رازهای خانوادهء اشرف غنی، که هرگز راز نماند
در بیشترینه نمایشنامه های شکسپیر یک جاسوس، یک اهریمن، آفرینشگرتراژیدی های وحشتناکی در دربارشاهان بوده و بهای سنگین آنرا مردم بیگناه پرداخته اند.
از دربار سده۱۶شکسپیر به دربار سده ۲۱حامد کرزی عبورمی کنیم و اینجا قیوم کرزی، برادر رئیس جمهور به عنوان برنامه ساز ومغز متفکر رژیم کرزی وعضو فعال ومخفی ماقیای اقتصادی، در دههءگذشته سرنوشت مردم را به بازی گرفت. و چه بیرحمانه در سرزمین نفرین شدهءما تاریکی ها و زشتی های تاریخ بار بار تکرارمی شوند. دراین روزهای سرنوشت سازتاریخ، قیوم دیگری از تبار کوچی که ازسوی(مردم کوچی به رسمیت شناخته نشده است) از کالیفورنیای شمالی با یک چمدان کوچک با رویای شیرین وزرات خارجه و غصب ملکیت های خانوادکی درسایهء برادر زادهء خود دومین مغز متفکر جهان، برای تاراج هستی مردم وارد کشور شد.
درعجب نباشید اگر اندکی از گذشتهء ننگین قیوم کوچی چیزی بگویم و سپس به افشای یک تقلب دیگر اشرف غنی احمدزی که تاکنون راز پلید آن برمردم و رسانه ها کتمان مانده است، بپردازم.
اشرف غنی احمدزی در سال (۱۹۴۹ميلادی) در ولايت لوگردر یک خانواده فیودال به دنيا آمده است. درزمان حکومت حکومت ظاهر شاه جهت ادامهء تحصیل به لبنان رفت و شیفته اندیشهء مارکیستی گردید. هنکام اشغال کمونیست ها کوچکترین فعالیتی برای آزادی کشور نکرد بلکه به گونهء مخفی از حکومت کمونسیتی حمایت کرد و درجرگه های قبایلی با شف لنگی در کنار داکتر نحیب ایستاد.
اشرف غنی هنگام حکومت طالبان یکی از حامیان معنوی آنها بوده و همواره در صحبت هایش این رژیم را یک حکومت مردمی معرفی می کرد. اشرف غنی احمدزی از زمان آمدن كرزی تا ختم دورۀ اول رياست جمهوری او، با حمایت بعضی حلقات نیوکان و سازمان ملل متحد در کنار کرزی به عنوان وزيرماليه اجرای وظيفه کرد، اما در اثر ناپديد شدن صد ملیون دالر کمک بانک انکشاف آسیایی ناگزیر به ترک وظیفه گردید و برای تفربه اندازی زبانی و پیشبرد آجندای قومی خود وارد دانشگاه کابل شد. احمدزی پس از سپری کردن یک دورهء ناکام دیگرکه ناشی از بیماری جسمی و عصبانیت فطری وی است، دانشگاه کابل را ترک کرد و با کرزی وارد یک معامله سیاسی برای جا نشین شدن اوگردید.
اشرف غنی پسر شاه جان احمدزی است، كه پدرش زمانی رئيس ترانسپورت عمومی ( يكی از مقام های بلند حكومتی ) مقررشد، كه درطول دورۀ كاری اش، از ریاست ترانسپورت رشوه ستانی و سوء استفاده های زیادی نمود و پدر داکتر نجیب الله احمدزی را که آدم بیسوادی بود، مدیر ترانسپورت مقرر کرد. هردو در رشوه ستانی و تعصبات قومی ولسانی یار و شریک همدیگر بودند. يكي از برادرانش به نام قيوم كوچی می باشد. کوچی در وزارت خارجه کار می کرد، وزارت خارجه به چند مترجم زبان روسی نیاز داشت و برای وی یک بورس تحصیلی در رشتهء زبان روسی به اتحاد شوروی دادند، آقای قیوم کوچی در مدت فراگیری زبان روسی عضویت سازمان جاسوسی (کا جی بی ) را حاصل کرد و به مدال سرخ لنینی مفتخر گردید. پس از گرفتن دپلوم سرخ به افغانستان برکشت و دوباره از سوی عارف خان که سفیر ماسکو بود در سفارت شوروی به عنوان دپلومات فراخوانده شد. نه سال در ماسکو مصروف وظایف مخفی و علنی بود. قیوم کوچی پس از کودتای هفت ثور به کابل برگشت، و چون هنگامی که در سفارت افغانستان در ماسکو کار می کرد، با محمود بریالی برادر ببرک کارمل برخورد زشت کرده بود، راهی زندان شد. هنگامی که نجیب به ریاست خاد رسید، چون با اشرف غنی و قیوم کوچی روابط بسیار دوستانه ونزدیک سیاسی وخانوادگی داشت، قیوم کوچی را از زندان رها کرد و اشرف غنی احمدزی را در جرگه های قبیله یی در کنارش نگهداشت.
داکترنجیب، قیوم کوچی را سکرتر اول سفارت در بوداپست مقرر کرد. قیوم کوچی با سقوط حکومت کمونیستی به امریکا آمد. هنگام حکومت طالبان در کالیفورنیای شمالی مهماندار و سخنگوی طالبان بود. وی به قوم وقبيله گرايی افراطی و تعصب زبانی مشهوراست. خود اشرف غنی و برادرش حشمت غنی نيز اين تعصب کور را از پدر به ميراث برده اند. با همین تفکر قوم گرایانه اشرف غنی عموی سالخوردهءخود، قیوم کوچی را که بیشتر از هفتاد سال عمر دارد، سرو دستانش می لرزند و کدام دانش علمی و سیاسی هم ندارد به عنوان مشاور تقلبکاری خویش و وزیر خارحه فردای حکومت نامشروع خود به کابل فرا خواند تا باشد چون قیوم کرزی هستی مردم را به یغما برد .
افشای تقلب دیگر اشرف غنی احمدزی:
اشرف غنی احمدزی در یکی از بیانیه های انتخاباتی خود گفت، برادرم که آدم متعصب بود، وی را از برادری خود کشیدم و با اشاره به معاون دوم خود گفت: ” اینه سرور دانش برادر منست” قهقه قهقه قهقه. اشرف غنی خواست با یک نشانه دو هدف را بزند، چون متهم به تعصب و تبارکرایی بود ، برای رد این اتهام ناگزیرشد یک هزاره را برادر خود بگوید و برادراصلی خود را که به حشمت الکهولیک مشهور است، از زندکی خود بیرونش کند و از وی انتقام بگیرد.
ماجرا در اینجا ختم نمی شود، بادهای تند وزیدن می گیرد و حقیقت از پشت ابرهای تیره نمایان می شود، بدینکونه: پدر بزرگ اشرف غنی که فرقه مشر عبدالغنی سرخابی نام داشت، در سروبی در حدود دو صد جریب زمین زراعتی با دهقانان و خانه و باغ داشت . پس از مرگ وی این زمین ها به فرزنداتش به میراث ماند، شاه جان احمدزی و قیوم کوچی احمدزی صاحب این میراث شدند، اما بین اشرف غنی احمدزی و برادرش حشمت احمدزی و دیگر وارثان کشیدگی روی تقسیم زمین پیدا شد. هنگام انتخابات دور دوم که قیوم کوچی نیز آنجا حضور داشت، حشمت احمدزی برای اشرف غنی می گوید: حال وقت انتخابات است، اختلافات را کنار می گذاریم، صندوق های رأی سروبی را به خانه بیاور، توسط دهقانان خود پرش می کنیم. دور دوم انتخابات صندوقها را دهقانان و پسر بچه های نوجوان از رأی تقلبی پر می کنند. صندوق ها به کمیسیون انتخابات برای شمارش می رود. حشمت احمدزی از دهقانان خود هنکام پرکردن رأی تقلبی در صندوقها عکس و ودیو می گیرد و برای اشرف غنی احمدزی می گوید ، افزون از زمین ها باید یک وزارت هم به من بدهی، اشرف غنی قبول نمی کند و حشمت ویدوکلیپ پر کردن صندوق ها یا (چاق کردن گوسفندان )را به ستاد انتخاباتی عبدالله می دهد. تیم داکتر عبدالله جریان تقلب را که دهقانان را که شتابزده ورق ها را مهر و تاپه می کردند، درتمام رسانه ها و فیسبوک به نمایش گذاشتند، برای اثبات تقلب اشرف غنی .
اشرف غنی که از این خیانت برادر، روسیاه و متقلب شناخته شد، ناگزیر در یکی از صحبت های خود گفت: برادرم که متعصب بود، از برادری خود بیرونش کردم. و با اشاره به معاون دوم خود گفت: ” اینه سرور دانش برادر منست” قهقه قهقه قهقه قهقه.