خبر و دیدگاه

حزب دموکراتیک خلق قبل از حاکمیت

 

دیروز یازدهم جدی سی و یکم دسمبر، سالروز تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود. حزب چپ طرفدار و پیرو حزب کمونیست شوروی که ۹ سال پس از تاسیس با کودتا قدرت سیاسی را قبضه کرد و پس از ۱۴ سال حاکمیتی که در جنگ گذشت، متلاشی شد. این مقاله نگاهی به چگونگی تاسیس این حزب و روابطش با شوروی در سال های قبل از حاکمیت دارد. 

حزب دموکراتیک خلق افغانستان به گفته دستگیر پنجشیری از اعضای موسس حزب به نام جمعیت دموکراتیک خلق در۱۱جدی ۱۳۴۳(۱جنوری ۱۹۶۵)با تدویر نخستین کنگره حزب توسط  ۲۷ تن اعضای کنگره تأسیس گردید. هفت نفر (نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، محمد طاهر بدخشی، دستگیر پنجشیری، شهرالله شهپر، سلطانعلی کشمتند وصالح محمدزیری) اعضای اصلی و چهار نفر(داکترشاه ولی، کریم میثاق، دکتر محمدظاهر احمدزی و عبدالوهاب صافی)اعضای علی البدل کمیته مرکزی انتخاب شدند. سپس در نخستین پلنوم کمیته مرکزی با شرکت اعضای اصلی وعلی البدل نورمحمد تره کی به حیث منشی عمومی حزب و ببرک کارمل معاون وی تعیین گردید. 

بسیاری از رهبران ونظریه پردازان حزب دموکراتیک خلق تشکیل حزب مذکور را تداوم مبارزات روشنفکران و ترقی خواهان افغانستان می پندارند که سالها قبل با جنبش مشروطیت آغاز شده بود. سلطانعلی کشتمند از رهبران جناح پرچم حزب به نفوذ اندیشه های مشروطۀ سوم در میان افراد و حلقه های مختلف روشنفکری و سیاسی دهه پنجاه میلادی اشاره می کند و نقش ببرک کارمل را در فعالیت های سیاسی این دوره متبارز می خواند و او را پلی میان بقایای مبارزان آزادیخواه گذشته و جوانان وروشنفکران تازه بپا خاسته معرفی می کند.

اما برخی ازنویسندگان وپژوهشگران به این باوراند که حزب دموکراتیک خلق در یک مسیرجدا و متفاوت از جنبش های روشنفکری به خصوص جریان های مشروطه خواهی شکل گرفت. آنها جریانهای روشنفکری مشروطه خواهی را، حرکت های خود جوش وخو دانگیختۀ ملی و دارای باورهای دینی با دیدگاه اصلاح طلی، نه انقلابی و شورشگری  تلقی میکنند. به عقیده این تحلیلگران، مبارزان مشروطه خواه  در صدد آن بودند تا با ایجاد اصلاحات در نظام سیاسی کشور، راه  را به مشارکت مردم در امور سیاسی از طریق انتخابات هموارکنند. ویژگی دیگر جریان مشروطیت به غیر آیدئولوژیک بودن این جریان وعدم وابستگی و تعلق شان به حلقه های خارجی بر میگشت. 

نکتۀ دیگری که موقعیت حزب دموکراتیک خلق را به عنوان وارث جریان روشنفکری برآمده از جریان مشروطیت تضعیف می کند به عدم مشارکت و نقش شخصیت های مهم روشنفکری در دوره ظهور و شکل گیری حزب مذکور بر میگردد. در کنگره مؤسس حزب، شخصیت های مشهور و سرشناس جنبش روشنفکری و مشروطیت حضور نداشتند. نه میرغلام محمدغبار، نه عبدالرحمن محمودی و نه شخصیت های مطرح روشنفکری آن وقت. هرچند میرغلام محمدغبار رهبر حزب وطن یکی از اعضای شش گانه کمیته تدارک برای تشکیل کنگره حزب دموکراتیک خلق بود، اما او به زودی این کمیته را ترک گفت و در تأسیس حزب شرکت نکرد.

هرچند سلطانعلی کشتمند از مخالفت میان غبار و تره کی وعبدالقدوس غوربندی از هوادارن خلقی امین از مخالفت موصوف با ببرک کارمل سخن می گویند، اما نکتۀ مشترک در ادعای آنها، اختلاف غبار با تره کی و کارمل بر سر برنامه و اهداف حزب بود. 

میرغلام محمدغبار بعداً در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ در واقع انگیزۀ خروج خود را از کمیته تدارک بیان داشت:

«بعد از سقوط صدارت محمد داودخان(۱۹۶۳میلادی)یک دموکراسی از طرف دولت از بالا اعلان شد که سران حکومتی آنرا گاهی دموکراسی اسلامی افغانی و گاهی دموکراسی تاجدار می خواندند، و بعضی از منتقدین آنرا دموکراسی قلابی می نامیدند. در ضمن آنکه حزب های ساختگی وابسته ی دولت با شعار سوسیالیزم بمیدان آمد و با پشتیبانی دولت در خنثی کردن فعالیت های منورین صادق داخل عمل شد.»

 

 بنیانگذاران و رهبران حزب

۱ – نور محمد تره کی 

نورمحمدتره کی منسوب به قبیله تره کی غلجایی درسرطان سال ۱۲۹۶خورشیدی در روستای ناوه از توابع ولایت غزنی تولدیافت. فعالیت سیاسی او در زمان صدارت سردارشاه محمود با تأسیس جنبش “ویش زلمیان” در سال ۱۳۲۶(۱۹۴۷)آغاز می یابد. میرغلام محمدغبار از فعالان سیاسی این دوره به شمول نورمحمد تره کی بیش از پنجاه نفر را نام میبرد که ازمؤسسین ورهبران عمده حزب مذکور درکابل، قندهار و ننگرهار بودند.»

اما وقتی نورمحمدتره کی از مؤسسین جنبش ویش زلمیان با شماری از همفکرانش حزب دموکراتیک خلق را تأسیس کرد، شخص دیگری ازمیان ده ها نفر بنیانگذاران این جنبش باتره کی به کنگره مؤسس حزب نیامد. 

رسیدن نورمحمدتره کی برهبری حزب دموکراتیک خلق و تأسیس این حزب بدون حضور  و شرکت شخصیت های مشهور روشنفکری آن دوره نه تنها از این نقطۀ نظر پرسش برانگیز است که او چگونه از میان همه شخصیت های مشهورتر  و آگاه تر از خود  برهبری و تأسیس حزب دموکراتیک خلق کشانیده  شد،  بلکه از زاویۀ گزینش داخلی اعضای مؤسس در نخستین کنگره حزب نیز بحث برانگیز است. 

نور محمدتره کی در دوره سلطنت محمد ظاهرشاه مدتی معاون آژانس خبری باختر(خبرگزاری دولتی افغانستان) بود. در زمان انتشار نشریه خلق در صدارت شاه محمود صاحب امتیاز این نشریه بود و در سال ۱۹۵۸ یک مرکز ترجمه را در شهر کابل به نام “دارالترجمه نور” تأسیس کرد و در دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در کابل و اداره همکاری اقتصادی امریکا بگونه غیر رسمی به عنوان مترجم مشغول بود. او افزون بر ترجمۀ آثاری چون: “عروسی من درخیبر”، “خاطرات جنگ چرچیل”، و “نطق ویشسنگی  دریونو”به نوشتن کتاب های داستانی و سیاسی نیز پرداخته است. مهم ترین تألیف تره کی را کتابی به نام”زندگی نوین” تشکیل میدهد. وی این کتاب را در دوره صدارت محمدداوود در معرفی فلسفه مارکسیزم – لنینیزم بزبان فارسی با نام نظر زاده نوشت و ازسوی شوروی ها بمثابه یکی ازنویسندگان مهم جامعۀ شرقی جایزۀ نقدی دریافت داشت. شگفت آور این بود که تره کی به مشکل می توانست به زبان فارسی صحبت کند. از سوی دیگر تره کی از تعلیمات عالی، متوسطه و حتی ابتدایی بهره یی نداشت و به نوشته مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر مکتب را تاصنف سوم دهاتی در کویته ادامه داد که درآنجا با کاکایش امیرالملک زندگی میکرد. 

 تره کی در نوجوانی به کویته پاکستان رفت و پس از سه سال تعلیم و آموزش وقتی به زادگاه خود برگشت به عنوان معلم خانگی اخترمحمد از خوانین ناوه استخدام شد. وی سپس در شرکت پشتون قندهار مربوط عبدالمجید زابلی به کار مشغول شد. بعدتر به عنوان منشی دفتر این شرکت به هندوستان رفت. 

نگاه به این دورۀ حیات تره کی از بمبئی به حیث کاتب شرکت پشتون تا سال تشکیل حزب دموکراتیک خلق وآغاز رهبری او در این حزب نشان میدهد که موصوف در این دوره زیر حمایت عبدالمجید زابلی تاجر و سرمایه دار معروف و رئیس بانک ملی و وزیر اقتصاد کابینه محمدهاشم خان رشد کرد. عبدالمجید زابلی در میان برخی از حلقه های روشنفکری و سیاسی افغانستان آدم مشکوک و بسیار نزدیک به مسکو پنداشته شده است. شایعه ای از روابط او با سازمان اطلاعاتی شوروی (کی.جی.بی) در گذشته وجود داشت. نگاشته شدن نام عبدالمجید زابلی در پاسپورت پسرش با اسم خانوادگی”حکیم اف” که از سفارت افغانستان در مسکو اخذ شده است، روابط موصوف را با مسکو پرسش برانگیز میسازد. 

یکی ازنکات قابل بحث در مورد زندگی سیاسی نورمحمدتره کی روابط او با امریکایی هااست. تره کی پس از انشعاب حزب دموکراتیک خلق به دو جناح خلق و پرچم از سوی جناح پرچم متهم به عضویت در سازمان جاسوسی امریکا سی.آی.ای گردید. نگارش زندگی نامه تره کی از آدرس نامعلومی که بصورت شب نامه در سال۱۹۶۷ انتشار یافت، تره کی جاسوس امریکا معرفی شد. عبدالقدوس غوربندی از فعالان آنزمان جناح پرچم که سپس به جناح خلق پیوست و به شاخۀ امین تعلق داشت، مدعی است که زندگی نامۀ تره کی به دستور ببرک کارمل توسطه جمعی از پرچمی ها  در خانۀ  بارق شفیعی واقع تایمنی نگاشته شد و سپس بصورت شب نامه توزیع گردید. 

نورمحمدتره کی در سال ۱۹۵۲ به عنوان عضو مؤسس ویش زلمیان گروه منتقد دولت که بسیاری از اعضای مؤسس به زندان افگنده شدند از سوی صدراعظم سردار شاه محمود مورد عفو قرارگرفت و به حیث اتشه مطبوعاتی سفارت افغانستان در واشنگتن توظیف یافت. اما یک سال بعد سردار محمدنعیم سفیر افغانستان در واشنگتن موصوف را به نام فرد بی کفایت سبکدوش کرد. 

تره کی به کابل برگشت و در سال۱۹۵۵ به عنوان مترجم در دفتر کمک های بین المللی ایالات متحده در کابل مشغول گردید. وی در ۱۹۵۸ که دفتر ترجمه نور را باز کرد با سفارت امریکا ارتباط داشت و مطالب مهم مطبوعات داخلی را برای سفارت امریکا و برخی سفارت های دیگر خارجی ترجمه می کرد. لوی دوپری نویسنده  افغانستان شناس امریکایی معتقد است که نورمحمدتره کی درسفارت امریکا به حیث مخبرحکومت افغانستان کار میکرد. 

انتشار اسناد محرم وزارت خارجه امریکا ده هاسال بعد ازادعای دوپری نیز، حکایت از گزارش دهی تره کی به سفارت امریکا دارد. در راپور محرم مؤرخ ۷ دسمبر ۱۹۶۳ سفارت امریکا در کابل به وزارت خارجه ایالات متحده، دیپلوماتهای امریکایی نورمحمد تره کی را یک منبع مطمئن و قابل اعتماد  توصیف می کنند. این سند، گزارشی از معلومات و ابراز نظرهای تره کی در مورد حزب ویش زلمیان، عدم محبوبیت حکومت، انکشاف احزاب سیاسی، فعالیت های سردار محمد داوود و سردارمحمدنعیم است. در سند دیگر وزارت خارجه امریکا که در۲۰ مارچ ۱۹۶۵ به واشنگتن نگاشته میشود اطلاعات تره کی در مورد تأسیس حزب دموکراتیک خلق گزارش می یابد. این سند از سوی هوواردجی.اشفورد قونسل سفارت امریکا در امور سیاسی امضاء شده است که درخلاصه متن گزارش نگاشته می شود:   

«منشی عمومی” اولین حزب سیاسی” افغانستان که در سال های آخر تشکیل گردیده است در مورد ایجاد این حزب، ترکیب اعضای حزب و برنامه های عمل حزب روز چهاردهم مارچ (۱۹۶۵) معلومات ارائه کرد. علی رغم آنکه آینده حزب در نتیجه ابهام سیاست حکومت در ارتباط با فعالیت احزاب سیاسی مبهم به نظرمی رسدکه حزب مذکور نقش مهمی را در آینده ایفا کند.» 

 

۲ – ببرک کارمل:

درحالی که نورمحمدتره کی به تنهایی از جمع اعضای بنیانگذار ویش زلمیان به حزب دموکراتیک خلق آمد و در رهبری حزب قرار گرفت، ببرک کارمل نیز به تنهایی از میان روشنفکران و فعالان سیاسی اتحادیه محصلین وارد حلقه بنیانگذارن حزب دموکراتیک خلق شد. غلام محمدغبار از شاهدان و فعالان جنبش روشنفکری وعضو پارلمان افغانستان در دوره هفتم شورای ملی (۱۹۵۱-۱۹۴۹)، اتحادیه محصلین را یکی از جنبش های سیاسی معرفی می کند که به عنوان اولین اتحادیه محصلین افغانستان در سال ۱۳۲۹(۱۹۵۰) بوجود آمد. به نوشتۀ غبار اعضای کمیته اجرائیه اتحادیه عبارت بودند از: «میرعلی محمدخان شامل، محمدیونس خان سرخابی، محمد نعیم خان قندهاری، اسعد حسان غبار، محمدعارف خان غوثی، ببرک خان “ببرک کارمل”(اوبعداز فاکولته طردو در جریان تظاهرات انتخاباتی شورای ملی بازداشت واز۱۳۳۱تا۱۳۳۵محبوس گردید)، محمدحسن خان شرق(ببرک خان (کارمل)و محمد حسن خان شرق مربوط دار و دسته محمدداوود بودند)، محمدیحیی خان ابوی، حبیب خان، عبدالواحدخان وزیری، محمد اسحاق خان عثمان، هدایت خان، محمد ابراهیم خان و چند نفر دیگر. اما به زودی کمیته اجرائیه اتحادیه محصلین بدو دسته چپ و راست تقسیم شد.» 

میرمحمدصدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج اخیر و یکی از فعالان جنبش روشنفکری دهه چهل و پنجاه میلادی و از مؤسسین حزب وطن در سال ۱۹۵۰، ببرک کارمل را همچنان یکی از اعضای فعال اتحادیه آزادی پشتونستان می خواند و می گوید که رهبر ظاهری آن غلام حیدر خان عدالت بود اما بنیان این اتحادیه را محمدداوودخان گذاشت که در واقع برای به قدرت رساندن داود خان کار میکرد. 

امانکته قابل تأمل و پرسش بر انگیز این است که ببرک کارمل از میان آن همه روشنفکران و گروه های روشنفکری آن دوران که در حلقه های مختلفی چون ویش زلمیان و جراید وطن، ندای خلق، ولس و آئینه در کابل گرد آمده بودند چگونه به اتحادیه آزادی پشتونستان پیوست؟ 

 

۳ – حفیظ الله امین: 

هرچند حفیظ الله امین از بنیانگذارن و رهبران اولیه حزب دموکراتیک خلق نبود، اما به زودی به یکی از چهره های مهم و شاخص در حلقه رهبری حزب تبدیل شد. امین در سالهای حضور و فعالیت حزب دموکراتیک خلق در میدان مبارزات سیاسی و تلاش های پنهان نظامی عنصرخبرساز در بسیاری از تحولات و رویداد های سیاسی و نظامی مرتبط به حزب مذکورشمرده می شد. نقش امین در تمام حوادث و تحولات حزب از وقوع اختلاف و انشعاب درونی تا دسترسی به حاکمیت سیاسی و منازعۀ خونین داخلی قدرت و تا هجوم نظامی شوروی بر افغانستان نه نقش فرعی و جانبی، بلکه نقش اصلی و محوری بود.

نخستین اطلاع در مورد حفیظ الله امین همزمان با تشکیل حزب دموکراتیک خلق از سوی نورمحمد تره کی به اعضای کمیته مرکزی حزب ارائه شد. به قول سلطانعلی کشتمند: «حفیظ الله امین از ایالات متحده امریکا به مجرد اطلاع از تأسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان تقاضانامه عضویت خویش را قبلاً فرستاده است و در راه بازگشت به وطن میباشد.!» 

حفیظ الله امین از آن رهبران حزب دموکراتیک خلق است که بافراغت از فاکولته تعلیم و تربیه غرض ادامه تحصیلات عالی دو بار به ایالات متحده امریکا رفت. بار نخست از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۵۸ وبرای بار دوم از ۱۹۶۳تا۱۹۶۵ در دانشگاه کولمبیا در نیویارک در رشته تعلیم و تربیه تحصیل کرد و سند ماستری یا فوق لیسانس بدست آورد. امین در همین دوره به نظریات مارکسیستی گرایش پیدا کرد و در بازگشت به عضویت حزب دموکراتیک خلق در آمد. 

یکی از نکات بحث بر انگیز در دوران تحصیلات امین در دانشگاه کولمبیا همزمانی گرایش او به اندیشه های مارکسیستی با مسئولیت وی در دانشگاه مذکور به حیث رئیس اتحادیه محصلین افغانی است. این درحالی است که برخی از تحلیلگران معتقد اند که بدون روابط نزدیک و تنگاتنگ با سازمان اطلاعاتی ایالات متحده یا سی.آی.اِی زمینه برای صعود محصلین در رهبری اتحادیه های دانشجویی غیر عملی بود. لویس دوپری نویسنده و پژوهشگر افغانستان شناس امریکایی ادعا می کند که حفیظ الله امین پس از بازگشت که به حیث مدیر دارالمعلمین کابل مقرر شد از امریکایی ها در پوشش کمک به دارالمعلمین پول دریافت میکرد. دوپری می نویسد: «امین پول امریکایی ها را میگرفت و با استفاده از آن پول با استعدادترین معلمین را به حزب کمونیست (حزب دموکراتیک خلق)جذب میکرد. شما می توانید تصور کنید  به این حالت روس ها چطور می نگریستند.»

بسیاری از تحلیلگران حضور امین را درحزب مایه تشدید اختلافات درون حزبی تلقی می کنند که موجب انشعاب متعدد حزب مذکور گردید. یکی از نکات قابل دقت و بررسی در این مورد حمایت متدوام نور محمد تره کی به حیث رهبر حزب دموکراتیک خلق در داخل حزب از حفیظ الله امین است. امین با پافشاری تره کی یکسال پس از تأسیس حزب مذکور به عضویت کمیته مرکزی حزب در آمد. آیا انگیزه اصلی تره کی در این حمایت تنها به روابط پیشین حفیظ الله امین با وی محدود می شد و یا روابط تره کی با سفارت ایالات متحده امریکا در کابل که با انتشار اسناد محرم وزارت خارجه امریکا برملاشد به این حمایت برمیگشت؟ 

صرف نظر ازهرانگیزه و دلیلی که مبنای حمایت تره کی را در داخل حزب از امین تشکیل میداد، حفیظ الله امین در هرگونه وضعیتی در داخل حزب مورد پشتیبانی تره کی قرار می گرفت. وقتی اعضای بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق در زمان وحدت دو جناح حزب اقدام به اخراج او از کمیته مرکزی و برکناری اش از مسئولیت سازمان نظامی کردند، تره کی جلو آنها را گرفت. دستگیر پنجشیری می نویسد: «طرح مصوبه سبکدوشی امین از رهبری سازمان مخفی نظامی و اخراج از کمیته مرکزی حتی در یکی از جلسه های دفترسیاسی توسط کریم میثاق نوشته شد. اما تره کی وکارمل مانع صدور مصو به گردیدند. نور محمد تره کی مصوبه اخراج امین را به این علت به تعویق انداخت، تا یکماه افسران بلند پایه اردو وعناصر رهبری کننده سازمان نظامی را از تحت نفوذ امین بیرون بکشد.» 

 

مناسبات حزب دموکراتیک خلق و رهبران حزب با شوروی:

رهبران حزب دموکراتیک خلق که بعد از حاکمیت در وابستگی کامل شوروی ها قرار گرفتند، پیش از آن نیز کمتر تفکر و سیاست مستقل از شوروی و سیاست حاکم بر شوروی داشتند. اگرسوسیالیزم به عنوان راه نجات انقلابی در امحای نا برابری، استبداد، عقب ماندگی و تحقق عدالت و پیشرفت، مورد باور آنها بود اما آنهابسوی این باورخود نیز با دید واراده مستقل از سیاست و دیدگاه مسکو و حزب کمونیست شوروی نگاه نمیکردند. اما نکتۀ مهم و قابل بررسی در روابط حزب دموکراتیک خلق باحزب کمونیست شوروی کم وکیف این روابط قبل از کودتای ثور و حاکمیت حزب مذکور در افغانستان است. 

 

۱ – وابستگی و انقیاد: 

مناسبات و روابط حزب دموکراتیک خلق و رهبران حزب با نظام حاکم بر اتحاد شوروی مناسبات برابر و تنها برخاسته از آیدئولوژی و باورهای مشترک نبود. رهبران و اعضای ارشد حزب دموکراتیک خلق  در تمام سالهای حضور و مبارزات علنی تا آستانۀ حاکمیت حزب در انقیاد و اطاعت از شوروی قرار داشتند. صرف نظر از موضع گیری ها و دیدگاه های هر دو جناح پرچم و خلق حزب که بی هیچ ملاحظه ای در راستای سیاست و اهداف شوروی ارائه می شد، اسناد محرم آرشیف ها پس از فروپاشی شوروی، کم و کیف این وابستگی را روشن میسازد. این اسناد نشان میدهد که رهبران حزب دموکراتیک خلق نه تنها مجری مشورت ها و دستورهای مسکو وحزب کمونیست شوروی بودند بلکه خود برای دریافت مشوره و هدایت به آنها مراجعه میکردند. برای مطالعۀ بیشتر این اسناد به کتاب حزب دموکراتیک خلق، کودتا، حاکمیت و فروپاشی مراجعه شود.

http://www.khorasanzameen.net/php/pdf/andishmand02.pdf

 

“فرادست” و “فرودست”۲ – 

یکی از نویسندگان و پژوهشگران عضوحزب دموکراتیک خلق(جناح پرچم) وقتی مناسبات شوروی و حزب کمونیست حاکم بر شوروی را با سایر احزاب چپِ طرفدار شوروی منجمله با حزب دموکراتیک خلق افغانستان در لابلای اسناد بر آمده از آرشیف های شوری مورد بررسی قرار می دهد این روابط را، روابط میان فرا دست و فرودست تعبیر می کند: «یکی اینکه، برخورد روسها در برابر احزاب دیگر “برادر” چیزی بیشتر از یک فرادست و فرودست نبوده است؛ دوم احزاب وابسته به ماسکو حیثیت دفترهای نمایندگی و ادارات بومی حزب کمونیست شوروی در کشورهای شانرا داشته اند؛ سوم، بر اساس متون مکاتب و فراخوان های حزب کمونیست شوروی می شود نتیجه گیری کرد که بر خورد رهبران و کارگزاران حزب کمونیست شوروی با دیگر احزاب بر خورد استعمار گرانه یعنی تحمیل خواست حاکم بر محکوم و مترو پول بر اطراف بوده است؛ و بالآخره چهارم، آنچیزی را که بنام اصل”انترنا سیونالیزم پرولتری یا همبستگی انقلابی” تبلیغ مینمودند چیزی جز شعار نبود. حقیقت آن بود که روس ها در عقب لفاظی های انقلابی دکتورین اصلی “منافع ملی” و یا “ابر قدرتی سیطره جویانه” یی شانرا پنهان ساخته بودند که مطابق به آن منافع خود را کانالیزه می نمودند.»(معمای مداخلۀ شوروی در افغانستان، فیاض نجیمی)

فرادستی روسها و فرودستی حزب دموکراتیک خلق به ویژه رهبران حزب قبل ازحاکمیت شان در تمام اسناد محرم  قابل مطالعه و ملاحظه است که پس از فروپاشی شوروی از آرشیف های حزب کمونیست شوروی و سازمان “کی.جی.بی” انتشار یافتند. حتی این فرادستی و فرودستی در برخورد دیپلوماتهای شوروی با رهبران حزب دموکراتیک خلق انعکاس می یافت. 

 

۳ – مسکو؛ مرجع دستور:

پدیده وابستگی و فرودستی در درون حزب دموکراتیک خلق و درافکارو عملکرد رهبران حزب به مسکو و ارگانهای قدرت در شوروی به گونه ای شکل گرفت که حتی حد و مرز مبارزه و جهت گیری های سیاسی برای رهبران حزب از آن جا تعین و مشخص می گردید. یک سند بسیار مهم و قابل بحث از میان انبوه اسناد حزب کمونیست شوروی و کی.جی.بی در این رابطه، هدایت مسکو به رهبران حزب دموکراتیک خلق سالها پیش از کودتای ثور۱۳۵۷ درجهت مبارزه علیه مخالفین شان در افغانستان است. دستور این مبارزه برای رهبران هر دوجناح پرچم وخلق حزب دموکراتیک خلق درسال ۱۹۷۴ توسط کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی صادرمیگردد: 

«متن شماره ۲(خطاب)به رهبران گروه های “خلق” و “پرچم”حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق فیصله نامه کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی(فیصله نامه سال ۱۹۷۳)به شعبه روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در همکاری با شورای وزیران اتحاد شوروی وظیفه سپرده شد تا ضمن مراجعه به رهبران حزب دموکراتیک خلق، از جناح “پرچم” ببرک کارمل و ازجناح “خلق” نورمحمد تره کی، از آنها خواسته شود تا توانایی و مساعی شانرا در جهت حمایت از حکومت و تحکیم پایه های اجتماعی رژیم جمهوری(جمهوری محمدداوود) و مبارزه علیه نیروهای ارتجاعی متمرکز سازند.»

 جگرن(سرگرد)عبدالغنی عضو جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ که سپس به رتبۀ جنرالی رسید و کتاب شب های کابل را با نام مستعار عمرزی نوشت، می نویسد:«حزب دموکراتیک خلق افغانستان که بفرمایش حزب کمونیست اتحادشوروی در افغانستان بنیانگذاری شده بود رهبر آن نورمحمد تره کی و ببرک کارمل هردو از جمله اجنتان حزب کمونیست شوروی و در چینل های مختلف با کی.جی.بی وابسته بودند.» 

ببرک کارمل در دسمبر ۱۹۸۹ در مصاحبه با ولادیمیر سنگریف خبرنگار روزنامه پرودا از حضور شوروی ها تا عمق درون حزب دموکراتیک خلق سخن می گوید. وقتی خبرنگار از اومی پرسد که لطف نمایید، بگویید، تا پیش از کودتای اپریل، ماهیت مناسبات حزب کمونیست اتحادشوروی و حزب دموکراتیک خلق چگونه بود؟ آیا مسکو از شما حمایت مالی می کرد؟ آیا از جانب ماسکو برای شما امر و نهی می آمد؟، پاسخ داد: 

«ماسکو به زودی به ما توجه نشان نداد؛ زیرا ماحزب کمونیست نبودیم. البته ما در دعوت های سفارت شما با رفقای شوروی ملاقات می کردیم. 

خبرنگار: تنها در دعوت ها؟

کارمل آهسته می شود، آشکارا حافظه اش را به سنجش می گیرد: بگوید یا نگوید؟ بالآخره تون صدایش را پایین می آورد و جسارت می کند:

اگر صاف و پوست کنده گفته شود، شما تا عمق در درون این حزب حضور داشتید. اگر در بارۀ آن حکایت گردد، تحیر و تعجب بزرگ فراخواهد رسید. خیلی بزرگ! نفی و یا تکذیب خیلی سهل است ولی دشوار ترهمانا رفتن عقب ندای وجدان میباشد.» 

علاوه براسنادی که از آرشیف کی.جی.بی تا کنون منتشر گردیده است یکی از منابع معتبر در مورد مناسبات حزب دموکراتیک خلق با شوروی، کتاب”کی.جی.بی در افغانستان” نوشته میتروخین از ماموران این سازمان  است که به غرب پناهنده شد. در این کتاب به نقل از اسناد سری کی.جی.بی در  حالی که نام اصلی افراد حذف شده است، نام مستعار ده ها تن تذکر داده می شود. در یکی از این اسناد گفته می شود که حزب کمونیست شوروی اکثراً مشورت وهدایات خود را به رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان از طریق کی.جی.بی ارائه میکرد.

 

نقش شوروی در تاسیس حزب دموکراتیک خلق: 

با توجه به چگونگی رابطۀ حزب دموکراتیک خلق با شوروی که به آن اشاره شد، آیا شوروی ها در تاسیس حزب دموکراتیک خلق نقش داشتند؟ آیا حزب دموکراتیک خلق بصورت مستقل در استمرار جنبش های روشنفکری چون جنبش مشروطیت تاسیس شد و یا با آیدیولوژی وارداتی شوروی ها و با نقش آنها تاسیس یافت و شکل گرفت؟ 

فیاض نجیمی نویسنده وپژوهشگر وعضو سابق جناح پرچم به نقل از منابع معتبر روسی و به خصوص از اسناد محرم حزب کمونیست شوروی و کی.جی.بی می نویسد:

«بعد از به رسمیت شناختن دولت تازه به استقلال رسیدۀ افغانستان، (دولت شاه امان الله)روس ها به سرعت کوشیدند تا اهرم های نفوذی شانرا در این کشور ایجاد نمایند. اولین نشانۀ اینگونه تلاش ها عبارت از اساسگذاری گروهی زیرنام “کمیته مرکزی انقلابیون جوانان افغان” در بخارا  بود.

در پایان ۱۹۱۹ مسیحی شورای تبلیغات بین المللی که بخش شرقی کمینترن هم نامیده می شد، ایجاد گردید. در سال ۱۹۲۰ زیر رهبری شورا، حزب “عدالت” پارس، حزب کمونیست بخارا و احزاب ترکی، خیوه ای و افغانی سامان داده شدند. 

اما بحث برانگیزترین مراحل مربوط به ده های ۵۰ و۶۰ و بعدتر آن میگردد. در آن دوران روس ها نه تنها به لایه های مختلف اجتماعی درحوزه ملکی توجه نمودند، بلکه برحسب نظریه های از پیش تعین شده کمینترنی به نفوذ و جذب نظامیان نیز پرداختند. در سند کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مؤرخ ۲۱جون ۱۹۷۴عنوان رهبران خلق و پرچم آنچی که به امضای “اولیانوفسکی” در باره فعال بودن سازمانهای سیاسی افغانی در اردو(ارتش) و نگرانی های رئیس جمهور محمدداوود نگاشته شده، او میکوشد چنین تلقی نماید که گویا این عمل”رفقای افغانی”برای شوروی ها غیر مترقبه بوده وآنها ترجیح میدادند تا سازمانهای وفادارشان پا از گلیم فرا تر نه نهند. اما واقعیت این است که سازمانهای نظامی وابسته به شوروی سالها پیش از آن نامه و با آگاهی و توافق شورویها، در درون دستگاه های نظامی افغانستان فعالانه به جلب و جذب نظامیان می پرداختند، که حتی عده یی از آن نظامیان نیز در نوشته ها واظهاراتشان یا مستقیم و یا تلویحی از آن یاد کرده اند. در مورد حزب دموکراتیک خلق گفته می شود که آن حزب از آغاز دارای یک شاخه نظامی بوده که پیش از ایجاد آن تحت رهبری میراکبر خیبر فعالیت میکرد؛ بعداً سازمان نظامی مذکور، با غیر نظامیان وحدت نموده و به تشکیل حزب دموکراتیک خلق مبادرت ورزیدند. همچنان از ساختارهای دیگری به نام های “سازمان نظامی افغانستان”(سنا) و یا “افسران هوایی” یاد میشود، که همکار با استخبارات شوروی ها قلمداد می شوند. بنا بر این حوزۀ نظامی برای روسها حوزۀ  دلچسپ و مورد علاقه بوده است که تا آخر باقی ماند.» 

عبدالحمیدمحتاط ازافسران قوای هوایی افغانستان که درکودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ (۱۷جولای۱۹۷۳)به رهبری سردار محمدداوود درسرنگونی نظام سلطنتی شرکت داشت نیز از چنین سازمانی در ارتش سخن می گوید.( سقوط سلطنت، چاپ دوم، ۲۰۰۵/ ۲۷۴) 

“سلیک هریسن” خبرنگار و نویسنده امریکایی به نقل از منابع روسی می نویسد: «دستگاه استخباراتی نظامی شوروی (جی.آر.یو) در حالی که چشم به آینده دوخته بود افسران افغانی تربیت یافته اتحادشوروی را در سپتمبرسال۱۹۶۴ تشویق نمود که سازمان انقلابی مخفی قوای مسلح را تشکیل دهد. اصلاً همین دسته افسران بودندکه درسال ۱۹۷۳ با سردار محمدداود(درکودتای او)کمک کردند. او معتقد است که افراد وگروه های کودتاچی در هردو کودتای سال ۱۹۷۳و۱۹۷۸ با دو سازمان اطلاعاتی شوروی (کی.جی.بی و جی.آر.یو)در ارتباط بودند.  

یکی از ژنرالان ارتش شوروی که در سالهای اشغال افغانستان در دهه هشتاد میلادی از مسئولان و فرماندهان ارتش مذکور بود، سرهنگ (دگروال) عبدالقادر را بنیانگذار یک سازمان مخفی کمونیستی در ارتش افغانستان می خواند که در پیروزی کودتای حزب دموکراتیک خلق نقش مهمی بازی کرد: «در حزب دموکراتیک خلق افغانستان رول مهمی را در اردو (ارتش)، تنظیم مستقل مخفی به نام “جبهه واحد کمونیستی افغانستان” که توسط دگروال اردو، عبدالقادر ایجاد گردیده بود، بازی می نمود. موصوف از نگاه مفکوره به برنامه حزب دموکراتیک خلق افغانستان نزدیک بود. وی تکیه به یک کودتای جدید دولتی می نمود.» 

 

          میدان مبارزه حزب دموکراتیک خلق در

الف – شرکت در انتخابات پارلمانی:

حزب دموکراتیک خلق پس از تشکیل رسمی درجنوری ۱۹۶۵ پا به عرصه  مبارزات علنی وعملی گذاشت. نخستین گام حزب مذکور شرکت فعال دردوزادهمین دور انتخابات پارلمان یا شورای ملی بود. در این دور ببرک کارمل، اناهیتا راتب زاد، نوراحمدنور و فیضان الحق فیضان در حوزه های مربوط خود برنده شدند.  

حزب دموکراتیک خلق در دور سیزدهم انتخابات پارلمانی در سپتمبر۱۹۶۹ که هرچند به دو جناح خلق و پرچم تقسیم شده بود نیز وارد رقابت های انتخاباتی شد. اما در این دور تنها ببرک کارمل رهبرجناح پرچم و حفیظ الله امین از جناح خلق به ولسی جرگه(مجلس نمایندگان) راه یافتند. تلاش آنها در جهت استحکام و گسترش مناسبات دولت افغانستان با دولت شوری، جلوگیری از توسعه روابط با کشورهای غربی و ابراز نظر در مسایل مختلف منطقوی وبین المللی در همسویی با سیاست شوروی بود. حتی ببرک کارمل وحفیظ الله امین بر سر این پالیسی و سیاست در جهت جانبداری از گسترش مناسبات افغانستان با شوری و مخالفت با تأمین روابط نزدیک با امریکا و غرب باهم رقابت میکردند. 

حضور و فعالیت پارلمانی حزب دموکراتیک خلق پس از ورود علنی حزب در مبارزات سیاسی و اجتماعی دارای پیامدهای مثبت و منفی برای حزب مذکور بود. حضور ببرک کارمل در دو دورۀ پارلمان، بیانات واظهار نظرهای او که با شور و احساسات ارائه می شد، زمینه های نفوذ او و جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق را در مراکز آموزشی و تحصیلی کشور به خصوص در شهرکابل فراهم میکرد. اما نکتۀ  منفی حضور و فعالیت پارلمانی برای حزب مذکور تأثیرات ناگوار موضع گیری ها و نظریات آیدئولوژیک آنها در همسویی با آیدئولوژی وسیاست حاکم بر شوروی بروی افکار عمومی در داخل افغانستان بود. 

 

ب – فعالیت در عرصه مطبوعات:

اولین گام حزب دموکراتیک خلق در عرصه  فعالیت های رسانه ای پس از انفاذ قانون مطبوعات در جولای ۱۹۶۵ انتشار هفته نامه خلق بود. امتیاز نشرجریده خلق را نورمحمد تره کی بدست آورد و مدیر مسئول جریده بارق شفیعی تعیین شد. مرام نامه حزب دموکراتیک خلق دراولین ودومین شماره این جریده در عنوان مرام دموکراتیک خلق انتشار یافت. این مرام نامه که بر مبنای بیانات ارائه شده در کنگره مؤسس تدوین یافته بود در بسیار موارد مشابهت با اهداف و مرام حزب کمونیست شوروی و سایر احزاب چپ طرفدار شوروی داشت. از نکات مهم در مرام نامه یکی طرح ایجاد حکومت ملی و دموکراتیک با شرکت تمام نیروهای که ترقیخواه و وطنپرست خوانده می شدند به عنوان یک هدف استراتژیک و ثانیاً ایجاد جامعه سوسیالیستی به عنوان هدف نهایی بود. 

جریده خلق پس از انتشار شش شماره تا ۱۵می۱۹۶۶ با انتقاد و اعتراض شدید شورای ملی به خصوص مجلس سنا رو برو شد و سپس اجازه نشرآن از سوی حکومت متوقف گردید. بسیاری از محتوای نوشته ها و مقالات جریده بازتاب نوشته ها و مطالب نشریات حزب توده ایران ومطبوعات شوروی بود. 

پس از توقف نشر جریده خلق، جریده پرچم به عنوان نشریه حزب دموکراتیک خلق متعلق به جناح پرچم حزب وارد میدان مطبوعات گردید. جریده پرچم که به عنوان ناشر اندیشه های دموکراتیک خلق معرفی می شد اولین شماره آن در ۱۴ فبروری ۱۹۶۹ باصاحب امتیازی ومدیریت سلیمان لایق انتشار یافت. سپس مدیر مسئول پرچم میراکبر خیبر تعیین شد. محتوای نوشته ها ومقالات جریده ی پرچم در واقع تداوم محتوای جریده خلق بود. هرچند که جریده پرچم با احتیاط بیشتردر انتشار مقالات و مطالب گام میگذاشت. سرانجام بازتاب این پالیسی نشراتی در نشریه پرچم به توقف این نشریه انجامید. جریده پرچم شعری را در مدح لنین  بافوتوی بزرگ موصوف در صفحه نخست خود چاپ کرد که توقف نشر این جریده انجامید. 

 

ج – حضور در خیابانهای پایتخت:

تظاهرات خیابانی ومیتینگ های حزب دموکراتیک خلق دردهه دمکراسی(۱۹۷۳-۱۹۶۳)بخش دیگری از فعالیت های علنی حزب مذکور در میدان مبارزات سیاسی قبل ازحاکمیت است. 

سلطانعلی کشتمند اعتصابات و میتینگ های حزب دموکراتیک خلق رادر دهه دموکراسی از دست آوردهای بزرگ و افتخارات دوران مبارزات آن حزب بخصوص جناح پرچم آن تلقی می کند:

 «پرچمی ها پس از انشعاب حزب، بیش از دوهزار میتینگ، تظاهرات و اعتصابات را سازمان دادند و فعالیت خویش را در میان جوانان، زنان، کارگران و زحمتکشان تشدید بخشیدند. . . تظاهرات سیاسی از سالهای ۱۹۶۵و۱۹۶۶ آغاز گردید. درسالهای ۱۹۶۸و۱۹۶ به اوج خود رسید و تاسال ۱۹۷۳ ادامه یافت……»

اما تظاهرات خیابانی و میتینگ های حزب دموکراتیک خلق در دهه دموکراسی ضربه شدیدی را به دموکراسی و پیشرفت های اجتماعی به خصوص در عرصه معارف وارد کرد. محصلان و شاگردان معارف در سه دوره طولانی دهه دموکراسی به مظاهرات واعتصابات طولانی کشانده شدند. 

هرگاه شمار تظاهرات و میتنگهای حزب دموکراتیک خلق به خصوص جناح پرچم آنرا که سلطانعلی کشتمند در طول هشت یا ۹ سال(۱۹۶۵ و۱۹۶۶تا۱۹۷۳)به بیش از دوهزارمیخواند در نظر بگیریم و با توجه به این که بیشترین مظاهره و میتینگ های حزب دموکراتیک خلق در کابل پایتخت کشور صورت گرفت، این نتیجه بدست می آید که حزب دموکراتیک خلق بویژه جناح پرچم آن در طول سالهای فوق الذکر بصورت واقعی جربان طبیعی تعلیم و آموزش را در مکاتب و مؤسسات تعلیمی وآموزشی پایتخت برهم زدند. چون آنها با انجام بیشتراز دو هزار میتینگ و مظاهره در واقع بیشترین روز های تعلیم و آموزش یکسال تعلیمی را که متشکل از۹ ماه می شد  مختل ساختند. این تظاهرات هیچگونه تأثیر مثبتی را در تقویت فرایند دموکرسی درکشور بجا نگذاشت. تظاهرات درواقع جنگ سردی بود که بذر بی اعتمادی و خصومت را در داخل مراکز و مؤسسات آموزشی و در مزرعۀ مناسبات سیاسی و اجتماعی کاشت. و سپس ثمر این بذر خصومت در منازعه وبی ثباتی خونین ده های اخیر قرن بیستم نمایان گردید. 

شاگردان و محصلان معارف با عضویت در جریانهای مختلف سیاسی چپ و راست و هواداری از آنها در تقابل شدید آیدئو لوژیکی قرار گرفتند و به این منازعات در خیابانها ادامه دادند. گاهی این بگو مگو های آیدئولوژیکی و سیاسی به بر خوردهای فزیکی و جنگ های تن به تن کشانیده شد و موجب قتل و خون ریزی میان شاگردان و محصلان گردید.

بد ترین تبعات و پیامد این دوهزار مظاهره و میتینگ حزب دموکراتیک خلق،  تخریب روند طبیعی دموکراسی بود. بی نظمی و شورشی که از این تظاهرات برآمد به کودتای داوودخان انجامید که روند طبعی دموکراسی را متوقف ساخت.  

 

اختلاف و انشعاب درحزب دموکراتیک خلق:

نخستین انشعاب در حزب دموکراتیک خلق در چهارم می ۱۹۶۷(۱۴ثور۱۳۴۶)صورت گرفت که حزب به دوجناح خلق به رهبری نور محمد تره کی و پرچم به رهبری ببرک کارمل منقسم گردید. هر یک از این دو جناح خود را حزب دموکراتیک خلق می نامیدند. 

دومین انشعاب در جناح خلق حزب، جدایی محمدطاهربدخشی درسال ۱۹۶۸ یکسال پس از نخستین انشعاب بود. و سومین انشعاب در جناح پرچم حزب در همین سال به وقوع پیوست که به خروج دستگیر پنجشیری، شرعی جوزجانی و شهرالله شهپر از جناح مذکور انجامید. افراد نامبرده در آغاز به ایجاد جریان مستقلی بنام “خلق کارگر” اقدام کردند اما اندکی بعد آنها به جناح خلق حزب دموکراتیک خلق پیوستند. افزون برانشعاب های متذکره در حزب دموکراتیک خلق، سلطانعلی کشتمند از سایرگروه های انشعابی حزب دموکراتیک خلق بنام گروه کار، سازمان زحمتکشان افغانستان (سزا)، سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان (سفزا)، جمعیت انقلابی زحمتکشان افغانستان(جازا) و کارگران جوان افغانستان (کجا)نام می برد. 

امانکتۀ مهم در بیان و بررسی اختلاف وانشعاب حزب ریشه یابی و انگیزه های اصلی این تفرقه است که به عوامل مختلف و متعدد بر میگردد:

 

۱ – رقابت بر سر رهبری:

وقتی نخستین کنگره جمعییت یا حزب دموکراتیک خلق متشکل از۲۷ عضو کنگره دایرشد در واقع سه عضوکنگره مؤسس شامل نورمحمدتره کی، ببرک کارمل و محمدطاهربدخشی هوای رهبری حزب را در سر می پروراندند. اما در نتیجه رأی دهی اعضای کنگره برای تعیین اعضای کمیته مرکزی حزب، نورمحمدتره کی ۲۷ رأی، ببرک کارمل ۲۶ رأی و محمد طاهر بدخشی ۲۵رأی رابدست آوردند. 

علی رغم تعیین رهبری حزب، رقابت میان تره کی و کارمل بر سر زعامت از میان نرفت. درحالی که کارمل خود را به عنوان یک عنصرفعال، تحصیل کرده و تئوری پرداز در فعالیت های سیاسی و جنبش روشنفکری مستحق رهبری در حزب میدانست اما نورمحمد تره کی در صحبت با هواداران خود در حلقه رهبری حزب، کارمل را فاقد اعتماد سیاسی معرفی میکرد.

با برگزاری دوازدهمین دور انتخابات شورای ملی افغانستان در سال۱۹۶۵ رقابت و مبارزه نیمه علنی تره کی و کارمل بر سر رهبری حزب تشدید یافت. تره کی که در صدد آن شد تا از موقف رهبر حزب خود را در شهر کابل نامزد انتخابات پارلمانی کند به مخالفت کارمل روبرو گردید. ببرک کارمل خود را به عنوان یک چهره مشهور و فعال درجامعه شهری و روشنفکری کابل مستحق نامزدی و برنده در انتخابات میدانست و تره کی را فرد ناشناخته و بازنده  مبارزات انتخاباتی تلقی میکرد. هر چند این اختلاف با نامزدی تره کی از ولسوالی ناوه غزنی زادگاه او و نامزدی کارمل از شهر کابل عجالتاً پایان یافت، اما شکست تره کی در غزنی و پیروزی کارمل در کابل تمایل کارمل و هواداران او رابه عنوان فرد مستحق رهبری در حزب بیشتر ساخت. پس از ورود کارمل به پارلمان که زمینه برای تبارز شخصیت سیاسی و شهرت او بیشتر مساعد شد دامنه اختلاف با تره کی که ریشه آن به رقابت بر سر رهبری حزب برمی گشت گسترش یافت.  

 

۲ – تفاوت در اهداف و اسلوب مبارزه:

علی رغم آنکه کارمل و تره کی مارکسیست های هوادارشوری بودند و حزب دموکراتیک خلق هرچند نه به صورت علنی مبتنی برآیدئولوژی مارکسیزم-لنینیزم بنا یافته بود، امارهبران اصلی حزب (تره کی وکارمل) برداشت و سلیقه های متفاوت در مورد تطبیق اهداف حزب بر مبنای این آیدئولوژی داشتند. 

در دهه شصت میلادی ببرک کارمل و جناح او که پس از انشعاب حزب به جناح پرچم معروف شدند، یک گروه معتدل و میانه رو در حزبِ چپِ طرفدار شوروی(حزب دموکراتیک خلق) محسوب می شدند. درحالی که برعکس، تره کی و جناح او که به جناح خلق و خلقی ها شهرت یافتند یک گروه افراطی و تندرو بودند. کارمل که در دهه اخیر سلطنت محمدظاهرشاه دو بار به پارلمان راه یافت، مبارزات پارلمانی و نفوذ در دستگاه حکومت را به عنوان بخشی از روش مبارزات سیاسی خود در راستای اهداف حزب دموکراتیک خلق مورد توجه قرار میداد. او در اپریل ۱۹۶۶ رر بیانیه پارلمانی خود تثبیت اصل مشروطیت را در قانون اساسی جدید مبتنی بر اراده مردم خواند و خواستار تقویت نظام شاهی مشروطه در افغانستان شد. اما تره کی و هوادارانش مخالف این دیدگاه کارمل و حمایت او از نظام مشروطه بودند. آنها ببرک کارمل را که پسر ژنرال نظام سلطنتی بود متهم به انحراف از اصول مبارزه و آیدئولوژی حزب میکردند و او را کمونیست درباری می نامیدند. 

تفاوت در روش مبارزات دو جناح حزب و رهبران آنها نیز از سوی برخی نویسندگان خارجی به شمول نویسندگان روسی مطرح می شود. جمعی از محققین روسی در انستیتوی تاریخ نظامی فدراسیون روسیه پس از فروپاشی شوروی نیز از تفاوت دیدگاه های مبارزاتی وسیاسی هر دو جناح خلق و پرچم سخن می گویند. 

اگر ببرک کارمل و جناح پرچم ازسوی تره کی وجناح خلق متهم به ارتباط و وابستگی به دربار حکومتی می شدند، تره کی نیز تلاش کرد تا کم از کم با سردارمحمدداود رابط بر قرار کند. محمد حسن شرق از همکاران نزدیک محمدداوود ادعا می کند که او یک بار زمینه را برای ملاقات تره کی با محمدداوود مساعد کرد ولیکن پرسش تره کی از محمدداوود که نظر او در مورد خدا و دین اسلام چیست خشم محمدداوود را برانگیخت و مانع هر گونه روابط بعدی میان طرفین گردید. اما به قول عزیزالله واصفی وزیر زراعت کابینه محمدداوود تقاضای او را داوودخان در ملاقات با تره کی که او را جاسوس امریکایی ها خواند، نپذیرفت. 

هنری برادشرخبرنگاروپژوهشگرامریکایی حتی از تلاش تره کی وجناح خلق برای مشارکت در حکومت محمدداودبه جای جناح پرچم سخن می گوید: «خلقی ها طی نامه ای که در اخیرسال ۱۹۷۴عنوان محمدداود فرستادند در آن ابراز آمادگی کرده بودند که مامورین صادق آنها بجای مامورین فاسد پرچمی ها درحکومت تعیین شوند، لیکن محمدداوداین خواسته را نادیده گرفت.» 

 

۳ – افکار قبیله ای و تمایلات قوم گرایانه:

یکی از عوامل اختلاف و انشعاب در حزب دموکراتیک خلق و گسترش گسستگی و خصومت های بعدی به گرایشات و تفکرات قبیله ای و قوم گرایانه ی هر دوجناح و رهبران آنها در سطوح مختلف بر می گردد. انشعاب در حزب و اختلاف میان بنیانگذاران آن برغم آنچه که در ظاهر به عنوان دلایل اختلاف و انشعاب مطرح می شود بر مبنای تفکرات و تمایلات قومی صورت گرفت. انشعاب حزب به دو جناح پرچم و خلق، انشعاب محمدطاهربدخشی از مؤسسین حزب دموکراتیک خلق و ایجاد شاخه های مختلف در درون حزب در دوره های پسین حاکمیت ریشه در افکار وعملکرد قبیله ای و قوم گرایانه در میان رهبران حزبی دارد. جالب این است که تمایلات قومی و قبیله ای  به گونه ای در میان اعضای حزب دموکراتیک خلق ریشه دوانیده بود که حتی برخی اعضای رهبری حزب بسوی کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷و پیروزی آن نه به عنوان کودتای حزب و انقلاب ثور بلکه به عنوان پیروزی قبیله غلجایی به قبیله درانی قوم پشتون می دیدند. آنگونه که یکی ازاعضای جناح پرچم حزب می نویسد:«پس از ۷ ثور عده ای از رهبران خلقی به این باور بودند که با از بین رفتن حاکمیت قبایل درانی حق حکومت از قبایل غلجایی است . زیرا بالآخره این میرویس خان بود که برای اولین مرتبه در افغانستان اعلان حکومت کرد. شاهد عینی حکایت می کند که در روز ۷ ثور یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق(برخی اظهار این مطلب را به سلیمان لایق نسبت میدهند)در دهلیز رادیو افغانستان در حالی که اشک خوشی از چشمانش جاری بود خطاب به تره کی گفت: “دمیرویس نیکه شمله را اوچته کره”(شف دستار میرویس بابا را بلند کردی)»)

تمایلات قومی از نخستین دوران شکل گیری حزب دموکراتیک خلق پیوسته در افکارو عملکرد رهبران حزب متبارز بود. هرچند اعضای حزب در هر دوجناح خلق و پرچم ازقومیت های مختلف بودند، اما بگونۀ مشخص تر، اعضای بیشتر جناح خلق را پشتونها و عمدتاً از ولایات و اطراف و اعضای جناح پرچم را تاجیک ها و پشتونهای فارسی زبان شهر نشین تشکیل می دادند.

 

۴ – سیاست شوروی در اختلاف و انشعاب:

هنری برادشر از نویسندگان امریکایی متخصص در امورشوروی به روابط جدا گانه شوروی با نورمحمدتره کی و ببرک کارمل رهبران دو جناح اصلی حزب دموکراتیک خلق در سالهای پس از تشکیل حزب انگشت میگذارد و آنرا بخشی از سیاست متدوال دولت شوروی تلقی می کند: «این شیوه از طرف مسکو در جاهای دیگر نیز صورت گرفته است. نمایندگان کی.جی.بی نه تنها انشعاب را در میان احزاب کمونیست تشویق نموده اند، بلکه الهام بخش آن نیز بوده اند تا بدین ترتیب از هرگروه برای اهداف مسکو استفاده کرده باشند.» 

اگر بسوی انشعاب حزب دموکراتیک خلق به دوجناح خلق و پرچم از زاویۀ سیاست مسکو در دسترسی به اهداف معینی نگریسته شود، نکات اصلی آن اهداف در این مسایل قابل جستجو و بررسی خواهد بود: نخست، جلوگیری از نفوذ بیشتر جریان چپ و مارکسیست هوادار حزب کمونیست چین در جامعه روشنفکری افغانستان. انشعاب حزب چپ و مارکسیست طرفدارشوروی به دوجناح خلق وپرچم به رهبری تره کی و کارمل که متعلق وبرخاسته ازموقعیت های متفاوت اجتماعی وقومی بودند موجب جذب بیشتر طیف های مختلف روشنفکری به این جناح هامی شد.

 ثانیاً، نفوذ در خاندان حاکم سلطنتی و دستگاه دولتی از طریق یک جریان و گروه معتدل سیاسی چپِ طرفدار شوروی. به عقیده بسیاری از تحلیلگران، جناح پرچم و رهبر آن ببرک کارمل دارای این ویژگی بود. کارمل روابط نزدیک با محمدظاهرشاه و سردار محمدداوود داشت. جناح پرچم به رهبری موصوف بیشتر از جناح خلق و سایر گروه های سیاسی از نفوذ فراوان در میان روشنفکران و تحصیل یافتگان خانواده های حاکم و قشر شهر نشین بر خوردار بود. در حالی که روشنفکران و تعلیم یافتگان جامعه پشتون وبه ویژه در بیرون از پایتخت و خارج از محیط های شهری در جناح خلق جذب می شدند و نورمحمد تره کی رهبر مورد علاقه و حمایت شان بود، کارمل و جناح پرچم، رهبرو جریان سیاسی مطلوب برای روشنفکران شهری محسوب می شد. 

“یوری کوزنیتس”، مشاورسیاسی حزب کمونیست شوروی در کمیته  مرکزی حزب دموکراتیک خلق در سالهای حکومت این حزب(۱۹۷۹تا۱۹۸۷)دو دستگی یا موجودیت دوجناح خلق و پرچم را در حزب دموکراتیک خلق یک پدیده  ضروری تلقی می کند. 

 

اتحاد مجدد جناح های خلق و پرچم قبل از کودتای ثور ۱۳۵۷: 

دودستگی و انشعاب حزب دموکراتیک خلق یک دهه(۱۹۷۷-۱۹۶۷)ادامه یافت. هر یک ازجناح های خلق و پرچم  و رهبران آنها  در سالهای انشعاب کوشیدند تا جناح خود را بدنۀ اصلی حزب دموکراتیک خلق و متعهد به انترناسیونالیزم و آیدئولوژی مارکسیزم – لنینیزم معرفی کنند. افزون بر آنکه انتشار اسناد سری کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی و کی.جی.بی بخشی از تلاش های هر دو جناح را بر سر این رقابت برملا ساخت، انتشار مقالات متعدد در مورد حزب دموکراتیک خلق و جناح های پرچم و خلق حزب در سالهای دهه  هفتاد در نشریات احزاب چپ منطقوی طرفدار شوروی نشان روشنی از منازعۀ شدید و خصومت آمیز هردوجناح خلق و پرچم داشت. جالب این است که افراد و حلقه های حزب کمونیست شوروی در انتشار آن مقالات و نظریات دست داشتند تا شاید رابطۀ متوازن مسکو با هر دو جناح انشعابی حزب دموکراتیک خلق حفظ شود. 

تلاش  برای اتحاد مجدد دو جناح بگونه انفرادی از همان سالهای آغاز انشعاب در داخل حزب ادامه یافت؛ اما اتحاد دوباره در اوایل نیمه دوم دهه هفتاد میلادی زمانی به صورت جدی مطرح گردید که سیاست داخلی و خارجی محمدداوود در سال ۱۹۷۵ عیسوی در مسیر تغییر قرار گرفت. سیاست وی از تداوم و گسترش مناسبات نزدیک با اتحاد شوروی به رویگردانی از آن کشور و بر قراری روابط با پاکستان، کشورهای عربی و ممالک غربی متحول گردید. 

جناح های پرچم وخلق در جون۱۹۷۷ اعلامیه وحدت حزب را امضاء کردند. توافق بر سر وحدت دو جناح در واقع بازگشت به همان تشکیلات قبلی در زمان تأسیس حزب بود. خلیل زمر عضو کمیته مرکزی جناح پرچم اتحاد دوبارۀ  هردو جناح را نتیجۀ  فشار شوروی و تعدادی از احزاب کمونیست منطقه تلقی می کند که رهبران هر دو جناح حزب بدون داشتن صداقتی در این مورد با عجله وزیر این فشارها تن به وحدت دادند.  

ناگزیری وعدم صداقت رهبران جناح های خلق و پرچم در ایجاد وحدت دو باره از این موضوع نیز قابل درک بود که وحدت میان جناح های خلق و پرچم به تشکیلات نظامی هر دو جناح تعمیم نیافت. 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا