آقای سپنتا غار دوعا گم کرده است
قدرت و برتری خواهی سیاسی در میان همه پدیده های پژوه پذیر از مسایل اهم و پرسشی است که انسان را به سمت وسو های متفاوت می کشاند، به قول توماس هابز انسان را گرگ انسان می سازد، اینکه انسان موجود فزون خواه بوده و در صدد است تا در افسون بزرگ قدرت زندگی کند، این کلاف سردرگم کن هنوز آغاز نخ اش در دست بشرقرار نگرفته وبدون اینکه اراده ها را برای بسیج نخواستن قدرت سوق دهد به پیش میرود.
افسون برتری خواهی قدرت یکی امتیازات بشراست وشاید هم طلسم شرارت انسان همین فزون طلبی وحس ایستیلا خواهی باشد، به همین دلیل قسمت از زندگی بشررا ماورای طبع جنگل وقسمت دیگری را عین قانون جنگل تشکیل میدهد، درجنگل زورمندها درپی خوردوخمیر سازی کم زور ها اند، اما دربین انسان ها نمونه های زیادی وجود دارد که کم زور ها ازفرط جهل شان خودرا دربرابر زورمندان نیست کرده اند.
“حلقه گم شده ای جنگ بی فرجام” آقای سپنتا به سان بانک نمیه روزی می ماند که هیچ نمازگذاری را به مسجد نمی کشاند، مخاطب گم کردن دربین طیف روشنفکر شوربختانه کاری نوی نیست، اماپسران ناخلف داعیه روشنفکری که اقای سپنتا یکی ازین هاست دیگر نباید با کارت سرخ درمیدان حضور داشته باشند، روزهای که آقای سپنتا ازهاخن آلمان درپشت امواج رادیو به تحلیل می نشست طیف باسواد کشور انتظار می کشیدند که تئوری ایشان درپیوند به قضیه کشور چیست؟ اما امروز ها دیگر این فشنگ ها هویت دوباره به ادعای روشنفکر شما نخواهد بخشید.
اگر حقیقت با تمام پدیده ها به شمول هستی درتضاد باشد وبه عنوان مفهوم مجرد باقی بماند، انتخاب ما همان حقیقت خواهدبود، آنچه که گفته میشود تحلیل حقایق کشور ماست واقای سپنتا باید بداند که شاید حقایق به ضررشان باشد.
اقای سپنتا اگر یک روشنفکرنه ترس وپرسش گر می بودند، مسلماً میدانستند که روند ازهمان اغاز برای ماهی گیران اپرچونیست مهیا شده بود، برای اصلاح نظام با دید نقد وحتا با بسیج توده ها وحلقات روشنفکری تلاش میکردند، تا سخنگوی توجیه گر اعمال زد مردمی نظام باقی نمی ماندند.
زمانیکه تیم باد آورده ای بن دم ودستگاه نظام را تصاحب کردند تمام امکانات برای مهار هویت های غیر ازتیم حاکم بسیج گردید وحتا احزاب مشخص آوازه های بلندی برپا کردند، همگون نگری کسانی که شما آنرا نا روشن نگران خودتان تعبیر کرده اید دوستی شان با دشمنان افغانستان ازواپسین روزها شروع نشده است، آنها چک های میلیون دلاری را از استخبارات پاکستان درزمان عضویت شان با تروریستان اخذ میکردند، آنها به دلایل ایتنیکی وپیوند های قومی هرحقیقتی را وارونه جلوه میدهند، آنها برای ارضای خاطر آنسوی مرزی ها کارهای بیشتر ازین میکنند وخواهند کرد که پرونده ای ضیای صالحی یکی ازین هاست که شما بهتر ازهرکسی دیگری میدانید، اگر نیاز بود برای همه کس فهمیدن غایله ای اقای صالحی شب شعری دیگری برپا خواهیم کرد.
کنارآمدن با تروریست ها و گنگ سازی روند گفتگو برای فریب ذهنیت جمعی کار تازه ای نیست، مانفیست که درجرگه صلح با میلیون ها دلار پول بیوه ویتیم این شکورتهیه شده است، خود بخش بزرگ ازتوطئه بود که شما ها توجیه گر آن بودید، مگر در آن مانفیست خط قرمزی بین دوستان ودشمنان وجود داشت؟ مگر شما تئوری پردازان درون نظام تا حال خطوط اساسی برای منافع ملی کشور تعریف کرده اید که نقاط متضاد آن با فیصله نامه جرگه صلح مقایسه شود؟
شما به جای اینکه دربرابر تهدید عزل تان ازچوکی درپیوند به دستگیری صالحی واکنش نشان میداید، بهتربود این حجاب برداری از روی راز ها را ازگذشته آغاز میکردید، شاید آنچه درمقاله ای شما گفته شده حقیقت باشد، اما وظیفه شما اقای سپنتا به عنوان انسان آگاه این نیست که یک بخش ازحقیقت ویا یک پهلوی حقیقت را بیان کند، انسان با وجدان وخردگرا آنست که تمام پهلوی های حقیقت وضد حقیقت را بیان کند.
شما به صفت یک ریالیست چرا گرانگاه فاجعه ازدید درون نگاهی رابه بررسی نمی گیرید؟ این به این معنی نیست که ما مداخله بیرونی ها به خصوص پاکستان را انکار کنیم اما واقعیت های وجود دارد که ذهن مردم را چندسوی ساخته وحتا به عنوان گفتمان غالب دربین عام مردم مبدل گشته است، این فرض را برای یک فرصت کوتاه قبول کنیم که تمام بدبختی ها درپاکستان ریشه می گیرد وهیچ شاهرگ تغذیوی دیگری درغیر ازپاکستان وجود ندارد، پس جواب فرود آمدن شب هنگام چرخ بال ها دراقصی نقاط بحرانی وجنگی را کی میدهد؟ انسان های قرن بیست ویک درهر سطحی که باشند منطق تحلیل دارند ومیدانند که ریشه های پیدا وپنهانی دردورتر ازمرز ها نیز وجود دارد ومعمای افغانستان به اسباب بازی سیاست مداران غرب برای فریب افکار عامه شان تبدیل شده است به تعبیر نیچه که سياستمدار انسانها را به دو دسته تقسيم مي كند: ابزار و دشمن، يعني تنها يك طبقه را مي شناسند و آن هم دشمن است. بهتر است بگویم که انفجاربزرگی برای تغیرروش های مرسوم سیاسی باید در راه باشد به دلیل اینکه با این دشمن های فرضی شهروندان فراموش شده اند وفاصله بین دولت وشهروندان روز افزون بیشتر میشود.
دشمنان درونی که برای سرکوبی نیروهای داخلی اقوام افغانستان را به جان هم می اندازند وقدرت سیاسی را با معامله گری های لجوجانه به گروگان گرفته اند به دلیل همنشین بودن با اقای سپنتا به عنوان ولتاژ های بحران ازقید قلم باقی می مانند، این به سان تصویر داستان می ماند که در دهکده ای یک رند روستایی یک گاو کشت خوار داشت وتمام تقصیر را به گردن ده نشینان دیگر می انداخت که چرا کشت زار های شما حصار ندارد وگاوی من را کشت خوار عادت داده اید؟
ازشوربختی مردم افغانستان بود که تخته بازی شطرنج این کشور فرصتی برای وزیر شدن سربازان مانند سپنتا گردید وبادوچهره گی خودرا به رخ مردم می کشند، نقاب روشنفکری ونقاب ریالیست سیاسی، هرگونه لباس بپوشید مردم ازطرز خرام تان خواهند شناخت شما زرد آلوی هستید که منسوب به درخت تَرک خورده، زخمی وسیاه جنگل خودتان هستید، خودرا منسوب به درخت نفیس باغستان انار نسازید که گویا خنده برلب وخون درجگر دارید، حالا شما وکسانی به سان شما در دست تحلیل مردم قرار دارند، مفتی به خرگایدن، خر نمی شود اما دیگر مفتی نخواهدبود.
نخستین پرونده قانون شکنی کرزی از حمایت سپنتا شروع شد ودرهمان روزها شورای ملی لیمدن وچسپیدن ایشان را دروزارت خارجه خلاف قانون دانستند، اما آقای سپنتا با جنون قدرت خواهی اش به عنوان یک تکنوکرات در پست وزارت خارجه باقی ماند و برای بقا اش توجیه هم میکرد و ایشان نماد از قانون ستیزی درکشور بودند.