شعر

آواز دل

 

دل بـه هـر حالی که دارد شـادمانی می کند

در زمسـتان چون بهـاران گلفـشانی می کند

تیرماهان تیرگان راجشن می گیرد به شوق

یـادی از نـوروز در فـصل خـزانی می کند

در شب یلدا سرود شوق و شادی سـر دهـد

بـا انـار و هــنـــدوانــه مـیـــزبــانی می کند

ازشقایق رنگ می گیرد بـه روی زرد درد

باغ دل را سرخ و سبز وارغـوانی می کند

شوق اشـراقی نـدارد جلوه در لات و منات

خــانــۀ دل را ز نـیـــکی یـــزدانی می کند

دانش و عقل وهنر یاران خورشید اند لیک

زور و زر با جهل وتاریکی تبانی می کند

تا بـه اوج قله هـا سـیـمـرغ دل گـیرد جای

خــاک را دردیــــدۀ دل آســــمـانی می کند

کـیـنه و جـنگ و تجـاوز از تمـدن دور باد

مهـر و دوسـتی را تمـدن تا جهانی می کند

حکـمـت دانـا بـه نـور دل در شـرق زمیـن

عـشـق را با شــیـوۀ نـو عـقــلانـی می کند

عشق اگـر در دل نباشد نوجـوان گردد پیر

پـیـر با عـشق و نشـاط دل جـوانی می کند

در جهان دل تعصب جا نمی گیرد به زور

آن چه دارد دل بـه دنـیـا گـفـتمانی می کند

بحر و بر درآتش کین گر بسوزد باز جان

بر لـب دریـای دل گـوهـرفـشـانی می کند

عشق و نیکی و محبت همدل فرهـنگ باد

آن که شــور زنـدگی را جـاودانی می کند

از هریوا تا به سغد و بلخ و روم آواز دل

وز مـدایـن تا بـه دهـلی درفـشانی می کند

دل بـه روی بسـتـر هـجـران بی تابی کند

آرزوی دیــدن آن یــــار جـــانـی می کـند

یک زبان گو پارسی وتاجیکی را با دری

عشق بااین واژگان شیرین زبانی می کند

۲۶/۷/۲۰۲۰

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا