خبر و دیدگاه

آیا کرونا؛ بشر را به گونه ای؛ گرفتار «تنازع بقا» مبدل خواهد کرد؟

                     

 (مقدماتی بر تئوری های پسا کرونایی ـ ۲)

 

اصل «تنازع بقا» به مثابهء دینامیزم مسلم و خواه ناخواه در گسترهء حیات به ویژه در ساحهء فرانباتی از بسیار قدیم شناخته شده بود؛ ولی به ناگزیر در نحوهء بیان و تعبیر و تفسیر و درجهء اهمیت آن از زمانی تا زمانی و از مکانی تا مکانی تفاوت هایی پیدا میشد و حتی تضاد و تعارض حادث میگردید.

 بنا برین مفهوم “تنازع بقا” را میتوان اساساً یک مفهوم ساینسی دانست که در شرایط آشفته گی و ناپالوده گی ناگزیر اندیشه های بشری؛ امکان ناب شدن و خالص و مشخص شدن نمی یافت.

حتی دانشمندان بیولوژی و بیو ایکولوژی قرون ۱۹ و ۲۰ از جمله کاشف زبر دست بسی از قانونمندی های حیات یعنی چارلز داروین در تبیین کانکریت این واژه دُچار محدودیت هایی شد. مثلاً دینامیزم های فرعی مانند جهش(موتاسیون)، انتخاب طبیعی و انتخاب جنسی، اثر ارثی و غیره را با مفهوم مرکزی و بنیادی «تنازع بقا» مترادف قرار داد. مخصوصاً چنین ترادف ها در ترجمه ها و تفسیر های آثار گرانبهای او در زبانهای کوچکتر و عقب مانده تر زیاد متبارز گردید.

در مقابل بنیانگذاران فلسفهء مادی قرن ۱۹ که متوجه نارسایی ها و ناتوانی های ترتیب و تبیین واژه گانی داروینی گردیدند؛ تقریباً به تردید آن پرداخته و متقابلاً به نقش «کار» در تکامل انسانی مبالغه کردند. 

حال آنکه کار انسانی نیز همان حالت غنا یافته و مغلق شدهء مفهوم «تنازع بقا» است و به همین گونه مفاهیم مبارزهء طبقاتی، انقلاب اجتماعی و سیاست ـ از تئوری تا پراتیک ـ در آخرین تحلیل نه فقط انشعابات غنا یافته از مفهوم بنیادی ی تنازع بقا می باشند بلکه اصلاً و اساساً همان «تنازع بقا» در مراحل مرکبتر و بستر های گسترش یافته تر اند. 

در سلسله نظرات و پیشداوری ها و دور انگاری هایی که در حاشیه پاندمی جهانی ویروس کرونا (بیماری کوید ۱۹) طرح و تکثیر گردید؛ طیفی از اندیشمندان این پرسش را هم به میان گذاشتند که آیا کرونا؛ بشر را به «گونه ای گرفتارِ تنازع بقا» مبدل نخواهد کرد؟

این پرسش خیلی پیش تر از این مطرح شده بود که شمار مبتلایان به ویروس کرونا در جهان از مرز چهار میلیون تن عبور کند و حدود ۲۸۰۰۰۰ مـرگ ناشی از ابتلا ثبت گردد.

با وصف تلاش های شدید علمی و طبی و تکنولوژیک بی سابقه و کیفیتاً بلند در استقامت پیشگیری از آلوده شدن های بیشتر مردمان به ویروس و نیز کار عظیم در جهت ساخت واکسین ها و دوا های مؤثر و کارا؛ هنوز هیچ دستاورد قاطعی برای کنترول اطمینان بخش پاندمی و تضعیف و تحدید آن موجود نشده است و حتی شناخت لازم و کافی از این آفت؛ محقق نگردیده و دعاوی و “تئوری های توطئه” پیرامون اینکه آیا کرونا ویروس طبیعی است یا ساخته دست بشر؛ در استقامت سلاح های بیولوژیک؛ کماکان ادامه دارد.

 در همین حال دانشمندانی از کشف جهش های صد و چندگانه در ژنوم ویروس کرونا خبر میدهند که طی زمان مورد مطالعه در آن به وقوع پیوسته است و درین سلسله دست کم دو یا سه جهش به حدی بزرگ است که کرونا ویروس شیوع یافته در اروپا و امریکا را از کرونا ویروس شایع شده در چین و کشور های آسیایی متفاوت میسازد. 

معنای سخنان همین است که این ویروس طی تماس و درگیری با سیستم دفاعی بدن میزبانان مختلف در شرایط محیطی مختلف؛ نه تنها مانند ویروس های عادی تضعیف نمیشود بلکه متناوباً خودش را باز سازی میکند. در نتیجه هم دوا ها و تدابیر درمانی و هم واکسین هاییکه پس از سالها شاید ساخته شوند؛ به علت اینگونه جهش یابی متواتر ویروس؛ مؤثریت خود را از دست میدهند و بایستی دست کم مانند واکسین انفولانزا؛ سالیانه آپدیت و نوسازی گردند.

صدماتی که کرونا تا همینجا بر اقتصاد کشور ها و اقتصاد جهانی وارد نموده هول انگیز است و ادامه شیوع تصاعدی دنیا گیر و ناپیدا سرانجام آن؛ به راستی معلوم نیست که جهان بشری را به کجا میبرد و نوع بشر  را به چه گونه جانوری مبدل خواهد نمود. به احتمال نه چندان کم شاید هم به گونه جانوری محدود و مجبور به تنازع بقای جانوری!

بلی ؛ با نظر داشت آنچه از تنازع بقا در مقیاس بشری و از مغشوشیت ها در تبیین مفاهیم مرتبط به آن گفته آمدیم؛ واژه معینه «تنازع بقای جانوری» چنانکه به روال فوق آمد؛ ممکن است به فهم مطالب کمک خوبی نماید. متأسفانه در فرهنگ گذشتهء بشری خیلی از مفاهیم دیگر نیز دارای چنین آشفته گی و اختلاط و تضاد و معارضه میباشد منجمله مفهوم «حیوان» که حتی در کتب ساینسی جدید نیز با همان بی دقتی کاربُرد دارد که در آثار هزار سال پیش دیده میشود. 

 با قید اینکه این کار بُرد در هزار سال پیش موجه و مدلل بود ولی امروز ناشی از غفلت ترمینولوژیک و عدم وسواس کافی و لازم در جابجایی هرچه دقیق تر و درست تر کلمات و مفاهیم قراردادی است.

ناموس علم و ساینس هیچگونه خود سری و کار و کنش دلبخواه و من من و تو تو را درین عرصه بر نمی تابد. 

 چنانکه واژهء «حیوان» از لحاظ لغوی به معنی موجود زنده است و از لحاظ بیولوژی ی پالودهء ساینسی عبارت از آن ترکیب ویژه ارگانیگ ماده در واحدی به نام سلول یا حجره است که توسط نظام سوخت و ساز (میتابولیزم) و تنفس مداوماً دارای ارتباط متقابل و گسست ناپذیر با محیط میباشد. 

لهذا واژهء حیوان شامل سلول، موجود یک سلولی نباتی، یک سلولی فرانباتی (بی ریشه)، موجود بیش سلولی نباتی، موجود بیش سلولی فرانباتی و موجودات بیشترین سلولی نباتی و فرانباتی الی نهایه به شمول انسانها میباشد. یعنی واژهء حیوان بیانگر نوعی از بافت موجود ماده در زمین یا مادهء “ذیروح” است و نه بیانگر نوع یا طبقه ای از موجودات زنده و “ذیروح”!

 بدینجهت تقسیم بندی کلاسیک موجودات زنده به نباتات، حیوانات و انسانها دیگر کهنه شده و با اکتشافات ساینسی در ماهیت مادهء زنده؛ ضدیت دارد. 

 زبان ها و کلمات و اعداد و اشارات بشر اعم از شرقی و غربی منحیث المجموع در قبال افاده و احتوای جهانشمول مفاهیم ساینسی و مفاهیم فلسفی و اجتماعی بر گرفته از آن و تعمیم داده شده بر اساس آن؛ نه چند مرتبه که چندین هزار مرتبه عاجز و ناتوان است و آنگاه اگر هر کسی به سیاق و دلبخواه خود چیزی را قبول و چیزی را رد کند و هر کسی از یک «واژه»؛ مفهوم و مراد خود را یا اخذ کند یا منظور دارد؛ بشریت مجدداً بر میگردد به گذشته، به آشفته گی، به عدم تفاهم و بد فهمی و غلط فهمی و در نهایت به همان اقیانوس سیاه یک میلیون سالهء جهل بشری. 

 منتها آنچه به طریق گذشته آمده بود، توجیه داشت و ناگزیر بود ولی برگشت به گذشته ابلهی است و جنون وخیم؛ مثلاً چیزی مانند «جنون گاوی» که میدانیم بُز راه بی نهایت باریک مقابله با آن کدام است!؟

به دلیل همین ناتوانی و بی استعدادی و بی ظرفیتی و عقب مانده گی علاج ناپذیر هم است که طبق محاسبات منابع علمی بین المللی از جمله یونسکو طی یک قرن آینده حدود ۹۰ فیصد زبانهای موجود دنیا از میان خواهند رفت. 

آیا زبانی که ـ از باب مثال ـ برای بیش از ۱۳۰۰۰۰ پرنده یا خزنده یا تعداد بیشتر از آن؛ حشره که هم اکنون در پهنهء عالَم شناخته شده و زیر مطالعه است و یا برای میلیارد ها نوع مصنوع بشر؛ حتی یک اسم و اشارهء درست و حسابی و قرار دادی ندارد؛ میتواند سرنوشتی غیر از نابودی داشته باشد؟! 

به زبان پرستان متعصب باید گفت: خواب تان خوش؛ آقایان و خانم ها! 

زبانهای ناتوان مانند عقاید و باور های خرافی و بی اساس و چه بسا ضد علمی و ضد بشری دیر یا زود عمر خود را به شما خواهند بخشید ولی مواظب باشید که سرنوشت خود را به شما نبخشند!!!

به هر حال؛ تنازع بقا؛ معرف آن دینامیزم ذاتی موجود حیه است که در غیاب آن حتی نمی توان مفهومی از حیات ارائه داد. تنازع بقا در انسان از ایدیولوژی، مذهب، سیاست و در مجموع فرهنگ مقدم است ولی میان اصل تهدابی تنازع بقا و فرهنگ و تمدن در تمامی ابعاد هم نمیتوان و نباید «دیوار چین» کشید!. 

 انسان توسط دینامیزم تنازع بقا ناگزیر شده است که اجتماع بسازد و در اجتماع زنده گی کند. وانگهی اجتماع داشتن و در اجتماع و با اجتماع زیستن در انسان به علت همان بیماری نوعی و تاریخی وی سست بنیاد تر از سایر جانوران از گونهء زنبور ها و مورچه گان است.

 انسان به اجتماع خود خیانت میکند، دروغ میگوید، مصالح اجتماع را فدای منافع فردی، خانواده گی، قبیلوی، قومی، حزبی، طبقاتی، نژادی و ملی میسازد ولی بیچاره مور و ماهی و پروانه و زنبور و سایر موجودات حیه (یا به تعبیر خود پسندانه و بیمارانهء انسان: اراذل مخلوقات!) تا کنون به اینگونه کثافت کاری ها و رذالت های «اشرف مخلوقات» و «موجودی که گویا خدا؛ او را به مانند خود آفریده و عوض خود در زمین نشانده»؛ آلوده نشده است!

اگر به خاطر کم کردن از درد سر های نازنین مان مراحل نسبتاً پنهان رشد جنینی را از نظر بیاندازیم؛ تنازع بقا در موجود زندهء به دنیا آمده از عملیهء تنفس آغاز میگردد. 

 بنا براین؛ نخست تنازع بقا یا اصلاً زنده گی عبارت است از تلاشِ نیل به گاز پُر ارزشی موسوم به اکسیژن که باید به اندازهء کافی و به گونهء پاک و خالص مرتباً بلع گردد. 

 اینکه بشر سرگشته و بیمار از اکسیژن «خدا» نساخته و معابد با شکوهی چون معابد رب النوع «خورشید» و یا «آتش» برایش بر نیافراخته؛ فقط دلیل آن کوری چشم؛ بوده است.

 چون چشم بشر قادر نیست گاز اکسیژن را ببیند لذا نه تنها مستقیماً به عبادت آن بر نخاسته بلکه در اکثریت مطلق زبانهای بشری حتی نامی برای آن موجود نشده است. ولی به گونهء سمبولیک و غیر مستقیم نیمی از عبادات و پرستش های بشری به نحوی از انحا به همین اکسیژن و یا به اصطلاح «شمال دنیا» و «دم» و «نفس» مربوط است. چنانکه در خیلی از ادیان برای هر نفس یک «شکر» یا یک وِرد سپاسگذاری فرض یا واجب می باشد. 

اکسیژن واقعاً کیمیای حیات است و به هرگونه شکر و تعریف و تمجیدی می ارزد. مسلماً اگر میشد؛ آکسیجن را تصرف و ذخیره کرد و از دسترس عموم به گونهء رایگان دریغ داشت؛ بشر همان موجودی بود که آنرا انحصار میکرد، به ثروت و ملکیت شخصی و خانواده گی و قومی و قبیلوی … مبدل میساخت! و ازین طریق آنچه را که به وسیلهء جنگ های کوچک و بزرگ محلی و منطقوی و جهانی اراده داشت و اراده دارد؛ به راحتی میتوانست توسط انحصار و احتکار اکسیژن بر آورده سازد و حصول نماید.

ارزش واقعی اکسیژن به مراتب و مراتب و مراتب بالاتر از طلا و نفت و الماس و اینهمه ارزش نما های بشری است!

بدون طلا و جواهر و الماس و گاو صندوق های پول و انبار ها و ذخایر غلات و نفت و هر ارزش و ارزش نمای دیگر میتوان بود، میتوان زیست، میتوان زنده گی را به سر بُرد ولی بدون اکسیژن اصلاً و ابداً زنده ماندن ممکن و میسر نیست؛ چه رسد به زیبایی و عشوه گری و عشوه فروشی و حکمرانی و مذهب سازی و فلسفه بافی و خدا پرستی و بهشت یابی و ابدی شدن ایده آلی …!!!

گرچه این خطر هست که: «کم فروشی را یاد بقال بدهیم!» و شبکه های مافیایی، انحصارات جهانخوار و سازمانهای تروریستی دست پرورده و دست آفریدهء آنها را به انحصار و احتکار و آلوده سازی و یا فراچیدن آکسیژن از فضای کرهء زمین تحریک و تشویق نمائیم (که مخصوصاً با تکنولوژی های سریعاً در حال رشد و گسترش امروزی امکانات آن رو به فزونی است)؛ معهذا هر گونه امساک طرح و توجه به هر دلیل و بهانه ای به حقایق چنین تلخ و سنگین؛ بیماری نوعی و تاریخی بشر را مزمن تر و مداوم تر میگرداند و کماکان بدون تشخیص و تداوی و لا اقل بدون کنترول پذیری میگذارد.

 وانگهی در جهان امروز فقط آن افراد، اقوام و قبایلی که در قرون وسطی و ماقبل آن زنده گی میکنند یعنی جسماً درین دوران موجود اند ولی روحاً ده ها قرن آنسو تر؛ در گذشته های سپری شده تحجر کرده اند؛ دیگر همه گان اکسیژن و سایر مواهب واقعی حیات و طبیعت را می شناسند!

راستی آکسیژن چیست و چرا اینهمه در تنازع بقا و زیستن ارج و اهمیت دارد؟

اکسیژن یکی از عناصر اولیهء طبیعت است که به شکل اتوم ها و مالیکیول های آزاد در هوایی که سطح زمین را احاطه کرده به فیصدی بلندی وجود دارد و بر علاوه تقریباً سوم حصهء آب طبیعی در سراسر دنیا و اعماق زمین را به شکل مرکب با هایدروجن و دیگر عناصر تشکیل میدهد.

بنابر این دلیل اساسی که پس از غیر مرئی بودن؛ سبب شده تا این جوهر بی بدیل حیات و عنصر زنده گی بخش و زنده گی ساز در مالکیت و تصرف و انحصار و احتکار بشر بیمار در نیاید؛ فراوان بودن آن در طبیعت است.

پایا و دانا و توانا باشید!

 

نوشته های مشابه

‫۶۸ دیدگاه ها

  1. هزاره بچیم! نرت ژیناک《 خطرناک 》 واژه شناس و واژه ساز است واژه سازی و واژه شناسی مانند ( توشله بازی ) است برم و زمانیکه 《 چخت 》 بگویم باید هزار ی در سد واژه ام جانشین واژه ی دگر شود! فرهنگبیز خراسان: شاهین!

  2. آیا زمانیکه یک انسان بمرد از آن چه نشانه بجا می ماند؟ ( سولول اش! ) تو ببین که همو فرعون رمسس! یک سلوله است یا دو سلوله یا سه سلوله؟ 《 بیولوژی : زی و زین + گاری: زیگاری یا زینگاری 》. هزاره بچیم! مه ده همی بیالوژی یا زیگاری تو زور کنم! که تو ایره از کی یاد گرفتی؟

  3. 《 فرهنگ حاکم حیوانات ؟؟؟؟ 》. استوگان یک انسان با استوگان یک حیوان فرق دارد. استوگان پایه و بنیاد آدمی است ما استوگان یک انسان را با استوگان یک شادی برابر کرده می توانیم. و زنا را با استوگان ها آغاز می کنیم!

  4. درس اول: ( اوست: محکم و سخت ) و ( گان: خوان و طبقه ). ۱ – 《 اوستوگان: استخوان: طبقه ی سخت 》. ۲ – 《 گوستوگان: گوشخوان: طبقه ی گوشت 》. ۳ – 《 پوستوگان: پوستخوان: طبقه ی پوست 》. آموزش های أینده نام های همه اوستوگان های بدن انسان نه حیوان به ( پارسی دری ) اند. نه به زبان گنگ لاتین. فرهنگبیز خراسان: شاهین.

  5. 《می خواهد که خودرا از دگران بزرگان کرده پیشتر جلوه نماید》. باز هزاره دست آویز 《 فلسفه و بیولوژی 》 پیدا کرد که خود را داناتر نشان بدهد! ببینیم که این دست آویزت ترا کمک کرده می تواند یانی! هزاره بچیم پیر استی کله ات پوده شده است. با جوانان ذکی و پخته کاران کاری آسان نیست! نبوغ کار است!

  6. دلم برت می سوزد چونکه سویه ات از من کرده بسیار پایان تر است تو محتاج پس مانده های دگران استی مگر من خودم ( می آفرینم و خلق می کنم ). بامن خود را برابر کردن یک گونه جهل مرکب است. از من بیاموز! جاهل نادان! اگر من تیوری ترا 《 آرایش 》 کنم باز مرا می شناسی همانگونه که هفت سال پیش شناخته بودی《 خرده فرهنگ بشری 》. تو یکبار دگر همین کنایه ات را بیان بکن! من خوش دارم نظریه های انگلیس را که در کله ات پیچکاری می کند! راستی گناه انگلیس نیست مگر خایه های زریاب می لرزید!

  7. هر کس همرای من خودرا شاخ به شاخ کند باز من از کونش توس قره را می کشم! چگونه؟ مریض اش می سازم. باید برود نزد دانشمندان کیهان که در سلول ها ( یاخته گان ) اش چه رخ داده است؟ دانشی نیست در آن جین هاییکه در کروموزوم ها جاگذین اند . کدام کروموزوم ها؟ کروموزوم های ( منگول )

  8. هزاره! ماستیم! ما! ما! ما! تاجیکان! تاجیکان! تاجیکان بشری! واژگان مان حتی در کیهان جاگذین است. چه بپذیری چه نپذیزی! و این بیالوژی: 《 زینگاری》 کمک نمی کند. بیاموز واژه شناسی را! تا امروز مانند نرت کسی ترجمه کرده نتوانسته است! چنبن نر داری! مردم یک کشور دانشمندان خود را گرامی می دارد مانند اینکه تو دانشمندان کفار را گرامی میداری! شاهین زدنوک!

  9. در خانه که رفتی دخترت را بگو ( یک دانه سلول بیاور: گشنه شدیم ). باز بگو ( ذو حیاتین: تشنه شدیم ). این بیولوژی چه بدرد می خورد؟ والله همی سویه ی از موره ره خیلی ها قیل نشان موده!

  10. عنوان را در پیشانی ی این نگرینه 《 تیوری 》 ببینید و لای نگرینه اش را مانند پرده ها باز کنید یک تکه 《 ت و تیاق 》 است. این شاعران تاجیکان که اشعارشان در 《 کیهان 》 نوشته 《 ترجمه 》 شده است کیان اند؟ خداوند مانند 《 لقمان حکیم 》 از شاعران یاد کرده است. چه گونه شاعران اند؟ چرا از فلسفه یاد نکرده است؟ اووووووووو والله که چقدر نادان استم!

  11. 《 در خرقه از این بیش منافق نتوان بود *** بنیاد از این شیوه ی رندانه نهادیم 》. ( شیوه ی رندانه ی منافق: میتود رندانه ی منافق ). فرهنگبیز خراسان: شاهین! قوت فسلفه را می پرانم!

  12. ملخ! برای قومت یک نگرینه بنویس و گزارش بده که ما هزاره نیستیم مگر مغول! اینکه هزاره چیست و کیست باز نرت برت می گوید! جوالی ها نگرینه می نویسند و مردم بومی کشور ما اند! بت های بامیان را ساخته اند. از نسل کوشانیان اند. سنایی هزاره! 《 گر چه شنیدی صفت روم و چین *** خیز و بیا ملک سنایی ببین 》.

  13. جوالی های ما به ما نگرینه ( تیوری ) می نویسند! خورده فرهنگ بشری! خورده فرهنگ بشری یعنی چی؟؟؟ خورده فرهنگ بشری: ( یعنی شکر. یعنی دز. یعنی ستاره. یعنی امثالش ). فرهنگ تاجیکان!

  14. اوووووووو والله هزاره ها چقدر پیشرفت کرده اند! زمان ما (Space Time ). چی کرده می توانی با آن عینک کلان ( هوبل تلسکوپ ) که ژرفنا و اعماق آسمان نشان بدهد! جواب: هیچ. آیا ما این ستارگان را ( واژه ی تاجیک ) که در شب می بینیم، چی کرده می توانیم؟ جواب: هیچ. مانند این که شادی را چاکلیت نشان بدهید!

  15. فیلسوف گرامی! ساده تر:( شیوه : میتود ) شیوه ی نگرینه ی تو دلچسپ است چونکه راه های 《 گنجشکک 》 دارد. مگر متوجه باشی که یک پاره نگارت 《 ت 》 نگوید و پاره نگار دگرت 《 تیاق 》 نگوید. اگر چنین باشد پاره نگاریکه 《 ت 》 باشد پس نام همان پاره نگار 《 ت 》گذاشته می شود و پاره نگاریکه 《 تیاق 》 باشد، نام همان پاره نگار 《 تیاق 》 گذاشته می شود. سپس پاره نگار 《 ت 》 از نگاه ی دستوری نگریسته می شود و پاره نگار 《 تیاق 》 تفاله است. و راه های گنجشکک بسته می شود! از اینجا دیده می شود که دانش تو تا عرس خدا رسیده است.

  16. 《 پاراگراف: پاره نگار 》. بیاموز واژه سازی را. در نگرینه ( تیوری ) تو ۳۸ پاره نگار هست ( وجود دارد ). از نگاه پاره نگاری نگرینه ی تو باید سلسه ی زنجیری داشته باشد یعنی پاره نگار یا پاراگراف معترضه نباشد مانند اینکه یک طفل تب کند و بترسد و بگوید پشت دروازه کبست؟ کسی نیست مگر آن کودک تب کرده است. پاره نگار ی تب کرده گی نباشد تو خودت یک بار ببین که آیا در این ۳۸ پاره نگارت کدام پاره نگار تب کرده گی پیدا می شود یانی؟ اگر ندانستی باز ب ت نشان می دهم و تاهنوز جمله بندی ات دیده نشده است.

  17. اکنون نوبت جمله هایت است که باید از نگاه دستوری دیده شود ابن نوشتارت از نوشنار گذشته بهتر به نظر می رسد. چونکه تو خود را بسیار دانا نشان می دهی و می خواهی در جایگاه بزرگان مانند من و امثال من تکیه کنی آنهم به نظر کاکا انگلیست!

  18. حیوان: همین شغال را به زبان 《 ساینس 》 ترجمه کن! زبان فارسی در نظرت نمی آید؟ یک تکه واژگان تمدن دارد! مگر کله ات کدو است!

  19. در آینده لاف ساینس اعداد این گپ را نزن اگر چند جمله ی فارسی بدهم ات باز نه زور ساینس ات و نه زور واژه های ساینس ات می کشد چونکه آن جمله ها در نهاد و فطرت زبان لاتین و انگلیسی ات وجود ندارد.《 آسان تر》 برو ترجمه ی قران را به زبان دری ببین و همچنان به زبان 《 هوبل تلسکوپت 》به کدام زبان آسان و قابل فهم است؟ شما آنقدر جاهل استید که واژه ی ساینس به معنی دانش است باز من برت می کشم که آیا همین واژه ی ساینس از ریشه ی دانش فارسی است یا نی؟ عمر این واژه صد سال نمی شود. اگر به شما کسی ساینس بگوید در نظرتان آنچند بزرگ می آید حتی فکر می کنید که خدا است. نی! ساینس دانش است مگر در جان شما زده اند《 در انگلیسی نالج و در لاتین ساینس و در فارسی دانش و در عربی علم 》است و واژه ی ساینس را برای ریاضیات و طبابت و تکنالوژی امثالش گوشه کرده اند مانند اینکه ما واژه ی حکمت عربی را گوشه و اصطلاح کنیم که در فارسی فرزین است 《 علم: دانش 》 《 حکمت: فرزین . و حکیم: فرزشمند یا فرزانه 》. او شماستید که در جانتان هرچیز می خورد در جان ما نمی خورد. و به بهانه زبان و فرهنگتان را ازبین می برند بسان اینکه ساینس زبان خدا باشد یا زبان آسمان باشد در حالیکه در برابر فارسی تفت هم نیست مگر شما واژه ساخته نمی توانید چونکه 《 کله ی تان کدو و شفتالو و خودتان تره استید 》اگر سرتان بیتک بروند بیتک می روید اگر برایتان بگویند زبان ها از بین می روند قبول می کنید اگر همین عربها قدرت داشته باشند همین زبان ساینس و تکنالوژی را مانند زبان فرعونیان مصر می سازند دگر در زندگی روی واژه های ساینس را نمی بینید تاریخ گواه است.

  20. از این پس دشنام بند! اگر نقدت کردم بسیار به خوبی و نزاکت نقدت می کنم! من بسیار یک آدم با نزاکت استم و تو خودت هم شاهد استی و هم میدانی! اینقدر دشنام بخاطر چه بود؟ چونکه تو مرا نمی شناختی و ببین جمله ات را 《 از پدر خطا باشی از مادر نی 》. اگر من بخواهم باز همرای واژه واژه و همرای جمله جمله ات حسابی می کنم! چونکه تو بالای من هیچ حق نداشتی ( شاهد کیست: خداوند ) . ( بهانه ات چیست: بیماری سیاسی ) . ( هدف ات چیست: پول نان خوردن برای فامیلت پیدا می کنی ).

  21. فیلسوف فلسفه می گوید شاهین در فلسفه اش نقب می زند! فلسفه ی فیلسوف غار غار می شود اگر یک کوه هم باشد باز چندین کوتل پیدا می کند! نقیب.

  22. هزاره بچیم همرای من خود را برابر نکن که خام پاره می شوی! سنگی که زورت نمی کشد هوش کنی که بلندش نکنی که گوزت نرود بسیار به نرمی یک خمپلک بگیر و ماچ اش کن باز سلام بده! شاهین نقیب!

  23. هزاره بچیم من چرا از تو کرده بهتر استم؟ ( شاهین نقیب). هزاره بچیم اگر من بخواهم هر چیز را رد کرده می توانم نگاه کن به این جمله ۱-《 خدای عرب می خواهد که جهان را فتح کند 》. اکنون نگاه کن به جمله ی خودت که در باره نرت می گفتی! ۲-《 می خواهد که جهان را از نو بسازد 》. جمله اول نقد قرآن است و جمله ی دوم نقد نرت! ترا کی یاد داده بود؟

  24. تا دیروز لاف ساینس و ساینتست ها را می زدی امروز به زبان خود کرونا واماندگان می گوی ایشانرا چرا این ساینتست ها اینقدر سست بنیاد اند دانش شان تا بیخ عرش خدا رسیده است مگر مانند موشان در کهکشان ما پوزک می زنند حتی برابر جنیات شده نمی توانند که از کهکشان برآیند تا دو هزار سال پیش جنیات تا آسمان چهارم می رفتند مگر این ساینتست ها در کهکشان ما مانند موش ها پوزک می زنند باز از خلقت آسمانها گپ می زنند مگر لاتعقلون! هزاره بچیم پایان استی!

  25. هزاره بچیم! برو بچیم که اشتک استی باز از نظر های ما مردمان ذکی یعنی از ذکاوت ما می آموزی! این تیوری های ترا من پشم نمی دانم ولو که از یک فیلسوف زبردست جهان باشد! منم: ( نقب زن ربان هند و اروپایی )

  26. هزاره! فلسفه حکومت می کند یا یک زبان! پس زبان چیست که از فلسفه بالاتر است خهی فلسفه چیست که از زبان پایان تر است! تا زبان نباشد فلسفه هم نیست! یک شاعر بالا است یا یک فیلسوف؟ جواب: یک شاعر! یک شعر مولانا و یک شعر حافظ را پدر فیلسوف هضم کرده نمی تواند!

  27. اگر کسی با ما از راه نزاکت نخواهد که سخن پردازی کند ما هم زبردست شاعران استیم اشعار ما بسان آفتاب می درخشد. و ما در زبان مانند قاچاق بری استیم که همه راه ها را بلد استیم از راه درآمده می توانیم 《 ابلیس باری از دست راست ات می آید و باری از دست چپ ات و باری از پشت ات می آید و باری از رو به رویت 》 مداری! جادوگری! جن و شیطان!

  28. هزاره بچیم یگان زره کنایه هارا بیاموز! ساینس و بیولوژی آن چیز ها پایان استند زبان برادر اکسیجن و اکسیجن خواهرک زبان است چون یک جنین از یک سون آکسیجن را از مادر خود می گیرد و از دگر سون زبان را. 《 جی صنما کم برآی از منزلت! تقدیم تقدیم! سایه ی عشقی نفتد بردلت! تقدیم تقدیم! تقدیم تقدیم! تقدیم تقدیم! تقدیم تقدیم! 》 کاکه و زدنوک باش مانند نرت!

  29. او قلفک چپات کوس مادر قهقهقه! باش یک چیز دلچسپ را برت قصه کنم! همین لحظه در یوتیوب می درآمدم که ایرانی ها را خوب سمبه کنم! باز پیش خود سنجیدم ما دربین خود هرچیز داریم از یک کشور استیم! بین خودماست! سراینها چی پلان بگیرم ( زبان حکومت می کند )

  30. هزاره قلفک چپات! نرت را ببین باز بر ایرانی های وحشی کوس مادر مانند تو بمب فرهنگی می سازم! این کوس مادران فرهنگ مارا مالک شده نتوانستند ببینید که چی می کنند! باز ببینید تحقیر کردن و گنگه ساختن ایرانی ها را!

  31. چقه مزه میته که مه تنهاستم! هزاره بچیم پشت را ببین سر کی ها تکیه می کنی؟ تاجیک! تاجیک! تاجیک و فرهنگ تاجیکان! باز اگر کسی نمی پذیرفت باز من استم برایت نشان می دهم ( نقب زن واژگان هند و اروپایی )

  32. در آثارت بسیار نقطه های ضعف اند مانند چوب نازک درخت دکه بدهی می شکند خودت کور استی چونکه ترجمه میکنی مگر افسوز که نمی دانی! لاتعقلون!

  33. هرگاه خود را بنام حیوان یادکردی! خر استی. نه خودرا شناخته ای و نه خدا را و نه ساینس را و نه بیولوژی را! چرا ساینس و بیولوژی از خدا است. خدا ترا انسان گفته و تو آنچند خر استی که خودرا حیوان می گویی! آیا خدا را می شناسی؟ نی لاتعقلون! این بیولوژی و ساینس از کیست؟ لاتعقلون! ( از حیوانات )

  34. 《 ملخک جستی جستی! آخر بدستی 》 هزاره ی کوس مادر این فرهنگ، فرهنگ تاجیکان است یک فرهنگ غنی! با ابن فرهنگ خود را شاخ به شاخ کردن کاری جاهلانه است نه کدام ساینس کمک کرده می تواند و نه کدام بیالوژی! سرانجام سرافگنده می مانید!

  35. این هزاره ی میکروب شصت و چهار ساله است یا بالاتر از آن مگر ذهن این وحشی مانند ذهن یک کودک است و این وحشی تاهنوز سدساله نشده است و ذهنش تقزب کرده است به سدساله گی! چه یک دانشمندی؟

  36. هزاره ی میکروب! تا جاییکه من از تجربه ی خود احساس می کنم تو 《 ده فیصد 》 تکلیف روحی پیدا کردی با همین تجربه من همین فیصدی را بالا می برم! بسیار فکر نکنی که فیصدی اش خود به خود بالا می رود باز من از تجربه ی خود چیزی حاصل کرده نمی توانم! 《 شما ببینید این هزاره وحشی را خود را دانشمند وا می نماید! 》.

  37. ( هزاره= ملخ ) دانش ما آنچند بلند است که ما سه سد سال پیش شما را به ملخ ها تشبیه کرده بودیم. فرهنگ ها را بجویید! و زمانیکه ما ملخ می گویم هدف ( قلفک چپات ) است. واژه ی حیوان را کار می گیرد باز یک راه گنجشک می گذارد یعنی: ( حیوان ناطق و غیر ناطق ) . از نگاه ساینس همه چیز حیوان اند. ملخ بچیم! ابن سینا را می شناسی یانی؟ امثال ابن سینا؟ صوفی رازی را می شناسی و امثال صوفی رازی! باز فردا مرا هم میشناسی! او هزاره ی کوس مادر همرای این دانشمندک های پچلت مارا بازی داده نمی توانی!

  38. دم یک ویروس کرونا را گرفته نمی توانند باز می خواهند در کره ی مریخ زندگی کنند چقدر جالب است ما را تیر از ساینس و بیوژی و 《 میوتیشن 》 و ریاضی و فزیک و کیمیا و فورمول نور انشتین! بهترین چیز یک زبان است که باید زیبا باشد هزاره بچیم همرای دانشمندان ارتباط بگیر! بگو ما از نگاه 《 بینی 》 بسیار تحقیر می شویم اگر کدام راهی وجود داشته باشد که به کمک 《 میوتیشن 》 بینی ما را بلند بسازید!

  39. این جفنگ ها بیماری های سیاسی شما است. تکراری و تکراری و تکراری! لاتعقلون! برو بخیر! بیا دگرش! لاتعقلون لاتعقلون! اگر پیغمبر ها نمی بودند و ادیان نمی بودند! ما مانند شادی ها و حیوانات وحشی زندگی می کردیم! سپاس از دین و پیغمبران که ما از آنها بسیار آموختیم. و کافران از ما!

  40. یونسکو هم نمی داند چون نامسلمان استند و تو هم دیوانه استی! هزاره کوس مادر آیا قران به چند زبان دنیا ترجمه شده است؟ زبان هر قوم مسلمان را دینش و قران و ترجمه ی قرآن نگاه می کند! عقل شما درست کارنمی کند. این نظریه ی مرا ۳۰۰ سال نگاه کنند هیچ چیزی اتفاق نمی افتد! چرا اینقدر شما جنفگ می گویید! هان راستی! سیاسی است.

  41. تو یگانه فیلسوف استی در کره ی زمین نی ( مگر درکیهان ) دانشمندان کیر را نمی دانند کتاب خدا را رد می کنند و تو کوس مادر کیستی که ما عقل نداشته باشیم جنفگ تو کوس مادر را رد کرده نتوانیم باش من این را به دقت بخوانیم ببینم این دانشمندان ( کفار ) چقدر عقل دارند کتاب خدا را رد کرده می تواند و ما عقلک کوچک این دانشمندان را رد کرده نمی توانیم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا