خبر و دیدگاه

حقیقت مرگ و زندگی

 

نخوانم  غیر درس بی  نشانی *** ورق های کتابم بال عنقاست

نیم خاتم ، ولی در دولت عشق *** خط  پیشانی من هم چلیپاست

چو دل روشن شود،هستی غباراست*** نفس در خانه ای آیینه رسواست

 

آنچه در این نوشتار بررسی شده است. یکی از مهم ترین مسائل حیات فکری بشر است و آن مسئله مرگ و زندگی میباشد.سخت دشوار است کسی قبول کند که روزی فرا خواهد رسید که به اجبار رخت سفر ببندد و از نزدیکان خود جدا شود. ماتریالیست ها مرگ را آخر خط و عدم مطلق میدانند. خداباوران مرگ را آغاز تسلسل جدید حیات و عارفان مرگ را ارزشبخش زندگی و وسیلهء برای وصلت معشوق میدانند.

مرگ از نظر ما روزنهء است برای بیرون شدن از عالم خیال و وارد شدن به عالم حقیقت. مرگ در حقیقت انتقال از مقام واحدیت به مقام احدیت است. این به این معنی است که انسان با مقابل شدن با مرگ چیز با ارزشتری را بدست آرد. مثلا به دگرگونی پروانه توجه کنید. پروانه در نخست کرم است. که بر روی برگ درختان مصروف تغذیه است. بعد در پیله و سپس به پروانه تبدیل میشود. کرم در وقت خوردن برگ های درختان حتی تصور این را ندارد که چند روز بعد به پروانه تبدیل شده و پرواز خواهد کرد. آنچه در این دگرگونی قابل توجه است این است که پروانه به شکل طبیعی در روند تکامل حرکت میکند. اما انسان با بیرون دادن ظرفیت های ذاتی خود و با عقل خود خودش حرکت تکاملی خود را تنظیم میکند. بعد دوباره به موطن اصلی خود که عالم مجردات است بر میگردد. بنابرین مرگ نیستی نیست بلکه انتقال و تکاملی است از یک مقام به مقام دیگر. بنا به آموزه های عرفانی انسان ممزوج  از اصل و فرع یا روح و بدن نیست، بلکه وجود منبسط است که در سیر تکاملی خود از عالم مجرد به عالم ماده هبوط کرده است و بعد از مرگ سرفصل جدید از این تکامل آغاز میشود. یعنی وجود دو شان مختلف دارد که اسپین بالا و پایین الکترون نمایانگر این امر است. حقیقت و ذات انسان و دیگر نباتات و حیوانات در عالم، اعیان، کود ها یا اعداد و یا پسورد ها میباشند. وقتی دو جنس مختلف با هم جمع شوند کود ها شان باهم مخلوط میشود و کود جدید ایجاد میشود و آن کود جدید به مجرد تشکیل در عالم فز یک هبوط میکند و وارد قوانین زمان مکان میشود. دوست عزیز یاد شان باشد که وقتی زمان مکان گفتیم هدف ما بعد جغرافیایی نیست بلکه اعیان ثابته همزمان در هردو عالم موجود میباشند. آنچه بعد از مرگ دنیوی اتفاق می افتد ایجاد مفارقت بین دو عالم است. در این حالت نظمی را که اتم ها در جریان زندگی بیولوژیک ساخته بودند آهسته آهسته از دست میدهند. اما در سطوح تحتانی اتم هیچ فرقی بین موجود زنده و غیر زنده مشاهده نشده است. به این ترتیب نفس یا آگاهی آنچه از لباس به صفت ابعاد چهارگانه استفاده کرده بود ترک میکند. مثل قطره که در دریا افتد دوباره به وحدت و احدیت میرسد. دانشمندان علم فز یک تا یازده بعد را شناسایی کرده اند. ما نمی دانیم که معلومات و شخصیت فردی ما در دیگر ابعاد چگونه است. پس مرگ به معنی نیستی نیست بلکه تغییر حالت است. از نقص به کمال تا وصال و جاودانگی و توازن مطلق. بشنو از نی چون حکایت میکند………..

تمام مثنوی معنوی شرح مبسوط (نی) است. نی نماد انسان است که از نیستان یا عالم وحدت جدا شده است. نی ظاهر و مفهوم است و آن جلوهء وارونهء حقیقت است. وقتی مرگ به سراغ آدم آمد، حسرتی از خود مرگ به دل انسان نخواهد ماند. چون در آن حالت حقیقت مکشوف انسان شود. بلکه حسرتی که خواهد ماند این است که او میتوانست با فراگیری معرفت توشهء اعمال بهتر داشته باشد. از نظر عرفانی انسان بارها مرده و باز تولد شده است. مثلا از جماد به نبات و از نبات به حیوان و از حیوان به شکل انسان تولد یافته است. ما نظر حضرت مولانای بلخ و بیدل دهلوی را در نوشته های قبلی بیان کردیم. همچنان به حرکت جوهری و قانون نفی نفی پرداختیم، لزومی ندارد به آنها برگردیم. اینجا همین قدر لازم است یادآور شویم که ما انسان ها در حدود قابل ملاحظه با نباتات و حیوانات شباهت ژنتیک داریم. از آنجا که دی آن ای ماده ارثی در انسان و دیگر موجودات است. پس انسان حضور خود را به شکلی از اشکال در این دنیا حفظ میکند. فرق بین ما و نباتات و حیوانات این است که نحوهء تنظیم و عملکرد دی آن ای در ما دگرگون است. به این دلیل ما با آنها وحدت مثلی نداریم. اگر به نقشه ژنتیک خود نظر اندازید خواهید دید که شما مشخصات اجداد خود را در خود دارید. شاید شما هرگز آنها را ندیده اید، اما آنها در شما حضور دارند. همچنان جسم ما هم از اتم های ساخته شده که قبلا موجودات دیگری را ساخته بودند و امروز جز بدن من و شما هستند.  این امر ادعای ما را ثابت می سازد که عقب دستگاه طبیعت شعوری نهفته است که اعمالش هویدا و آگاهان بوده ولی خودش پنهان است. پس آگاهی نامیرا است و شما هم به صفت آگاهی جاویدان خواهید بود. میدانیم که تعداد اتم های کائنات ثابت است. پس هرچه شما مینوشید و می خورید و تنفس میکنید، زمانی جز وجود جمادات، نباتات، حیوانات و اجداد شما بوده است. همانطور که جسم و صورت آنها در شما ظاهر اند، آگاهی آنها نیز به خاطر ارتباط تنگاتنگ عوالم به صورت استعداد ها در شما حضور دارند. اگر به سیر تکامل عرفان نظر اندازیم. خواهیم دید که از قدما نظر بودا بسیار به عرفان فارسی نزدیک است. با این تفاوت او فکر میکرد که آگاهی فردی وقتی به جهان بر میگردد می تواند حتی به صورت حیوانات و حشرات ظاهر شود. اما ما فکر میکنیم که وقتی آگاهی سیر تکامل خود را پیمود دیگر به صورت نقص ظاهر نخواهد شد. مثلا میوه وقتی پخته شد دیگر خام نگردد. آگاهی هم با حفظ نکات مثبت تغییر مفهوم خواهد داد. حضور آگاهی مثل ریاضی است که خودش معنی فرا مفهومی دارد. اما آن معنی فرا مفهومی به صورت و مصداق ظاهر شده است. از نظر ما نه تنها آگاهی فردی ما جاودانه است، بلکه اتم های تن ما و دی آن ای ما تا میلیارد ها سال دیگر در کائنات موجود خواهند بود. گاهی به صورت خاک کاهی به صورت گل و سبزه و درخت و گاهی به صورت حیوان و انسان. پس همه مخلوق خدا را دوست بدارید، چون عزیزان و اجداد گذشته شما در آنها حضور دارند.

کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا *** کی گشته ای نهفته که پیدا کنم ترا

با صد هزار جلوه بیرون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم ترا

زندگی پس از مرگ مستغرق شدن آگاهی ما در آگاهی تمام کائنات خواهد بود. مثل قطره که در بحر افتد. در آن حالت ما اطلاعات جهان کثرت را با خود خواهیم داشت اما هویت جدا از آگاهی کل را نخواهیم داشت. یعنی آگاهی ما نه به صورت کثرت بلکه به صورت وحدت تمام آگاهی ها خواهد بود. مثلا شما میگویید یک هزار افغانی. یک هزار افغانی یک واحد است که از یک هزار واحد افغانی ساخته شده است. آگاهی مطلق هم واحد است اما به صورت کثرات بینهایت ( در اثر انفجار بزرگ ) ظاهر شده است. فضای وحدت فضای بی انتهاست و حدود و نواقص جهان کثرت را ندارد. آنجا شخصیت فردی انسان نابود نخواهد شد. به اعداد نگاه کنید، مثلا به عدد یک، یکی دیگر هم اضافه کنید می شود دو. بعد یک دیگر هم اضافه کنید می شود سه. به همین ترتیب تا بینهایت. اگرچه اعداد مثل جهان ما بزرگتر و بزرگتر میشوند. اما هر عدد خاصیت و معنی خود را حفظ میکند. در حقیقت مرگی وجود ندارد بلکه تغییر و تحول در آگاهی و انرژی است که ذهن از آن تغییر، معنی مرگ را انتزاع میکند.

 پس حقیقت این همه صور عالم وجود و آگاهی است که به سوی کمال در حرکت است. بعد از مرگ انسانی هم این پروسه جریان خواهد داشت و انسان بصورت آگاهی فرا مفهومی در قالب ابعاد دیگر به زندگی ادامه خواهد داد. اما در عین حال حضور خود را در قالب های دیگر آگاهی در این جهان نیز حفظ خواهد کرد. مثل درختی که در آخر فصل میوه های خود را عرضه کند. بعد از گذشت فصل زمستان غوره های جدید خواهند آمد. اما این ها همان غوره های قبلی نیستند. بلکه با حفظ  خاصیت غوره های قبلی، غوره های نو هستند و مستی لفظ هستی در همین رفت و آمد آگاهی ( حقیقت یا ذات شما) است.

همچنان در مورد روانشناسی ترس از مرگ نظر بودا شباهت زیاد به نظر عارفان دارد. حقیقت آئین او را جواب چهار سوال تشکیل میدهد. یعنی درد و رنج چیست؟ خاستگاه درد و رنج کجاست؟ چطور میشود درد و رنج را کاهش داد؟ و چطور میشود درد و رنج را از بین برد؟ از نظر بودا و عارفان جواب این چهار سوال یکی است. آن این که خواستن و دلبستگی های ما باعث درد و رنج ما میشود. او میگفت نخواهید و دل نبندید تا رنج نبرید و میزان درد شما میزان دلبستگی های شما است. مولانا هم دنیا را محل لذت بردن میدانست و میگفت هرقدر از این دنیا بیشتر لذت ببری وداع با آن مشکل تر خواهد بود. اما از نظر ما چنین نیست. ما هیچ مشکلی نمی بینیم که انسان در حد متعارف  از نعمت های که خدا برای لذت بردن در این دنیا خلق کرده استفاده کند. مهم این است که انسان با متافیزیک مرگ و زندگی آشنا باشد. بنده فکر میکنم که ترس از مرگ متناسب به درجه معرفت شخص است نه شیوه یا مکان زندگی.

شخصیت فردی شخص، خود متافیزیکی انسان در محیط است. او جاودانه است به این دلیل که متافیزیک جاودانه است. چون او در زمان واقع میشود و زمان تسلسل دارد. تجربیات فردی او چرخهء تکامل را به پیش میرانند. علم چون خاصیت طبیعی دارد، نحوهء به وجود آمدن کائنات را مطالعه میکند. اما متافیزیک مربوط میشود به بودن هستی. به سوالات مربوط به وجود می پردازد. وجود مثل آب است در یخ. خودش فورم ندارد. اما به اشیا فرم میبخشد.

دنیای کثرت دنیای اعیان ثابت یا کود ها یا اعداد یا پس ورد ها است. این ها خود شان ظروف انرژی هستند. مثلا اگر از بدن انرژی بیرون شود. از شما فقط یک کود یا یک عدد باقی میماند که وجود خارجی ندارد. بعد اگر دقیقتر شویم انرژی و اعداد خود شان ظروف وجود هستند. حالا اگر فیلم کائنات را بر عکس بچرخانید و به نقطهء صفر برسید. آنجا که هنوز انرژی تولید نشده بود. فقط اسما و یا اعداد موجود بودند و حضرت حق به آنها لباس وجود پوشانید. به این ترتیب حواس پنجگانهء حسی نماد حواس باطن شدند. به این ترتیب جهان نمادین به وجود آمد. تمام جهانی که ما در آن زندگی میکنیم حاصل توازن چند کود انگشت شمار است که دانشمندان علوم آنها نام، ثوابت فیزیکی داده اند. اگر آنها تغیر کنند ما بصورت خود کار وارد ابعاد دیگر میشویم. به این معنی که هوش ما همزمان در تمام لایه های وجود موجود است و با ترک یکی از لایه ها که ابعاد چهارگانه است در او تغییری ایجاد نخواهد شد. حتی اگر تمام ابعاد از بین روند باز هم  هوش شما به صورت کود ها یا اعیان ثابت در ساختار ریاضی یا متافیزیک وجود حضور خوا د داشت. پس بودن ما در جهان مادی نه بخاطر گناه آدم و حوای بیچاره است بلکه بخاطر توازن و تناسب معادلات ریاضی در ساختار کوانتوم کمپیوتر وجود است. هدف از کمپیوتر هوش است. آن هوش جهان ما را به زبان ریاضی نوشته است. فز یک و کیمیا محصولات هوش و ریاضی هستند. بعضی گفته اند هدف خداوند از خلقت عبادت انس و جنس بوده است. به نظر ما خلقت در ابعاد مختلف هیچ هدف ندارد. بلکه پروگرامی است که در ساختار کوانتوم کمپیوتر وجود فعال شده است. و در هرلحظه به کمک ریاضی جهان ما را مینویسد. همانطور که تلفن همراه شما با یک کود رمز فعال میشود، پروگرام هوش ما و جهان ما هم سیزده و نیم ملیارد سال قبل فعال شده است. در این مدت توانایی های هوش ما به جای رسیده که شیوهء کار هوش مطلق را درک کرده و خود ما هوش مصنوعی تولید میکنیم. شاید روزی رسد که آنها از شیوهء کار ما آگاه شوند و خود شان دست به تولید هوش مصنوعی زنند.

از نظر عرفانی جهان فیزیکی جهان ناسوت نام دارد. جهانی که کود ها و معادلات ریاضی به کمک فز یک و کیمیا شکل گرفته اند. عالم دیگر عالم ملکوت است ( میتا انرژی). امور آن عالم هم به کمک کود ها (ریاضی) به پیش میروند. آنجا عالم موجودات فراحسی است. که ابعاد شان برای ذهن ما معلوم نیست. اما با ما در ارتباط هستند. و عالم سوم عالم لاهوت است. این عالم آخری، عالم ورای ما و موجودات دیگر فراحسی میباشد. شاید بشود آن را عالم هوش مطلق یا خود ریاضی بنامیم و عالم ناسوت و ملکوت را محصول آن عالم لاهوت یا هوش مطلق بنامیم. دوست عزیز توجه داشته باشید که تقسیم این عوالم مربوط میشود به تقسیم مراتب نه فاصله زمانی و مکانی، ما همزمان در هر سه عالم هستیم. بودن ما در هرسه عالم مربوط میشود به جریان انرژی و کاهش و افزایش ارتعاشات و فریکونسی انرژی. با فرا رسیدن مرگ جریان انرژی و هوش که مسئولیت تنظیم فعالیت اتم های وجود را دارد قطع میشود. و انسان به عالم بلندتر که عالم ملکوت است صعود میکند. برخلاف دین، عرفان ترس از مرگ را جایز نمیداند بلکه آن را نزدیک شدن به آغوش مادر یا عالم لاهوت میداند. از نگاه عاطفی این امر را میشود چنین بیان کرد که نفس برای تکامل، آغوش مادر را ترک میکند (انفجار بزرگ). مثل یک طفل که اول به کودکستان رود بعد به مکتب و دانشگاه رود تا خوشنودی مادر را فراهم سازد. در آخر کار پس از طی مراتب جان به جانان برمیگردد.

غبار ما به صحرای عدم بال  دگر میزد*** فضولی در کجا انداخت یارب از کجا مارا

ز عریانی کسی آگه نبود از حال ما بیدل*** چه  رسوایی که آمد پیش در زیر قبا ما را

امروز به کمک دست آورد های جدید علم فزیک ثبوت شده است که الکترون که دیوار خارجی اتم را میسازد خاصیت موجی دارد. فاصله بین الکترون و مرکز اتم فضای خالی و غیر مادی است، ذرات زیر اتومی از خود هنجار های موجی نشان میدهند.همچنان زمان که ظرف اتفاقات است .خاصیت غیر مادی دارد. در این صورت آنچه به نام جسم شناخته میشود چیست؟ جسم تصاویر هستند که از یک فرستنده پخش شده اند. چون این تصاویر به سرعت زیاد پخش میشوند و با هم متصل اند در ذهن به صورت یک فیلم درمیایند. همچنانکه تصاویر یک فیلم ماهواره ی در پرده تلویزیون شما ظاهر میشوند. در این صورت رسیور امواج ماهواره را گرفته آنها را تبدیل به سیگنال های الکترو مگنتیک میکند. بعد آنها را می فرستد به قسمت پخش الکترون ها در عقب پردهء تلویزیون شما. بعد شما این فیلم را همانطور که هست میبینید. پس تلویزیون خودش فیلم نمی سازد بلکه فیلم را پخش میکند. هدف ما از این مثال این است مغز هم فیلم زندگی را خودش تولید نمیکند بلکه آگاهی یا هوش مغز را درخدمت ادراک خود قرار داده است و از او استفاده میکند. پس آگاهی هم مدرک است هم ادراک و هم ادراک کننده. چون او هست ما هستیم. او وجود یا فضا است ( ابعادش به ما معلوم نیست) و قوانین فیزیکی بر فز یک حاکم است نه بر فضا. از این رو مرگ نداریم چون او مرگ ندارد. خود متافیزیک ما ورای جرم و انرژی است. پس ورای زمان و مکان است. نه. بلکه حاکم و خالق زمان و مکا‌ن است. او محیط و محاط به تمام ابعاد و انرژی ها است. حضرت مولانا فرمودند.

که تو آن هوشی و باقی هوش پوش *** خویشتن را گم مکن یاوه مکوش

 

امید این امانت به مستحق برسد. ۷-۱۲-۲۰۱۹

 

  

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا