آیا صفبندیهای داخلی جدی اند؟
صفبندیها در یک جامعه ممکن است در قالب اصناف اجتماعی و احزاب سیاسی وجود داشته باشند، اما در افغانستان «صفبندیهای داخلی» به دلیل وضعیت خاص افغانستان میتواند هویت متفاوتی داشته، هشدار دهنده باشند. در پرتو چه تحولاتی صفبندیهای داخلی قابل بحث اند؟
در ماههای اخیر تحولات زیر رخ داده اند:
1- تنشهایی دنباله دار میان کابل و واشنگتن؛
2- حمله کوچیها به مناطق هزاره نشین؛
3- برگزاری جرگه مشورتی صلح و واکنشها در برابر آن؛
4- عزل و نصبهای سوال برانگیز در کابینه حکومت؛
5- نزدیکی کابل با اسلام آباد و مذاکره با طالبان؛
6- برکناری مک کریستال و تقررجنرال پتریوس؛
7- رد پیاپی نامزد وزرای هزاره تبار از سوی پارلمان.
تمامی این رخدادهای سلسلهای تاثیرات عمیق بر فضای داخلی افغانستان گذاشته و واکنشهای زیادی را به دنبال داشته اند. تنشهای کرزی با امریکا هنوز نگران کننده است؛ کرزی با فساد مبارزه نکرده و جنگ با تروریزم را به تعلیق در آورده است. جرگه مشورتی صلح و برکناری امرالله صالح و حنیف اتمر، مناسبات داخلی میان محورهای سیاسی را تشنج بار کرده است. هرچند، برهان الدین ربانی، رهبر ارشد جبهه شمال، در جرگه مشورتی صلح، ملا محمد عمر، تروریست و نژادپرست را با نلسون ماندلا، رهبر افریقا که برای آزادی و ضد نژاد پرستی مبارزه میکرد، مقایسه کرد تا از کرزی برای پسرش امتیاز سیاسی گرفته در معادلات آینده جایگاه رفیع در دولت داشته باشد.
افزون برآن، نزدیکی آقای قانونی و بعضی از اعضای جریانهای سمت شمال با حلقههای حکومتی، سبب تضعیف اپوزیسیون به رهبری داکتر عبدالله شد. تغییر و آرایش جدید مهرهها در وزارت هاي دفاع و داخله نیز، نه تنها که نتوانست بر تلطیف فضای داخلی کمک کند، بلکه بر شدت صفبندیها افزود. نصب جنرال کریمی به جای جنرال بسم الله خان در وزارت دفاع، بر سیاست صفبندیساز و انحصار پستهای مهم نظامی، وضاحت بخشید. به موازات آن، داکتر عبدالله، رهبر اپوزیسون و جنرال دوستم، رهبر جنبش، جرگه مشورتی صلح را تحریم کردند و در برابر آن مواضع تندی اتخاذ کردند. این صفبندیها در برابر جرگه مشورتی صلح و فیصلههای آن کماکان ادامه دارد.
رد پیدرپی نامزد وزرای هزاره تبار از سوی پارلمان، سبب واکنشهای جدی شده است، به جدایی و دوری هزارهها از دولت کمک کرده و سبب بدبینیها نسبت به وضعیت کنونی شد. هرچند که در صفوف منتقدان حکومت، اختلاف نظرها و بیاعتمادیهای فراوان وجود دارد، اما بیاعتمادی نسبت به دولت به شدت جنبه مردمی و قومی پیدا کرده به سوی قاعده جامعه در حرکت است. از جانب دیگر، در آرایشی که قرار است به محوریت عربستان و پاکستان در دولت افغانستان انجام شود، و مقدمات آن نیز فراهم گردیده است، نقش هزارهها و ازبکها نادیده گرفته شده و نسل جوان از رهبران تاجیک نیز مدنظر نیست. به عنوان مثال، تیپهایی مثل امرالله صالح از این گروه نسلی هستند و کمتر حاضر اند با طالبان مصالحه و مذاکره صورت گرفته و به پاکستان باج داده شود. از سویی، پاکستان نیز به شدت با این تیپی از رهبران و سیاستمداران از هر قومی که باشد، مشکل دارد. پاکستان به کمک عربستان سعودی، با تیپهایی مثل برهان الدین ربانی، حضرت صبغت الله مجددی و عبدالرب رسول سیاف میتواند به راحتی معامله کند.
علاوه براین، بخش مهمی از صفبندیهای داخلی در عزل جنرال مک کریستال و نصب جنرال پتریوس مشخص شد؛ آنانی که مخالف جنگ با طالبان هستند، به خصوص جریانهای سمت جنوب، از مک کریستال حمایت کردند و اما جریانهای دیگر، از آمدن جنرال پترویوس و تاکید بر جنگ علیه تروریزم حمایت کردند. پاکستان نیز، همواره بر قدرت جریانهای سمت جنوب تاکید مي كند و خواهان نقش بیشتر آنها در دولت افغانستان هستند. در کنار آن، پاکستان بارها به صراحت بر حفظ منافع پشتونها در افغانستان انگشت گذاشته است. این همان سیاستی است که از یک طرف میخواهد جنگ با تروریزم را به یک امر داخلی تقلیل بدهد و از سوی دیگر، صفبندیهای داخلی را شدیدتر کرده امریکا را نیز به بن بست بکشاند.
حمله کوچیها به بهسود و دای میرداد نیز سبب حساسیتهای قومی میان هزارهها و پشتونها شده فضای سیاسی و اجتماعی را متاثر کرد. حمایت حکومت از کوچیها و عدم اسکان آنها بر اساس قانون اساسی، موج اعتراضات را به وجود آورد. هرچند نمایندگان هزاره تبار به نشانه اعتراض موقتا با پارلمان مقاطعه کردند و معاون دوم رییس جمهور نيز موقتا به بهسود مقیم شد. اما، با خروج موقتی کوچیها از بهسود و دای میرداد، این اعتراضات موقتا فروکش کردند. اما مجموعه این رخدادها دارای گرههای پیوست اجتماعی، سیاسی و قومی شد.
این مسایل در حالی در جریان اند که تجدید نظر افغانستان در رابطه اش با پاکستان، حساسیت برانگیز شده است. مذاکره با جنرالان پاکستانی و مقام هاي استخباراتی آن کشور در یک فضای پوشیده و مستور از یک طرف جریانهای داخلی را به درنگ واداشته است و از طرف دیگر، امریکا و غرب را نگران کرده است. البته هنوز به نظر نمیرسد که گسترش های جدید در روابط افغانستان-پاکستان در تفاهم با امریکا انجام شده باشد. هرچند سخنگوی حکومت مذاکره با «آی اس آی» و جنرالان پاکستانی را تکذیب کرد، ولی قناعتبخش واقع نشد. نکتهای دیگر این است که گفتگوهای سهجانبه به محوریت ترکیه و ایران با پاکستان، عملا به نفع محوریت عربستان به شکست مواجه شده اند. به نظر میرسد ایران نیز با پاکستان در مورد مساله افغانستان به تفاهم رسیده باشد؛ همان طوری که پاکستان در رهایی دیپلومات ایرانی و دستگیری ریگی با ایران همکاری کرد. این گونه حلقهی منطقهای رییس جمهور کرزی در حال شکل گیری است و این جریانهای سیاسی در داخل مردم را نسبت به حکومت بیاعتماد و بدبین کرده است. برگزاری جرگه مشورتی صلح و طرح خروج نام تروریستان از لیست سیاه سازمان ملل متحد، هرچند مورد تایید افکار عمومی در داخل نیست، ولی تایید دو محوریت مهم منطقهای، یعنی عربستان و پاکستان را با خود دارد. بنابراین، آن چه جریان دارد، زیر سقف ارگ ریاست جمهوری است؛ و ضرورت به دیپلوماسی و سیاست خارجی هم ندارد. در وزارت خارجه افغانستان نیز کسی نیست که در اندیشه سیاست خارجی و دیپلوماسی باشد.
مجموعه این مسایل سبب شکلگیری صدفبندیها و فروپاشیهای داخلی میشوند. ولی هنوز روشن نیست که این صفبندیها در چه سطوحی اتفاق خواهند افتاد. اما احتمالا در سه سطح زیر ممکن رخ بدهند:
1- صفبندیهای سیاسی بر بنیاد قوم؛
2- صفبندهای بزرگ اجتماعی یا اجتماعی شدن صفبندیها؛
3- مقاطعه با دولت.
در حال حاضر نیز صفبندیهای سیاسی اکثرا بنیاد قومی دارند، ولی این احتمال وجود دارد كه صفبندیهای قومی شدید شده ابعاد اجتماعی و حتا جنگی و نظامی به خود بگیرند كه این یک خواست استراتژیک کشورهای همسایه نیز هست. در این صورت، جنگ ابعاد قومی خواهد گرفت و در یک تحول دراماتیک طالبان به کمک پاکستان دولت را سقوط خواهند داد. مساله دیگر، مقاطعه با دولت بر بنیاد اعتراضات قومی است. سیاست مداران و رهبران هزاره تبار با صراحت مسالهی «مقاطعه کامل با دولت» را طرح کرده اند. این طرح در شرایط کنونی غیرعملی به نظر مي رسد، بیشتر جنبهی اعتراضی یا نافرمانی مدنی را به ذهن تداعی میکند. ولی، اگر شرایط باز هم به سوی بیاعتمادی رفته به قومگرایی دامن زده شود، نه تنها که این مساله محتمل است، بلکه دارای ابعاد چند قومی خواهد شد. به عنوان مثال، نارضایتی هزارهها صرفا مساله رد نامزد وزرای هزاره تبار و یا حضور کمرنگ در ساختار دولت نيست، بلکه متاثر از وضعیت و رخدادهای هشداردهنده سیاسی نیز هست؛ وضعیت هشدار دهندهی سیاسی، پوشش چند قومی دارد.
بنابراین، افغانستان در وضعیت خاصی قرار دارد که مدیران سیاسی بایستی این وضعیت را با درایت و عقلانیت مدیریت کنند. افغانستان کشوری نیست که توان صفبندیهای شدید داخلی را داشته باشد، بلکه یک کشور فقیر، پرگسست، بحرانی و بیثبات است و باید درجه حساسیت اش نسبت به هر نوع تهدید و اعتراض بالا باشد. هرچند سیاست گذاران کنونی نسبت به صفبندیهای داخلی با بیتفاوتی برخورد میکنند، اما شفافیت و مدیریت وضعیت، رابطه مستقیم با چگونگی آینده افغانستان دارد. دولت به عنوان یک نهاد مقتدر بایستی راهحلهای عقلانی پیدا کرده اصل رضایت را اعاده کند. چون نارضایتیهای کنونی اولین نشانههای التهاب اجتماعی- سیاسی میباشند که در صورت تداوم خطرناکترین تهدید داخلی به شمار میروند.
برگرفته از روزنامه ی هشت صبح