خبر و دیدگاه

راهبردی‌ترین اولویت ما، تعریف روایت مستقل است

ما نیازمند تعریف روایت مستقل هستیم، روایتی که تمام نماد ها و عناصر هویتی، فرهنگی، تاریخی، تمدنی و اساطیری ما را روشن و دقیق معرفی نماید و در بر بگیرد.
تجمیع دو عنصر اساسی کهن و اساطیری باستانی که هویت تاریخی ماست با دوران تمدن خراسانی، هویت ما را منسجم و دیدگاه ما را کامل تعریف می کند.
گذشته‌ از آنکه هویت ما فرهنگ ماست، توجه به نماد های هویتی و فرهنگی باستانی، استقلال ما را به عنوان هویت مجزا تثبیت و انسجام ما را مستحکم می سازد.
بدون تعریف هویت و شناخت دقیق از خود، ما محکوم به تقلید کورکورانه از روایت های خواهیم بود؛ که با استراتیژی هدفمند تضعیف هویت ما طراحی شده اند و در راستای استراتیژی رقباء منطقه‌یی ما عملی می گردد.
تقلید کورکورانه از نماد های ائدیولوژیک، روز های مذهبی، مناسبت های سیاسی و الگو های ویژهٔ دیگران، کوچکترین تأثیر آن دورشدن از اصل فرهنگ و اصالت هویت خود و ابزار واقع شدن در جهت اهداف خاص دیگرانست.
ما باید از خود سوال کنیم:
ما کی هستیم و در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟
۱- تعریف ما
تاجیک یک هویت فرهنگی/ تمدنی می باشد که دارای چهار عنصر بنیادین است.
تاجیک ها محدود و معدود به یک کشور و یا چند شاخه نیستند، بلکه از کاشغر تا شیراز، از سمرقند تا چترال و از قندهار تا کردستان زیست و زندگی می نمایند.
سرنوشت و استراتیژی چنین هویتی به مراتب پیچیده تر و گسترده تر از هویت های است که طول و عرض زیست و زندگی شان محدود و منحصر به یک استان یا چند ولایت خاص می باشد.
متأسفانه فساد عمیق سیاسی، ثروت اندوزی حرام، فقدان دیدگاه راهبردی و عدم هویت تمدنی توسط مدعیان زعامت و رهبری؛ تاجیک ها را در موضع واکنشی قرار داده و ابتکار عمل را از آنها عملاً سلب نموده است.
اما چهار عنصر محوری هویت تاجیک که شخصیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی او را ساخته است و پرورش داده است:
۱- زبان و فرهنگ پارسی/دری
۲- تفکر فقه حنفی و کلامی ماتریدی سمرقندی
۳- مکتب عرفان خراسانی/ اسلامی
۴- میراث اساطیری هویت باستانی که بعد از اسلام در هویت تمدن خراسان ادامه می یابد و احیاء این تمدن چشم انداز استراتیژیک ماست.
تاجیک با این تعریف نمی تواند مانند یک خرده هویت موضع واکنشی و احساساتی و قشلاقی داشته باشد، بلکه سیاست و دیدگاه او می بایست تعریف جامع و کامل از موقعیت گذشته، حال و استراتیژی آینده او را ارایه نماید.
حالا بحث ما اینجاست، که ما با داشتن این چهار عنصر هویت در کجای جغرافیای افغانستان ایستاده ایم و روابط ما با سایر هویت های ساکن کشور چگونه است یا باید باشد؟
۱- اسماعیلیه
اکثریت مطلق اسماعیله در سه عنصر اساسی « زبان و فرهنگ فارسی»، « عرفان خراسانی»، تاریخ و احیاء تمدن خراسان با ما مشترک هستند.
مغزمتفکر و بنیانگذار مکتب اسماعیلیه، حکیم ناصر خسرو بلخی خود یک تاجیک بلخی بوده است و ما با اسماعیلیه در سه عنصر اساسی دارای مشترکات تاریخی و هویتی هستیم.
قابل تأمل است که اسماعیله در برابر شخص امام ابوحنیفه و خداوندگار بلخ مولانا که از ستون های استوار دو عنصر اساسی هویت ما هستند؛ بیشترین حسن نظر و محبت را دارند.
۲- ازبیک ها و ترک زبانان
بگذارید با صراحت و قاطعیت بگویم که تمدن خراسان بدون مساعی ازبیک ها و ترک زبانان؛ نه به قیام می رسید و نه به قوام.
ازبیک ها و تمام ترک زبانان خراسان بزرگ در ایجاد تمدن خراسان شانه به شانه مسیر تاریخ را با ما آمده اند و اگر این اتحاد قلم و شمشیر نبود؛ چیزی به نام تمدن خراسانی وجود نمی داشت.
از آغاز عصر سامانیان تا پایان دوران تیموریان ما صراط واحدی را طی کرده ایم، لهذا برای تدوین هر استراتیژی باید با هم کار مشترک کنیم.
۳- هزاره ها
هرچند رهبران هزاره در این سه دهه در بامیان و مناطق مرکزی با تعصب ساختارمند و مهندسی شده علیه تاجیک ها عمل نموده اند، اما در هر حال عنصر زبان و فرهنگ پیوند تنومند و فربه ما را با نسل نو و مستقل هزاره می تواند تشکیل بدهد.
در چشم انداز یک قانون اساسی غیر متمرکز، سیکولار، شهروند محور و عادلانه می توانیم آینده روشنی را در افق کشور با هم داشته باشیم.
۴- پشتون/ افغان‌ها
الف: قبل از تأسیس هویت سیاسی افغانستان
بزرگترین نقطه‌ی عطف و پیوند راهبردی و استراتیژیک ما با پشتون ها از ظهور شهزاده میر ویس بخارایی؛ مبارز و سپهسالار بزرگ قندهار آغاز می یابد.
میر ویس تمام چهار عنصر مشترک، همه را با هم داشت، شهزادهٔ فارسی بود، اصالتاً از فرارودان بود، از قندهار یکی از بزرگترین بلاد خراسان ظهور نمود و هدف او از قیام بر علیه امپراطوری فاسد و ظالم صفوی؛ عدالت و آزادی بود.
دومین فصل تاریخ استراتیژیک ما، ظهور احمد شاه ابدالی، آخرین امپراطور خاندانی شرق ایران و خراسان بزرگ می باشد، که در هر چهار عنصر، ما با هم مشترک بودیم.
به عبارت دیگر هردو خود را وارث تاج و تخت امپراطوری های ایران و خراسان می دانستند، زبان رسمی، ملی و اداری شان پارسی/ دری بود، با عرفان خراسانی آشنایی داشتند و هردو پیرو مذهب حنفی بودند.
ب: بعد از تأسیس هویت سیاسی افغانستان از عصر امیر عبدالرحمن خان
امیر عبدالرحمن خان از نظر فرهنگی با توجه به رشد و پرورش او در فرارودان و ترکستان، در شمار فرمانروایان پارسی زبان به حساب می آید و زبان دربار و اداری او زبان فارسی/ دری بود، چاپ صد ها کتاب به زبان فارسی وایجاد کتابخانه‌ی بزرگ در ارگ بهترین شاهد این مذعاست.
اما متأسفانه بنا به انتخاب نام و هویت سیاسی قومی برای کشور جدید، استراتیژی ترک میراث تاریخی کم کم شروع شد و در زمان امان الله خان با تیوری غلط شادروان محمود طرزی و کاپی برداری ناقص از ناسیونالیسم ترکیه مدرن؛ افغانستان پرشتاب در مسیر ناسیونالیسم قومی سقوط نمود.
مشکل در کاپی برداری ناسیونالیسم نبود، بلکه در اتخاذ ناسیونالیسم قومی بود.
اگر شادروان محمود طرزی به جای ناسیونالیسم قومی به ناسیونالیسم ملی با محور های: زبان فارسی و احیاء تمدن خراسان عزم خود را جزم می نمود؛ ما امروز از هفت بن بست تاریخ گذشته بودیم.
مشکل ما با نگرش قومی قدرت و فاشیسم می باشد نه شهروندان پشتون که اگر چنین باشد؛ خود باید اعتراف کنیم که برای مبارزه با فاشیسم در دام تفکر فاشیستی افتاده ایم.
اشتراکات پشتونها و تاجیک گذشته از آنچه برشمردم، حتی از نظر چهره و رنگ و قد و قامت به اندازهٔ می باشد که اگر در هرات و کابل و قندهار و مشرقی بزرگ و پکتیا تا خود را به شما معرفی ننمایند، نمی توانید تشخیص بدهید که طرف تاجیک است یا پشتون؟
امروز صدها هزار تاجیک در مشرقی وجنوبی از لغمان تا کنر و از قندهار تا نورستان و پکتیا و پکتیکا زندگی می نمایند؛ که زبان اول شان پشتو می باشد، اما در اصل تاجیک بوده اند و خودشان هم خود را فارسی زبان می دانند در اصل.
ما باید متوجه باشیم که در کجا قرار داریم و کدام نسخه در راستای اهداف راهبردی ماست.
اگر ما مدعی و وارث تمدن خراسان هستیم که هستیم، باید دیدگاهی به پهناوری مثنوی، تبحر و ژرف اندیشی به عظمت ابوحنیفه، نگاهی به وسعت شاهنامه و چشم اندازی به طول و عرض تمدن خراسان داشته باشد.
ما نیازمند یک گفتمان اساسی و تعیین کننده با روشنفکران و ارباب خرد و فکر پشتون ها هستیم، امیدوارم آنها نیز قبل از آنکه دیر شود به اهمیت این گفتمان پی ببرند.
افغانستان تمام ظرفیت های تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌یی را دارد و اتفاقاً از ثبات و استقرار یک نظام قانونمند و مقتدر،، دشمنان ما در هراس دایمی به سر می برند و عملاً مانع ثبات و استحکام سیاسی در افغانستان می باشند.
جوانان ما باید توجه نمایند که چرا برخی از روشنفکران نما های کاذب از مطرح شدن نام امام ابوحنیفه جن زده می شوند و روشنفکران مثلاً دینی از نام زردشت، این ابر انسان نیچه، دیوانه وار بر سر و صورت خود می کوبند؟
پاسخ آن خیلی ساده است:
زردشت را ۱۴۰۰ سال است که می خواهند از تاریخ و هویت ما حذف نمایند، زیرا ظهور مجدد شخصیت او در صورت تثبیت یک قانون اساسی سیکولار و انسان محور و خردمدار، یک شبه راه هزار ساله را خواهد رفت، از شیراز تا سمرقند و از بلخ تا هریوا گفتمان جدیدی پی خواهند افگند.
همچنان امام ابوحنیفه بنا به هویت فرهنگی و خراسانی و ایرانشهری اش، در تمام فلات ایران دارای جاذبه منحصر به فرد می باشد و در صورت تثبیت یک قانون اساسی سیکولار در ایران، او نیز یک شبه راه هزار ساله را خواهد رفت، استبداد و فاشیسم از این جاذبه و ظهور مجدد در هراس است.
بعد از شوک سنگین سقوط شرم آور جمهوریت کذایی و تسلط طالبان بر کشور، نوعی سرخوردگی و افسردگی سیاسی/اجتماعی در تعداد معدودی از طیف های متنوع هویت های فرهنگی افغانستان مستولی گردیده و آنها را در موقف و موقعیت واکنشی و احساساتی تمام عیار علیه کل شهروندان پشتون/ افغان قرار داده است.
البته بسیاری از این ها، مستقیم یا غیر مستقیم در این بیست سال از آخور و طویله‌ی ارگ جمهوریت کذایی ارتزاق نموده و شکم و جیب فربه نموده اند، اما حالا به کاسه های داغ‌تر از آش تبدیل شده و با شعار های کذایی، بدون در نظرداشت و تعریف درست از تاجیک، نسخه های کذایی و خودمخرب می پیچند.
از این شارلاتان های بازاری، «پیسه کش» و معرکه گیر پوپولیست که بگذریم؛
قبل از هر نسخه‌یی باید خود را دقیق بشناسیم؛
موقعیت تاریخی، تمدنی، فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی خود را ارزیابی نماییم؛ آنگاه استراتیژی خود را تدوین کنیم که چه باید بکنیم؟
Kan een afbeelding zijn van 7 mensen en baard

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا