خبر و دیدگاه

دانشگاهها و مراکز آموزشی کشور باید به پایگاههای فکری مبارزه با تروریزم بدل شوند

 

دانشگاۀ کابل ، بویژه  دانشکدۀ  انجنیری پایگاۀ بزرگ فکری و فرهنگی مخالفت در برابر رژیم کمونیستی در ماۀ ثور سال ۱۳۵۹ 

دانشگاۀ کابل در ماۀ ثور سال ۱۳۵۹ به پایگاۀ اصلی مخالفان فکری و فرهنگی رژیم کمونیستی و مرکز فعالیت گروههای سیاسی کشور شامل راست و چپ بدل شده بود. هرچند مخالفت در برابر تهاجم شوروی در اصل در سراسر کشور خودجوش و مردمی بود که شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور را بدون استثنا فراگرفته بود. بدون تردید دانشگاۀ کابل هم از این قاعده مستثنی نبود واما با تفاوت این که مخالفت در دانشگاۀ کابل بیشتر رنگ فکری و آگاهانه تر را داشت و از این رو این دانشگاه به محور مخالفت آگاهانه در برابر رژیم بدل شد که نگرانی های شدید رژیم را به بار آورده بود. طوری که در بالا اشاره شد، قیام دانشجویی درآن زمان بیشتر رنگ خودجوش را داشت  و وضعیت طوری بود که هر کسی حاضر به واکنش در برابر رژیم مزدور بود و اما  این فضا را برای سربازگیری گروههای سیاسی چپ و راست در درون دانشگاهها و مکاتب نیز فراهم کرده بود. در بحبوحۀ این تحولات بزرگترین قیام دانشجویی دردانشگاۀ کابل شکل گرفت. 

ماهء ثور سال ۱۳۵۹ برابر است به بزرگترین قیام دانشجویان و دانش آموزان شهر کابل که ۳۸ سال پیشتر از امروز صدها دانشجو و دانش آموز از مراکز آموزش عالی و متوسط و پایین تر از آن برسم اعتراض با حضور ارتش سرخ در افغانستان به جاده ها ریختند و با سر دادن شعار هایی چون “روس ها از خاک ما بیرون شوید، ” مرگ بر شوروی”، و” مرگ بر بریژنف” و ” مرگ بر کارمل” و مرگ بر نوکران شوروی” خشم وانزجار شان را برضد تهاجم وحشیانهء شوروی در کشور ما ابراز کردند. در آن زمان دانشگاه کابل به مرکز قیام دانشجویی برضد رژیم تحت حمایت مسکو و ارتش شوروی بدل شده بود. در آن روز ها بررغم ممانعت و وحشت آفرینی های رژیم مزدور صدها متعلم از مکتب های گوناگون شهر مانند لیسه های حبیبیه، غازی، سوری، رابعه بلخی و سایر لیسه ها به سوی دانشگاهء کابل می آمدند و در آنجا بسیج شده و به سوی شهر به راه می افتادند. در یکی از همان روز ها ناهید از سوی مزدوران رژیم در میان سرک انجنیری و کارته چهار به شهادت رسید. این راهپیمایی های اعتراضی هر از گاهی از سوی رژیم به شدت سرکوب می شد. چنانکه در راهپیمایی اول سرک جوی شیر را بر روی تظاهر کننده گان بست و همه را محاصره کرد و شماری را زندانی کرد و شماری هم از راهء کوهء آسمایی فرار کردند. دژخیمان رژیم هر از گاهی بر تظاهر کننده گان حمله ور می و چنانکه یک بار زمانی محصلان دانشگاه را ترک کردند و در قسمت سرک کارته چهار رسیدند. مزدوران رژیم آنان را در محاصره کشید و شماری دانشجویان دست به فرار زدند و در عین زمان شماری ها دروازه های خانه های شان را برروی دانشجویان گشودند و آنان داخل خانه شدند و تعقیب و از لت و کوب و ضرب و شتم خادیستان در امان شدند.

در آن زمان تظاهرات در دانشگاه آغاز شده بود و اعتصاب در سراسر فاکولته های پوهنتون کابل به گونۀ کامل و نسبی ادامه داشت که فاکولتۀ انجنیری کابل به پایگاۀ اصلی مخالفان فکری و سیاسی رژیم بدل شده بود. این تظاهرات و اعتصاب ها از حمایت مکاتب شهر کابل بویژه لیسۀ سوریا، لیسۀ رابعۀ بلخی، لیسۀ عایشۀ درانی و سایر لیسه های دخترانه و لیسۀ شیرشاه سوری، لیسۀ حبیبه و لیسه های دیگر برخوردار بودند. گفتنی است که لیسه های سوریا و رابعۀ بلخی در آن زمان از انقلابی ترین لیسه های شهر کابل بودند که ناهید شهید یکی از قربانیان آن مکاتب است. در آن زمان گروههای اسلامی و گروههای مائوئیستی که مخالف تجاوز شوروی به افغانستان بودند، به نحوی در داخل دانشگاۀ کابل فعال بودند که در آن زمان گروههای اسلامی چون حزب اسلامی، جمعیت اسلامی و حزب نصر و حزب رعد و گروههای مائوئیستی مانند ساما، ساجا، رهایی در داخل دانشگاه فعال بودند که در این میان حزب اسلامی و اتحادیۀ محصلان یا اماپک که متشکل از طیف های فکری گوناگون بودند، بیشتر از دیگران فعال بودند و این دو جریان بیشترین تلفات را هم در آن زمان داشتند. باری هیات کاری محصلان حزب اسلامی به رهبری شهید بزرگوار و فرزند راستین و نام آور جهاد حمیدالله معروف به استاد اکبر تلاش کرد تا فعالیت های دانشجویی در داخل دانشگاه را هماهنگ بسازد و تظاهرات و اعتصاب های از حالت پراگنده گی بیرون شود. این هیآت دو بار با ظاهر( امید که نام اشتباه نشده باشد) یعقوبی  نماینده اتحادیۀ محصلان بار اول در شهر نو کابل و بار دوم هم درجوی شیر تماس گرفت. نظر اتحادیه اتحاد کامل در عرصه های گوناگون فرهنگی، سیاسی، مالی و نظامی بود و اما نظر کمیتۀ فرهنگی حزب اسلامی به رهبری استاد اکبر توحید فعالیت ها در سطح دانشگاۀ کابل بود تا از تشتت و پراکندگی و هم از نفوذ خاصمانۀ عمال رژیم پیشگیری شود. بار اول روی موضوع های ابتدایی توافق حاصل شد و اما با تاسف که در دور دوم گفت و گو ها به نتیجه نرسید و نمایندۀ اتحادیۀ محصلان به خواست های نخستین خود اصرار داشت و اما حزب اسلامی به دلیل حساس بودن شرایط و سرعت فعالیت های رژیم نمی توانست به تمامی خواست نمایندۀ محصلان پاسخ قطعی بگوید. از این رو گفت وگو ها بی نتیجه پایان یان یافت. این گفت وگو ها  سبب شد تا اتحادیه تجزیه شود و طیف های فکری همگون در کنار هم بمانند. هرچند قرار وعده مبنی بر عدم افشای گفت و گو ها دو طرف از افشای موضوع به صفوف خودداری کردند. این که گروهها چه کردند و چه می خواستند، معلوم است همه یک هدف داشتند که آن بلند کردن درفش مخالفت در برابر تجاوز ارتش سرخ و هماهنگ کردن جنبش مقاومت ومخالفت در برابر رژیم بود. برای بی نتیجه ماندن خواست های اصلی جنبش محصلان نظر بر غالب بر این بود که گروههای راست و چپ مخالف رژیم باید صفوف خود را در برابر توطئه های رژیم متحد نگاه کنند تا از آسیب پذیری های بیشتر و نزاع داخلی درامان بمانند؛ اما بودند افراد و گروههایی که مخالف این روحیه بودند و بیشتر به فعالیت های گروهی تمرکز داشتند که شمارشان محدود بود. 

حماسه آفرینی های سوم حوت سال ۱۳۵۸ و برخورد وحشیانۀ رژیم تحت حمایت شوروی تمامی مردم کشور و بویژه شهروندان کابل را تکان شدید داده بود و شدت و حدت این سرکوب اوضاع را باروتی به گونۀ خاموشی قبل از توفان کرده بود؛ اما این سکوت به نحوی از یک فریاد آتشین خبر میداد و گروههای سیاسی کشور تلاش می کردند تا چگونه بر رژیم مزدور ضربه وارد کنند. فعالیت های سیاسی خیلی سری و اما جدی ادامه داشت تا قیام سرکوب شدۀ سوم حوت به قوام برسد. این تلاش ها از سوی مخالفان سیاسی رژیم و بویژه دانشجویان و دانش آموزان بیتشر از دیگران سمت و سو پیدا می کرد، هر کدام در جستجوی فرصت بودند و این فعالیت ها آغاز درس در دانشگاۀ کابل و مکتب های شهر کابل شدت بیشتر پیدا کرد تا آنکه دانشگاۀ کابل و بویژه فاکولتۀ انجنیری کابل به مثابۀ پایگاۀ اصلی مخالفت در برابر تجاوز شوروی حیثیت محوری را به خود گرفت تا آنکه اعتصاب در این فاکولته به راه افتاد و سپس تظاهرات آغاز شد. هرچند تظاهرات دانشگاهی به شدت سرکوب شد و دهها دانشجو و دانش آموز به زندان ها فرستاده شدند؛ اما باز هم اعتصاب در فاکولتۀ انجنیری ادامه یافت و این اعتصاب تا آغاز سمستر بهاری ادامه پیدا کرد. این در حالی بود که در بیشتر دانشکده های دانشگاۀ کابل اوضاع به حالت عادی برگشته بود و درس ها ادامه داشت. با رسیدن امتحان ها محصلان فاکولتۀ انجنیری در نشست مختصری تصمیم به سپری کردن امتحان شدند. هرچند تعدادی مخالفت کرد و هیچ فراموش نمی کنم که یکی از همصنفان ما که خبر بود یادش به خیر نمی دانم در کدام نقطۀ جهان به سر می برد، گفت “شما بچه ها پشاور می روید و بالاخره در کوهها بلند می شوید و پس با امتحان ندادن سرنوشت ما چه می شود. در همین حال ناهید جان یکی از همصنفان ما به پاسخ اش گفت ” من هم لوگر می روم حداقل یک صندوق مرمی را برای مجاهدین انتقال داده می توانم. هرچند امتحان ها سپری شد و اعتصاب پس از سه و نیم ماه پایان یافت و اما عمال رژیم از انتقام دست بردار نبود و هر روز محصلان دانشگاۀ کابل و بویژه محصلان انجنیری کابل یکی پی هم زندانی می شدند که در این بازداشته ها فرزند داکتر شاولی داست داشت که خودش نیز محصل فاکولتۀ انجنیری کابل بود. عمال رژیم فاکولتۀ انجنیری را “فاکولتۀ اشرار” می خواندند و تبلیغ می کردند که هر کدام محصلان فعال در دانشگاه روزانه ۵۰۰ دالر از سفارت امریکا بدست می آورند. هرچند این حرف ها در آن زمان تبلیغات منفی برضد مخالفان رژیم بود که یحیث حربه از آن استفاده می کردند و اما حوادث بعدی نشان داد که رهبران جهادی با این بازی ها و زد و بند با شبکه های استخباراتی منطقه وجهان سرنوشت افغانستان را در تختۀ بازی های شان نهاده بودند. ای کاش که رهبران جهاد و سایر رهبران سیاسی کشور میزان صداقت حرف های همچون ناهید جان ها را درک می کردند و افغانستان به تختۀ خیز معامله های پیدا و پنهان خود بدل نمی کردند و به آن ایثارگری های صادقانه و حماسه های مردم افغانستان ارج می گذاشتند؛ اما صدها دریغ و درد که نه تنها ارج نگذاشتند؛ بلکه جوی خون را بر سر کابلیان جاری کردند و خیلی ناجوانمردانه پاسخ حماسه آفرینی ها و شجاعت های شان را با مرمی های توپ و تانک دادند. کابلیان برای ورود شان آغوش باز کردند و اما آنان با مرمی ها سینه های شان را دریدند و تنه های زخمی و جسد های خون آلود آنان را سکوی برای رسیدن به قدرت و رقابت های سیاسی و گروهی خود قرار دادند. بالاخره در میان این بگو و مگو ها تصمیم بر این شد که باید همه به امتحان حاضر شوند و بالاخره امتحان هم سپری شد؛ اما اوضاع نه تنها در دانشگاه؛ بلکه در سراسر کشور ملتهب و آشفته بود و طوری فکر می شد که هر لحظه در هر نقطه توفانی برپا می شود. چنین هم بود و هر لحظه و هر روز خبر قیام در برابر رژیم دست نشاندۀ شوروی از قریه ها و ولسوالی های کشور بلند می شد و تا انکه مقاومت و مخالفت دربرابر رژیم در کشور سراسری شد. داننشجویان و دانش آموزان در آن روز در عقب آن عصیان های شان رویا های طلایی را پیش بین بودند وفکر می کردند که آن حرکت ها به توفانی بدل می شود که در نتیجه آن رژیم مزدور کابل سقوط می کند و مردم افغانستان به موفقیت های شایان نایل آمده و شاهد به آغوش کشیدن آگاهی و آزادی و عدالت خواهند بود. اما هزاران دریغ و درد که آن همه قربانی ها بگونه بیرحمانه ای به تاراج رفتند و از زیر خاک و خاکسترآن مشتی قدرت طلب و ماجراجو و غارتگر و فاسد سر بیرون کردند و قربانی های مظلوم  ترین و پاک ترین آزادی خواهان و مجاهدان را به تاراج بردند. نه تنها آرمان های مردم، بلکه آسمان و زمین کابل را نیز چور کردند که چور شیرپور از رسوایی های بی نظیر آنان است. دیدیم که در صبحگاه آزادی به جان هم افتادند و شهر کابل را به حمام خون بدل کردند و هزاران انسانی را کشتند که از سال های دوری آغوش های شان را برای استقبال آنان گشوده بودند و نخستین مرمی ها را در سینه های امیدوار و بی کینه آنان نشانه رفتند. چنان فساد کردند و ظلم نمودند که طالبان دست ساخت پاکستان و امریکا و عربستان حکومت آنان را به نام شر وفساد سقوط دادند و بر کابل مسلط شدند. هرچند طالبان پس از یازدهم سپتمبر سرنگون شد و اما بازهم افغانستان به میدان جنگ نیابتی کشور ها بدل شده است که تروریستان منطقه و جهان عراده این جنگ تروریستی را به پیش می برند. اکنون نه تنها کشور در دهن تروریزم فرو رفته و مردم از حکومت نابکار و زمامداران فاسد به جان رسیده اند و در عین زمان حالا در آتش اختلاف رهبران حکومت بدترین روز ها را سپری می کنند  که در واقع محصول این همه فاجعه ها آنانی اند که مردم ما بر آنان اعتماد فراوانی داشتند و اما آنان با این اعتماد مردم خیانت کردند.

حال زمان این رسیده است که دانشگاهها و مراکز آموزشی کشور به پایگاههای بزرگ فکری و فرهنگی مبارزه با تروریزم و حامیان منطقه یی آنان پاکستان، ایران و روسیه پشتیبانان جهانی آنان بدل شوند و برای مبارزه با این دشمن انسانیت که خیلی مکارانه زیر لباس ابریشمین دین خود را پنهان کرده است، دنشجویان و دانش آموزان عزیز باهم بسیج شوند؛ زیرا تروریزم و نسبت دادن آن به اسلام خطرناک تر از هر پدیده نسبت به دین اسلام است واسلام بصورت قطع دشمن تروریزم و با آن آشتی ناپذیر است. تروریزم در واقع ساخته وپرداختۀ شبکۀ جهنمی آی اس آی است که برای پیش بردن اهداف شوم و استراتیژیک خود به آن روپوش اسلامی داده است. گزینۀ طالب در واقع پوششی ابریشمین و  پرزرق و برق برای به فریب کشاندن افکار عامه و بهره کشی از مشتی اوباش تحت نام مقدس و بازی با هویت اسلامی و توطیۀ  خطرناک برضد دین است که هدف اصلی آن تباهی دین و هویت دینی می باشد. رویکرد های گروههای تروریستی از افغانستان تا عراق، یمن، سوریه، لیبی و شمال نیجریه زیر نام های مقدسی چون تحریک طالبان، القاعده، بوکوحرام( تحصیل غری حرام)، داعش، لشکر طیبه، لشکر جنگوی، سپاۀ صحابه، سپاۀ محمد و غیره که به گفتۀ خبرگزاری ها اکنون اضافه از هفتاد گروۀ تروریستی در پاکستان و بیست گروۀ تروریستی در افغانستان فعالیت دارند. قیضه و لگام تمامی این گروههای خبیثه در دستان آهنین آی اس آی پاکستان است و شبکۀ حقانی به گفتۀ مقام های آمریکایی بازوی غیر رسمی ارتش پاکستان و رکن آی اس آی به شمار می رود که خطرناک تر از همه است و بیشترین تروریست ها را چون اژدها در زیر آستین دارد. با نظر اندازی به ریشۀ سازمان های تروریستی و ویژه های مشترک آنان به ساده گی فهمیده می شود که گروههای تروریستی در اصل یک هویت مشترک استخباراتی دارند و برای فریب افکار عامه نام های گوناگون را به خود اختیار کرده اند. تروریزم در واقع محصول ناکامی و شکست اسلام سیاسی است که بوسیلۀ پاکستان، عربستان سعودی و امریکا ساخته شدند و ترکیب جدا ناپذیر القاعده با طالبان گواۀ روشن نقش پاکستان در ایجاد این گروه است؛ زیرا القاعده و رهبران آن پس از دهۀ هشتاد برابر به تهاجم شوروی به افغانستان با حمایت آی اس آی وارد پاکستان شد و رابطۀ تنگاتنگی با آی اس آی داشتند و این  شبکۀ جهنمی بر بنیاد همان قول و قرار ها  بود که بن لادن را بدور از چشمان جهان در نزدیک یک مرکز نظامی در هیبت آباد نگهداری می کرد. یاهو

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا