خبر و دیدگاه

تدبیر اختیارى یا تقدیر اجبارى

 

افغانستان کشوریست، با بافت نامتجانس قومى، زبانى، مذهبى که در سالهاى اخیر بُعد اختلاف سیاسى هم به آن افزوده شده. تنوع قومى و اختلاف ناشى از آن همواره مایه و سنگپایه تقابل سیاسى و مانع و سد تشکیل حکومت قدرتمند مرکزى در افغانستان بوده.

بسیارى از کشور هاى دیگر نیز چنین بوده اند، اما با تحولات سیاسى و بالارفتن شعور اجتماعى مردم شان و فروریختن دیوار هاى جداکننده قومى و ابعاد مترادفش، به وحدت ملى، خوشبختى، توسعه و تعالى نائل آمده اند که ماحصل آن همدیگر پذیرى، حقوق شهروند و برابرى اجتماعى و مظاهر دیگر زنده گى مدرن و مدنى است.

سوگمندانه تا هنوز که هنوز است افغانستان بسوى افتراق، تشتت و واگرایى به پیش مى رود. یک قوم خود را صاحب و مؤسس افغانستان و سایر اقوام را مهاجران ناخوانده مى داند که یا به مبدا خود برگردند یا بعنوان شهروند درجه دو زنده گى کنند و ادعاى زعامت و حق مشارکت در قدرت را نداشته باشند.

خوشبختانه با تحولات شگرف در منطقه و جهان در عصر روشنگرى و ارتباطات، بهم تنیده شدن ملتها و جهانى شدن که مرزها را شکسته و حدود و ثغور کشور ها را درنوردیده، اثرات آن در جامعه شدیداً بسته، سنتى و عقبمانده ما هم نفوذ نموده و بر تحولات کشور ما خواسته یا ناخواسته اثر گذاشته و میگذارد.

بطور مثال در گذشته قدرت سیاسى در انحصار یک خانواده از یک تیره و متعلق به یک قوم بود. اختلافات هم یا میان پدر و پسر ( حبیب الله و امان الله ) یا پسران کاکا ( ظاهرشاه و داود خان ) بود. که در بین خود شان حل و فصل میشد. و دیگران حق مداخله را نداشتند. اگر اعتراض یا حرکتى هم از سوى مردم میشد، بشدت سرکوب و در نطفه خنثىٰ میشد.

اما بحران چهل سال اخیر، شعور عام مردم و شعور خاص رهبران اقوام را متحول ساخته، با سلاح قدرتمند شده اند و با پول وارد عرصه و چرخه اقتصاد کشور گردیده اند، روابط خارجى و حامیان بیرونى پیدا کرده اند و دیگر بسکوت راضى نبوده و ادعاى مشارکت و سهیم شدن در ساختار قدرت و شمولیت در طول و عرض نظام را دارند.

هرچند نخبه گان سیاسى پشتون، این تحول را در تئورى پذیرفته اند، اما در عمل حاضر نیستند به آن تمکین کنند و همچنان در برابر واقعیت ها، مقاومت منفى میکنند و بر طبل انحصار میکوبند . در سالهاى پسین دیده شده که هیچ کاندیدى بدون معاونینى از اقوام دیگر به اشتهاى قدرت، لقمه نمى زند. اما در عمل سعى میکنند، این مشارکت را به قوم خودشان سمبولیک جلوه دهند و در چشم دیگران خاک پاشیده، عوامفریبانه رنگ وحدت ملى بخشند.

رویهمرفته همین تغیر، هرچند ایده آل نیست، اما مقدمه تحول واقعى خواهد بود و میتوان آنرا مرحله گذرا تا مشارکت حقیقى تلقى نمود. با درنظر داشت تغیرات داخلى و تحولات بیرونى، زین پس ما بیشتر از دو گزینه فراراه خود نداریم.
– یا با تدبیر و بطور اختیارى، با هم کنار مى آئیم و با برابرى و برادرى و خوشبختى زنده گى مى کنیم.
– یا با تقدیر و بطور اجبارى، دیگران و شرایط، ما را به حال خود نگذاشته و در کنار هم قرار میدهد.

در انتخابات ٢٠١۴ با تفوق طلبى، تمامیت خواهى و انحصار طلبى، بجان هم افتادیم. اما جهان ما را به حال خود نگذاشت و قهراً ما را کنار هم قرار داد و قدرت را در بین ما تقسیم نمودند. اما عبرت نگرفته، در انتخابات ٢٠١٩ عین مسیر را پیمودیم. این بار نیز جهان با تهدید و تطمیع ما را تأدیب و در یک چارچوب قالب بندى نمود.

واقعیت هرچه باشد، حقیقت اینست که اگر از تجربه دیگران نیآموزیم، همپاى سایر ملل حرکت نکنیم و در افکار خود تغیر ایجاد نکنیم، آگاهانه و با تدبیر و با اختیار خود به مشارکت در سرنوشت مشترک خویش نرسیم. جهان و اقتضاى زمان، قهراً و بطور اجبارى، مقدرات سیاسى ما را رقم خواهد زد و ما را نخواهد گذاشت تا مثل گذشته، بطور بدوى و قبایلى فکر کنیم و بشکل خودخواسته عمل کنیم. امروز جهان، جهان دیگر است و زمان، زمان دیگر است.

بى تردید نه غنى مایل به مشارکت با عبدالله است و نه عبدالله با میل باطنى به اشتراک در حکومت اقدام نموده و نه هم طالب با اشتیاق خود، قصد پیوستن به حکومت را دارد. حقیقت تلخى که در عقب همه این قضایاى نهفته است، ناگزیرى، فشار بیرونى و تغیر در اوضاع کلى جهان، منطقه و بالتبع کشور ماست که عنان و اختیار خودسرى و لجام گسیختگى را از همه گرفته.

آیا معقول و منطقى نیست که به بلوغ اجتماعى و سیاسى برسیم و مثل سایر ملل عاقل و متمدن جهان با همدیگر پذیرى و مشارکت، نقطه پایانى به تراژیدى خونبار کشور خود گذاریم و بسوى فرداى بهتر گام نهیم؟ منافع جمعى را بر مصالح شخصى و اهداف ملى را بر اغراض قومى رجحان بخشیم ؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا