خبر و دیدگاه

دربارۀ آیه های ناسخ و منسوخ

 

دوستی در رابطه با اینکه چرا الله فکرش را مکرر تغییر می دهد، پاسخی برایم فرستاده بود که دراز است اما من مهم آن را می نویسم. و آن این است:

(«اَعُوذُ بِالله مِنَ الشَّیطَانِالرَّجِیم ؟ مَانَنّسَخ مِن آیَهِ اَونُنسِیهَا نَأتِ بِخَیرِمِّنهَااَومِثلِهَا اَلَمّ تَعلَم اَنَّ الله عَلَی کُلِّ شَئِ قَدِیر».

 

به سخن دیگر این آیه به این دلیل است که الله خودش بیان داشته است که هر حکمی را نسخ کنیم ، یا آن را به فراموشی بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را می آوریم مگر ندانستی که خدا بر هر کاری تواناست؟  

این آیه، آیۀ ١٠۶ سوره بقره است که عربی و پارسی اش چنین است: 

ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ۱۰۶

ترجمه پارسی:

هر حکمی را نسخ کنیم ، یا آن را به [ دست ] فراموشی بسپاریم ، بهتر از آن، یا مانندش را می آوریم مگر ندانستی که خدا بر هر کاری تواناست؟  

 

من آیه ١٠١ سورۀ نحل را نیز به آن می افزایم که با پرسمان نسخ و منسوخ اشاره دارد.

سورۀ نحل آیه ١٠١
وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ.

ترجمه:

و چون حکمی را به جای حکم دیگر بیاوریم- و خدا به آنچه به تدریج نازل می کند داناتر است- می گویند: «جز این نیست که تو دروغ بافی.» [ نه ، ] بلکه بیشتر آنان نمی دانند.

 

ما میدانیم که خدا بر همه چیز تواناست اما فکر میکنم که همانگونه که به درگاه خدا عذر و زاری و نیاز می کنیم، می توانیم هم از خدا بپرسیم که این چه آیت است که می گویی؟ فراموشکاری یا کاری مانند کار دیگر کردن یا بهتر از کار پیشتر کردن را هر انسانی، پس از پی بردن به اشتباهش و یا بعد از تغییر اوضاع و احوال می تواند بکند. 

همین دلیل پیشرفت ماست که از اشتباههای گذشتۀ خود می آموزیم. کاری خود را باردیگر بهتر می کنیم. یا با رُو به رُو شدن به وضعیت جدید تصمیم جدید میگیریم و از فکر سابق امتناع می کنیم. یعنی فکر تغییر دادن کار بنده هاست نه خدا. 

پس، ای الله! مگر در ده ها آیه، از جمله به آیۀ ۵٠ سوره قمر نگفته بودی که «و فرمان ما (در همه عالم) یکی است (و هیچ تبدیل‌پذیر نیست چه در امر ایجاد و چه در کار معاد، و در سرعت) به مانند چشم به هم زدنی انجام یابد». یا در آیه ۴ سورۀ زخرف نگفته بودی «که )  و آن در «أمّ الکتاب» [ لوح محفوظ ] نزد ما بلندپایه و استوار است!».

 

آیا می شود به این آسانی از موضوع نسخ و منسوخ گذشت؟ 

نه، چون برای یک انسان پرسشگر قناعت بخش نیست. شاید انسانهای دوران پیامبر کم و بیش به این پاسخ قناعت کرده باشند، اما انسان های امروز به این سادگی این پاسخ را نمی پذیرند. 

خدا را نباید کسی فکر کرد که در بالا نشسته است هربار سخنی می گوید و سپس سخنش را تغییر می دهد. 

چرا؟ 

به دلیل های زیر.

نخست

معنای ناسخ و منسوخ: معنای ناسخ و منسوخ از جمله این است: ناسخ یعنی باطل کننده و نسخ کننده و زایل کنندۀ چیزی و آورندۀ چیز دیگر در جای آن . محوکننده، تغییردهنده، منسوخ یعنی نیست گردانیده شده و ردکرده شده . (غیاث ). محوشده و نابودگشته و باطل شده و متروک گشته و موقوف شده . (ناظم الاطباء). نسخ شده . زائل شده . ورافتاده . از تداول افتاده . (یادداشت مرحوم دهخدا). 

آیا خدا تصمیم اش را عوض میکند؟

به زبان عامیانه معنای ناسخ و منسوخ عوض کردن گپ یا کار است. یعنی گذشتن از گپ یا کار پیشین و به جای آن پذیرفتن گپ یا کار پسین است. اگر کسی برای انجام کاری چیزی می گوید یا می کند اما سپس میداند که انجام آن کار ممکن نیست و به هدف نمی رسد. آنگاه گپ یا سخن یا فرمانش را تغییر میدهد و به اساس دانش و فهم نو خویش، هم بر اساس تجربۀ که بدست آورده است، تصمیم نو می گیرد. درین صورت تصمیم پیش منسوخ است. این کار برای انسانها عادی است. اما هرگاه انسان بارو بار و به کرات تصمیم عوض کند، ناپسند است به خصوص که آدم بلندمقام باشد یا شخص مهم باشد. زیرا توانایی و شایستگی اش زیر سوال می رود. از خدا چنین چیزی پذیرفتن به معنای شک و تردید کردن به خدایی خدا است.  

در حقیقت هر انسان در کار های خود، در صورتی که موفقیت آمیز نباشد، تغییر فکر می دهد و تصمیم نو میگیرد تا کارش بدرستی پیش برود. انسان ها چنین می کنند برای اینکه از قبل نمی دانند که چه خواهد شد. اما خدا همه چیز را از قبل میداند. برای خدا تغییر عقیده و فکر، آنهم چندین بار و به تکرار، سزاوار نیست. ما نمی توانیم ناسخ و منسوخ را امر خدایی بدانیم. 

زیرا آفریدگار ازین امر مبرا است. خدا تصمیمش را عوض نمی کند.

دوم، 

امروز، عقل و علم و دانش بشر به این حد رسیده است که بین خدا و انسان، و بین گفتار خدا و انسان فرق قایل شود. خدا آفریدگار جهان است، انسان نه؛ خدا دانای کل است و انسان نه؛ خدا همه چیز را هم در حال و هم در آینده میداند و هیچ چیز از حیطۀ علم او بیرون نیست. اما انسان چنین نیست.

معنای علم به آینده این نیز هست که خدا میداند که در آینده چه اتفاق می افتد. پس خدا کاری نمی کند یا چیزی نمی گوید که پسان ها پشیمان شود و بگوید که نه این طور نکنید، آن طور دیگر کنید. این، در عمل به این معنا است که من اول نمی دانستم، حالا می دانم سخن قبلی خود را پس می گیرم. اگر ناسخ منسوخ را بپذیریم پس علم خدا در امور کجا شد؟ 

سوم، 

اگر چیزی منسوخ می شود، ورافتاده، از تداول افتاده است و زایل شده است. پس نادرست است که چنین چیزی در قرآن موجود باشد، زیرا مسلمانان از منسوخ بودن آن آیه ها آگاه نیستند و آن را در زندگی خود ناخودآگاه استفاده می کنند. تعداد این آیه ها (ناسخ و منسوخ) طوری که پژوهشگران تخمین زده اند، دو سوم آیات قرآن است. موجود بودن این آیه ها در قرآن از دید منطقی و عقلی نادرست است، زیرا مومنان را از نظر عقیدتی یا شرعی به گمراهی می کشاند.

یا اینکه روشنفکران دینی آیه های «لا اکراه فی الدین (سورۀ بقره:آ یه ٢۵۶)» یا «لکم دینکم ولی دین (سورۀ کافرون: آیه ۶» و غیره را دلیلی برای اثبات آزادی عقیده در اسلام استفاده می کنند، حال اینکه طالبان، داعش و تندروان اسلامی دیگر می گویند چنین آزادی برای یک مسلمان وجود ندارد به خاطر اینکه این آیه های انسان دوستانه دیگر منسوخ شده است. 

این یک مشکل بزرگ برای مسلمانان است که بدانند کدام گروه بر حق است. باید یکی شان بر حق باشد نه هر دوی شان.

چهارم، 

الله خودش بارها گفته است که « و آنچه را از کتاب پروردگارت به سوی تو وحی شده تلاوت کن هرگز کلمات او را (لوح محفوظ یا قرآن و الفاظ و معانی آن را) تبدیل کننده ای نیست ، و هرگز غیر او ملجأ و پناهی نخواهی یافت (سورۀ کهف آیه ٢٧)» (ترجمه مشکانی). ای این آیه: «کلمه های خدا را تبدیلی نیست (سورۀ یونس آیۀ ۶۴)» (ترجمه فولادوند).  

درین باره دو آیه را هم در بالا ذکر کردم. می توان ازین آیه ها در قرآن فروان یافت. از رو، این آیات میگویند که کلام خدا را تغییر و تبدیلی نیست. پس ناسخ و منسوخ تضاد کامل به این آیه ها دارد. شما نمی توانید با آیه های بعدی آن را تغییر دهید. الله خودش بار ها گفته است.

پنجم

بهترین و انسان دوستانه ترین آیه ها از سوی خشن ترین و جنگ آورترین آیه ها منسوخ شده است که جای فکر و تأمل است. 

آیات مکی انسان دوستانه ترین، مهرانگیزترین و پرعاطفه ترین آیات قرآن اند که بیشتر شان توسط آیات مدینه منسوخ شده اند. درین آیه و آیه های دیگر مکی، الله بار ها گفته است که ای پیامبر تو پیام آورنده و بیم دهنده یی بیش نیستی. یعنی قتل، ترور و کشتار برای دین جایز نیست. یا این آیه برای همدیگر پذیری است و میگوید: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بى‏تردید خداوند داناى آگاه است (سوره حجرات آیه ١٣). 

از همین آیه مکی مسلمانان در جهان غرب یاد می کنند که اسلام دین صلح و همدیگر پذیری است، نه از آیه های مدنی که قتل و کشتار را حکم می کند. 

ششم 

برای ما لازم است که قانون باید واضح باشد. طوری که خود الله گفته «کتاب مبین و آشکار به زبان عربی است». 

قانون هرقانونی که باشد، چه قانون آسمانی چه قانون زمینی، باید برای مخاطبان اش واضح، آشکار و روشن باشد، تا آن را بدانند. اگر قانون دو معنا، چند معنا یا مفهوم های متضاد و مبهم داشته باشد، زیانبار است. از همین زیانباری است که مسلمانان تا هنوز نمی دانند که در میان این جنگل قانون راهشان را پیدا کنند. یکی به کشتار فرمان میدهد و دیگری به انساندوستی و همدیگرپذیری. 

اما عده یی هم برای توضیح این جنگل قانون، تیوری ناسخ و منسوخ را پیش کشیده اند که هرگز گره از کار فروبستۀ ما نگشوده است. بلکه کار را مشکل تر و پیچیده تر کرده است.

درین تیوری آنچه که خنده آوراست، این است که گفته می شود که برخی آیت های هست که توسط حدیث پیامبر منسوخ شده اند. یعنی کلام الله از سوی کلام پیامبر منسوخ شده است. مثلی اینکه یک سرباز فرمان سپهسالار یا جنرال را قبول نکند و از خود فرمان صادر کند. یعنی پیامبر می تواند حکم الله را ملغا و منسوخ سازد. چیزی که پیامبر را بالاتر از خدا می سازد که شرک مطلق است.

نتیجه 

نتیجه را به این گفتاورد پایان میرسانم:

یکی از دانشمندان در کتاب به فرنام «شخصیت محمدی یا آن حل آن معمای مقدس» درین باره نوشته است: «یکی از نتایج این ناسخ ومنسوخها درطول همه قرنها اسلامی این بوده است که غالبا دربحث ها و گفتگوها، هریک از طرفین میتوانسته است به آیه ای از قرآن که موید نظر او باشد استناد کند بی آنکه هیچکدام از آنان از حدود استناد به قرآن تجاوز کرده باشند. فی المثل آنکس که مدعی آزادی قبول یا عدم قبول دین دراسلام بوده است، میتوانسته است و میتواند به آیاتی از این قبیل استناد کند: “لااکره فی الدین ” (بقره، ٢۵۶) و: ” به آنکه نمیخواهند ایمان بیاورند بگو که شما به راه خود ادامه دهید و ما نیز به طاعت خویش ادامه خواهیم داد”(هود،١٢١) ویا:”… اگر باز روی از خدا بگردانند برتو(محمد) تکلیفی جز تبلیغ رسالتت بیش نیست ” (نحل،٨٢ )، ودرهمان حال، مخالف او میتوانسته است و میتواند آیات قرآنی دیگری ازاین قبیل مثال آوردکه: “با آنهائی که به خدا و به روز آخر ایمان نمی آورند و آنچه را که خدا ورسولش حرام کرده اند حرام نمیشمارند و به کیش حق نمیگروند مقاتله کنید تا یا کشته شوند یا جزیه بپردازند “(توبه، ٢٩”)، وآنهائی را که به آئین خدا روی نمی آورند بکشید تا فتنه از میانبرداشته شود “(بقره، ١٩٣و٢۵۶).

پس قضاوت بر شما.

 

نوشته های مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. شما بزرگوار در نتیجه گیری نوشته تان به نکته خوبی انگشت گذاشتید. راستی هم عجب اینجاست که قرآن کتابی است که در آن هردو طرف متخاصم میتوانند دلایلی جهت برحق بودن خود پیدا نمایند. از زبان دکتور عبدالکریم سروش شنیدم که در منازعه بین علی و معاویه فیصله به این شد که تعداد از طرفداران علی با طرفداران معاویه به گفتمان و سخن بپردازند تا اگر از کشت و خون جلوگیری شود. یکنفر از طرفداران علی میگوید درست ما میرویم از قرآن برای شان استدلال میکنیم. در اینجا علی میگوید که نه از قرآن استدلال نکنید بلکه از روش و سنت محمد استدلال نمائید. این خود واضح میسازد که علی میدانست که هرگاه از قرآن استدلال نمایند، شاید دلیل قویتری از قرآن طرفداران معاویه ارایه نمایند.

  2. تنها آیه های ناسخ و منسوخ نیست که نشان دهنده بشری بودن قرآن میباشد، بلکه پریشان گوئی و تناقضات زیادی در قرآن وجود دارد که نشان میدهد قرآن توسط بشر و فقط برای تامین منافع قبایل در عربستان همان زمان نوشته شده است. اول قبیله هاشمیه و قبیله هاشمیه توسط قبیله امویه و قبیله امویه توسط قبیله عباسیه بنوبت به کشور های جهان وحشیانه حمله و تجاوز نموده مال و دارائی انسانان را غصب و انسان را غلام و زن و دخترش را کنیز ساختند. این جور دین را شما ببینید که بزور شمشیر عقیده خودرا بر او تحمیل میکند و مال و دارائی اورا بنام غنیمت غصب میکند. این رقم دین ظالم و اینرقم خدا هم نمیتواند وجود داشته باشد. تاریخ اسلام را که آدم بخواند از شرم و خجالت پیشانی انسان عرق میکند. سوال ایجاد میشود که آیا پیشوایان و آیدیولوکهای اسلام چیزی بنام عقل و خرد را میشناختند و میشناسند.؟ جواب منفی است. بخاطر اینکه آنها اگر از فکر و خرد بهره میداشتند اصلا در دین اسلام اصلاحات بنیادی مطابق دست آورد های امروزی بشریت می آوردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا