از نظر نظامی به مردمانی با برتری نسبی جنگی از قبیل خشونت و سلحشوری برخوردار گردند.
دلیل دوم: قدرت های برزگی که در این منطقه خواسته اند حاکمیت بکنند خصوصا برای حاکمیت بالای سرزمین هند – سرزمین اسیای میانه و سرزمین ایران پشتون ها را بهترین جز دکترین نظامی خود به حساب اورده اند. انچه امروز پاکستان میکند کاریست که درگذشته پیوسته انگلیس ها – مغل ها – ایرانی ها و دیگر قدرت ها انجام داده اند. به عوض جنگیدن به همرای پشتون ها که از نظر منطق نظامی هیچ منفعتی ندارد (امریکایی ها اخرین قدرتی بودند که انرا تجربه کردند) این قدرت ها کوشش کرده اند تا بانها کنار امده و در عوض حمایت از قدرت پشتون ها از انها خواسته اند که در مسیر منافع انها قدرم بگذارند.
دلیل سوم: به وجود امدن پاکستان با دکترین نظامی دفاع پاکستان توسط پشتون ها است. در ۷۰ سال گذشته این دکترین باعث شده است که پاکستان زوال قدرت پشتون ها را مساوی با زوال پاکستان به حساب بیاورد. کسانی که این مساله را درست درک نکرده اند پیوسته در دنیای سیاست افغانستان محاسبات شان اشتباه از اب بدر امده است. لازم است بدانید که محور اصلی قدرت پشتون ها – حد اقل در ۷۰ سال گذشته – در داخل افغانستان نبوده بلکه این قدرت درداخل پاکستان است. هسته رهبری این قدرت سازمان استخبارات پاکستان و اردوی پاکستان میباشد.
قبل از اینکه این بحث را ختم کنیم یادتان نرود بحث بررسی قدرت به اساس جغرافیا صرف یک بعد اسیب شناشی قدرت است. ابعاد دیگر هم وجود دارد که بعدا به انها میپردازیم. بطور مثال یک محور دیگر بررسی قدرت دست رسی به تکنالوژی نظامی است که یک تهداب خیلی مستحکم دیگر است. در مسیر تاریخ ملت ها و گروه های مختلف قدرت را همیشه بر اساسا برتری تکنالوژی بدست میاورند ولی نگهداری قدرت بدون مزیت جغرافیاوی و دانش سیاست و جنگ ممکن نیست. بطور مثال مغل ها تقریبا تمام دنیا را به اساسا یک برتری تکنالوژیکی بدست اوردند (استفاده از اسپ در جنگ) ولی نگهداری اش به دلایل زوال دانش سیاست اقتصاد و جنگ به مرور زمان از دست شان رفت. پشتون ها مثلا خوب دیگر هستند که به دلایل برتری های تاکتیکی ده ها بار قدرت های بزرگ دنیا و منطقه را شکست داده اند ولی به دلیل نداشتن دانش سیاست اقتصاد و جنگ هیچ گاهی نتوانسته اند انرا نگهدارند.
درضمن پشتون ها گاهگاهی این برتری تاکتیکی را از دست داده و درمیدان رقابت از دیگران عقب مانده اند. بطور مثال در جریان سال های ۱۹۹۰ مهارت جنگی را با استفاده از تجهیزات نظامی مدرن درمقابل تاجیک ها از دست دادند و به همین دلیل قدرت از دست شان رفت. ولی درجریان پیست سال گذشته با استفاده از تاکتیک انتحاری و موترسایکل این برتری را در مقابل دیگر اقوام بشدت دوباره بدست اوردند. اگر قرار باشد در سال های اینده قدرت را دوباره از دست بدهند باید یکی از اقوام دیگر بتوانند در مقابل برتری های تاکتیکی طالبان برتری بهتری پیداکنند.
بطور مثال اگر فرضا تاجک ها ویا هزاره ها توانستند تکنالوژی درون های سنایپر را پیدا کنند به احتمال نزدیک به یقین طالبان و در مجموع پشتون ها را درظرف چند ماه به سرعت از قدرت خلع خواهند کرد.
به دلیل طویل شدن این پست بقیه را در یک پست دیگر ادامه میدهیم …
ای خلکه! تعصب مه کوی، ستاسی ټول ژوند په بهرنیانو سره په معامله ولاړ دی. عجیبه ده، هم زما په خاوره اوسیژی هم زما په ضد در ګرده لګیا یاست کار کوی. ستاسی ډیر نمک حرامه یاست. ستاسی اخلاق فرهنګ هژده سنبله !! واری است.
حال و در اینده بی پنچاودو نخواهد امد به کومک تان.
با عرض احترام و ادب خدمت آقای ادریس رحمانی
پست عالی بود و نتیجه که من از آن بدست آوردم که
۱- پشتون ها در افغانستان باید از خشن گری و تعصب و پشتونیزم
دست بکشند و یاد بگیرند تا اسلام دین اعتدال و برابری است نه افراط و همچنان یاد بگیرند تا آله دست دیگران و مزدور نباشند. زمامداری ۲ صد سال شان جز بدبختی و وحشت چیز دیگری به میا نیاورده.
۲- اگر قدرت های بیرونی در عقب حکمرانی پشتون ها در افغانستان نباشد آنها آنقدر قوی و زورمند که شما توصیف کردید نیستند قول معروف زور کاکاس که انگور در تاکاس
۳- پشتون ها در این سالها نشه پادشاهی بسر میبرند و بیاد داشته باشید که گنج به قارون نماند و تخت به سلیمان
حالا عصر تکنالوژی است و آنها جفا بیشتر به قوم نموده اند امروز بیشتر پشتون ها از نعمت سواد دور مانده اند
و در اخیر اینکه خواب لوی پشتونستان را از سر خود دور کنند چون افغانستان مهد فارسی زبانان و تمام اقوام دیگر است
ز من به طالب دستار ریش و دُره بگوی اگر صحیفه تاریخ را نمیخوانی
برو ز گور نیاکان خود پرسان کن پدربزرگ ترا جد من مسلمان کرد