خبر و دیدگاه

برگی از تاریخ

 

پادشاه توبه شکن

وقتی درمکتب بودم، ازخواندن و شنیدن تاریخ کشورکه بیشترتاریخ شاهان و کارروایی هایشان بود لذت میبردم. وقتی کتاب های بیشتر بدستم رسید وخواندم، یکبار متوجه شدم که هرچه درمکتب خوانده بودم وهرانچه از بزرگان، قصه ها شنیده بودم، یا دروغ بوده ویا برعکس ان برای ما انتقال داده میشده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تلخیص وترتیب: ا. واصل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیرجبیب الله «پادشاه راحت طلب وعیش دوست» در۲۵ماه ربیع الاخر۱۲۸۹ (جولای۱۸۷۲) از، زن شغنانی امیرعبدالرحمن بنام اصیل بیگم دخترجهاندار شاه بدخشی، درسمرقند متولد ودرسن سی سالگی درسال(۱۹۰۱) پس از مرگ پدربه پادشاهی رسید.
امیرحبیب الله ، در روز دوم پادشاهی وبیعت، درحالیکه مردمان لشکری و کشوری درسلامخانهٔ ارگ جمع شده بودند، عمامهٔ امارت برسر نهاده و بر منبرامارت برامده، همه را مخاطب قرارداده گفت: «ازجمیع ملاهی ومناهی [[لهو ولعب،عشرت وعیاشی – کارهای که شرعاً وعرفاً منع ونهی شده باشد]] که مُخل عرض مظلوم شنیدن و داد دادن واجرای اوامر ونواهی الهی، در مواقع ومواقعیت معینه نمودن است، توبهٔ نصوح [ توبهٔ خالص وحقیقی که شکسته نشود] کردم.»
امیر درحالیکه به قاب “کلمهٔ طیبه”، که به خط سید محمدشاه حسینی، بالای منبر آویخته شده بود، اشاره نموده سوگند یاد نموده گفت: پس ازاین روز اموری را که خلاف دیانت و شریعت وشیوهٔ بشریت و شئون سلطنت باشند، ترک کرده هرگز پیرامون آنها نمی گردم ودرهفتهٔ دو روز باعلمای دینی مجلس ترتیب داده ازاحکام الهی وشریعت پناهی، که اجرای انها مربوط به سلطان است بحث نموده و پیوسطه اجرا مینمایم. تا کنون که میل سیرو تفرج وشکار وگل وگلزار وگردش هامون وکوهسار داشتم، بار امارت به دوش قبلهٔ امجدم [ امیر عبدالرحمن] بود…، اکنون که آن بارگران بر دوش من افتاده… خودرا مسئول می دانم… .
امیرحبیب الله، پس ازمرگ پدر درکشوریکه ظلم وتعدی بیداد میکرد، مردم ازترس «نام گیرک» های شبانه وایشک اقاسی ها صدایشان برنمی امد، پادشاه شد ومدت ۱۸ سال حکمروایی کرد که چهره های های مختلف ازخود نشان داد.
امیر، مامورین ملکی ونظامی، قضات، ایشک اقاسی ها وسایرافراد بلند پایه ان وقت دولت را که انجا حضور داشتند، مورد خطاب قرار داده گفت:« شما ازکردار و رفتار وگفتارخلاف شریعت اسلامی سابقهٔ خود که مرتکب شده از قوه به فعل می اوردید، ازخدا وپرسش روز جزا هیچ دردل راه نمی دادید، توبت نصوح وانابت[برگشتن ازکناه، توبه کردن وپشیمانی] نمایید و من از افعال واعمال گذشتهٔ شما که نسبت به بندگان خدا به روی روز اورده اید، سراپا آگاهم و می دانم، اما از همه دَر گذشته عفو کردم.»
شنوندگان امیرکه همه کارکشته های دوران پدرش بودند، به اواز بلند وبعضی همرا با گریه وتوبه گویا، اظهار نمودند که : درمال دولت ورعیت چشم ازحق نپوشند، برخواهش نفس واغراض شخصی خود نکوشند، سخنان دروغ نگویند و… .
ازاین سخنان، وتوبه های امیرحبیب الله و بلند پایه های دولت، فساد مالی ، اداری ، ظلم ودروغ که باعث قتل وقتال زیاد دردوران امارت پدرش شده بوده، بخوبی نمایان است. امیرحبیب الله بازیرکی، برای اینکه این جرم و جنایات پدرش را پوشانیده باشد، درهمین مجلس هشتاد ملیون روپیه انوقت، بقایای ذمت مردم را که بالای مردم ( حق وناحق) حواله شده بوده و مردم زیر شکنجه قرار داشتند، امر نمود تا انچه حق باشد به قسط، حصول گردد و الا خط محو بران کشیده شود. و«از این بخشش شاهانه عالمی از رنج وتعب محصل [افرادیکه بخاطرگرفتن پول بخانه های مردم میرفتند و چه قصه های که ندارند] و دادن مبالغ ناحق بیاسودند.»
امیر، مامورینی ملکی وعسکری، که تا دیروزتحت امر پدرش[امیرعبدالرحمن] نظام خشن ظلم وفشار رابالای مردم عملی مینمودند وخود نیزکه درغیاب پدر امورکشوررا پیش میبرد و به « کلی واقف ونیک علم داشت»، مورد خطاب قرارداده گفت:«چون سهو و نسیان وخطا لازم وجایز هرواحدی ازبنی نوع انسان بوده وهست وحضرت ضیاء المله والدین [امیرعبدالرحمن] بااینکه ازاکثرشما عهدنامه ها درخصوص اجراوانتظام گرفته وشما را ازنظر عزت و احترام دیده، مامور ومقرر کار کردند واز بعضی شمایان به اغوای شیطانی هوای نفسانی یا سهو وخطا ونسیان انسانی، خیانت وجنایت سرزده، از امرمبارک[؟] شان عدول وتجاوز کرده اید و بدان سبب کار های سلطنت وملت ورعیت درعهدهٔ تعطیل وتعویق افتاده، بربعضی ازرعایا [؟]‌ نا حقی واقع شده باشد که ازسبب آن کلیه عدم رضایت و نا خشنودی رعایا از برخ شما خواهد بود… .»
درسراج التواریخ ثبت است، که این مقاله به قلم میرزاعبدالطیف خان منشی حضورنوشته شده بود روی سخن اقدس والا، سراپا به سوی میرزا محمد حسین کوتوال وسردفتر سنجش وغیره سنجشیان بود، زیرا ازافعال نامشروع او وهمراهانش نیک علم حاصل داشت. امیرحبیب الله، مقاله را چنین ادامه داد:«… پس اگرفکر وحس وخیال ظاهری ما چنین تصور کرده واقتضا نماید که ازشما بازپرس نموده زجرو توبیخ فرمایم نمی فرمایم وبازخواست خیانت و کذب ومنافقت گذشته را، خواه واقعاً و خواه غیرواقع باشد، ازشما نمی پرسیم وزجر وتوبیخ نفرموده وازهمه دَر، گذشته وعفو نمودم … .»
تاجاییکه از صفحات تاریخ بر می اید، امیرحبیب الله ، بخوبی میدانست که این بلند پایه های دولتِ پدرش ، ازکارهای خلاف شرع او، بخصوص مسموم نمودن امیر عبدالرحمن واقف اند، لذا درادامه سخنان خود میگوید:«… وبه نظر مرحمت ورتبهٔ عزتی که حضرت ضیاءالمله والدین شمارا دیده بود، به همان نظرورتیه وعزت دیده، دراینده سررشته وانتظام درستی به هریک شما داده، خواهدشد…»
طوریکه تاریخ نشان داد که خود امیرچنان به زنبارگی ولهو لعب وکارهای خلاف « دین اسلام» اغشته شدکه دود از دمار مردمان برامد و این ایشک اقاسیان اداری، ملکی، نظامی وخارجی، نه تنها براثر کارهای خلاف وچاپیدن مردم،‌ جزا ندیدند، بلکه به مدارج عالی ومقامات رهبری دولتی هم رسیدند، که بقول سعدی:
اگر ز باغ ر عیت، ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت ازبیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکر یانش هزارمرغ بسیخ

امیر حبیب الله، حتی یکنفر ازهمه «مواجب خواران کشوری ولشکری را عزل ، تغیر وتبدیل نکرده برعلاوه بر مناصب و مواجب همگان افزونی نهاد.»( ص۸۱-۹۱)
ممکن شاهان، شهزادگان وبلند پایه ها، علاقه به زن دوستی داشته باشند ولی حبیب الله دراین عرصه سر امد همه است. درمحافل شبانه، «شاه» که درافغانستان خود راسایه خدا میدانست ودر خطبه های نماز از او نام میگرفتند، درمیان زنان بدون روپوش مست والست با بازی های طفلانه وسازو سرود تا نیمه های شب بسر می برد. تاجاییکه رسماً درمورد دختران «جدیدالاسلام»، فرمان داده بود:« پس از این به مجردی که به سن سیزده سالگی برسد، اسم دختر وپسراو را داخل سیاهه ودرج کتاب کرده و هرجا که امرشد احضار حضور نماید. هریک که پسند ومطبوع افتاد نگهداشته شد، درزیر نام او رقم میشود وهرکدام که قابل حصول کام نباشد، مرخص است… میتواند با قوم خودازدواج نماید، والا اگرخودسر برخلاف این سر رشته یکی ازدختران رادربین خود نامزد کنند، جزا و سزای ان قتل است.»(ص۳۸۹) به همین خاطر بود که مامورین در ولایات چون قضات، حکام به بهانه نبردن خانوادهٔ خود، ازرعایا، زن میخواستند که براساس عرایض وحادثات زیادیکه بوجود امد، امیرحبیب الله «هدایت» داد:« کسی زن ازرعیت تبعهٔ‌ حکومت خود نخواهد؛ واگر میل مزاوجت ومناکحت داشته باشد، ازقوم ونژاد خودزن بخواهد، یاعیال خودرا اگر دارای عیال باشد، نزدخود بخواهد واگر خلاف این امراکید وقدغن بلیغ، رفتار اختیار نموده، زن بگیرد ودولت آگاه شود، سوارمامور گردیده، اورا محبوس وبا غُل وزنجیر درکابل می آورد.»
واین همه بخاطری بود که خود «امیر» شب وروز را باگلرخان سروقد سیم اندام پری چهره به سر برده وجشن های زنانه ترتیب داده، زنان اعیان وخادمان اخلاص شعارواهل کارصداقت دثار را، … ازقبیل سپهسالارو نایب سالار و جنرال وبرگد وکرنیل نظامی وافتخاری وسردفتران ومنشیان وغلام بچگان خاص وایشک اقاسیان ملکی ونظامی وداخله وخارجه وحضوری وغیره وغیره رابه ذریعهٔ دعوت نامه های رسمی احضارمحفل جشن فرموده، تنها منحیث «پدرمهربان» داخل مجلس زن ها که همه سرتا پا ازلباس وحلل وخط وخال وسرخاب وسفیداب اراسته می شدند، داخل گردیده، روپوشی وستر را ازمیان برداشته ، از شام تابام با زنها به سر همی برد و زن هرکی ازامدن ابا میکرد، شوهرش جرم بلکه ازخدمت وملازمت دولت معزول ومحروم می شد. اگر زنی بدون عذر معقول شرعی ویا طفل شیرخواردرجشن حاضر نمیشد سرو کارش به ( سرداردختر)(*) بود. زنی که تازه داخل « حرم» می شد، برایش انگشتر طلا با پنحصد الی هزار روپیه انعام داده می شد وشوهرش هم به منصبی افتخاری نایل شده، صاحب کرچ وکلاه شده در روز های بار «حضور» به هم میرساند.
امیرعلاوه اززنهای نکاحی و«غیرنکاحی» تعداد زیاد برده وکنیزهای فراوان در« حرامسرا» داشت. یکی از عروسی هاغیابی او بادختر تاجوخان اسحق زایی، که مدت هفده سال باهم نامزد بودند، می باشد که جنرال عبدالغفار، با حاکم (میرمحمد حسین) وقاضی(ملامیرامرالله) ودفتری قندهار(دیوان لعل چند) ودیگران را فرمان داد که:« امرنکاح ان عفیفهٔ مستوره را به نیکوتر وجهی آغاز وانجام نموده، گسیل کابل نمایند.» وحکمران قندهاررا امردادکه« دوازده هزار روپیهٔ قندهاری که هفت هزار روپیه کابلی می شود، به نام شیر بها به برادرانش بدهد.» ( ص۲۶۷ )
عروس ذریعهٔ تخت روان بکابل انتقال داده شد و پس ازچندی زیر فشار ملاها، شاه مجبورشد زن های اضافه ازچهار زن را طلاق بدهد.بناءً دختر تاجو را با دختر سعدالدین حکمران هرات ودختر ملک لندی قوم منگل ودختر شه یوسف علیخان شغنانی راطلاق داده، دختر ایشک آقاسی شیردل، دخترسردار یوسف [خواهر نادرشاه] ، دختر محمد ابراهیم ونواسه امیرشیرعلی ومادرسردارعنایت الله را نگهداشته وهریک را به لقب های علیاحضرت سراج الخواتین (مادر امان الله خان)، علیاجناب نورالحرم (خواهر نادرشاه)، علیاجاه بدرالحرم(مادرعنایت الله) وعلیارتبه سترالحرم (نواسه شیرعلیخان) «مفتخر» کرد که درداخل وخارج حرم آنها را به همین القاب یاد مینمودند. (ص۵۳۷)
ازثبت صفحات سراج الاخباربرمی آید که قبل ازپادشاه شدن امیر حبیب الله، پادشاهان وامیران قبلی خلاف «دین» اسلام، بیش از «چهارزن» رابه نکاح خود دراورده بودند، که به پیروی انها اتباع کشور بخصوص مامورین مرکزو ولایات نیزبه گرفتن زنان بیشترمبادرت نموده بودند. امیرحبیب الله درسال۱۳۲۰ فرمانی را براساس ایات قران به همه اتباع کشور صادر نمود که محتوای ان منع نمودن مردان ازنکاح بیش ازچهار زن بود و هدایت داده بوده که ناکح وعقد کننده جزای قتل را دارند.(ص۵۵۰)
مأخذ: سراج التواریخ – جلد۴بخش نخست – افغانستان درمسیرتاریخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(*) سردار دختر و محمدعلی خواجه سرای دو بازرسان امیر بودند. درشب های بزم حرم اگر زنی دعوت شده درمجلس زنانه، بدون عذر معقول حاضرنمی شد، سردار دختربرای تحقیق به منزلش میرفت واین تفتیش، گرفتاری های زیادی برای همسران شان که کارمندان دولت بودند، به بار می آورد.
سرداردختر ازعهد امیرعبدالرحمن لباس مردانه می پوشید وبه مثابه مردان نشست وبرخواست داشته، درعهد امیر حبیب الله مامور ویژه وخاص امیر برای تحقیق زنان خواص درباریان درجشن های زنانه منصوب وگماریده شده بود.

Afbeelding kan het volgende bevatten: 1 persoon
Afbeelding kan het volgende bevatten: 2 mensen, bruiloft en buiten
Afbeelding kan het volgende bevatten: plant, vogel, buiten, natuur en water

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا