شعر

رسالت

سر بر اورد باز تاکستان ز خاک
بعد ازانکه رهزنان کردش هلاک
باز تحدیش کند زنگ خطر
لشکر قابیل و مزدوران زر
باغبان حفظش کند این باربه تنگ
با زرنگی نی عتاب و نی به جنگ
رهزنان هر گوشه هستند در کمین
بهر چور خانه و غضب زمین
حافظ این خاک تویی نسل جوان
ان تویی در معرض این امتحان
بی تفاوت گر نشینی زین خطر
باز احیا میکنند دور حجر
زن درون خانه می باید نشست
جای زن انجاست تا که زنده است
انچه کردند دیده ی اسلاف شان
پیروی خواهد نمود اخلاف از ان
دست قطعه پاها قطعه سرها به دار
ان زمان گویند شرع است برقرار
درک وفهم شان ز دور ان حجر
دیگران با پا روند انها به سر
مرده های اند فقط ره میروند
فکر شان گور است و انسان می درند
حرمت انسان برایشان گناه است
اشتراک وجه شان تنها دو پاست
هر جنایت را کنند توجیه دین
می برند لذت که خلق باشد حزین
پایه ی جهل و جنایت تعصب است
بستر جنگ و عداوت تعصب است
هم وطن باید کشید این ریشه را
محو باید کرد چنین اندیشه را

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا