خبر و دیدگاه

بازی های یک دستِ پشت پردۀ امریکا و پاکستان و پراگنده گی در کابل

 

نخست وزیر پاکستان در حساب تویترش نوشته است که موضع کشورش در پیوند با صلح افغانستان با ایالات متحده امریکا یک ‌سان است. این اظهارات وی پرده از سازش های پنهان امریکا با پاکستان بر می دارد که از جند دهه بدین سو تحت نام مبارزه با تروریزم سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته است. دو دهه جنگ زیر نام مبارزه با تروریزم این حقیقت را برملا کرد که ادامۀ جنگ و دامن زدن به تنش های داخلی در افغانستان در درجۀ اول کار پاکستان و در درجۀ دوم کار امریکا بوده است. پاکستانی ها پس از اشتباۀ بزرگ تاریخی رهبران شوروی پیشین بویژه بریژینف مبنی بر لشکر کشی به افغانستان، از همان آغاز تهاجم شوروی زیر نام جهاد برای ویرانی افغانستان کمر بستند و گروه هایی از مجاهدین و شماری  فرماندهان را با ارایۀ آموزش های خاص ترغیب به ویرانی تاسیسات بزرگ اقتصادی بویژه ویرانی پل ها و بند های بزرگ آبی بود. مردم افغانستان خوب می دانند که جنرال بابر ها، ضیاالحق ها ، عبدالرحمان ها، حمیدگل ها، کرنیل امام سایر جنرالان پاکستان چه برنامه های سیاه و سیطره جویانه برضد افغانستان راداشتند و یگانه آرزوی شان رسیدن به عمق استراتژیک برای مبارزه با هند به بهای ویرانی افغانستان بود و است. امریکا برای رسیدن به اهداف راهبردی خود در سقف و منطقه و جهان دست به پاکستان داد تا زیر نام مبارزه با تروریزم به آن نزدیک شود. چنانکه مقام های امریکایی بار ها گفته اند که پیشگیری از برتری جویی های اقتصادی چین و امتیاز طلبی های تسلیحاتی روسیه  برای آنان مقدم تر از مبارزه با تروریزم است. 

هرگاه امریکا تصمیم صادقانه برای مبارزه با تروریزم می داشت و پاکستانی ها در مورد افغانستان نظر نیک می داشتند، نه تنها امروز افغانستان به لانۀ بیش از بیست گروۀ تروریستی بدل نمی شد، بلکه ریشه های تروریزم حتا در پاکستان خشک می گردید. از سویی هم نظامیان امریکا بجای کوبیدن لانه های تروریستی در پاکستان و رهبران آنان که تحت حمایت مستقیم نظامیان پاکستان به سر می برند، به خانه ها، قریه های افغانستا ن حمله کردند. به این هم بسنده نکردند، با ترغیب دهقانان به کشت کوکنار افغانستان را به بزرگ ترین تولید کنندۀ تریاک بدل کردند تا در تبانی با نظامیان پاکستانی از سود آن بهره مند شوند. از سویی هم میدان های نبرد در افغانستان به مرکز معاملۀ قاچاقبران محلی و خارجی اسلحه تبدیل نمی گردید. از این رو جنگ افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم در واقع جنگ مافیا های سیاسی، اسلحه و نفت امریکا است که در تبانی با نظامیان پاکستانی هر روز تحت نام های گوناگون به آن نفت پاشیدند. از جمله یک میلیارد دالری که امریکا ادعا دارد، در جنگ افغانستان هزینه کرده است، بیشترین آن به جیب مافیا های امریکایی افتاده است. به همین گونه بیشترین هزینه های بیش از هفت تریلیون دالری امریکا در شرق میانه به جیب همین مافیا های نفتی و اسلحه افتاده است که قسمتی از آن را بجای حق سکوت به نظامیان وسیاستگران کشور های سوریه وعراق پرداخته اند. 

مردم افغانستان از سال ۲۰۰۱ بدین سو بهای خیمه شب بازی های کاخ سفید و اسلام آباد رامی پردازند.  امریکا در تبانی با پاکستان افغانستان مردم آن را قربانی رویکرد دشمن تراشی کرده و با درست کردن دشمن خیالی و تراشیدن دشمن بر یک دیگر مردم افغانستان را برضد یک دیگر افگنده است. در آن سو شماری طالب را در تبانی با نظامیان پاکستان و همکاری نزدیک این کشور فربه وتمویل و تجهیز می کند و زیر سناریوی نشست بن اول شماری شهروندان افغانستان را که بیشتر شان به کار های شاق مصروف بودند و تعدادی هم به بهانه های گوناگون از کار کردن فرار کرده و از موسسه صلیب کشور های غربی پول رایگان می گرفتند و شگفت آور این که بسیاری از این آقایان با آنکه توانستند تا با استفاده از رابطه های شخصی و استخباراتی با ارایۀ اسناد های تحصیلی جعلی درحکومت های مختلف در مقام های ارشد شامل کار شدند؛ اما بسیاری از آنان بازهم بی شرمانه پول سوسیال شان را از کشور های غربی می گرفتند. آشکار است که قرار گرفتن همچو افراد بر مقام های کلیدی چه فاجعه و فساد بزرگ اداری را در پی دارد. از گونه افراد از این بیشتر هم نمی توان توقعی داشت. امریکایی ها با توجه به علوم روانشناسی و جامعه شناسی شناختی  که از این گونه افراد دارند و از ضعف های آنان آگاهی کامل دارند می دانند که چقدر زود در برابر پول خود را خم می کنند. از این رو آنان را ابزار خوبی برای پیشبرد سیاست های جنگی خود زیر نام مبارزه با تروریزم دانستند. این افراد در واقع به مثابۀ افراد مزدبگیر به افغانستان صادر شدند تا در برابر پول سرنوشت مردم افغانستان را در جبهۀ مقابل طالبان به بازی بگیرند. 

امریکا با راه اندازی سناریوی یازدهم سپتمبر در حقیقت یک بازی مرموز و خطرناک را در منطقه زیر نام مبارزه با تروریزم راه اندازی کرد. طوری که در گام نخست تمامی کشور های منطقه به شمول ایران، روسیه و چین راهم در این نبرد با خود کشاند؛ اما کشور های یادشده  به تدریج راۀ شان را از امریکا جدا کردند. این کشور ها بدین باور شدند که مبارزه با تروریزم گویا دام شاندن از سوی امریکا برضد آنان است وبا ظهور داعش و متهم شدن امریکا در همکاری با داعش معادلۀ منطقه یی وجهانی مبارزه با تروریزم بهم خورد. پس از آن که فعالیت های داعش در افغانستان تا مرز های شرقی روسیه افزایش یافت. روسیه و چین داعش را خطری بالفعل برضد کشور های شان تلقی کردند. چنان که بار ها وزیر خارجۀ روسیه امریکا را متهم کرد که بوسیلۀ چرخ بال ها داعشیان را از سوریه و عراق وارد سرحدات شمالی افغانستان می کند و این را تهدیدی جدی به کشور خود عنوان کرد. کشور های رقیب امریکا در منطقه مانند ایران، روسیه و چین در مورد داعش و خطر احتمالی آن نظر مشترک دارند و بیشتر همسو هستند. این همسویی سبب شد تا ایران دست طالبان را به دست پوتین بدهد. بر اساس این قول و قرار ها بود که رابطۀ روسیه و طالبان نزدیک شد و چنان که ملامنصور در یک پایگاۀ نظامی روسیه در تاجکستان با پوتین دیدار داشت و این دیدار ها خشم امریکا و حتا پاکستان را برانگیخت. بعد ها دیدیم که ملامنصور سید استخباراتی مشترک امریکا و پاکستان شد و در بلوچستان درسرحد میان ایران و پاکستان آماج حملۀ طیارۀ بدون پیلوت امریکایی قرار گرفت. بر اساس قول و قرار های روسیه برای طالبان بود که مقام های روسیه سلاح های پیشرفتۀ زمین به زمین و ضد هوا را برای طالبان سپردند. 

رابطۀ نزدیک طالبان با روسیه و ایران سبب ناراحتی امریکا شد و شاید هم مایوس شدن امریکا از پاکستان سر رشته ای در این زد و بند های پاکستان با ایران و روسیه داشته باشد. پاکستان خواست تا با این کار خود امریکا را بیشتر خشمگین و از سویی هم متمایل به خود بسازد. پاکستان زمانی این بازی های سیاسی را به راه افگند که از سوی رئیس جمهور امریکا تهدید شد و وی کمک های ۳۴ میلیارد دالری امریکا به پاکستان را احمق پولی خواند و کمک های مالی امریکا را برای پاکستان متوقف گردانید؛ اما بر رغم فشار های امریکا، مقام های پاکستانی از صبر و استقامت سیاسی کار گرفته و به نحوی به امریکایی ها فهماندند که بالاخره راۀ صلح و جنگ امریکا در افغانستان از پاکستان عبور می کند. پاکستانی ها می دانستند، که بازی ای را به راه افگنده اند که بالاخره امریکایی ها را خواهی و نخواهی به دام خود می افگنند. مقام های پاکستانی می دانستند که امریکا به هر بهایی که تمام شود، در صدد کشاندن طالبان به سوی خود و رهایی آنان از چنگال روسیه و ایران هستند. از این رو خیلی مطمین بودند و منتظر ادامۀ بازی به سود خود بودند تا این که امریکایی ها مطمین شدند که سر اژدهای طالبانی در پاکستان است و این مار ها در آستین نظامیان آن قرار دارند. سیاستگران پاکستانی با بازی خیلی زیرکانه و خویشتندارانه و انعطاف پذیر شان توانستند، کاخ سفید را به زانو در بیاورند. این سیاست های پاکستانی ها به تدریج به ثمر نشست تا آن که امریکا با آغاز گفت و گو هایش با طالبان بار دیگر دست بر دامن پاکستانی ها زد. نخست وزیر پاکستان به دعوت ترامپ وارد امریکا شد. وی با آنکه مورد استقبال گرم از سوی مقام های امریکایی ها قرار نگرفت و اما توانست امریکا را ۱۸۰ درجه یه سود پاکستان بچرخاند. موضوع اصلی گفت و گو هایش با مقام های امریکایی برقراری صلح در افغانستان بود. عمران خان در این سفر وعده های چربی برای امریکایی ها داد و وعدۀ همکاری داد که طالبان را ترغیب به گفت و گو و مصالحه با امریکا و حکومت افغانستان خواهد کرد. از اظهارات نخست وزیر پاکستان بعد از دیدارش با ترامپ در حاشیۀ کنفرانس داووس که گفت، موضع کشورش در پیوند با صلح افغانستان با ایالات متحده امریکا یک ‌سان است. این سخنان او نزدیکی امریکا با پاکستان و برگشت امریکا را به دامن این کشور نشان می دهد. 

از آنجا که پاکستانی ها رگ خواب و یا نبض امریکایی ها را یافته اند و می دانند که چگونه و چه وقت آن را در دست بگیرند. چنان که روابط سیاسی پاکستان با امریکا پر از نشیب و فراز ها بوده که گاهی به تنش های جدی هم انجامیده، چنانکه پس از کشته شدن ۲۴ سرباز پاکستانی بوسیلۀ طیارۀ امرکایی، این کشور راۀ اکمالاتی نیرو های امریکایی را برای بیشتراز نه ماه مسدود کرد. این سبب شد که امریکا و ناتو  نیرو هایش را از طریق روسیه باهزینۀ گزاف اکمال کند؛ اما بالاخره باز هم امریکایی ها حاضر به نشان دادن انعطاف در برابر پاکستان شدند. این در حالی بود که مقام های ارشد امریکایی مانند وزیران دفاع و رئیسان ارتش و رئیسان ادارۀ استخباراتی امریکا بار ها اعتراف کردند و پیهم شبکۀ حقانی را بازوی نظامیان پاکستان خوانده و بر این کشور الزام وارد کردند که در تمویل، تجهیز و اکمالات شبکۀ حقانی و سایر گروه های تروریستی دست دارند و پیاپی برای پاکستان هشدار می دادند که با این شبکه قطع رابطه کنند. اما مقام های امریکایی بر رغم این آگاهی ها باز هم از هر نوع تهدید جدی پاکستان خودداری کرده و هیچ گاهی مراکز اصلی و پایگاه های طالبان و رهبران آنان را مورد حمله قرار ندادند. این در حالی بود که ادارۀ استخبارات امریکا از پناه گاه ها و خانه های رهبران طالبان در پاکستان آگاهی داشتند. چنانکه باری حکومت افغانستان لیستی را برای مشرف تسلیم کرد که آدرس های رهبران طالبان در آن موجود بود. مشرف بجای بازداشت آنان برعکس به تغییر محل هایی آنان اقدام کرد. 

حال پرسش این است که آمریکا از روی ناگزیری ها تن به خواست های پاکستان داده یا این که هر دو بازیگر اصلی اند. به تعبیری، خود کوزه و خود کوزه گران اند و افغانستان تخته مشق بازی های راهبردی شان انتخاب شده است. یا این که پاکستان بحیث نوکر نافرمان امریکا که طالبان سربازان گوش به فرمان او اند، خواسته تا با استفاده از فرصت و به حاشیه نگهداشتن امریکا به بهانۀ در کنار آن بودن بازی را به سود خود بچرخاند. آیا ممکن است باور کرد که پاکستان از نوزده سال بدین سو با راه اندازی بازی های گرگ و میش امریکا را به بازی گرفته است. هرگاه پاکستان چنین کاری کرده باشد، پس جا دارد تا بر سخن ترامپ مهر تایید گذاشت که پاکستان نه تنها از دو دهه بدین سو، بلکه از چهار دهه بدین سو امریکا را احمق ساخته است. اما با توجه به بی تفاوتی و بی اعتنایی مقام های امریکایی نسبت به شکایت ها و انتقاد های مقام های افغانستان از پاکستان مبنی بر مداخلۀ این کشور در افغانستان و موجودیت رهبران و پایگاه های طالبان در پاکستان، گفته می توان که امریکایی ها از آنچه در دستگاه های استخباراتی و نظامی پاکستان در رابطه به طالبان موجود بود و است، آگاهی کامل داشتند و دارند. این دو کشور بر سر بازی با افغانستان همدست بوده اند. حرکت های کجدارو مریز امریکا با هند و از پاکستان با روسیه و سایر کشور ها در واقع خاک افگندن برچشم جهانیان و به نحوی اغفال جهانیان از موجودیت لانه های تروریستی و رهبران  آنان در پاکستان و آنچه میان امریکا و پاکستان می گذشت، بوده است.

همین اکنون نقش مشترک امریکا و پاکستان در روند صلح و گفت و گو های دوحه قابل فهم است که چگونه نظامیان پاکستان گفت و گو های طالبان را مدیریت می کنند و خلیل زاد و سایر مقام های امریکایی هم برای اتمام حجت دیپلوماتیک باربار یا سری به پاکستان زده و یا هم در کشور های دیگر با مقام های پاکستانی دیدار می کنند. روند گفت و گو های یک سالۀ  خلیل زاد با طالبان ثابت کرده است که در بسیاری موارد حرف اول را در مورد صلح پیش از طالبان پاکستانی ها زده اند. حال که پاکستانی ها از اعتراف شماری آگاهان امریکایی مانند، لوتر متخصص مسائل افغانستان که مشاور چند رئیس جمهور اوباما و ترامپ بوده که می گوید ”امریکا جنگ افغانستان را باخته است”. یقین حاصل کرده اند که امریکا برای پایان جنگ حاضر به معامله است و در تلاش اند که در معامله با امریکا بیشترین امتیاز را بدست آورند. این نیات پاکستان در تلاش های شتاب زده و دوامدار مقام های پاکستانی در پیوند به صلح افغانستان مشهود است. 

حال که در واقعیت مردم افغانستان از قضایا به حاشیه رانده شده اند، پس بر حکومت و سیاستگران و نخبگان این کشور است تا بجای نفاق و دامن زدن به اختلاف متحد و یک دست عمل کنند و نگذارند، پاکستانی ها زیر ریش طالبان صلحی را بر مردم افغانستان تحمیل کنند که بجای تامین آرامش و ثبات در کشور جنگ دیگری را زمینه سازی کنند. با تاسف که جنگ تحمیلی چهل سالۀ افغانستان هیچ روی سفید استثنایی ندارد و تمامی آنانی که طی چهل سال گذشته بویژه پس از سقوط حگومت نجیب در رخداد های سیاسی و نظامی افغانستان نقش داشتند و دارند. بدون استثنا مسؤول حوادث کنونی در کشور اند. بیشترین بار مشؤولیت بر آنانی برمی گردد که با تحریک کشور های خارجی با راه اندازی درگیری های گروهی پیروزی های مجاهدین را با خاک یکسان کردند و در نتیجۀ این درگیری ها و افزایش فساد و تاراج دارایی های عامه بود که به کمک امریکا و عربستان و پاکستان طالبان ظهور ساخته شدند. ظهور طالبان به مثابۀ نیرنگ باز ترین گروه آغاز بدترین و خطرناک ترین فصل تاریخ افغانستان است که با به فریب کشاندن حکومت استاد ربانی از امکانات او بر ضد سایر گروه های مخالف او سود جستند. هنوز فصل ناتمام طالبان تمام نشده بود که امریکا به بهانۀ یازدهم سپتمبر طالبان دست ساخت خود را که به گفتۀ احمد رشید معاش های مقام های ارشد طالبان را می داد، آنان را سرنگون کرد و با سرنگونی شان آنان را به گفتۀ مولانا فضل رحمان تروریست ساخت. حملۀ امریکا فصل خونین دیگری را رقم زد که برنامۀ کنار زدن رهبران جهادی را در بر داشت. با پیوستن مارشال فهیم و داکتر عبدالله و قانونی با حکومت کرزی برضد خواست استاد ربانی؛ لیبرال ها تکنوکرات های صادر شده از غرب دست بالا پیدا کردند. به گفته گیتس بنا بر عدم اعتماد کرزی به جبهۀ شمال و برتر شمردن طالبان بازی خطرناک تقویت طالبان و انتقال آنان از جنوب به شمال آغاز شد تا جنگی شعله ورشود تا میزان درصدی تعادل قومی در زندانان بگرام برقرار شود. این سناریو در موجی از فساد و غارت دارایی های شخصی و عامه و حیف و میل میلیارد ها دالر امریکایی شکل گرفت. اکنون که این رهبران افغانستان را به بزنگاه تروریزم بدل کرده اند و تیغ از دمار مردم مظلوم افغانستان بیرون کرده اند و همه چیز و حتا بحران به نقطۀ غیر قابل بازگشت رسیده و بیش از ۷۰ درصد مردم را تحت خط فقر رساندند، ، این کشور را به فاسدترین کشور های جهان و بزرگ ترین تولید کنندۀ مواد مخدر بدل کرده اند و در این فضا صاحب کاخ ها شدند و میلیون ها دالر دزدیدند. با این حال سیاسیون روی یک طرح و حکومت روی طرح دیګر برای صلح کار می کنند. آنان بدون آنکه به منافع مردم افغانستان فکر کنند، سیاسیون روی یک  طرح و حکومت روی طرح دیگر برای صلح کار می کند و به این ترتیب کمر را برای رقابت با یکدیگر بسته اند و به جان هم افتاده اند و هر کدام خواب قدرت را می بینند تا سرنوشت این ملت را بیشتر به خاک و خون بکشند و خدای نخواسته با راه اندازی سناریوی دیگر بار دیگر افغانستان را به کام طالبان ملیشه های گوش به فرمان پاکستان بیفکند و تا دستاورد های مسخرۀ سال های گذشته عرصۀ تاخت و تاز آنان قرار بگیرد.یاهو

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا