خبر و دیدگاه

قلب و دل از دید علم و عرفان

در اول باید  ابراز  کنم مطلب را که می نویسم برای آنانیکه در ادبیات و عرفان تحصیل کرده اند هضم آن مشکل أست زیرا مانند دیگر نوشته های من برای شان نو خواهد بود.
چهل سال قبل زمانیکه به مطالعات اسلام شناسی شروع کردم یکی از بزرگان خانواده که در ادبیات ، و اسلام شناسی و زبانشناسی کلاسیک و زبان فارسی ید طولا دارد به من  توصیه کرد که برای اینکه عظمت اسلام را درک کنم باید ادب و فرهنگ زبان فارسی کلاسیک را در راستای اسلام شناسی عمیق مطالعه کنم . همان بود کتب به دسترس من قرار گرفت مانند مثنوی ، شمس تبریزی ،  جامی ، سعدی ، حافظ ، ضحاک ماردوش از شاهنامه فردوسی ، بیدل ، مقالات بیدل شناسی ، دیوان کاشانی ، شرح گلشن راز ، مرصاد العباد ،  مفتاح النجات ، در گذرگاه هستی ، احصا العلوم فارابی ، نظامی گنجوی ، کلیله و دمنه ، صور خیال در شعر فارسی ، پرتو عرفان یا شرح کلیات شمس ، اقبال لاهوری ، کیمیای سعادت از غزالی ، احیاء علوم الدین غزالی ، جواهر القرآن ،  نصیحه الملوک ، قرآن مجید با معنی شعری از امید مجد که همه قرآن به شعر آمده أست ، جوامع الحکایات ، رشحات عین الحیات ، سنایی غزنوی ، السواد الا عظم، کتاب تمهیدات ، شناخت عرفان و  فهرست به درازا میکشد مطالعه کردم  و در کتابخانه خود دارم و من واقعا عاشق اسلام و اسلام شناسی و عرفان اسلامی شدم.
اخیرا از سفر اروپا برگشتم و یک دوست عزیز و گرامی من ، یک کتاب ادبی را برایم تحفه داد تا همسفر راهم باشد . کتاب جالب بود و اما از  نگاه  سبک نوشتن فارسی و تحقیق ادبی کتاب را ضعیف یافتم. درین کتاب دو موضوع جالب نظرم را جلب کرد و آن اینکه نویسنده نوشته بود که ” دل در نگرش عادی عضو مرکزی نظام دوران خون در انسان و دیگر جان داران أست . دل با ضربان ( فشرده و گشاده شدن) خون را به همه تن می فرستد . آن ضربان دل را [،] تپیدن دل نیز نامیده اند .”؟؟؟؟؟
درین جای شک نیست که یک معنی قلب ، دل أست و اما قلب و دل از  نگاه  ادب و عرفان هر دو یکی نیست مخصوصا وقتی سخن از روح آدمی به میان می آید . گرچه نوبسنده در پارگراف بعدی نوشته أست که ” دل به معنای روح هم کاربرد دارد ” ، اما اشتباه نویسنده و نویسندگان در همین أست که دل و قلب را در بخش انسان و حیوان یکی  میدانند . الکهل و خمر  هر دو  ، هم ، واژه های عربی است و اما یکی نیست و قلب و دل هم یکی نیست  و در بالا نقل قول کردیم که نوشته أست که همه جان داران دل دارند !!؟؟ آیا حیوانات هم دل دارند ؟ این بار اول بود خواندم که جانداران دل دارند صرف برای اینکه قلب از عربی ، دل ترجمه شده أست در حالیکه در عربی قلب معانی محتلف دارد مانند فواد ، باطن خاطر ، ذهن ، بدل ، تقلبی ، قلابی ، ناسره ، مرکز ، میان ، وسط ، تقلب ، و تحریف أست که این معانی همه مترادف واژه قلب است .  بحث ما روی همین نکته أست . همچنان موضوع بوزینه که نویسنده بدون مطالعات عمیق آنرا به داروین نسبت داده أست ؛ در حالیکه مطالعات جدید علم بیولوژی و زیست شناسان امروز داروین را رد می کنند .
در تصوف و عرفان مخصوصا تصوف اسلامی( تصوف تنها در اسلام نیست و در دیگر ادیان هم این پدیده وجود دارد ) ،  دل مطلقا به معنی عواطف بشری و انسانی ، جایکاه راز خداوندی و اسرار تعبیر می شود و دلیل عمده ی آن این أست که روح خداوند تنها و تنها در کالبد انسانی أست نه همه جانوران . یک حیوان مانند سگ و یا  هر حیوان که باشد ، قلب دارد و اما روح ندارد.
از بیدل نقل قول می کنیم:
دل به قید جسم از علم یقین بیگانه ماند
گنج ما را خاک خورد از بس که در ویرانه ماند
قسمیکه گفتیم روح تنها از آن آدمی أست نه همه مخلوقات . پس دل از آن آدمی أست که در  کالبد نفس آدمی می تواند باشد . دل مرکز اسرار و راز انسانی است  که تنها از آن انسان أست نه حیوان . وقتی قرآن مجید می گوید والله علیم بذات الصدور یعنی خداوند از راز دلها آگاه أست چنانچه گفته اند:
دل چه باشد مرکز اسرار حق
خلوت جان بر سر بازار حق
تفاوت کلی بین قلب و دل این أست که قلب یک مسله جسمی و علمی أست.  با چشم آدمی قابل دید و لمس أست . قلب عملیات می شود ، جراحی می شود و اما دل قابل دید و لمس نیست. دل جراحی نمیشود . قلب یک پارچه گوشت است و در اثر بیماری می تواند بمیرد و از بین رود در حالیکه دل چون جایکاه روح أست هرگز مرگ ندارد. این اشتباه که نویسندگان ایرانی و افغانستانی کرده اند که دل و قلب را به خاطر اینکه در ترجمه از یک معنی استفاده شده أست دو دلیل  می تواند داشته باشد : اول نداشتن تحصیلات عمیق در تصوف و عرفان اسلامی چنانچه کتاب را که نقد می کنم بدون بسم الله  به نوشتن آغاز کرده است در حالیکه همه میدانند که در فرهنگ اسلام هر کار باید به اسم الله آغاز باید و این سنت پیامبر اکرم ( ص) أست . نویسنده چون فرهنگ اسلامی نداشت در راستای ادبیات قلم برداشته است بدون اینکه توجه عمیق به عرفان اسلام و ادب و فرهنگ اسلام داشته باشد . ما داریم در جامعه اشخاص که به حساب خود شان مولانا شناس و فردوسی شناس و بیدل شناس هستند و با دانستن اشعار این بزرگان اسلام فخر می کنند و اما خود مسلمان نیستند و یا با اسلام مخالفت دارند. زیرا عمق اسلام را ندانسته اند و اسلام را از عملکرد طالب و داعش و چند نادان دیگر می بینند نه از دید و بصیرت محمد ( ص) . همچنان دین را هم از دید کارل مارکس می بینند نه از دید محمد (ص) و علی بن ابی طالب (رض) و یا بررگان اسلام مانند شیخ رازی و امام غزالی و غیره .  دوم در ترجمه  قلب که تنها دل ترجمه کرده اند . قلب ، برای حیوانات همان توته گوشت وسطی و مرکزی بدن أست که خون را انتقال میدهد نه اینکه دل باشد . وقتی قرآن می گوید فی قلوبهم مرض یعنی در دل های شان بیماری أست که این مرض شرک ، کفر و کبر و غرور و خودخواهی است  نه مرض قلبی که در اثر چربی خون و زیادت قند خون به وجود می آید و برای طبیب قابل تشخیص است .
مسله بوزینه را در قرآن مجید که ١۴٠٠ سال قبل تذکر داده شده أست شعرا و اهل ادب و عرفان اسلامی  از قرآن آموختند ( بقره آیه ۶۵، مائده آیه ۶٠، اعراف آیه ١۶۶). تحقیق و فرضیه تکامل تدریجی توسط یک مسلمان  در کتاب الحیوان اثر ابی عثمان عمرو بن بحر الجاحظ مفصل نوشته شده أست نه اینکه از داروین باشد . نویسنده انکار کرده أست که اساسا مسله بوزینه در قرآن ذکر یافته است و شعرا درین مسله مدیون قرآن بودند و بعدا  تحقیقات الجاحظ .( تولد ١۶٠ هجری قمری ، وفات ٢۵۵ هجری قمری ).  متن مکمل الجاحظ در تارنمای شخصی این محقق به زبان عربی نصب أست .
کس نه می تواند تصوف اسلامی را بدون شناخت مکمل محمد (ص) بداند و یا حتی اشعار بیدل و بزرگان اسلام را تحلیل درست کند تا اول به قرآن مجید و رسالت پیشوای اسلام ( ص) دسترس نداشته باشد و اسلام شناس نباشد .
در اسلام عیب گفتن کسی و مخصوصا اویکه به نام استاد و دانشمند مردم بشناسند جایز نیست و ازین سبب از نام نویسنده و تذکر نام کتاب معذرت میخواهم .
فرید یونس
استاد بازنشسته بشر شناسی فرهنگی و فلسفه اسلامی از دانشگاه ایالتی کلیفورنیا ، ایالات متحده امریکا

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا