خبر و دیدگاه

مصالحۀ ملی داکتر نجیب الله چرا نافرجام ماند؟

 

نجیب الله پنج سال پس از اعلان سیاست مصالحه ملی نه به عنوان رفیق نجیب منشی عمومی حزب دموکراتیک خلق بلکه به عنوان محترم دکتور نجیب الله رئیس جمهور افغانستان که در سوم میزان ۱۳۷۰ خورشیدی در پارلمان سخن می گفت این پرسش را مطرح کرد که سیاست مصالحه ملی از کجا ناشی گردید؟ سپس پاسخ داد: 

«جواب واضح است. طوریکه بارها و به مناسبت های مختلف به این مسئله تماس گرفته ام که پنج سال قبل در نتیجه جمعبندی تجارب پس از تحولات۷ثور(۱۳۵۷) و ملاقات ها و نشست هایی با علما، روحانیون و شخصیت های مختلف افغانی بعمل آمد. نخستین مفکوره های مصالحه ملی از همین نشست ها و تبادل نظرها بوجودآمدو شکل گرفت.»

امانجیب الله پنج سال قبل از اظهارات خود در جدی۱۳۶۵(جنوری۱۹۸۶)که به پرسش های خبرنگاران خارجی پاسخ میداد در پاسخ به این پرسش خبرنگار “پرنسا لاتینا” که از او پرسید:«در امر تحقق برنامه آشتی ملی جمهوری دموکراتیک افغانستان به کدام کمک مشخص دوستان بین المللی خود ضرورت داشته و در آینده ضرورت دارید، گفت: به طرز تفکر سیاسی نوین و فلسفه سیاسی نوین که ابتکار آن بدست اتحاد شوروی در رأس رفیق میخائیل سرگیوویچ گرباچف است.» 

آنچی را که نجیب الله رهبر جدید حزب دموکراتیک خلق و دولت آن حزب انجام میداد همان تعدیل مورد نظر گورباچف در سیاست هایش بود تا راه برای خروج نیروهای شوروی از افغانستان هموار می شد. این تعدیل و تغیر در مجموعه ای از سیاست ها و عملکرد های دوران رهبری و حاکمیت دکتر نجیب الله بنام مصالحه ملی شکل گرفت که نقطه آغاز آن تزس های ده گانه ببرک کارمل بود. و به قول “آنتونیوجیوستوزی”نویسنده و پژوهشگر انگلیسی: «نجیب الله در آغاز، قاطعانه در امتداد راهی گام برداشت که کارمل ترسیم کرده بود، اما تنها در سال آخر رهبری خود صرفاً بخشی از آن را به مرحله اجرا گذاشته بود.» 

فقیرمحمد ودان از جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق و از هواداران نجیب الله و عضو کمیته مرکزی حزب که در سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸خورشیدی ریاست شعبه تبلیغ و فرهنگ کمیته مرکزی حزب مذکور را بدوش داشت نیز تیزس های ده گانه ببرک کارمل را مبنای تغیرات برنامه های سیاسی و فکری حزب دموکراتیک خلق معرفی می کند. هرچند او ادعا می نماید که سیاست مصالحه ملی به عنوان یک مقوله از سوی نجیب الله وارد قاموس سیاسی جهان گردید: «مفهوم”سیاست مصالحه ملی” برای نخستین بار درست بیست سال قبل (۱۳۶۵)از جانب دوکتورنجیب الله رئیس جمهوراسبق افغانستان و رهبرآن وقت حزب دموکراتیک خلق افغانستان که این حزب در سرطان۱۳۶۹(جون۱۹۹۰)با تدویر کنگره دوم خویش و تصویب مرام نامه و اساسنامه کیفیتاً جدید، بنام حزب وطن مسمی شد، وارد قاموس سیاسی جهان گردید.» 

اگر به قول فقیرمحمدودان تیزس های ده گانه ببرک کارمل مبنای تغیرات بعدی خطوط فکری و سیاسی حزب بود و با توجه به اظهارات سلطان علی کشتمند این تیزس ها در واقع بازتاب توصیه های و دیدگاه های گورباچف تلقی می شد(یاداشتهای سیاسی و رویدادهای تاریخی سال۲۰۲۲، ص ۷۱۴)، این پرسش مطرح می شود که شوروی ها در شکل گیری و تدوین سیاست مصالحه چه نقش داشتند؟ 

ژنرال گروموف آخرین قوماندان نیرو های شوروی در افغانستان میگوید سیاست مصالحه ملی از سوی مشاورین شوروی تدوین یافت: «با گزینش نجیب الله به سمت دبیر کل حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به یاری بلافصل مشاورین حزبی شوروی استراتیژی تازه تدوین گردید که هدف آن زدایش رویارویی های داخلی در کشور بود. این استراتیژی در سراسر گیتی به نام مشی آشتی ملی (مصالحه ملی)شهرت دارد.» 

سوگالف از مشاورین نظامی شوروی و استاد در دانشگاه نظامی کابل مدعی است که متن سند مصالحه ملی را او نوشته سپس از طریق کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به کابل ارائه شده است. میرصاحب کاروال از جناح خلق نیز ادعا می کند که:«ترجمه این سند(مصالحه ملی)که بار اول در بیروی سیاسی از جانب نجیب الله مطرح گردید کاملاً از سند روسی به زبان تاجیکی ترجمه گردیده بود. بدین معنی که طرح اول مشی مصالحه ملی از جانب شورویها مطرح گردیده بود.»

دگرگونی های سیاسی در پرتو سیاست مصالحه ملی:

نجیب الله در اول جنوری۱۹۸۷ برابر با۱۱ جدی۱۳۶۵ طرح آتش بس، مصالحه ملی و تشکیل یک دولت ائتلافی را اساس و محور تبلیغاتی و سیاسی خود قرار داد. دفتر سیاسی حزب و هیئات رئیسه شورای انقلابی در این مورد فیصله هایی را به تصویب رساندند. یک کمسیون عالی مصالحه ملی ساخته شد که ۲۹۵ نفرعضو داشت.  بسیاری اعضای این کمسیون اعضای حزب و یا اعضای جبهه ملی پدر وطن بودند که در دوران رهبری و حکومت ببرک کارمل تشکیل یافته بود. سپس در یک اعلامیه شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان گفته شد در صورت پاسخ مخالفین دولت(مجاهدین)از تاریخ ۲۵جدی(۱۳۶۵)یک آتش بس شش ماهه برقرار شود. مناطق امن مشخص شدند و در این اعلامیه از بازگشت برخی قطعات نظامی دولت به مراکزشان سخن رفت. وی در جولای وآگست۱۹۸۷ پس از یک سفر سه هفته ای به مسکو آمادگی خود را به تشکیل حکومت ائتلافی با تنظیم های مجاهدین اعلان کرد. اما تنظیم های مجاهدین سیاست مصالحه ملی و مطالبات نجیب الله را رد کردند.

کنفرانس سراسری حزب دموکراتیک خلق در جهت حمایت از مشی مصالحه ملی از ۱۸ تا ۲۰ اکتوبر۱۹۸۷ در کابل تدویر یافت. نکات اساسی و خطوط کلی سیاست مصالحه ملی در کنفرانس ترسیم و مشخص گردید. اتحاد سازمانها و گروه های چپ بادولت حزب دموکراتیک خلق، آزادی احزاب سیاسی، ایجاد ارگانهای ائتلافی با مخالفان مسلح و پذیرش آنها تا سطح معین وزیر در وزارت ها، تداوم آتش بس یکجانبه، تدوین قانون اساسی جدید، زمینه سازی برای انتخاب رئیس جمهور و تدویر کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق بخش های مهم این خطوط را می ساختند. 

گام های بعدی که از سوی نجیب الله در راستای خطوط متذکره برداشته شد در  برخی موارد قابل توجه و گسترده بود.  

قانون اساسی جدید در۲۹ و ۳۰ نوامبر ۱۹۸۷ (قوس ۱۳۶۶) مورد تصویب لویه جرگه قرار گرفت. نام جمهوری دموکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان تعدیل یافت. ده ها نفر از طرفداران حفیظ الله امین در جناح خلق که پس از سرنگونی حکومت او در جدی ۱۳۵۸ زندانی شده بودند از زندان رها گردیدند و به مناصب دولتی گماشته شدند. احزاب سیاسی که بیشتر شان بقایایی از گروه های چپ دهه شصت میلادی بودند و تعدادی هم از سوی سازمان استخبارات دولت بوجود آمدند، اجازه فعالیت یافتند. 

عناصرغیرحزبی به کابینه راه یافتند و در ماه می ۱۹۸۸ محمدحسن شرق به جای سلطانعلی کمشتمند صدراعظم تعین گردید؛ هر چند که موصوف در فبروری ۱۹۸۹از صدارت برکنار و دوباره سلطانعلی کشتمند به جانشنی او انتصاب شد. درجون ۱۹۸۸ (جوزای۱۳۶۷) شورای انقلابی به مثابه ارگان قانون گذاری جمهوری دموکراتیک افغانستان جای خود را به شورای ملی داد که شماری از اعضای آن بگونه انتخابی تعین شده بودند. 

در سال۱۹۸۹(۱۳۶۸) وزیر غیرحزبی تحصیلات عالی کار خود را برای زدودن تأثیرات شوروی ها بر دانشگاه کابل شروع کرد. اتاق های دوستی افغان شوروی در مؤسسات تعلیمی و تحصیلی تعطیل شد و اداره های مشاورین شوروی در دوایر و دفاتر رسمی لغوگردید. نجیب الله در دوم ثور۱۳۶۹ فرمانهای شورای انقلابی دوران نورمحمدتره کی را در مورد مصارف عروسی واصلاحات ارضی، لغو کرد و با صدور فرمانی، تابعیت محمدظاهرشاه و خانوداه اش را برگشتاند. 

در۷ و۸ جوزای۱۳۶۹ لویه جرگه، قانون اساسی جدید در ۱۳ فصل و ۱۴۳ ماده به تصویب رسید. نجیب الله برای هفت سال به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد. در قانون اساسی، اقتصاد بازار مورد تأیید قرار گرفت. مناطق آزاد اقتصادی اعلان شد. فروش برخی فارم هاو مؤسسات دولتی در هر دو بخش زراعت و صنعت به شرکت های خصوصی به تصویب رسید. فضل الحق خالقیار به حیث صدراعظم با کابینه ۳۶ عضوی ریاست حکومت را بدست گرفت. در کابینه تعداد از وزرای غیر حزبی طرفدار نجیب الله راه یافتند.

حزب حاکم دموکراتیک خلق درجون ۱۹۹۰ (۶سرطان۱۳۶۹) با تشکیل دومین کنگره نام خود را به حزب وطن تغییر داد. در این کنگره تغیرات اساسی در برنامه و اهداف حزب ایجاد شد و حزب در واقع از یک حزب چپ دموکراتیک و مبتنی بر آیدئولوژی مارکسیزم لنینزم به سمت راست تغییر جهت داد. بیرق حزب از رنگ سرخ به رنگ آبی تغیر یافت. 

تصویر متفاوت از مصالحه ملی در حزب دموکراتیک خلق: 

ژنرال محمودقارییف مشاور ارشد نظامی نجیب الله در کابل از تفاوت دیدگاه ها در داخل حزب دموکراتیک خلق برسر سیاست مصالحه ملی می نویسد:«طرح مصالحه ملی را بسیاری از شخصیت های حزبی به عنوان از دست رفتن نقش رهبری کننده حزب دراداره کشور و بسیاری دیگراز اعضای رهبری به عنوان از دست رفتن کرسیهای شان ارزیابی می کردند. به عقیده آنان این طرح تأثیر بی ثبات کننده و خرد کننده ای را نه تنها بالای رهبری، بلکه بر دستگاه حزبی و کارمندان رژیم کنونی در مجموع بر جا خواهد گذاشت. . . . حتی شماری از کارمندان سفارت شوروی برآن بودند که مشی آشتی

 ملی به سوداتحادشوروی نیست.

به نظرسلطانعلی کشتمند از رهبران جناح پرچم سیاست نجیب الله بگونه فزاینده روحیه مبارزه را در میان اعضای حزب سرد می ساخت و حزب را از ماهیت مترقی و انقلابی اش تهی میکرد. 

دیدگاه و برداشت متفاوت و گاهی متضاد در داخل حزب دموکراتیک خلق از سیاست مصالحه ملی، راه را برای تثبیت نقش نجیب الله به عنوان رهبر حزب بست. ناهمسویی درونی بر سر سیاست مصالحه ملی تفرقه را میان عناصر مقتدر حزب عمیق ساخت و به دسته بندی های جدید در داخل حزب منجر شد.

عبدالقدوس غوربندی وزیر کابینه حفیظ الله امین که با سایر طرفدارن امین در دوران مصالحه ملی توسط نجیب الله از زندان رها گردید از انقسام حزب به بخش هاو نیرو های پنجگانه در زمان تدویر کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق (سرطان ۱۳۶۹جون۱۹۹۰)سخن میگوید که از میان آنها تنها یک بخش به سیاست مصالحه ملی وفادار بودند.( نگاهی بتاریخ حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ۱۳۷۹ / ۱۱۶)

امافراکسیونهای حزب در این دوران تنها به پنج دسته محدود نمی شد. در داخل دو جناح اصلی خلق و پرچم دسته های بیشتری عرض وجود میکرد که بگونه فزاینده وارد منازعه و مخاصمت باهم می شدند. خلقی ها سه شاخه شده بودند. دو دسته ی رقیب از هواداران تره کی و امین شمرده می شدند و شاخه سوم برهبری وطنجار و پکتین طرفدار نجیب الله بودند. هوادارن تره کی بدور گلابزوی و سپس بدور شهنواز تنی گرد آمدند. طرفداران امین که هرچند توسط نجیب الله از زندان رهاگردیدند به راه خود میرفتند. در میان پرچمی ها نیز دسته های مختلف رقیب شکل گرفته بود.  

بازتاب مصالحه ملی در اندیشه و عملکرد نجیب الله:

دکترنجیب الله در۲۸ جدی۱۳۶۵ خورشیدی مصالحه را صلح دو جانبه خواند و گفت: 

«مصالحه عبارت از صلح با کسی است و در آن حتماً دو جانب شرکت می کند. این پروسه مستلزم سازش ها و گذشت ها، فرهنگ عالی سیاسی، توانایی تفکر دورنمایی و یا طوریکه ما دوست داریم بگوئیم، توانایی پیش بینی و به یک کلمه زندگی کردن برای یک روز نیست.» 

 اما در میدان عمل، سیاست مصالحه ملی هیچگاه مشارکت برابر و دوجانبه با مجاهدین را در جهت رسیدن به توافق سیاسی برنتابید. اگر مذاکره و تفاهم نجیب الله با تنظیم های اسلامی و جهادی بویژه با فرماندهان مجاهدین در داخل بخشی از مؤفقیت های سیاست مصالحه ملی تلقی شود، این سیاست در واقع نه توافق سیاسی با مخالفین بلکه تسلیمی آنها را به حکومت حزب دموکراتیک خلق و یا حزب وطن به رهبری نجیب الله به نمایش میگذاشت. او در جنوری  ۱۹۸۶ در پاسخ به پرسش خبرنگار تلویزیون مجارستان که: «آیاحزب دموکراتیک خلق افغانستان ارگانهای رهبری کننده قوای مسلح و ارگانهای امنیتی را با آنهایی که به این حکومت می پیوندند تقسیم خواهد کرد، گفت: شاید صحبت در مورد چنین جزئیات هنوز قبل از وقت باشد، ما به گروپهای مسلحی که آماده مصالحه با حاکمیت انقلابی اند پیشنهاد مبنی بر پیوستن در ترکیب قوای مسلح افغانستان را نمودیم، منظور این است که قوماندانان این گروپ ها شامل ترکیب قوای مسلح میگردند.» 

نجیب الله با تشدید جنگ و سرکوبی مجاهدین در فکر به ثمر رساندن مصالحه ملی بود. مصالحه ملی از نظر وی پذیرش حاکمیت حزب دموکراتیک خلق توسط مخالفان مسلح آن حزب (مجاهدین) به رهبری خودش محسوب می شد. وی در صدد آن بود تا این پروسه را از طریق تضعیف نیروهای مجاهدین به سر برساند. در حالی که او از مصالحه ملی سخن می گفت به گسترش نیروهای نظامی پرداخت و به خصوص قوت های شبه نظامی یا ملیشه را در ولایات مختلف در هویت های قومی تقویت کرد. او در جلسه پنجم حوت ۱۳۶۹ برای ژنرالان ارتش گفت:

«نتایج عملیات محاربوی در پغمان، شمال کابل، قلات، بادغیس، جلال آبادو هرات مثبت و درخشان بود. ما به امید خداوند بزرگ به پیش میرویم. از مشکلات نمی هراسیم و مصالحه ملی را پیروز میگردانیم»

نجیب الله به صراحت پیروزی مصالحۀ ملی را در آتیه مؤفقیت های نظامی جستجو می نمود. وقتی عملیات محاربوی برای نجیب الله مثبت و درخشان تبارز نمی کرد، مصالحه ملی را نمی شناخت. حتی در اظهارات لفظی، مصلحت مصالحه ملی را رعایت نمی کرد و به همان لحن سالهای نخست حمله نظامی شوروی برمیگشت. بعد از سقوط خوست به افسران و ژنرالان حکومت خود گفت: 

«ما باید چنان ضربات قوی بالای خوست وارد کنیم و چنان انتباه بدهیم که در خوست دیگر هیچکس زندگی کرده نتواند. نباید اشرار حکومت مؤقت خویش را از  پاکستان به خوست انتقال دهند. آنها نباید مصئونیت احساس نمایند.» 

حتی نجیب الله در نخستین اجلاس کمیسیون عالی مصالحه ملی سیاست و دیدگاه خود را در مورد مصالحه بگونه متناقض با ترغیب و تهدید مخالفان در حمایت از شوروی و دوستان بین المللی خویش توضیح داد. او در یک بخش سخنرانی خود گفت:

«ما متارکه را پیشنهاد می کنیم. ما صلح را پیشنهاد می کنیم.» اما بعداً اظهار داشت: 

«پروسه انقلابی در افغانستان برگشت ناپذیر بوده و آنرا نمی توان توقف داد. . . جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان زنده است، نیرومند می شود و مؤفقانه مبارزه می کند. . . بیرق دولتی ما در پایتخت های تقریباً بسیاری از کشور های جهان در اهتزاز است. ما دوستان قوی وفادار و مطمئن یعنی اتحاد شوروی، کشور های سوسیالستی و غیر منسلک و نیروهای مترقی را در کنار خود داریم. آنها همیشه با ما کمک نموده و هرگز ما را در مصیبت تنها نخواهند  گذاشت. ما این مطلب را با افتخار و سپاس گزاری بیکران از پدران و نیاکان خود که این دوستی را برقرار ساخته و از نسلی به نسلی و از قلبی به قلبی انتقال داده اند، تذکر میدهیم.» 

چرامصالحه ملی به شکست انجامید؟

۱ – پیروزی یا شکست؟

اگر سیاست مصالحه ملی بر اساس تصویر نجیب الله از مصالحه به عنوان “صلح با کسی و بامشارکت دو جانب و با سازش و گذشت طرفین” مورد توجه قرار بگیرد، جذب برخی قوماندانان مجاهدین، پیروزی سیاست مصالحه ملی را متبلور نمی ساخت. مذاکره با تنظیم های اسلامی-جهادی و پیوستن تعدادی از گروپ های مسلح مجاهدین و قوماندانان جهادی به حکومت نجیب الله و یا خود داری آنها از جنگ با قوای دولتی نتایج فعالیت های استخباراتی وامنیتی حکومت مذکور بود، نه پیامد سیاست مصالحه ملی. در این پیوستنها،  نه مشارکت دو طرف بر سر یک برنامه و پلاتفرم سیاسی بلکه انجام یک معامله از سوی قوماندانان مجاهدین بر سرکسب پول و ثروت تحقق می یافت. این یک تجارت جنگی محسوب می شد. یکی از ژنرالان مشاور شوروی طی آن سالها در افغانستان به این نکته نیز اذعان میدارد و می نویسد:

«راستش باید گفت فرماندهان با اتوریتۀ محلی نمی خواستند دامن خود را با همکاری با یک رژیم میرنده، آلوده و لکه دار سازند؛ با این هم  برخی از دسته های گروه های متوسط دست به چنین اقدامی می یازیدند، آنهم تنها به خاطر پول پرستی و سود مالی، به دست آوردن اسلحه و مهمات و خوار و بار و غیره از دولت. مگر این اتحاد بس ناپایدار بود. چون در صورت فراهم شدن هرگونه زمینه های مساعد بار دیگر از همکاری سر تافته و به اردوگاه  شورشیان می پیوستند.» 

 

۲  – هویت وعملکرد پیشین حزب دموکراتیک خلق:

کیم.م.تساگولوف”مشاورارشد شوروی در افغانستان، سیاست مصالحه ملی را از سوی دولت حزبی عامل منفی در پیروزی این سیاست تلقی می کند. به باور او برنامۀ مصالحه از سوی یک نیروی سوم و به عنوان مثال علمای مذهبی مطرح می گردید. با توجه به این باور مشاور شوروی، این نکته قابل بحث است که چرا سیاست مصالحه ملی از سوی حزب دموکراتیک خلق فاقد کارآیی و مؤثریت بود؟

یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب مذکور و هوادار سیاست مصالحه ملی ناکامی این سیاست را نه در اعلان مصالحه ملی از سوی حزب  بلکه در ناتوانی آن به همسویی با تفکر جدید جستجومی کند: «رویدادهای بعد از کنگره دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان به وضاحت نشان میدهد که مدت میان اعلان رسمی سیاست مصالحه ملی تا تدویر کنگره دوم حزب(جدی۱۳۶۵-سرطان۱۳۶۹) “زمان کافی” برای غلبه بر عادات و شیوه تفکر گذشته “حزب دموکراتیک خلق افغانستان نبود، بخصوص که تداوم جنگ و مداخلات خارجی نیز پروسه این غلبه را مغشوش و امکانات آنرا پیوسته تضعیف می نمود. این مختصات(“عادات و شیوه تفکر گذشته” و بقای ماهیت حزب –دولت)، علی رغم تصویب رسمی برنامه واساسنامه جدید، از طریق نصب مجدد همان رهبری و کادر های حزب دموکراتیک خلق به حزب وطن که مظهر “عادات و شیوه تفکر گذشته” بودند، در حزب جدید ادامه بقا یافت و در نتیجه”حزب وطن”علی رغم پذیرش برنامه و اساسنامه جدید تا حدود زیاد بمثابه نهادهای سیاسی حزب-دولت باقی ماند.»(فقیر م- محمدودان، مصالحه ملی؛ دیروز و امروز) 

حزب دموکراتیک خلق در طول دوران حاکمیت خود درگیر جنگ و جنایات بیشماری گردیده بود. از زنده بگور کردن هزاران نفر در نخستین سالهای حاکمیت تا بقای حکومت در زیر چتر نیروهای شوروی. این امر هر گونه موقعیت حزب مذکور را به عنوان یک طرف قابل اعتماد مصالحه در داخل و خارج افغانستان از میان برده بود. نجیب الله که سیاست مصالحه ملی را با ایجاد تغییرات قابل ملاحظه در برنامه واهداف حزب بمیان کشید از درون این حزب سر بر آورده بود و در تمام عملکرد حزب مذکور پس از حمله نظامی شوروی سهیم بود. این حزب و رهبران آن مظهر صلح وآشتی در جامعه محسوب نمی شدند. حزب وطن و رهبر آن نجیب الله کدام حزب جدید و شخصیت تازه ظهور نبود که جدا و بیرون از حزب حاکم دموکراتیک خلق با طرح مصالحه ملی وارد میدان شده باشند. حتی اگر آنها در سیاست جدید مصالحه ملی مظهر عادات و شیوه تفکر گذشته هم نمی بودند، مصالحه ملی در آیینه اندیشه و عملکرد پیشین آنها مکدر و مخدوش نمایان می شد. 

۳ – وابستگی به شوروی:

وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی مانع دیگری در مسیر سیاست مصالحه ملی بود. حتی فقیرمحمدودان عضو کمیته مرکزی حزب وطن و از جناح پرچم و هوادار نجیب الله وابستگی حزب به شوروی را یکی از عوامل شکست سیاست مصالحه عنوان می کند: «این حزب از یکطرف حزب تربیت یافته با اندیشه های انترناسیونالیزم مارکسیستی-لنینستی با گرایش به اتحاد شوروی و حزب طبقاتی بود، نه ملی. همچنان حضورعده یی از رهبران و کادر های دیکته پذیر از جانب اتحاد شوروی درین حزب-که تحت پوشش لباس مخملی برادر بزرگ”در جنبش بین المللی کمونیستی و کارگری بطور آشکار و ملحوظات دیگر نفوذی پنهانی آن کشور، صورت میگرفت که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی همین رهبران و کادرهادر انقیاد به روسیه فدراتیف و برخی کشورهای دیگر محصول این فروپاشی باقی مانده اند، خصلت ملی بودن این حزب را زیر سوال میبرد. از جانب دیگر حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنا بر گرایش حفظ انحصاری قدرت دولتی به مرور زمان با دولت مدغم و به یک نهاد جدید سیاسی(حزب-دولت) مبدل گردیده بود، بنا براین وجود خود را جدا از دولت و در بیرون ازآن، تصور نمیتوانست و اصل تقسیم قدرت و انصراف ازآن را که سیاست مصالحه ملی مطرح میکرد، معادل نبود» 

امااین عضو کمیته مرکزی حزب چشم خود را به این واقعیت می بندد که نجیب الله رهبر همین حزبی به قول خودش “تربیت یافته با اندیشه های انترناسیو نالیزم مارکسیستی-لنینستی با گرایش به اتحادشوروی” بود. او در چتر حمایت همان اتحاد شوروی به رهبری حزب رسیده بود و نخستین پله را در نردبان رهبری حزب از ریاست سازمان استخبارات دولت حزبی(خاد)پس از تجاوز نظامی شوروی آغاز کرد. وابستگی و شیفتگی نجیب الله به شوروی در همان دوران اعلان سیاست مصالحه ملی به حدی بود که وقتی شش ماه پس از اعلان این سیاست با خبرنگاران خارجی صحبت میکرد حتی واژه مداخله را در تجاوز نظامی شوروی نمی پذیرفت. او در برابر این پرسش خبر نگار روزنامه لاس انجلس تایمز ایالات متحده امریکاکه:«بعداز مداخله اتحاد شوروی در سال۱۹۷۹ شمار بزرگ افغانها کشور را ترک نمودند آیا آنها قبل از اینکه قوای شوروی خارج شوند، عودت خواهند کرد، پاسخ داد: بیایید کلمه “مداخله” را استعمال نکنیم، این کلمه با واقعیت مطابقت ندارد، حرف بر سر کمک برادرانه است. یعنی مردم به مردم بدون هیچگونه شرایط. بدون تعقیب هیچ شایبه یی کمک نمودند، مردم شوروی بخاطر ما به قربانی های زیادی حاضر شدند نباید چنین پدیده ها را زیر پا کرد، نمونه چنین پدیده ها در تاریخ وجود ندارد.»

نجیب الله در دوران مصالحه ملی به ویژه پس از خروج کامل نیروهای شوروی از کمک های بی حساب نظامی و مالی شوروی برخوردار بود و پیوسته در مشورت و مصاحبت مشاوران و ماموران کی.جی.بی قرار داشت.

اگر وابستگی حزب دموکراتیک خلق به شوروی یکی از عوامل ناکامی سیاست مصالحه ملی است که کسی به این حزب اعتماد نمیکرد تا یک طرف مطمئن مصالحه باشد، آیا جای اعتمادی به نجیب الله منحیث رهبراین حزب باقی بود؟ واین بی باوری وبی اعتمادی در برابر نجیب الله و سیاست مصالحه ملی او به حدی بود که موصوف در سوم میزان۱۳۷۰ در اجلاس پارلمان که در شرایط جدید این سیاست تشکیل شده بود ظاهرشاه را به شدت مورد انتقاد قرار داد و از عدم مشروعیت سلطنت او و جمهوریت محمدداود سخن گفت:

 «ما فرمان سلب تابعیت را ملغی کردیم. ما گفتیم سلب تابعیت ملغی، پاسپورت ها داده شود. افغان هستند بیایند. از آن طرف آواز بلند می شود که صاحب ما این فرمان رابه رسمیت نمی شناسیم. میگویند که نجیب هم تداوم کودتا است مشروعیت ندارد. مردم افغانستان یک تاریخ دیگر راهم دارند. ۲۶ سرطان ۱۳۵۲. او هم کودتا بود. این دیالوگ است. پادشاه سابق را هیچ کس صدا نمی کند یک نجیب صدا میکند که بیا این کشتی شکسته را به ساحل نجات برسانیم. پنج سال است که گفته میرود راه برایت باز است. باز است بیا. ببنید برای کودتای ۲۶سرطان استعفا نامه و وصیت نامه روان نکرد؟ اگر به این مترها گز کنیم؛ بسیار دور نمی رویم جمهوری داودخان و سلطنت محمدظاهر شاه را بگیرم. بدون شک لویه جرگه ها در دوران شان دایر شده اما برای حل و فصل مسایل دیگر ملی و سیاسی واجتماعی دیگر دایر شد. برای من بگویید که برای به قدرت رسیدن پادشاه و سلطنت آیا انتخابات به سلطنت رساند؟ و یا لویه جرگه ها به آن رای دادند؟ اگر حافظه من کار نمی کند بگویید. اگر کودتارا بچه کاکای من انجام بدهد خیر است اگر دیگران انجام بدهد نامشروع است. وقتی داود خان در ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ به قدرت رسید لویه جرگه رای داد یا در انتخابات انتخاب شد؟ همین طور تاآخر پیش بروید. کسی مشروع باقی نمی ماند همه اش غیر مشروع است.»

(تذکر: توجه داشته باشید که اشرف غنی سال گذشته در ولایت کنر، سخن مشابه گفت و از احمدشاه درانی تا کرزی را غیرمشروع خواند.)

۴ – صداقت وعدم صداقتِ مصالحه ملی:

ژنرال الکساندارلیخافسکی از مشاوران شوروی، مصالحه ملی را افسونگری و یاوه سرایی های دولت حزب دموکراتیک خلق به رهبری نجیب الله می خواند واز  نبودِ میکانیزم عملی سیاست مصالحه ملی و همآهنگی میان بخش نظری وعملی این سیاست سخن می گوید.(توفان در افغانستان ۱۹۹۹ / ۳۷) 

جناح ها و فراکسیونهای حزب به این باور بودند که نجیب الله مصالحه ملی را در جهت تحکیم پایه های اقتدار خود و تضعیف مخالفین درون حزبی و مخالفین در حال جنگ(مجاهدین) استفاده میکرد. میرصاحب کاروال  از اعضای بیروی سیاسی حزب مربوط به جناح خلق می نویسد: 

«نجیب الله از مشی مصالحه ملی کاملاً بخاطر تحکیم قدرت فردی خویش در حزب و دولت استفاده کرد. اگرچه در کابینه حکومت چندین تن را تغییر، تبدیل و تعین نمود ولی موقعی ایکه از خط معین او گام مستقلانه تر بالا میکرد فردا او را سبکدوش میکرد.» 

اگرنام واهداف حزب دموکراتیک خلق در چهارچوب مصالحه ملی به حزب وطن تغییر یافت، اما رهبری آن تغییر نکرد. رهبران و مسئولان حزب وطن همان رهبران و مسئولان حزب دموکراتیک خلق بودند. حزب با این نام جدید نیز حاضر نشد به انحصار قدرت نقطۀ پایان بگذارد. بسیاری از احزاب مخالفی که در حاکمیت این حزب بر مبنای سیاست مصالحه ملی شکل گرفتند و به فعالیت پرداختند ساخته و پرداخته دستگاه استخبارات حزب حاکم بودند. حتی اعضای رهبری حزب دموکراتیک خلق به این امر اذعان میدارند. به گفته سلطانعلی کشتمند: «احزابی که تشکیل گردید، به استثنای حزب انقلابی زحمتکشان افغانستان(سازا)که تا حدود معین در چند ولایت شمال خصوصاً بدخشان و تخار امکانات داشتند ولی اکثریت دیگر آنها که نمایشی توسط ارگان امنیتی(خاد) تشکیل گردیده بودند اصلاً در دفاع از حاکمیت چندان تأثیری نداشتند.» 

درحالی که جارج آرنی خبرنگاربی. بی.سی سیاست مصالحه ملی را”فریبکاری ماهرانه”می خواند، انتونیوجیو ستوزی پژوهشگر انگلیسی به این باور است که نجیب الله در صدد ایجاد یک سیستم چند حزبی نبود: «توسعه یک سیستم چند حزبی به هیچ وجه جزء طرحهای نجیب الله نبود. ارزیابی یک محقق شوروی که به نظر وی اهداف نجیب الله ایجاد یک دیکتاتوری واقعی بدون وجود مخالفین بود ممکن است افراطی باشد، اما به نظر میرسد نجیب الله دست کم در نظر داشت مدلهای رژیمهای نیمه تک حزبی جهان سوم، مانند مصر را دنبال کند که در آن نیروهای مخالف به دولت مشروعیت می بخشیدند و در همین حال وجود میزان قابل توجهی از آزادی را برای قشر روشنفکر شهری نیز تضمین میکردند.»

نجیب الله شخصیت متضاد داشت و در واقع از میان انبوه تضادها برآمد و در رهبری حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزب قرار گرفت. زمانی در برابر سربازان انترناسیونالیست کشور لنین سر تعظیم فرود می آورد و جنگ  آنها را در میهنش که موجب قتل هموطنان و ویرانی وطنش می شد، قهرمانی آن سربازان و فراموش نا شدنی می خواند. او در ۲۶ دلو۱۳۶۷ حین خروج آخرین دسته های قشون شوروی خطاب به سربازان و افسران این قشون گفت: 

«سربازان انترناسیونالیست بعد از اجرای وظیفۀ انترناسیونالیستی شان به وطن صلحدوست خود عودت می نمایند . . . . . ما در برابر شما فرزندان شجاع کشور لنین به خاطر همه آنچه برای مردم افغانستان، برای انقلاب ثور انجام داده اید، به خاطر مردانگی و شجاعت و هم بخاطر مهربانی و انسانیت شما سرتعظیم فرودمی آوریم.» 

 زمان دیگر، روز خروج همان فرزندان کشور لنین از افغانستان را، روز نجات ملی نامید. باری می گفت که باید به اشرار درس داد و خشک و تر را سوختاند، و زمان دیگر از مصالحه سخن میگفت و فریاد آشتی و دوستی سر میداد. گاهی نماز می خواند و تسبیح بدست مگیرفت و به آیات قران استدلال می نمود و گاهی از مارکسیزم -لنینیزم صحبت میکرد. او پیوسته با سیمای متفاوت ظاهر می شد. 

برای مخالفان دولت نجیب الله به خصوص برای احزاب مجاهدین این همه تبلیغات وادعاهای نجیب الله غیرقابل قبول بود و درآن دورنگی وعدم صداقت رامی دیدند. حتی شوروی ها به این تبیلغات نجیب الله که رفته رفته در آخر لحن ضد شوروی گرفت و خروج قوای شوروی را روز نجات ملی خواند بدیدۀ تردید می نگریستند و آنرا سالوس و ریاکاری می نامیدند. یکی از مشاوران شوری می نویسد:

 «یک اصل کهن دو باره تمثیل میگردد. هنگامیکه دزد خود بلندتر و رساتر از دیگران صدا میزند “دزد را بگیرید.” معراج دو رویی و سالوس. سخنرانی نجیب الله در جنوری ۱۹۹۲به بهانه پنجمین سالگرد آغاز انفاذآشتی ملی بود که اعلان کرد “آمدن سپاهیان شوروی علت اصلی قیام مردمی در افغانستان بود که منجر به تراژیدی گردید.»

میرصاحب کاروال عضو دفترسیاسی حزب دموکراتیک خلق از نجیب الله نقل قول می کند که او را شوروی ها به انتقاد از سیاست شوروی در افغانستان تشویق می کردند تا در داخل کشور شخصیت ملی و صلح طلب معرفی شود:

«او(نجیب الله)در روزهای اخیر بسیار شدید از موجودیت نیروهای شوروی درافغانستان انتقاد میکرد و من یک روز در بیروی سیاسی از او پرسان کردم و برایش گفتم که آیا شما در این رابطه افراط نمی کنید؟ او برایم گفت که خود آنها (رهبران شوروی) میگویند که شما ما را تخریب کنید تا در جامعه هویت ملی خویش را تثبیت نمایید.»

۵ – مخالفت با مصالحه ملی در داخل حزب و حاکمیت:

سیاست مصالحه ملی ابزار بازی های درون حزبی میان عناصر و حلقه های مختلف جناح های حزب قرار گرفت. نجیب الله قبل از آنکه سیاست مصالحه ملی را در داخل حزب حاکم دموکراتیک خلق به پیروزی برساند و در داخل حزب در این روند صداقت ایجاد کند، مصالحه را به عنوان یک سیاست کلی بیرون از حزب در رابطه به دشمنان و مخالفین حزب اعلان کرد. در حالی که او و سایر رهبران حزبی در درون حزب نه در مصالحه و تفاهم بلکه در کشمکش و خصومت به سر میبردند و به شدت درگیر بازی های چندگانه در برابر هم بودند. حزبی که در کرسی اقتدار با خود نتوانست مصالحه و تفاهم ایجاد کند با دشمنان خود چگونه میتوانست به مصالحه برسد؟ 

مخالفت با سیاست مصالحه ملی نجیب الله در داخل حزب دموکراتیک خلق بسیار گسترده بود. جناح خلق پیروزی سیاست مصالحه ملی را به معنی تقویت پایه های رهبری و حاکمیت نجیب الله و جناح پرچم حزب تلقی می کردند. کودتای جناح خلق به رهبری شهنوازتنی وزیر دفاع عمق مخالفت و خصومت جناح خلق یا بخشی از این جناح را با رهبری و حاکمیت نجیب الله به نمایش می گذارد. سیدمحمد گلابزوی وزیر داخله که عملاً رهبری جناح خلق را در سالهای حضور قوای شوروی بدست گرفته بود در اوایل سال۱۹۸۹در مورد مخالفت خود با سیاست مصالحه ملی اظهار داشت:

 «با اشرار (مجاهدین) باید از زبان زور و قوت حرف زد، آنها از مصالحه ملی درکی جز عدم توانمندی و ضعف ما چیزی دیگری نمیتوانند داشته باشند. هر قدر مصالحه و سازش بگوییم آنها ما را تمسخر می کنند. ما باید به اشرار چنان درسی بدهیم که آنها خودشان مصالحه راعنوان کنند نه ما. بدون آن هر گونه حرفی در باره سازش به دشمن در شرایط حاضر خیانت به اهداف انقلاب ثوراست.» 

در داخل جناح پرچم نیز مخالفت با سیاست مصالحه ملی که بسوی آن به عنوان ابزار استحکام رهبری واقتدار نجیب الله نگاه می شد، بسیار شدید بود. درآغاز رهبری نجیب الله بسیاری از فراکسیونهای جناح پرچم و رهبران آنها از رهبری موصوف حمایت کردند، اما سپس به مخالفان نجیب الله در داخل جناح پرچم افزوده شد. صرف نظر از آنکه مخالفت های درون حزبی با نجیب الله بر سر سیاست مصالحه ملی بود یا چیز دیگر اما این مخالفت ها قبل از همه راه را بروی کامیابی سیاست مذکور می بست و موقعییت نجیب الله را در پیروزی این سیاست ناهموار میساخت. 

 

۶ – مخالفت در بیرون حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت حزبی:

تنظیم های اسلامی و بسیاری فرماندهان مجاهدین در داخل افغانستان با سیاست مصالحه ملی به مخالفت بر خاستند. این مخالفت ناشی از مخاصمت آیدئولوژیکی و دشمنی های دوران جنگ سرد میان دو ابرقدرت اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا بود که در زمان مصالحه ملی نیز این خصومت ادامه داشت. دولت حزب دموکراتیک خلق و مجاهدین در واقع در جنگ و دشمنی خود این خصومت را بازتاب می دادند. وقتی دشمنی دوران جنگ سرد میان دوقطب رقیب و متخاصم این دوران به قوت خود باقی بود، صلح درافغانستان و یا در میدان جنگ گرم میان طرف های مورد حمایت دشمنان جنگ سرد غیرقابل عملی می نمود. هرچند که تردید مصالحه ملی از سوی احزاب اسلامی و مجاهدین به ابعاد شرعی واعتقادی نسبت داده می شد و صلح با حاکمان حزب دموکراتیک خلق خیانت به اسلام و جهاد تلقی می گردید؛ اما این ادعاو تلقی بیشتر فریبکاری و تظاهر در جهت استفاده ابزاری از دین و اعقتادات دینی بود.

به همان حدیکه احزاب و تنظیم های مجاهدین سیاست مصالحه ملی را برغم روابط و مذاکرات پیدا و پنهان برخی از سران و فرماندهان آنها با دولت نجیب الله نمی پذیرفتند و از تداوم جهاد تا سرنگونی دولت مذکور سخن می گفتند، به همان حد حامیان بیرونی مجاهدین به این مصالحه نه می گفتند و راه حل نظامی را از طریق ارائه کمک های نظامی و مالی به مجاهدین تعقیب می کردند. حتی امریکایی ها سیاست مسکو به رهبری گورباچف را که به خروج نیروهای شوروی از افغانستان انجامید، مورد عنایت قرار ندادند و حاضر نشدند تا با روس ها بر سر افغانستان گفتگو کنند. جورج بوش رئیس جمهور ایالات متحده امریکا در مذاکره با گورباچف(۱۹۹۰) افغانستان را از آجندای مذاکره بیرون کرد. پیروزی برای ایالات متحده و هم پیمانانش در جنگ افغانستان در واقع سقوط دولت مورد حمایت شوروی در کابل برهبری نجیب الله  بود. بنا بر این امریکا باوجود یک توقف کوتاه کمک نظامی چندماهه از دسمبر ۱۹۸۸ تا جولای ۱۹۸۹ به مجاهدین، این کمک هارا دو باره آغاز کرد تا حکومت مورد حمایت شوروی در نبودِ قوای شوروی در اریکه قدرت باقی نماند. حتی شکست مجاهدین در جنگ جلال آباد در بهار ۱۳۶۸ / ۱۹۸۹ با طرح و حمایت وسیع استخبارات نظامی پاکستان با پشتیبانی سازمان اطلاعاتی امریکا (سی.آی.اِی) آنها را متمایل به پذیرش مصالحه ملی و چشم پوشی از تعقیب راه حل نظامی نکرد.

۷ – شوروی و مصالحه ملی:

سیاست مصالحه ملی نجیب الله در کابل با سیاست گلاسنوست و پروستریکای گورباچف در مسکو رابطه مستقیم و متقابل داشت. پیروزی مصالحه ملی در گرو پیروزی گلانسونست بود. هدف اصلی سیاست مصالحه ملی تحکیم پایه های اقتدار و بقای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق بود. بقای حزب دموکراتیک خلق در حاکمیت، متضمن نفوذ شوروی محسوب می شد. گورباچف با طرح این امر از یکسو فکر میکرد که حزب دموکراتیک خلق کماکان در قدرت باقی می ماند و از سوی دیگر زمینه برای خروج قوای شوروی مساعد می گردد. اماهمانگونه که در مسکو دیدگاه یکسان و همآهنگ در داخل حزب کمونیست شوروی از برنامه و سیاست گلاسنوست و پروستریکا وجود نداشت، در کابل نیز شوروی ها سیاست یکپارچه در مورد مصالحه ملی نداشتند. صرف نظر از اینکه سیاست شوروی ها تا چه حد در ناکامی مصالحه ملی اثرگذار بود، آنها علی رغم تجویز نسخه مصالحه ملی از دیدگاه و سیاستِ مبتنی بر صداقت و حمایت بی شایبه از نجیب الله در این مورد برخوردار نبودند. اگر عناصر و یا فراکسیونهای درونی حزب دموکراتیک خلق به مصالحه مخالفت می ورزیدند و به کارشکنی می پرداختند این امر از نظر شوروی ها پنهان نبود. شوروی ها از کودتای تنی خبر بودند و برخی منابع از نقش آنها در این کودتا سخن گفته اند که این رامی توان از جدی ترین گام شوروی ها در تضعیف و تخریب سیاست مصالحه ملی تلقی کرد؛ هرچند اسنادی در این مورد از منابع رسمی واطلاعاتی شوروی انتشار نیافت. 

شاید بتوان دوگانگی سیاست شوروی را در دورنگی حاکمیت و مراجع قدرت در شوروی مطالعه کرد. از یکسو گورباچف و همفکرانش که در شوروی مجری سیاست گلاسنوست و پروستریکا بودند، سیاست مصالحه ملی را در کابل به عنوان تبعییت از این سیاست مورد حمایت قرار می دادند، و در طرف دیگر ارتش سرخ و کی.جی.بی قرار داشت که طرفدار نیرو مندی و بقای حزب دموکراتیک خلق در حاکمیت بودند. البته نجیب الله با هر دو منبع پیوند نزدیک داشت. با کی. جی.بی از سابقه طولانی حشر و نشر بر خوردار بود و با نظامیان در ارتش شوروی نیز در جنگ علیه مجاهدین روابط نزدیک کاری ایجاد کرده بود. ممکن است نجیب الله روابط نزدیکتر با گروه اخیر میداشت که کودتای آنها را در آگست ۱۹۹۱ به عجله تبریک گفت. کاری را که صدام حسین و یاسرعرفات نیز انجام دادند. بعداً که مخالفان کودتا در شوروی تقویت شدند، دکترنجیب الله را مورد شفقت قرار ندادند. باری نجیب الله در یک مصاحبه با خبرنگار روسی گفت که “گورباچف شما به ما خیانت کرد، همچنانکه به شما”

خروج نیروهای شوروی برخلاف این تصور که به تقویت روند مصالحه در افغانستان می انجامد سیاست مصالحه ملی را تضعیف کرد. در حالی که نجیب الله می پنداشت مسکو خروج کامل قوای خود را به پیشرفت پروسه مصالحه ملی ارتباط می دهد. او در پاسخ به خبرنگار تلویزیونی از امریکا شش ماه پس از آغاز سیاست مصالحه ملی گفت:

 «اگر مصالحه ملی به مؤفقیت بیانجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهند ماند.» اما مسکو سربازان خود را بدون توجه به مؤفقیت وعدم مؤفقیت مصالحه ملی از افغانستان خارج کرد. کاری را که ممکن است امریکایی نیثز حالا انجام دهند.  

آیندۀ حاکمیت حزب دموکراتیک خلق پس از خروج قوای شوروی مایه نگرانی بسیاری از اعضای حزب بود. این امر با موجودیت اختلاف و دسته بندی های درونی سبب می شد که اعضای ارشد و با صلاحیت حزبی در بخش ملکی و نظامی با مجاهدین ارتباط برقرار کنند و به بقای حاکمیت حزب بی باور شوند. 

مذاکرات مستقیم شوروی با رهبران مجاهدین در اسلام آباد، طایف، تهران و مسکو (نوامبر۱۹۹۱-عقرب۱۳۷۰) به این نگرانی ها در داخل حزب دموکراتیک خلق یا حزب وطن افزود و در واقع آخرین میخ را بر تابوت مصالحه ملی کوبید. 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا