خبر و دیدگاه

من آن ستارۀ صبحم که از طریق ادب رَوم پیش پیش

 

درآوانی که نه انترنتی بود و نه فیسبوکی و نه تلویزون و رادیویی، وطندارانی که تشنۀ شنیدن خبراز اوضاع وطن را داشتند به امید روی می آوردند و امید بود که با قد رسا پنج شنبه ها مانند اسپ چاپار درتمام دنیا دروازه های صاحب دلان را میکوبید.  مشتاقین درمغازه های خوراکه فروشی صف می بستند تا امید شان را برآورده سازند و نشریه تازه امید را بدست آرند. بنده که افتخارنمایندگی _ آن ستارۀ صبحم که از طریق ادب روم پیش پیش را در شهر هامبورگ جرمنی داشتم، شاهد مغازهء خوراکه فروشی منطقهء بل شتید بودم که هر هفته چهارصد شمارهء آ ن درظرف چند ساعتی به فروش میرسید که البته تعداد زیادی مشترکین هم ذریعّه پوسته جریده ی مردمیِ  من آن ستارهء صبحم که ازطریق ادب روم پیش پیش را بدست می آوردند. اینکه چند مغازهء دیگر به چه تعداد فروش میکردند به من معلوم نیست چه آنها توسط پوسته رأسا با مرکز دفتر امید در تماس بودند.

البته چندین نشریه دیگر هم در سراسر دنیا به نشر میرسید اما اکثریت قلم بدستان استادان چیز فهمان و  علاقمندان بودند که با نبشته های خود زیب این جریده میشدند.

باید ازشخصیت ملی شجاع امانتدار و فهیم محترم آقای محمد قوی کوشان که پشت کاردارند و داکتر ثمیله جان خانم و پسران شان که کوشان صاحب را مدت سی و یک سال تمام تنها نگذاشتند و «این رشته را به نقد جوانی خریدند»عرض شکراان داریم.

محمد قوی کوشان
محمد قوی کوشان

بادو ابرو قتل دوعالم کرده ای   واه از آن روزی که چهار ابرو شوی   (یعنی برادرگرامی شان طها جان کوشان  قلم بدست که همکارشان است)

باید هم ازچنین فامیل همین انتظار راداشت که درزیرتربیهء  شخصیت فرهنگی علمی ادبی مرحوم غلام حضرت کوشان که عمری درمطبوعات بسربردند و ریاست عمومی رادیو تلویزون وطن را رهبری میکردند بزرگ شده باشند و باید چراغش را روشن نگه دارند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا