خبر و دیدگاه

روایت پاکستان از طالبان: افراد از شما، ولی عملیات از ما است

طالبان و پاکستان در یک هم‌آغوشی مرگ‌بار قرار دارند. هر دو لازم و ملزوم یک‌دیگر اند. طالبان ماهی و پاکستان آب برای حیات، رشدونموی طالبان است. اساساً اردو و حکومت پاکستان در قبال حضور طالبان در جغرافیای پاکستان و روابط سازمان استخبارات نظامی این کشور پالیسی انکار را پیش گرفته و جنگ افغانستان را یک شورش و جنگ داخلی افغان‌ها به خاطر تصاحب قدرت جلوه می‌دهند.

در نخستین سال‌‌های حکومت جدید پرویز مشرف، دیکتاتور نظامی پیشین پاکستان، ریشه‌های جنگ جاری در افغانستان را نبود پشتون در ساختار قدرت نظم پسا سال ۲۰۰۱ دانسته و طالبان را شورش پشتون‌ها در مقابل یک حکومتی می‌دانست که به وسیله غیر پشتون‌‌ها و نسبتاً پنجشیری‌‌ها به پیش برده می‌شود. این مطلب را او بارها به حامد کرزی و اطرافیان او گفته بود.

بعد‌‌ها جنرال کیانی این روایت را تغییر داده و در جلسات متعدد خویش به حامد کرزی، امریکایی و کشورهای عضو ناتو که در افغانستان حضور نظامی داشتند می‌گفت که ریشه‌های جنگ افغانستان نیابتی بوده که از شکاف‌های سیاسی و قومی افغانستان کشورهای چون هند، ایران و روسیه به خاطر منافع خویش استفاده نموده و پاکستان تنها در این جنگ قربانی بوده و همواره از تعداد عملیات‌های اردوی پاکستان در مقابل تروریست‌ها، حملات در شهرهای پاکستان و تعداد شهروندان پاکستان که در جنگ علیه تروریسم قربانی شده اند یاد کرده و طالبان را هم‌چنان یک گروه شورشی و آزادیخواه تلقی می‌کرد.


جنرال اشفاق کیانی همواره به رییس جمهور کرزی به تاکید و تکرار می‌گفت که پشتون‌های افغان باید به کابل به خاطر حکومت‌داری و هدایت نگاه کنند و پشتون‌های پاکستانی باید از اسلام آباد اطاعت نمایند. این روایت را چندین بار ما از زبان منابع مختلف داخلی و خارجی به شمول دکتر رنگین دادفر سپنتا مشاور پیشین امنیت ملی افغانستان و هم‌چنان ژورنالیستان و جنرالان غربی شنیده‌ایم اما کمتر به عمق، تعدد، لایه‌های مختلف و ماهیت روابط تنگاتنگ چند بعدی طالبان و پاکستان با هم‌دیگر پرداخته است.

دیدگاه پاکستان نسبت به طالبان چند لایه، استخباراتی و مغلق می‌باشد. پاکستان به طالبان من‌حیث ادامه میراث جنگ سرد و جهاد افغانستان، ابزار فشار سیاست خارجی، سرمایه نفوذی و نیابتی استخباراتی، قدرت و گروه متوازن ساز قدرت اقوام، گروه نفوذی میان جهادیان پاکستانی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، سرمایه استراتژیک استخباراتی و ماشین بالقوه جنگی علیه افغانستان، ایران و هند و یک برگه اساسی و متوازن ساز و حتا دفع کننده ناسیونالیسم پشتون‌‌ها در داعیه پشتونستان خواهی شان می‌باشد.

اما نسخه، ساختار، نظام اکمالاتی و فراهم آوری قابلیت و دکترین جنگی نامنظم دقیقا نسخه برداری از دهه هفتاد و هشتاد میلادی جهاد افغانستان شده است. روابط پاکستان با طالبان یک رابط معمول یک حامی و گروه نیابتی متداول هم‌مانند فارک در کلمبیا، ببر‌های تامیل در سریلانکا، جنبش مارکسیستی نکسل در هند و یا حزب‌الله در لبنان نبوده بلکه به مراتب پیچیده‌تر، مبهم‌تر و تاریخی می‌باشد.

یک قشر از نظامیان پاکستان باور به این دارند که آن‌ها بالای طالبان کنترل نداشته بلکه نفوذ و یا ابزار فشار دارند. ارتش پاکستان با کلماتی چون کنترل، نفوذ و فشار برای اغفال و پوشش رابطه خود‌شان با طالبان و دیگر گروه‌های نیابتی خویش بازی می‌کنند. این یک تاکتیک معمول برای مذاکره‌چیان و نظامیان این کشور در جلسات متعدد دو جانبه و چندین جانبه بوده است. این بازی با کلمات گاهی از یک افراط یعنی انکار مطلق از حضور طالبان تا به تفریط دیگر یعنی پذیرفتن حضور شان اما بازی با کلمات کنترل و نفوذ و امثالهم می‌رود.

اساسا دیدگاه اردو، سازمان استخبارات نظامی و یک‌تعداد سیاسیون پاکستان به طالبان متاثر از جهاد افغانستان و دکترین نظامی و استراتژیک این کشور برای استفاده از «جهاد» و «جهادیست‌ها» علیه دشمنان داخلی و خارجی خویش می‌باشد و روی زیر بنا‌های فکر و فزیکی این دکترین نظامی میلیون‌ها دالر به خاطر ساخت مدارس، کمپ‌های نظامی و غیر سرمایه گزاری نموده اند. اما در مجموع می‌توان دیدگاه‌های پاکستان را به طالبان در پنج کتگوری دسته‌بندی کرد. این دیدگاه‌های پنجگانه همه به هدف نگه داشتن یک حکومت ضعیف و یا در نهایت یک افغانستان بی ثبات و شکننده طرح و دیزاین شده است. این دیدگاه‌‌ها در ماهیت ایدیولوژیک بوده که نسل اندر نسل افسران نظامی، دیپلمات‌ها و سیاسیون این کشور در این مورد شست شوی مغزی و تربیت می‌گردند. هدف نهایی تمامی این دیدگاه‌‌ها نگهداشت افغانستان در یک بی ثباتی داخلی همیشگی، هرج‌ومرج و در بهترین حالت آن نصب یک حکومت دست نشانده و دوست پاکستان در کابل می‌باشد که در سیاست خارجی و امنیتی با پاکستان مشورت نماید.

اما این دیدگاه‌‌ها چیست؟


دیدگاه اول: طالبان یک گروه نیابتی جنگی پاکستان است.

طالبان تولید جنبی جنگ سرد و میراث جهاد افغانستان است. اکثریت بنیان گزاران تحریک طالبان به شمول ملا محمد عمر قبلا تحت پرچم تنظیم‌‌ها مختلف جهادی در جهاد افغانستان سهم داشتند. تحریک طالبان در ابتدا از ولسوالی‌های قندهار من‌حیث یک جنبش خودجوش علیه مظالم وقت بخصوص قتل‌ها، تجاوز‌ها، قطاع طریقی و پاتک‌اندازی‌‌ها ایستاده و این جنبش را آغاز کرده و بعد‌‌ها آهسته‌آهسته عناصر استخباراتی، قاچاق‌بران مواد مخدر، نفوذی‌های اطلاعاتی کشور‌های منطقه و بالاخره جنگ‌جویان خارجی منجمله عرب‌های افغان، اوزبیک‌‌ها اوزبیکستان، چیچن‌‌ها روسی و امثالهم در صفوف آن‌ها پیوسته و داعیه پاک شان را اغوا نموده و از طالبان من‌حیث یک چتر، تخت خیز و منفذ برای مأموریت‌های تروریستی فراملی و خلافتی‌شان استفاده کنند.

بی‌نظیر بوتو، صدر اعظم پرآوازه سابق پاکستان و رهبر حزب مردم پاکستان، در کتاب خاطرات خویش می‌نویسد که بعد از ظهور ابتدایی تحریک طالبان در قندهار و جنوب افغانستان سازمان استخباراتی پاکستان این انکشاف یک معجزه الهی دانسته و انرا در راستای منافع استراتژیک پاکستان دانسته و بفکر تعویض حزب اسلامی حکمتیار من‌حیث یک گروه نیابتی این کشور با طالبان گردیده و با سعودی‌ها، چینایی‌‌ها و امریکایی‌‌ها داخل مذاکرات شد تا با این گروه کمک نموده و آن را به رسمیت بشناسد. دلیل اصلی این امر را این بیان می‌نمود که طالبان یگانه گروهی است که می‌تواند ثبات و امنیت را به افغانستان برگشتانده و منافع تمامی کشور‌‌ها منجمله امریکا را برآورده بسازد. همزمان سازمان استخبارات نظامی پاکستان همکاری و کار نفوذی را در رده‌های رهبری و صفوف جنگی طالبان آغاز کرده و تحریک طالبان را در ایجاد نظم و ساختار سیاسی و نظامی در سطوح رهبری و سیاسی شان کمک نموده و مشورت می‌داد. این دقیق کاری بود که ارتش پاکستان و سازمان استخباراتی این کشور در زمان جهاد افغانستان برای مجاهدین افغان انجام می‌داد.

کرنیل (دگروال) یوسف و مارک ادکین در کتاب مشهور خود به نام «تلک خرس» می‌نویسد که جنرال اختر رییس وقت آی‌اس‌ای یک شعبه مخفی را در تشکیلات آی‌اس‌ای ازدیاد کرده که بنام «شعبه افغانی» یاد می‌شد. این شعبه دارایی تشکیلات مخفی بوده و پرسونل آن نظامیان بودند که لباس ملکی به تن می‌کردند. دفتر این شعبه در حومه شمال راولپندی و چند کیلومتری اسلام آباد پایتخت پاکستان قرار داشت. وظیفه اساسی این شعبه تنظیم، مدیریت و طرح و تطبیق تمامی عملیات‌های نظامی و سبوتاژ‌های استخباراتی و سیاسی داخل افغانستان از طریق تنظیم‌های جهادی بود.

هم‌چنان ستیو کول، نویسنده و ژورنالیست امریکایی، در کتاب جدید خود «ریاست اس» از ایجاد یک دفتر خاص حمایت از طالبان و عملیات‌های شان داخل آی‌اس‌ای برداشته و ماهیت نیابتی مدیریت تحریک طالبان را من‌حیث یک گروه نیابتی افشا نموده است. ریاست اس همان نسخه جدید و میراث دار شعبه افغانی بوده که این دفتر با همان نسخه “قتل با هزار زخم” و زیربنا، تشکیلات و حمایت‌های لازم جنگی، استخباراتی، عملیاتی، مالی و لوژستیکی را برای طالبان مهیا می‌سازد.

بنا طالبان برای پاکستان یک ماهیت نیابتی داشته که در حقیقت در خدمت منافع استراتژیک این کشور می‌باشد. این‌جا است که منافع طالبان و پاکستان با هم همسو گردیده و هر دو برای براندازی نظام افغانستان کار می‌کنند. در اینجا رابطه میان پاکستان و طالبان یک رابطه کار فرما و کارگیر بوده که پاکستان من‌حیث حامی برای طالبان در بدل جنگ نیابتی این گروه و پیشبرد منافع پاکستان پناهگاه، حمایت مالی و لوژستیکی، حمایت سیاسی، مشورت‌های نظامی و استخباراتی فراهم می‌سازد.

ارتش پاکستان از طریق سازمان استخبارات نظامی این کشور در سطوح رهبری – کمیسیون‌های طالبان و جنگی – اوپراتیفی و تاکتیکی مشاورین و اشخاص ارتباطی عندالموقع به خاطر مشورت و کمک برای طالبان فراهم آوری می‌نماید. در اینجاست که می‌توان گفت پاکستان و سازمان استخبارات نظامی این کشور بالای رهبری سیاسی و نظامی طالبان کنترل مطلق داشته و در صورت لزوم می‌تواند این گروه را تضعیف و یا حتا از بین ببرند اما استدلال همیشگی مقامات نظامی و سیاسی پاکستان در نشست‌های متعدد این بوده که ما به خاطر نابودی طالبان افغان نمیتوانیم جنگ شما (افغانها) را به جغرافیای خود‌مان کشانده و پشتون‌های این طرف سرحد را نیز به آغوش طالبان بیندازیم که منجر به تشکیل یک جبهه بزرگتر علیه ما و شما خواهد گردید. این استدلال کاملاً غلط و بی‌بنیاد است.


دیدگاه دوم: طالبان یک شریک و متحد سیاسی – نظامی پاکستان است.

یک‌تعداد از مقامات نظامی و سیاسی پاکستان به طالبان من‌حیث یک حکومت در حال تبعید و متحد ساقط شده این کشور نگریسته و فکر می‌کنند که امریکا و متحدان ناتو او رژیم طالبان را به ناحق براندازی نموده و این متحد سیاسی و مجری سیاست عمق استراتژیک این کشور حق دلسوزی و حمایت را بالای پاکستان و ارتش این کشور دارد. بنا مردم، حکومت و اردوی پاکستان یک وظیفه دینی، مذهبی و سیاسی دارند تا از داعیه جهاد (جنگ طلبی) طالبان با تمام وسایل ممکن باید حمایت گردد.

در اردوی پاکستان یک قشر از افسران مذهبی و افراطی وجود دارد که حمایت از گروه‌های افراطی چون طالبان و یا گروه‌های جهادی در کشمیر و دیگر مناطق جهان اسلام را وظیفه دینی پنداشته و حمایت از این گروه‌‌ها را بخشی از مسوولیت‌های اردوی پاکستان می‌داند. بنا این قشر نیز دیدگاه شان نسبت به طالبان من‌حیث یک شریک بوده و آن‌ها را گروه نیابتی خویش نمیدانند.

روی این ملحوظ است که استدلال مقامات متعدد نظامی و سیاسی پاکستان این است که ما بالای طالبان نفوذ داشته اما کنترل نداریم و آن‌ها در مسایل نظامی و سیاسی خویش خودمختار بوده اما به خاطر اشراف استخباراتی در سطوح مختلف طالبان همفکران و رفقای مختلف داریم که نظریات ما را وقتاً فوقتاً می‌شنوند اما الزاماً از آن‌ها پیروی نمی‌کنند.

بنا ما (پاکستان) با طالبان روابط به خاطر اشراف استخباراتی و کار نفوذی داریم اما این گروه من‌حیث یک حکومت در حال تبعید منتظر برگشت بوده و خود مختار اند.


دیدگاه سوم: طالبان امتداد ارتش پاکستان و یک واحدی ملیشه در ساختار نظامی پاکستان است.

دریا سالار مایک مولن رییس پیشین ستاد ارتش امریکا اولین بار به شکل علنی در یک استعماعی کانگرس امریکا اظهار داشت که شبکه‌ی حقانی و گروه طالبان بازوی دراز اردو و سازمان استخبارات ی پاکستان است. او اولین مقام ارشد نظامی غربی بود که به شکل علنی این موضوع را بیان کرده و از این موضوع که زیادتر در حلقات اطلاعاتی بحث روی آن صورت می‌گرفت پرده برداشت. این در حالی بود که نظامیان و استراتژیست‌های نظامی و امنیتی افغان، ایرانی و هندی سال‌ها از این موضوع آگاه بودند.

اساسا اردو و استخبارات نظامی پاکستان طالبان و دیگر گروه‌های افراطی و تروریستی مذهبی افغان، پاکستانی، پنجابی، کشمیری و آسیای میانه را بخشی از ساختار نظامی خود دانسته و در بعضی موارد حتا برای شان در تشکیلات مخفی این سازمان بودجه، تشکیلات و تجهیزات مد نظر می‌گرفته است. بنا اردوی پاکستان طالبان را بخشی از تشکیلات خود دانسته که باید تحت امر سلسله مراتب، قومانده و دکترین نظامی این اردو قرار داشته و باید از آن اطاعت و پیروی نماید. یعنی طالبان و گروپ‌های دیگر تروریستی در تشکیلات ملیشه اردوی پاکستان قرار دارد.

پس پاکستان کنترل مستقیم و بدون چون و چرا بالای طالبان داشته و رهبری سیاسی و قوماندانان نظامی این گروه تحت امر و قیادت ارتش پاکستان می‌باشد.


دیدگاه چهارم: طالبان یک نیروی بازدارنده و ابزار سیاست خارجی پاکستان است.

پاکستان می‌داند که از نقطه نظر ژیوپولتیک یک جغرافیای با عرض باریک و طول بلند دارد که هر گاه بالا این کشور از دو طرف شرقی و یا غربی حمله گردد این جغرافیا به آسانی به دو قسمت تقسیم گردیده و کار اکمالات نظامی برای شان نهایت مشکل خواهد شد. از سوی دیگر این کشور اقتصاد ورشکست و حالت سیاسی شکننده‌ای دارد که با این حالت رقابت با هند و یا یک افغانستان قوی برای او با دو همسایه‌ای که در مرز غربی و شرقی آن قرار دارد نهایت دشوار خواهد بود. بناً ارزان‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه دفاع برای این کشور ایجاد و حفظ و نگهداشت گروهک‌های جنگی نیابتی است که منافع این کشور را پیش برده اما در عین حال قابلیت انکار را نیز برای این کشور بدهد.

در جهان امروزی دو سازمان هر یک سازمان استخبارات نظامی پاکستان و گروه قدس سپاه پاسداران ایران مهارت خاص و سال‌ها تجربه در جنگ‌های نیابتی دارند. امروز کم‌هزینه‌ترین و ارزان‌ترین روش جنگ، جنگ‌های نامنظم و نیابتی می‌باشد. رییس ستاد ارتش روسیه واسیلی گراسیموف برای اولین بار و بشکل علنی دکترین جنگ‌های نیابتی و نامنظم را در ارتش روسیه من‌حیث یک دکترین و روش جنگی بنیان گزاری نمود و امروزه بسیاری از ارتش‌های دنیا از این دکترین بهره برداری می‌کنند.

در محاسبات استراتژیک نظامی پاکستان مالکیت و داشتن بمب اتم و نیروی هسته‌ای تنها نقش یک نیروی بازدارنده بالقوه را داشته که هیچ کاربرد عملی در نبرد‌‌ها و جنگ‌های مستقیم و غیر مستقیم امروزی نداشته و حفظ و نگهداشت آن نیز از نقطه نظر اقتصادی و مالی برای پاکستان گران تمام می‌شود. بنا بهترین ظرفیت موثر بازدارنده در ساحه نظامی و سیاسی گروه‌های نیابتی و جنگ نامنظم است که مصارف گزافی ندارد.

پس دکترین جنگ نیابتی و استفاده از گروهک‌های تروریستی به خاطر پیش‌بُرد یک جنگ نامنظم و نیابتی نه تنها اقتصادی و کم هزینه بوده بلکه یک قوت بازدارنده با استفاده موثر و یک ابزار سیاست خارجی با کاربرد بالا و موثر می‌باشد که پاکستان می‌تواند به

آسانی از وجود آن انکار نموده و در عین حال از آن به آسانی علیه همسایه شرقی و غربی خود استفاده کند.

بنا طالبان و گروهک‌های امثالهم یک نیروی بازدارنده کم هزینه، موثر و با کاربرد بالا و ابزار فشار سیاست خارجی نهایت موثر در خدمت پاکستان و ارتش این کشور می‌باشد.


دیدگاه پنجم: طالبان من‌حیث گروه نفوذی در شبکه جهانی جهادیان و متوازن ساز ناسیونالیسم پشتون‌‌ها علیه داعیه پشتونستان است.

در بین نظامیان انگلیس در هلمند یک مقوله مشهور بود که می‌گفتند طالبان همه پشتون‌اند اما همه پشتون‌ها طالب نیستند. اگرچه این مقوله یک روایت نژادپرستانه و عقده‌مندانه است اما اگر در هلمند باشید حتما همین طور فکر خواهید کرد.

چند سال پیش من و جمعی از دوستان افغان من اعم از جامعه مدنی، مطبوعات، استادان دانشگاه و اعضای پارلمان افغانستان از طرف یک نهاد غیر حکومتی پاکستانی به اسلام آباد پایتخت این کشور به خاطر یک کنفرانس روی صلح افغانستان دعوت شدیم. در این کنفرانس من یک گفتگوی جالب با دریا سالار فصیح بخاری فرمانده عمومی پیشین نیرویی دریایی پاکستان داشتم. او که خانم فرانسوی دارد و به خاطر این که از انتصاب او به عنوان رییس ستاد کل نیروی نظامی پاکستان در دهه هشتاد به خاطر این که از قوای زمینی نبود جلوگیری شده بود، دلخوشی از نظامیان پاکستان نداشت به من گفت: «ما پاکستانی‌‌ها نسخه جنگ نیابتی را از سردار محمد داود خان آموختیم و اساسا شما زهری را دریافت می‌کنید که می‌خواستید برای ما از طریق نیروهای قومی زیر نام داعیه پشتونستان خواهی خود تزریق کنید.» البته من با این استدلال او کاملا شوکه شده و آنرا کاملا رد کردم اما معلوم بود که او من‌حیث یک نظامی کار کشته و با تجربه می‌خواست با این روایت خود یک تعداد ما را که روی خوش به چنین مسایلی داریم زیر تاثیر برده و واقعیت‌های تاریخی را وارونه و برعکس جلوه بدهد اما چیزی که واضح بود این است که این روایت خود دریچه‌ای به فکر نظامیان پاکستانی نسبت به افغانستان و بازی استخباراتی و نیابتی این کشور باز می‌کرد. او هم‌چنان تصریح کرد که داکتر نجیب الله در روزهای آخر زندگی خود می‌خواست با پاکستان روی خط دیورند به موافقت برسد اما بعضی از نفوذی‌‌ها در صفوف طالبان او را کشتند و از این توافق جلوگیری کردند که این خود جز دروغ و افترایی بیش نبود اما جالب این بود که در اختتامیه این کنفرانس وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی سابق پاکستان سرتاج عزیز نیز اشتراک کرد و زمانیکه در وقفه چای از او پرسیدم که افغانستان و پاکستان باید دیگر از سایه تاریخ گذشته و دیگر یک‌دیگر را از عینک و روایت امنیتی ندیده و باید به طرف یک روایت اقتصادی و تجارتی برویم، جواب داد: «طرح خوبی است اما باید با اردوی پاکستان در این مورد صحبت کنید.»

این دو روایت مضحک اما نهایت مهم را در این جا به این خاطر آوردم تا دریچه‌ای باشد به ذهن و فکر نظامیان و سیاسیون پاکستان که این‌ها با چه دیدگاه‌های به افغانستان و مسایل افغانستان می‌نگرند.

اساسا اردوی پاکستان به طالبان من‌حیث یک سرمایه استراتژیک استخباراتی نگریسته که سه هدف مشخص را دنبال می‌کند: الف. نفوذ در گروه‌های مختلف جهادی و تروریستی در شبکه‌های جهادیان در سرتاسر جهان. ب. مصرف داخلی به خاطر راضی نگه داشتن گروه‌های چون لشکر طیبه، جیش محمد و امثالهم و بالاخره ج. استفاده از ابزار مذهب و پوشش دینی برای حذف ناسیونالیسم پشتون‌های دو طرف خط فرضی دیورند به خاطر جلوگیری و دفع داعیه پشتونستان خواهی.

با این همه، تحریک طالبان برای پاکستان مهمترین و بهترین سرمایه بازدارنده به خاطر جلوگیری از داعیه پشتونستان خواهی و هم‌چنان حل خاموش معضل تاریخی خط فرضی دیورند می‌باشد. در دوران حاکمیت طالبان ناسیونالست‌های پشتون سرکوب، داعیه پشتونستان خواهی خاموش گردیده و معضل خط فرضی دیورند زیر نام این که اسلام هیچ مرزی را نمی‌شناسد و تمام امت مسلمه در زیر چتر یک خلافت و امارات با یک امیرالمومنین باید زندگی کنند به باد فراموشی و حل پوشالی سپرده شد. این بهترین راه حل یک معضل تاریخی و موضوع امنیت ملی برای پاکستان و ارتش این کشور بود.

روی این ملحوظات و معادلات استراتژیک نظامی است که طالبان یک سرمایه بی بدیل برای ارتش و سازمان استخبارات نظامی پاکستان بوده و اردوی پاکستان قربانی‌‌ها و هزینه‌های گزافی را برای حفظ تحریک طالبان این سرمایه بی بدیل امنیتی و استخباراتی خویش تا اکنون پرداخته اند.

تقریباً سه سال قبل در یکی از جلسات سه جانبه‌ی نظامی، در مقر اردوی پاکستان با معاون ضد تروریسم سازمان استخبارات نظامی پاکستان «آی‌اس‌آی» در مورد مشکلات نظامی در امتداد خط دیورند مذاکره می‌کردم. در وقفه‌ی چای از او پرسیدم که پاکستان چرا طالبان را نگهداری می‌کند و از این کار چه فایده می‌کند؟ او جواب داد: «شما چرا مولوی فضل‌الله رهبر تحریک طالبان پاکستان و بلوچ‌‌های ضد پاکستان را نگهداری می‌کنید؟» من در جواب گفتم که این محال است که افغانستان طالبان پاکستانی را حمایت کند و «این جاده را دوطرفه بسازد». دلیلی که به او گفتم این بود که جامعه جهانی با اضافه‌تر از ۴۰ کشور و تمام امکانات استخباراتی و نظامی شان که یک تعداد متحدان نزدیک پاکستان نیز شامل آن می‌باشد از این موضوع ممانعت می‌کنند و حتا امکان دارد که کمک‌های اقتصادی و نظامی‌شان را به افغانستان قطع کنند و در ادامه برای او گفتم که افغانستان سند دارد که پاکستان طالبان افغان را حمایت می‌کند، ‌اما پاکستان هیچ سندی ندارد که نشان دهد افغانستان طالبان پاکستانی را حمایت می‌کند و دیگر این افغانستان تا هنوز در موقف بالای اخلاقی و سیاسی در میان جامعه جهانی قرار دارد و این پاکستان است که منزوی شده است. او لبخندی زد و گفت: «کدام طالبان؟ کجاست؟ اگر طالبی در پاکستان وجود دارد آن‌‌ها از کمپ‌های مهاجرین شما اند و شما اگر امنیت می‌خواهید پس مهاجرین خود را از پاکستان دوباره به وطن تان برگردانید و ما نمی‌خواهیم جنگ شما را در جغرافیای خود بیاوریم.»

جواب من این بود که اسم شوراهای طالبان به نام شهر‌های پاکستان است و جنگ را پاکستانی‌‌ها به صورت پلان شده با دادن پناه‌گاه از جغرافیای خودشان رهبری و مدیریت می‌کنند. او به جواب من گفت:« شاید افرادی که از کشور شما است و در آن جا عملیات می‌کنند دوستان ما باشند ولی عملیات‌‌های شان از ما نیست و ما را پلان‌‌گذاری نمی‌کنیم.» او با گفتن این جمله لبخند پرمعنا کرد. چند سال بعد من در کتاب خاطرات حسین حقانی سفیر اسبق پاکستان در ایالات متحده امریکا خواندم که او نوشته که وقتی که به شهر ممبی حمله شد او خواهان هدایت و وضاحت از رهبری ارتش و سازمان استخباراتی پاکستان در مورد نقش پاکستان در این حمله بود. رییس وقت آی‌اس‌ای به او به تکرار گفته بود به مقامات امریکایی بگوید: «افراد از ما است ولی عملیات از ما نیست.»

منبع: این مطلب در روزنامه هشت صبح منتشر شده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا