خبر و دیدگاه

سیمای کارمل دربرابرتابش حقیقت زمان

 

ببرک کارمل گُهرنایاب و ناشناخته ایست که پس از همه طوفانها در برابرنورخورشید حقیقت میدرخشد.دست یابی به رموز های سیاسی وپژوهش فراگیر حول آرمانهای سترگ وکارنامه های انسانی او هنوز دشوار است.
اودرگهوارهٔ رنج آگین تاریخ افغانستان پرورش یافت و به آموزگار سترگ تاریخ ومرد تاریخ ساز افغانستان مبدل گردید.او سازمانده کمنظیر، آموزگار واندیشه پردازبی‌همتای عصر خود بود.
کارمل از فرآورده های تاریخ واز آفرینش های زمان است.او آمده بود تابابرپایی رستاخیز ملی علیه ظلم ،استبداد،بیعدالتی،فساد،جهل، فقروبینوای درفش پیکاررا به اهتزازدرآورده وباسرایش سرود آزادی ورهایی ،فصل ترقی،پیشرفت،عمران وتمدن‌رادر تاریخ افغانستان بازگشایی نماید.
واقعیت آن است که هیچ تحول اجتماعی بدون شکل گیری یک رهبری سیاسی که مقاومت و مخالفت را شکل بدهد، پیش نخواهد رفت.کارمل چنین هسته سیاسی را پدید آورد وبیگمان تلاش اوجامعهٔ ساکت و سر خورده آن سال‌ها را سیاسی کرد و کاتالیزور آگاهی جمعی ضرور برای رخداد های سیاسی جامعه شد.
فقید ببرک کارمل به مثابه یک درمانگر سترگ نه تنها قادر بود تادردجانکاه جامعه افغانستان را تشخیص دهدبل بطرز خلاقانه نسخهٔ التیام درد های انبار شدهٔ جامعه فلکزده افغانستان را صادر نمود وهزاران رزمندهٔ دادگر را برای ریشه کندن این آلام بسیج کرد.
کارمل جامعه بیجان عصر را به حرکت درآوردوباایجاد مکتب سیاسی به مثابه کانون رزم وپیکار،برروح وروان جامعه جان تازه بخشید،طلسم حاکمیت استبدادی را درهم شکست ودر کمترین دوران زعامت سیاسی،طعم نظام مردم سالار ودادگر را برای مردمان فلک زده افغانستان چشانید که مردم بیش از پیش مدام درحسرت نظام عدالت گستر ،بی مثال و بی برگشت او آه میکشند.


ببرک کارمل نخستین کسی بودکه با افراشتن پرچم رهایی در برابر کاخ استبداد رژه رفت،ساختار نظام استبدادی را درهم شکست وپایه های “دولت ملی “ومدرن را با مشارکت متوازن نمایندگان تمامی اقوام،مذاهب وگروه های قومی واجتماعی اساس گذاشت.
کارمل به معنای واقعی کلمه شخصیت متعهد وباپیمان به آرمانهای سترگ خلق رنج‌دیده کشور وموسس وبنیادگذار نظام زحمتکشان در تاریخ افغانستان بود.اوهرگز درزمان اقتدار ازقطار رنج وزحمتکشان افغانستان بیرون نشد وچون شمعی در درد مردم و جامعه می‌سوخت وهمه انرژی وتوانش را طعمهٔ این شعله ساخته بود.
کارمل با ضرب آهنگ دگردیسی اجتماعی در برابر امواج غول آسای زمان، در بستر جامعه در زیرابر دیکتاتوری بذررهایی افشاند وبا پیام آزادی ،عدالت ،وترقی آنرا بارور ساخت وبرای ثمربخشی آن رزم وپیکار آفرید.
در هوای ترس وبیم ومحیط تاریک جامعه افغانستان کارمل بزرگترین حزب سیاسی را بنیاد گذاشت،حزبی را که بعد از فروپاشی آن هیچکس بویژه رهبران زنده وطراز اول حزب قادر نبوده اند تاپارچه ها وشاخه های شکستهٔ آنراپیوند داده وآنرا دوباره بیافرینند.
شهریان کابل دو بارزنده یاد کارمل را به حیث نماینده شان در پارلمان عصر فقید محمد ظاهر شاه افغانستان برگزیدند.
او در اوج اقتدار باجامعهٔ تکیدهٔ افغانستان همنفس گردیدو کرارأمیگفت :”تازمانی که ملت ماخوشبخت نباشند،ما حق خوشبختی را نداریم. ”
در تاریخ غمبار افغانستان ببرک کارمل بخشی از چرخ نیرومند تاریخ وتاریخ سازجامعه و خود مکتب دورانساز بود.
او مکتب مردم سالاری،مکتب شایسته سالاری ،مکتب وحدت ملی ،مکتب نظام مشارکت ملی ،مکتب صداقت وپرهیزگاری ،مکتب خدمت راستین برای جامعه ،مکتب رزم وپیکار بسوی ترقی ومکتب دولت سازی وملت سازی افغانستان بود وچون درخت همیشه سبز تاریخ به حیث بهترین الگوی تکرارناپذیر باقی میماند.
بر سیمای سیاسی فقید ببرک کارمل سالهاست ابروغبار تبلیغات ارتجاعی وامپریالیستی می دمد اما برعکس سیمای حقیقی او را صیقل بخشیده واو را به مثابه خدمتگذار راستین مردم زحمتکش افغانستان ونماینده بینوایان کشور تصویر می‌بخشد.
او در تاربخ افغانستان به حیث سیاستگر پراگماتیک برای بار نخست تهداب واقعی همگرای ملی ونظام ملی و مردم سالار را اساس گذاشت وساختار “نظام صدارتی” رابرگزید.
در دولت ببرک کارمل تمام ملیتها واقوام کشور بدون کوچکترین تبعیض وتمایز باحقوق همسان وبدون ترواش هرگونه رنگ تبعیض ملی ومذهبی از جایگاه شایستهٔ برخوردار بوده وهمگان دولت را از آن خود می پنداشتند.همین رویکرد ملی باعث شد که”ملیت” وقومیت کارمل تا همین روزدر پرده ابهام باقی بماند.
شایسته سالاری ونخبه گرایی به اصل انکارناپذیر رویکردگزینشی وگمارشی کادر های دوران زمامداری کارمل در آمده بود ومدارج صداقت،میهن دوستی ،ایثار وفداکاری شاخص اصلی آنرا تشکیل میداد.
نظام سیاسی فقید کارمل،قانون مدار، عدالت محور وانسان مدار بود.تطبیق عدالت وقانون یکی از بنیادی ترین شیوهٔ مدریتی این دولتمرد خردورز راتشکیل میداد.
ببرک کارمل عالیترین نماد دولتمرد راستین ،صادق ،متقی وپرهیزگار افغانستان بود.نه تنها او بل همرزمان وهواداران سیاسی کارمل که در مکتب او درس میهندوستی وصداقت را فراگرفته بودند،بادست پاک، وجدان انسانی وعشق آتشین خدمتگذار راستین مردم بودند.
کارمل حافظ سرسخت ثروتها ودارای های ملی افغانستان بودودرسراسر قلمرو اقتدار او مستدام درفش صداقت تقوا وامانت داری دراهتزاز بود.
ببرک کارمل فقیر ترین رییس جمهور جهان بود،ودر جهان مادی هیچ چیزی از او به میراث گذاشته نشده است.آخرین میراث پدری او که یک دربند حویلی در کمری کابل بود،به حیث ساختمان مکتب از سوی فقید کارمل برای وزارت تعلیم وتربیه اهدا گردید.
او در ساخت و سازجامعه،حزب ودولت معمار فرهیخته و سازمانگربی همتا بود.در تحت تهاجم وتجاوزبخشی بزرگی از کشور های جهان،ارتجاع منطقه ولشکریان نیابتی آنهاایجاد دولت نیرومند وتشکیل قوای مسلح رزمی وترببت ده ها هزار کادرشایسته ومتخصیص از رویکرد های معجزه آسای زمان اقتدار او بود.
ببرک کارمل هرگز حاضرنبود تا در سکوی اقتدار، علیه منافع علیای وطن دست به معامله زند.صف آرایی او در برابرلغزشها،دستورات وفرمایشات کژروانهٔ گرباچف حاکم کرملین، او‌‌را به حیث انتی سویتست (ضد شوروی )ملقب ساخت واین حربهٔ بود در دست مخالفین سیاسی اش برای انجام دسیسه وپایان زعامت زمامدار یی که میخواست افغانستان را برقله های شامخ ترقی ،آزادی،دموکراسی وعدالت ،سوق دهد.
کارمل مبتنی برآرمان سترگ،اعتقادات وباور های راسخ وآهنین اش برای تغییر جامعه افغانستان ،وسطح پیکارش در برابر دشمنان وطن،به دژ استوار در برابر دشمنان افغانستان ودورنمای پلانهای شیطانی انهامبدل گردیده بود،تحقق اهداف راهبردی وفاجعه بارانها مستلزم آن بود،تا با نقب زنی های چند پهلودرپیکر حزب ورژیم رخنهٔ پدید آورده ،کارمل را از سکوی رهبری برانداخته ولاجرم باطرح نقشه های رنگ آمیزی شده به عمر رژیم وحزب نقطهٔ پایان بگذارند.
در درازنای این نقشه گذاری ها ،رونالد ریگان،جاسوس سیا گرباچف وجنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان اتحادیهٔ را تحت نام” ایتلاف دوستانه”friendly coalition حول مقدرات سیاسی افغانستان پدید آوردند وبه حکم شهادت تاریخ بابرپایی”پلینوم هژده “به زعامت سیاسی ببرک کارمل این رادمرد تاریخ افغانستان پایان بخشیده ومسیر زوال حزب ونظام را دریک کژراههٔ بی برگشت تحت نام “مصالحهٔ ملی”که سپس توافقات یکجانبهٔ ژنیو وطرح ناکام پنج فقره یی سازمان ملل متحد را در برداشت طراحی نمودند.(*۱)
سناریوی سبکدوشی کارمل نهایت خشماگین بود،مردمان شهرکابل با همه تلخکامی در یک آرایش شورانگیز وهیجان انگیز در برابر غرش تانکهای شوروی به پاخاستند ،درب کاخ ریاست جمهوری راکه مقر نظامی ارتش سرخ بود، درهم شکستندوبرسم اعتراض برای ده ها روز در جاده ها در مکاتب،دردانشگاه ها،وخیابانهای شهر کابل غلغله برپاکردند،اعتراض نموده وبه زندانها افگنده شدند.
درین هنگام در جریان طغیان خشم مردم علیه مداخلات رهبران کرملین درعهدگرباچف وبرپایی تظاهرات شهریان کابل،برقول سکات میلر،”ببرک کارمل به سنگر مقاومت ضد شوروی مبدل شده بود”(۲*)
افتخار دارم که همراستا با آغازین مراحل این امواج مردمی،به حیث نخستین سخنران در برابر مداخلات ودسایس گرباچف وشرکاء در میان تظاهرات شهریان کابل به سخنرانی پرداخته واز نقشه های شوم اصحاب توطیه پرده برداشتم.
فقید ببرک کارمل یک مسلمان واقعی بود اما نه تاجردین .برقول داکتر گویال نویسنده معروف هند ،ببرک کارمل هرگز از دین مبین اسلام به حیث ابزارسیاسی سود نجست.
در یک قرن اخیر بیشترین مساجد در زمان او اعمارگردید ووزارت شئون اسلامی درزمان او بنیاد نهاده شد.او برای بارنخست برای ملاها خانه ،کوپون ومعاش توزیع نمود وسعی داشت تا ملا را از اسارت جامعه ،خانها،وسودخواران آزاد نماید.
با جسارت میتوان اذعان داشت که تمامی رادار های اکتشافی غرب ،ارتجاع سیاه ،دشمنان داخلی افغانستان،رقبا
وحریفان سیاسی فقید ببرک کارمل در یک تجسس دامنه دار هرگز قادر نبوده اند تا کوچکترین سندی مبنی بر متهم ساختن او در مسیر سیاست ودولتمداری اش ارائیه دارند.آنچه که به او نسبت میدهند ،همزمان بودن زعامت سیاسی او بااعزام نیروهای شورویست که به دعوت حفیظ الله امین فراخوانده شده بودند.
تاریخ گواهست ومدارک بیشماروجود دارد که فقید ببرک کارمل مخالف شدید اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود واو قبلأ با ارسال نامهٔ عنوانی دفتر کمیته مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی مخالفت خویش را با اعزام ارتش سرخ در افغانستان بیان نموده بود.قدرت سیاسی دریک هوای ناخواسته به طرز مجبره براو تحمیل شد.کارمل از دوران تبعید از چکوسلواکی به ماسکو فراخوانده شدوخلاف میل اش قدرت سیاسی در شرایط طوفانی افغانستان بردوش اش گذاشته شد.(*۳)
به گواهی تاریخ،یکی ازرهبران زنده که شاهد مخالفت شدید فقید ببرک کارمل با اعزام نیروهای شوروی درافغانستان بود،نوراحمد نوراست.امیداست تا روزگاری نوراحمد نور، بخاطرتلافی جفاها وگناه های کبیره اش‌به مثابه حامی سرسخت وسازمانده پلینوم هژده ودوران پرده نشینی اش در اروپا که با ایجاد شبکه های فرکسیونی درون سازمانی برای متلاشی ساختن نهضت ترقی‌خواه افغانستان انجام داد،مُهرسکوت را درهم شکسته وبابیان حقایق ،رسالت تاریخی اش را دربرابر مرشدش وایستادگی وطنپرستانه او دربرابر کاخ کرملین ،به انجام برساند.
کارمل درزمانی بر سکوی اقتدار تکیه زدکه افغانستان در آتش جنگ تجاوزکارانه آمریکا،پاکستان،ایران و حواریون داخلی آنها می سوخت وبه دنبال سقوط ولایت هرات گستره جنگ تا۲۰۰جبهه منظم نظامی مخالفین رژیم وتاچنداول وبالاحصار کابل رسیده بود.در جنگ تجاوز کارانه علیه جمهوری دموکراتیک افغانستان،بیش از چهل کشور جهان مشتمل برده ها سازمان اسلامگرای تروریستی سهم داشتند.
هرچند دشمنان مردم افغانستان،بطرزوقیحانه سرآغاز بحران افغانستان رامرتبط به اعزام نیروهای شوروی در افغانستان میدانند امابرقول برژینسکی مشاور امنیت کاخ سفید،آمریکایی ها شش ماه قبل از دخول روس‌ها،در افغانستان داخل شده بودند(*۴)
در زمان اقتدار سیاسی کارمل هیچگونه پیمان اسارتبارباهیچ کشوری جهان به امضا نرسید.او برای تقویت قوای مسلح افغانستان وخروج نیروهای شوروی از افغانستان چشم انداز روشنی داشت.
کارمل،نخستین طراح ومبتکر خروج نیروهای شوروی از افغانستان بود.(* ۵)
حفیظ الله امین در راستای برنامه های سرکوبگرانه مردم افغانستان گفته بود که برای افغانستان یک ملیون انسان کافیست.
زعامت ببرک کارمل باعث رهایی ده ها هزار زندانی دوره امین ونجات جان ملیونها انسان هموطن مان گردید.
ببرک کارمل مخالف هرگونه کودتا وقیامهای مسلحانه در کشور بود،قیام هفت ثور بدستور “امین “ودر غیاب او براه افتید وببرک کارمل پیروزی قیام را مستدام امر”تحمیلی” تلقی مینمود.
برقول آقای عبدالوکیل وزیر خارجه جمهوری دموکراتیک افغانستان ومسئول شاخه نظامی حزب در دوران محمد داوود،در حالیکه جناح پرچم حزب از لحاظ آرایش قوا ازتوان سرنگونی رژیم محمد داوود برخوردار بود،اما مخالفت شدید فقید کارمل، حزب را از چنین گزینه بازداشت.کارمل گفته بود که هر حرکت ناپخته سیاسی مانند زایمان قبل از وقتیست که در اثر آن هم مادر جان میدهد وهم طفل تلف میگردد.(۶*)
به گواهی برگه های تاریخ او مخالف قتل مرحوم محمد داوود رییس جمهور افغانستان بود.این رویکرد انگزیندهٔ نخستین مخالفت فقید کارمل با امین بود.
کارمل، فانوس عمر را برای بهبود زندگی زحمتکشان کشورش برفرازدیرک کشتی دریای طوفان زای روزگار آویخت .
اودر ۱۳ قوس ۱۳۷۵خورشیدی رخت سفر بست،مکتب اش زنده است وچون نخل سبز ،چون کاج بلند روزی با همه افتخارات وسربلندی دردل تاریخ شگوفه خواهد کرد ؛
آرمانش جاویدان روحش شاد وخاطرش ماندگارباد؛

لندن
دسمبر ۲۰۱۹
منابع:

(۱*)https://www.youtube.com/watch?v=pN1N5tCied4
(۲)Scott Miller
Middle East Times
۸ – ۲۴ May 1986.برگردان داکتر صبوراالله سیاسنگ
(۳*) کتاب چگونه ما به بیماری ویروس A(هجوم به افغانستان)مبتلا میگردیدیم.صفحات ۳۰۱-۳۰۲
(*۴) Washington post,History to Trump: CIA was aiding Afghan rebels before the Soviets invaded.
(۵*)http://www.youtube.com/watch?v=ISyeBbV3tPg&feature=related
(۶*)از پادشاهی مطلقه الی سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان،جلد اول ص۱۷۹
.‌‌‌‌..‌‌…..‌…………………‌.‌‌……………………………..‌……

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. او کثافت، از مادر خود خبر داری یا نه؟ که در زیر پای ۴۸ برژنیف از چهل و هشت کشور جهان انداخته ای، یک بار نزد داکتر با زن خود یکجا و خواهران خود را نیز باهم گرفته بروید تا داکتر تشخیص آنرا برایت بدهد، که در بیست و هشت سال جکمرانی بادارانت چند صد بار به آنها تجاوز شده، او کثیف! من نمی دانم از کدام گروه تروریستی هستی بچه بریش ضیاوالحق هستی و یا از ریگن، از گروه های تروریستی هشت گانه و هفت گانه و نوکر این دولت فاشیستی غنی – عبدالله هستی مانند مرد بگو چرا خود را پنهان می کنی، سرخمی داری؟. و یا همان امیری مادر زنا هستی که از امریکا سرو کله اش در تلویزیون ظاهر می شود.طرز نوشته ات بیشتر به بدخشی ها و یا تخاری ها می ماند. از جمله اعضای احزاب سابق مانند، شعله جاوید، ستم ملی، افغان ملت، وحدت ملی یا جبهه ملی، اتحاد ملی و جمعیت عوام نخواهد که باشی، زیرا آنها به مادر خود و مادر وطن احترام دارند و اگر از این احزاب هستی از تمام رفقای احزاب بالا خواهشمندم تا این سگ دیوانه ای سیاسی تان را آدم بسازید و به یک شفاخانه روانی ببرید تا تداوی شود. یکبار دیگر به این کثافت و بچه بریش جنرال حمیدگل پیشنهاد می نمایم تا تمام فامیل خود را برای چک نمودن از پدر سرسفید گرفته تا به مادریکه برایش احترام ندارد و خواهران خود را و حتی برادران خود را، زیرا در کشورهایکه در افغانستان تشریف آورده اند پسر با پسر هم میتواند ازدواج کند و یا با هم نزدیک شوند، همه باهم برای معاینه بروند.

  2. روس بچگان که مادر خودرا زیر پای برژنو انداختنددست های شان تا آرنج در خون است ببرک میگویند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا