خبر و دیدگاه

این همه برای آنکه نه قدوس پاکنهادی، بل شیرآقایی فاسدی فربه تر شود

 

این نوشته زوایای پنهانی از اوضاع کنونی کشور را به تحلیل گرفته که از قدوس و شیرآقا استفاده ی سمبلیک شده است؛ قدوس در نماد پاکی و پرهیزگاری، اسوه رستگاری است و به مثابه انسانی شریف آزادی پرور و آگاهی آور و عدالت گستر است. اما شیرآقا طوری که از نامش پیدا است، در نماد انسان فاسد، سیاه کار، رهزن، توطئه گر، مافیا، زنباره، غاصب، غارتگر و … آرایه شده است. شاید کاربرد نام های قدوس و شیرآقا در این نوشته به گونه نمادین برای خواننده گان پرسش برانگیز و نوعی خودسانسوری تلقی شود که چگونه در فضایی که آزادی بیان و آزادی رسانه ها حاکم است، نویسنده محافظه کاری کرده و برای ارایه ی گفته های خود به سمبل ها پناه برده است. اما نه، سمبول ها برای نویسنده مجال می دهد تا قلمش در جغرافیای بزرگ تری به مانور بپردازد، از کاستی ها کوتاهی ها بیشتر پرده بردارد، گوشه های پنهان را بیشتر مورد بمباران قرار بدهد تا باشد که قلم با شکستن افسار ها درشت تر بر کوتاهی ها انگشت بگذارد و پویاتر و بالنده تر و با اعتمادتر گام بردارد و قلم بزند.  در این میان تنوع از ظرافت های دیگری است که می تواند، در گرو سمبول ها باشد. 

حال برگردیم به اصل موضوع که در همچو شرایطی که تروریزم و جنگ نیابتی کشور را خیلی جدی تهدید می کند و دندان های تروریستان بیشتر از گذشته تیزتر شده است و اما رویکرد بی تفاوتانه ی رهبران کشور در برابر دشواری های کلان و پرداختن آنان به تنش های داخلی و بی توجهی آنان به گشودن بن بست کنونی؛  مردم را واداشته تا بر رهبران پشت داده و به این گفته تمسک جویید و بگویند ” از بید سیب میخواهند” در این گفته هدف مقدس و ارجمند شمرده شده است که به برآورده شدن آن تاکید دارد، البته بدون آنکه به عامل یا برآورنده آن توجه جدی به خرج داده شود. هرچند این موضوع، این بحث  را که هدف وسیله را توجیه می کند یا وسیله هدف را اندکی به چالش می کشد؛ زیرا از لحاظ اخلاقی و دینی رسیدن به هدف پاک استفاده از وسیله پاک توجیه پذیر است و این خلاف ارزشها و موازین اخلاقی است که برای رسیدن به اهداف عالی از ابزار های نادرست و فاسد و نابکار استفاده شود. برای چنین احتیاطی از  لحاظ دینی و اخلاقی حتمی پنداشته شده که رسیدن به اهداف عالی و  انسانی و ملی اسلامی جز با رهبری اشخاص و افراد صالح و آگاه و پرهیزگار؛ هرگز ممکن نیست که بوسیله افراد فاسد و زنباره و خائن و جنایتکار برآورده شود.

اینجا است که غم ملتی بزرگ تر از آن می شود که قلم از تحریر اش کوتاه می آید و رنج های بی پایان آنان ناپایان تر و کوله بار رنج های شان سنگین تر می گردد. آن زمانی است که چرخ زمان آهسته تر به حرکت درآمده و بر بنیاد تیوری نسبیت انشتاین زمان طولانی تر می گردد. گوش فلک برای شنیدن رنج های بی درمان ملتی کر میشود و همه چیز به سر می رسند و چاره ای دیگر باقی نمی ماند و هر قدر  علی گونه در نخلستان های مدینه و بغداد سر بر چاه نهی و فریاد کشی تا مبادا دشمنان اسلام از رمز و راز نارضایتی علی از ابوبکر  آگاه شوند و شیرازه نظام نوپای اسلامی از هم نپاشد. دیگر ممکن نیست تا چشم هارا پنهان کرد و به بهانه مصلحت از آن عبور کرد؛ زیرا همه چیز به آخر خط رسیده و دیگر فریاد های دردآلود علی در چاه های مدینه دردی را درمان نمی کند و ناگزیر رو به آسمان کرد و فاش گویی آغاز کرد تا مردم آگاه شوند که چگونه شده تا سیب از بید خواستنی شده است. 

با توجه به گفته های بالا ” سیب خواستن از بید ” به چالش می رود؛ زیرا که سخن یاد شده از روی نهایت ناگزیری ها گفته شده است و درست زمانی که پای استدلال چوبین شود و زبان تدبیر لال گردد و توقع رسیدن به هدف به وسیله افراد اهل و پاک و وطن دوست و مردم پرور به صفر تقرب کند. گفته میتوان که این سخن نتیجه نهایت درمانده گی و ناگزیری است که افراد یک جامعه آخرین آرزو های شان را برای گشودن  بن بست کنونی و رسیدن به صلح و ثبات بوسیله رهبران کشور از دست می دهند. درست حالتی که اکنون مردم افغانستان به آن روبرو اند. چنانکه همه گواه اند که چگونه کرونا صحت جسمی و روانی و اطمینان و اعتماد اقتصادی مردم را به خطر جدی رو به رو کرده است. فقر در کشور بیداد می کند و گراف تنگدستی ها در کشور رو به صعود نهاده و حیات اقتصادی و فکری و فرهنگی مردم بدتر شده می رود. از سویی هم  خطر تروریزم رو به افزایش بوده و دندان های تروریزم هفت بار تیزتر شده است و در ضمن حامیان بین المللی افغانستان بیش از هر زمانی از رهبران افغانستان دلسرد شده اند. آنان در نهایت ناچاری و بر رسم افزایش فشار بر رهبران حکومت یک میلیارد دالر کمک های مالی خود را به افغانستان کاهش داده و برای کاهش بیشتر رهبران حکومت را تحت فشار قرار داده اند. در واقع تمامی این فشار ها بر شانه های زخمی مردم افغانستان وارد می شوند. 

در همین حال می بینیم که رهبران حکومت بی توجه به رنج های بی پایان مردم هنوز هم سرگرم چانه زنی و بده و بستان بر سر سرنوشت مردم مظلوم افغانستان هستند. آنهم نه برای آنکه اندکی از میزان فقر در کشور کاسته شود یا اشک یتیمی خشک گردد یا خشتی از تهدید و فشار تروریزم از روی سینه های مردم برداشته شود یا یگان مشکلی از هزاران دشواری مردم حل گردد؛ بلکه برای آن که نه جناب قدوس پاک نهاد و وطن دوست و پرهیزگاری به قدرت برسد؛ بلکه جناب شیرآقایی باز هم بر گرده های زخمی این ملت سوار و شیرین آقایی بازهم بر روی سینه های مردم تراکتور فساد را براند و به ثروت های شان بیشتر بیفزایند و جگرگوشه ها وخانواده های شان در کشور های خارجی به ناز و نعمت بیشتر برسند.

 به همین گونه تا باشد که مفسدان نامداری به مقام های بلندتر صعود کنند و به نام و نشان بیشتر برسند.  نه تنها این؛ بل مفسدانی هم از جا نجنبند و برای دزدی های بیشتر فربه تر شوند. آنانی هم که خود را خادمان درگاه و بارگاه می دانند، برای رسیدن به مقامی به اصطلاح کمباین کرده اند، آنهم نه به هدف خدمتگزاری به مردم؛ بل برای آنکه ساعت های دستی ده ها  هزار دلاری شان به چندین صد هزار دالری تبدیل شود و  ویلا های سیصد هزار ها دالری آنان به یک میلیون دالری برسد. این قایان اند که هر روز بر روی بحران کنونی در کشور باروت می پاشند تا در آتش آن به نام و نشان برسند، به مقام بالاتری نایل آیند و با وارد کردن کارد فساد تا استخوان های مردم افغانستان ثروت های شان افزون تر و قمار های شبانه آنان پرچال تر گردد تا باشد که سرنوشت مردم را در میدان قمار خود به امید دو شش، هر از گاهی با نشست دو سه به بازی بگیرند. یا اینکه کارمندان وزارت صحت بجای خدمتگذاری به کرونا زده گان مظلوم این سرزمین، برعکس آنان را فضلو هایی به کاخ زمستانی شان بخواهند و در خدمت شخصی خود قرار بدهند. یا غاصب زمینی با رسیدن به قدرت برای غصب زمین های بیشتر  کمر خود را محکم تر ببندد و همچنین کار و بار مافیایی از تبار قاچاقبران نامدار مواد مخدر  رنگ و رونق بیشتر پیدا کند یا این که شریک آدم ربای فضول بالفطره ای برای اختطاف ها و آدم ربایی های بیشتر  به مقام بالاتری صعود کند و دزدان نامداری برای بسیج  چهل دزدان نامی آستین ها را تا شانه و پاچه ها را تا زانو بر زنند و برای غارت و تاراج بیشتر کمر نامردی ها را محکم تر ببندد و یا زنباره ای برای شکار و عزت ربایی های مظلوم ترین انسانها، بیشتر از گذشته شهره آفاق شوند. به همین گونه ده ها و صد ها رهزنان و مفسدان و متملقان و شکر شکنان دیگر که با بوتل های پر از باروت در دست در عقب صف کشیده اند تا آتش تنش موجود را شعله ورتر بسازند و برای به آتش کشیدن مردم لحظه شماری می کنند. 

این مفسدان همه از قماش شیرآغا ها اند، شیرآقا هایی که شکم های شان سیر و ثروت های شان افزون و تجارت و کار و بار شان هم پر رنگ و رونق است و  آنان هرگز پروای فقر و تنگدستی های جانکاه   مردم و قطع کمک های مالی میلیارد دالری به کشور را ندارند؛ زیرا این درد را آنانی حس می کنند که طعم تلخ خوان فقر را با گوشت و پوست خویش احساس کرده باشند. خوان فقر تلخی که زنده گی شبانه روزی آنان را به گروگان گرفته و اگر روزی کار ‌کنند، لقمه ء بخور و نمیر را به خانواده ء خود  فراهم سازند و در غیر آن همان لقمه ء بخور و نمیر هم برایشان میسر نشود، حتا بیرون شدن یک افغانی از چرخ اقتصادی  کشور بر زنده گی آنان تاثیر دارد و چه رسد به آنکه یک‌میلیارد دالر و یا اضافه تر از  آن از چرخه اقتصادی کشور بیرون  شود و تبعات آن بر اقتصاد کشور به چند میلیارد دالر برسد. هستند در میان این شیرآقا ها کسانی که با دیده درایی سیاسی از چنین حقیقت انکار کرده و آن را با رویای خشک نشدن دریای هلمند و پنجشیر و کابل و هیرمند و خلاص شدن کوه های بابا و هندوکش و سفید کوه توجیه کنند و این گفته ها را نشانه سیاست خوانند. در حالی که ساده ترین تعریف سیاست؛ تدبیر آگاهانه و علمی امور یک کشور است که در عرصه ی داخلی برقراری رابطهء شفاف حکومت با مردم و در عرصه ی بین المللی تنظیم روابط میان ملت ها و دولت ها است که از آن به عنوان روابط بین الدول و روابط بین الملل یاد شده و مشروعیت و قدرتمندی خود را از حمایت و پشتوانه ء اقتصادی نیرومند می گیرد.

   حال پرسش این است که هرگاه گرداننده گان اسکان های قدرت در یک کشور چنین آدم‌ ها باشند؛ در این صورت صلاح ملک کجا و صلاح خلق چه خواهد بود. آشکار است که برای آنان بازی با سرنوشت یک ملت، به فریب کشاندن مردم و فرار از واقعیت های تلخ و دردناک یک کشور، آنهم با خم خم رفتن از پیش چشمان مردم آن ساده تر از هر کاری باشد. آنان پروای سیاه رویی را نداشته و این برای شان چندان مهم نیست که روزی” سیاه روی شود، هرکه در او غش باشد. “

مردم زمانی که این عمله و فعله عالی جنابان را می بینند و    در چنین حال بیش از هر زمانی نسبت به رهبران حکومت احساس دلسردی و دل زده گی می کنند. این احساس مردم زمانی افزایش یافته که کرونا بیداد می کند؛ اما سیاستگران سرگرم جنگ قدرت و درگیر چانه زنی ها اند. در این فضای مبهم و مغشوش است که مردم در اوجی از یاس و بی باوری و بی اعتمادی به این ناگزیر شده اند که ”  سیب از بید بخواهند” این به معنای آن است که مردم در نهایت درمانده گی هر شغالی را ماما بگویند تا باشد که آنان دست کم از چانه زنی ها و امتیاز طلبی ها بگذرند و به بحران موجود در کشور پایان بدهند؛ اما رهبران و سیاستگران از ناگزیری ها و دشواری های روزافزون مردم بهره گیری کرده و سنگ آسیاب را بر سر مردم می چرخانند. این دشواری ها و فشار های روز افزون مردم را واداشته تا به آرامش و گشایش بن بست کنونی در کشور فکر کنند، بدون آنکه به شخصیت و چگونگی رهبر و سیاستگری بیندیشند که چنین آرامشی را در کشور بوجود آورد.  اوضاع آشفته کشور که بیشتر ناشی از تنش میان رهبران است، چنان مردم را مایوس و متاثر گرانیده که حتا خطر تروریزم  و جنگ با تروریستان و حامیان آنان را به خطر درجه دوم بدل کرده است. 

 بنا بر این مردم ما چنان به جان رسیده اند که حاضر به پای گذاری بربسیاری از خواست های مشروع و حقوق انسانی خود شده و خواهان سیب از بید خشک و بی حاصلی شده اند که هرگز ثمر و میوه ای ازآن ممکن نیست. اما صدها دریغ و درد که سیاستکران کشور آنقدر سرگرم چانه زنی های تنش آلود اند که کم ترین احساس و اندک ترین مجالی برای شنیدن داد و بیداد مردم ندارند و مانند خرگوش ها سر بر  آغوش نهاده و گویا فارغ از گرم و سرد روزگار و رنج مردم هر یک در خواب خرگوشی رفته اند و قدرت را در رویا های بی تفسیر خرگوشی تجربه و باز تجربه می کنند. 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا