خبر و دیدگاهشعر

شب یلدا و دلتنگی چهل ساله ….!

 

شب یلدا که به رخ آب زنی، پاور چین
عکس و آیینه، ز دیوار، بیفتد پائین
واپسین آتش سیگار تو، خاموش شود
برف از پنجره ، مهمان بر ودوش شود
از شب و ثانیه و دلهره ، لبریز شوی
ربع ساعت، همه با گریه، گلاویز شوی
پشت ایوان، کمر کوچه، خبر هایی است
سایهء مضطرب عابر تنهایی است !

+++
سال ها شد که زمستان و بهارت، دودی است
بوسه های که فرستی به نگارت، دودی است
کیک میلاد تو، تا شمع مزارت ، دودی است
کوپه ات ، همسفرت، رنگ قطارت، دودی است
عشق ، در مدرسه و خانه، حسابی خشکید
جویباری ز نیلوفر آبی، خشکید !
+++
در میخانه چو بسته است ، سر سنگ خوش است
بیر سرما زده ای،، بهر دل تنگ، خوش است
بر سرسنگ، یکی زمزمه ، آهنگ خوش است
شرح این غصهء سی ساله ، به هر رنگ خوش است
نگذاریم که غم رخنه کند، جای دیگر 

+++ 

بگو ای یار، شب تیره، سحر خواهد شد؟

به مراد دل ما، دور قمر خواهد شد؟

دیو در شیشه به نوروز، مگر خواهد شد؟

تخت ضحاک زمان ، زیر و زبر خواهد شد؟

شاید آخر، نرسیدیم به یلدای دگر…!

 

داکترعارف پژمان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا