انتخابات و بحران رهبران سنتی افغانستان
یکی از بزرگترین معایب تاریخ سیاسی معاصر افغانستان قبل از همه در اینست برغم اینکه در برابر متجاوزین خارجی قهرمانان، رزمجویان و غازیانی زیادی را آفریده است، ولی به جز از عدۀ انگشت شماری، کمتر توانسته است سیاستمداران زیرک و دور اندیش را برای ساختن افغانستان تقدیم جامعه نماید. چنانچه در سه دهه اخیر که یکی از دشوار ترین صفحات تاریخ این سرزمین را تشکیل می دهد ما شاهد ظهور مقاومتگران و شخصیت های استوره یی در برابر تجاوزات مکرر غربی و شرقی بوده ایم، ولی فاقد سیاست مداران، رهبران و رجال ملی هوشمند بوده ایم. در نتیجه تمام افتخارات که به قیمت خون مردم بدست آمده بود بخاطر خود خواهی ها، تمامیت خواهی ها، امتیاز طلبی ها و تصفیه حسابات سیاسی، قومی و محلی فاجعه و بدبختی نصیب مردم شده است وبس.
گفته می شود افغانستان یک کشور سنتی است و رهبران قومی و مذهبی نفوذ قوی بر لایه های مختلف مردم دارند. بدون شک افغانستان یک کشور سنتی است، اما سنت ها همشه کور نیستند. سنت ها می بینند که کی ها نزد جامعه عزت، حیثیت و اعتبار اجتماعی دارند و کی ها اعتبار خود را از دست داده اند. ازینرو فکر میشود با فریب، نیرنگ، تطمع هیچ کسی نخواهد توانست از سنت ها برای شان نفوذ اجتماعی و بقاء فراهم کند. بدون شک یک تعداد افرادی غافل و شخصیت پرست همیشه در هر جامعه وجود دارند که برغم اشتباهات، انحرافات و یا جنایات رهبران شان گله وار در خدمت آنان قرار دارند. اما اینها نمی توانند از کتله بزرگ مردم زحمت کش و تحول طلب نمایندگی کنند.
یکی از پیامد های بحرانات سه دهه گذشته در افغانستان اینست که قبل از همه روابط سنتی قدرت برهم خورده و مشروعیت بسیاری مناسبات، سیاسی، اجتماعی و قومی از ریشه دگرگون شده است و نسلی جدیدی از رهبران سیاسی، قومی و مذهبی بحیث میراثهای دوران بحران وارد صحنه زندگی افغانستان شده اند. در نتیجه سر نوشت مردم افغانستان بدست رهبران میراث دار دوران جنگ افتیده که کمتر کارنامه های مثبت داشته و نه توانسته اند به جراحات ناشی از میراثهای دوران بحران مرهم بگذارند.
در پی سقوط طالبان یک تعدادی زیادی از میراث داران چپ و راست بحرانهای اخیر در تحت چتر حمایت امریکا در کنار یک تعداد غرب گراها وارد بازی شدند. بسیاری آنها به دلایل خود خواهی، قدرت طلبی، عوام فریبی و ثروت اندوزی در تحت نام رهبران جهادی، قومی و محلی بدترین نقشی را بازی نمودند که در تاریخ افغانستان سابقه نداشته است.
یکی ازین بازیگران در صحنه سیاست افغانستان آقای حامد کرزی هستند که با سابقه جهادی و طالب طلبی بگونه غیر منتظره بحیث رهبر افغانستان بعد از سقوط طالبان توسط غرب بر مردم افغانستان تحمیل شدند. ایشان در ضعف مدیریت و رهبری کشور بی استعداد ترین رهبر افغانستان در تاریخ معاصر این کشور شناخته شده اند و لی در نیرنگ بازی و نفاق افگنی استاد بی همتا حد اقل در تاریخ یک سده اخیر افغانستان به شمار می آیند. ایشان در هشت سال اخیر برای تقویت موقعیت شان به کمک غرب از هیچ وسایلی مشروع و نا مشروع دریغ نه نموده اند.
یکی از روشهای ایشان بدنام ساختن و تجرید نمودن یک تعداد حریفان سیاسی خویش در نزد افکار عامه افغانستان و غرب تحت نام جنگسالار و ناقضین حقوق بشر بوده است. بسیاری کسانی راکه امروز آقای کرزی با ایشان ائتلاف کرده و با آنها تا سطح سوگندنامه ها تعهد نموده اند، در هشت سال اخیر در تحت نام جنگ سالار و ناقضین حقوق بشر از سر راه خویش دور ساختند و این در حالیست که امروز در تلاش هستند به کمک آنها خود را در قدرت و کرسی فساد حفظ کنند.
اما این تنها آقای کرزی نبودند که اعتبار و احترام خویش را با سیاستها و رفتار های غیر خردمندانه در نزد جامعه از دست دادند. واقعیت اینست که امروز نه مارشال محمد قسیم فهیم اعتبار و نفوذ نظامی، سیاسی و قومی دیروزی خویش را دارد و نه جنرال عبدالرشید دوستم . این در حالیست که نه استاد کریم خلیلی اعتبار شهید عبدالعلی مزاری را دارند و نه استاد محقق . حالا مشکل خواهد بود که قربانیان جوزجان و بهسود بخاطر جنرال دوستم ، محقق و خلیلی برای تقویت حکومت تمامیت خواه کرزی بار دیگر خود را قربان کنند.
در همین سلسله نه مهمانی و استقبال آقای سید منصوری نادری در دره سنتی کیان در ولایت بغلان کار ساز خواهد افتاد تا همه مردم شریف و محروم اسمعیه های افغانستان خود را در خدمت کرزی قرار دهند تا رهبر روحانی شان شادکام شوند.
امروز مردم افغانستان آن مردم دیروز نیستند که در بند شعبده بازی های پیر سید احمد گیلانی فریب بخورند و یا به استخاره آقای مجددی این عربزاده سالخورده کسی باور کند.
بازی های پیجیده هشت سال اخیر نقاب جهاد را از چهره استاد رسول سیاف نیز به دور انداخت. چنانچه ایشان در بافت قدرت فاسد حکومت کرزی چنان تنیده اند که تمام دست آورد های جهادی و اعتبار مذهبی و سیاسی خویش را که به قیمت خون بسیاری جهادگران صادق بدست آورده بودند در قمار دولت فاسد کرزی باختند. ایشان امروز بحیث یکی از بزرگترین دلالان قدرت اقتصادی و سیاسی در حکومت کرزی بحیث ابزار بازیگران خارجی نقش بازی می کنند.
اما این تنها آقای سیاف نیستند که همه چیز خود را در قمار گذاشتند، در تازه ترین بازی قدرت اسمعیل خان که کمتر کسی به جهاد، تقوی و بازسازی او در هرات شک داشت ، هست و بود خود را فدای نظام مافیایی کرزی کردند. این در حالیست که پنج سال قبل در انتخابات 2004 در نتیجه یک توطئه بزرگ از جانب کرزی، غنی احمدزی، جلالی و رحیم وردک معاون وزیر دفاع آنوقت در تحت رهبری خلیلزاد و قوت های امریکا خودش از سوء قصد زنده ماند اما پسرش را قربانی کردند. ایشان با بسیار بی عزتی از هرات اخراج و دشوار ترین وظیفه وزارت آب وبرق که به جز از توهین بیست و چهر ساعته نبست کمبود و یا نبود برق نصیبش شد، در خدمت نظام مافیایی قرار گرفت. این در حالیست که مردم هرات در بی امنیتی و فقر شدید شب و روز خویش را سپری می کنند و بازسازی هرات بطور چشم گیری سقوط کرد. بدون شک اسمعیل امروز امیر اسمعیل خان دیروز که از اعتبار و احترامی بزرگی فراتر از هرات برخوردار بودند، دیگر هر گزبرخوردار نخواهند بود و مردم هرات خود تصمیم در سرنوشت خویش در انتخابات خواهند گرفت.
هشت سال اخیر تنها برای شخصیت های دارای پیشینه جهادی یک آزمون بزرگ نبود، بلکه بسیاری نخبگان ناسیونالیست نظیر انورالحق احدی رهبر افغان ملت که بخشی جدا ناپزیر حکومت فاسد حاکم هستند در بدنامی و چور و چپاول و تعصب و انزوای دولت کرزی نقش اساسی دارند.
در همین سلسله اعتبار بسیاری تکنوکرات ها در هشت سال اخیر ضربت شدید دید. بسیاری افراد با بهره از دپلوم و زبان های اروپایی و پاسپورت های خارجی در هشت سال اخیر نتوانستند شایستگی و بویژه صداقت و دانش خویش را در خدمت میهن خویش قرار بدهند در عوض سر جوال غارت را عدۀ آنها با دزدان داخلی و انجویسم یکجا گرفتند. این در حالیست که ما در هشت سال اخیر شاهد یک تعداد به اصطلاح کارشناسان، صاحب نظران و روشنفکران مداح در خدمت نظام پوسیده فعلی بوده ایم که توسط آنها سفید را سیاه و سیاه را سفید تعبیر و تفسیر می کردند . بدین تر تیب شکبه قدرت کرزی از طیف وسیعی یک تعداد دلالان سیاسی تشکیل یافته است که در کنار حامیان خارجی شان مسوولیت وضعیت ناهنجار کنونی را بدوش دارند.
باید گفت اقوام افغانستان نسبت به هر وقت دیگر هم از حقوق خویش آگاهند و هم بیشتر راجع به ماهیت رهبران و دلالان قدرت شناخت دارند. بدون شک قبایل پشتون سال 2009 پشتون 2001 نیستتد که به خاطر پشتون بودن کرزی همه مشکلات و بی حرمتی را تحمل کردند و برای تداوم حکومت کرزی بیشتر قربانی بدهند. آنها مثل هر مردم دیگر افغانستان به ستوه آمده اند و خواهان تغییر هستند. و این تغییر را در وجود رقبای عمده کرزی جستجو خواهند نمود. جریان کمپاین انتخابات در روز های اخیر نشان می دهد که ائتلافهای عجیب و غریب کرزی با بسیاری دلالان سیاسی، قومی، و جهادی عامل روگردانی نه تنها پشتونها از کرزی، بلکه باعث انزجار تاجکان، هزاره ها ازبک ها و تمام اقوام کشور نیز شده است.
تفاوت ها میان انتخابات 2004 و 2009
اوضاع سیاسی، اقتصادی و نظامی افغانستان از انتخابات اول تا انتخابات فعلی نه تنها خیلی وخیم شده است، بلکه فاصله مردم با دولت و رهبران موسوم به قومی، مذهبی- جهادی بسیار زیاد شده است.
در انتخابات 2004 تمام تلاشها این بود که با کنار کشیدن جنگسالاران از قدرت مشروعیت و قدرت بیشتر به دولت کرزی بدهند. اما در انتخابات 2009 تلاشهای اساسی اینست تمام آنانیکه را که متهم به جنگ سالاران اند در زیر چتر کرزی متحد سازند. پرسش اساسی اینست تمام کسانی راکه کرزی خود زمانی برای تقویت موقعیت خویش در حکومت بدنام ساخته و از مردم تجرید نموده بودند، چگونه می تواننداعتبار از دست رفته آنها را زنده سازند؟
اخیراً مجله روزنامه نیویارک تایمز در یک مقاله طولانی خویش از زبان یکی از همکاران نزدیک کرزی در مورد مارشال فهیم و شیر محمد آخوندزاده چنین نقل قول می کند:” کرزی معتقد است که او بحیث رییس جمهور دو اشتباه بزرگ را در برطرفی شیر محمد آخندزاده و مارشال محمد قسیم فهیم مرتکب شده است”. در ادامه ادعا میشود:” هر دوی آنها در تحت فشار غربی ها صورت گرفت. دلیل پشیمانی کرزی این نبود بخاطریکه آنها صادق بودند، بلکه این بود که با برکناری آنها اداره کرزی با مشکلات زیادی مواجه شد. با برکناری فهیم حمایت مجاهدین از دست رفت و با برکناری شیر محمد هلمند بدست طالبان افتاد.”
اما به نظر می رسد حالا این پشیمانی خیلی ناوقت شده است. ازینرو نه جناب کرزی می توانند اعتبار ازدست رفته خویش را اعاده کنند و نه همراهان شان، بلکه آخرین میخ را در تابوط حکومت خود نیز خواهند کوبید.
در فرجام باید گفت: جریان حرکت افغانستان نشان می دهد که جناب کرزی یکجا با رفقای ائتلافی شان به تاریخ سپرده خواهند شد و نسلی جدیدی وارد میدان خواهند شد که خواهان تغییر و دگرگونی قبل از همه در روابط قدرت بر شالوده عدالت، برابری، برادری و حقوق شهروندی در فرایند ملت- دولت سازی هستند.