خبر و دیدگاه

سیماى واقعى مسعود

شهید احمدشاه مسعود از زمره شخصیت هائیست که با درنظر داشت کارنامه ى منحصر به فردش، همواره در معرض تجلیل و تمجید دوستان و نقد و نظر دشمنانش قرار داشته. و هر کسى از زاویه و منظر خاصى به شخصیت او نگریسته و در موردش ابراز نظر نموده. تلاش من آنست تا در بین صدها مقاله ایکه از سوى موافقان و مخالفانش نگاشته شده، مطلبى بیطرفانه و عارى از تعصب ارائه نمایم. شاید قسمت هایى از این مطلب به ذوق و روحیه برخى از دوستان و یا دشمنانش خوشآیند و مطبوع نباشد. اما قطعاً آنانى که دنبال حقیقت و شناخت درست سیماى واقعى مسعود اند، یعنى آن طورى که بود، نه آنطوریکه ما مى خواهیم و انتظار داریم، به عرایضم عنایت خواهند نمود.
احمدشاه مسعود پدیده استثنایى تاریخ معاصر کشور ما بود که هرگز تکرار نخواهد شد. زیرا شخصیت خودجوش وى در فراز و نشیب بحران عمیق و گسترده ى شکل گرفته، به کمال رسید که هیچیک از معاصرانش چنین تجربه و مسیرى را نیآزمودند و نپیمودند. او یکى از برجسته ترین و شاخص ترین شخصیت هاى تأثیرگذار در روند تحولات سالیان اخیر در افغانستان بود که نقش غیر قابل انکارى از خود بجا گذاشت. دیدگاه ها و موضعگیرى هاى سیاسى و نظامى او وقایع مقطعى از تاریخ ما را شکل داده که او در بستر آن نقش آفرینى نمود. کارنامه هاى درخشان او بخش قابل ملاحظه ى از صفحات زرین و غرور آفرین تاریخ حماسى ما را رقم زده است.
 در یک تعریف ساده میتوان او را یک خداپرستِ وطندوست نامید. بدون هرگونه مبالغه و تردیدى و بدور از هر نوع شک و اتهامى که اغلب از سوى مخالفانش عنوان میشود، او اسلام را بعنوان برنامه جامع و کاملى براى ابعاد مختلف زنده گى اش انتخاب نموده بود، بدان عمل مى کرد و در پى پیاده نمودن آن در جامعه بود. مسعود افغانستان و مردمش را بدور از تعلقات قومى، زبانى و سمتى، عاشقانه دوست داشت، از عقب مانى کشورش رنج مى برد و در فکر استقلال، آزادى، آبادى و آرامى وطنش بود، فلهذا ماهیت شخصیت مسعود را میتوان آمیزه ى از دیندارى و وطندوستى، ایماندارى، آزاد منشى و استقلال طلبى تعریف نمود که با درونمایه اعتدال تلفیق یافته بود. بناً بطور قاطع،  ادعا میتوان کرد که انگیزه تمامى تلاش هاى او در این دو فاکتور عمده و اساسى خلاصه میشد.او پیروزى هاى بى نظیرى را تجربه نمود که حسادت رقبایش را برانگیخت و شکست هاى سختى را هم تحمل کرد که موجب خشنودى دشمنانش شد. شخصیت چند بُعدى مسعود، جاذبه نیرومند و دافعه قوى داشت که عده ى کثیرى را مجذوب او و برخى را هم به صف دشمنانش کشانده بود. با تأسف که سیماى واقعى او در وراى حُب دوستان و بُغض دشمنانش ناشناخته مانده.  همانگونه که سیر تکاملى شخصیت او در کوره راه مجاهدت، سیاست و مقاومت، تدریجاً به پختگى و قوام رسید، شناخت دقیق سیماى واقعى او نیز مستلزم بررسى مراحل مختلف حیات سیاسى وى مى باشد. زنده گى پر ثمر مسعود را میتوان به چهار مرحله مشخص تقسیم نمود.
مرحله اول:
عضوى از نهضت اسلامى و مبارزى بر علیه استبداد!
اولین جرقه هاى مبارزه در ذهن مسعود، از فضاى دینى و سیاسى خانواده ایجاد شد و احمدشاه جوان را به صفوف نهضت اسلامى سازمان جوانان مسلمان کشاند که جریان سیاسى نسبتاً تندرو اسلامى، مُلهم از اندیشه هاى اخوان المسلمین مصر در فضاى دانشگاه کابل بود و علیه استبداد رژیم سردار داود مبارزه مى کرد.
در درون نهضت اسلامى او با انجنیر حبیب الرحمن یکتن از رهبران اصولگرا، انقلابى و پر شور آن آشنا شد که ایماندارى، تقوا و تعهد موصوف، تأثیر عمیقى بر شخصیت مسعود بجا گذاشت. در این دوره او عضو عادى سازمان جوانان مسلمان است که الزاماً مجرى برنامه هاى طرح شده از سوى رهبرى آنست.
استراتیژى نهضت اسلامى در آن زمان استوار بر اجراى کودتا، تصاحب قدرت و تطبیق اسلام از بالا به پائین بود. تیره گى روابط سیاسى سردار داود با ذوالفقار على بهتو در خصوص پشتونستان، نهضت اسلامى را مقهور نظام جمهوریت ساخته به سوى پاکستان کشاند.
شاخص ترین عملکرد مسعود در این دوره، اشتراک ناخواسته ى او در کودتا علیه رژیم سردار داود و رهبرى قیام سال ۵۴ در پنجشیر است. هر چند او در ماموریتش موفق شد اما بدلیل عقیم شدن کودتا در مرکز، ناگزیر به خروج از کشور گردید که بعدا اقدام علیه داود را محکوم مى نمود.
بعد از شکست قیام، مسعود به جمع سایر اعضاى نهضت پیوست که قبلاً بنابر تفاهم با ذوالفقار على بهتو در پشاور پاکستان مستقر شده بودند. آنگونه که در خاطراتش بیان نموده، مسعود روزگار دشوارى را در دو سال اقامتش در پاکستان سپرى مى کند. تنگناى سیاسى در خارج از کشور،  اعمال نفوذ مقامات ذیربط پاکستانى بالاى نهضت، عدم انسجام در رهبرى نهضت، نطفه بستن پیوند هاى استخباراتى برخى از فعالان نهضت با مقامات نظامى و استخباراتى پاکستان و شهادت انجنیر جان محمد کنرى، دوست نزدیک مسعود توسط استخبارات پاکستان با توطئه و تبانى گلبدین حکمتیار و قاضى امین وقاد و ناگزیر شدن وى به زنده گى مخفى در مناطق مرزى میان افغانستان و پاکستان از مواردى است که میتوان در این خصوص یادآور شد.
مجموع آن عوامل، نه تنها منظومه فکر و چارچوب دیدگاه هاى سیاسى و گرایشات بعدى او را شکل داد بلکه تأثیر عمیق و منفى بر شناخت و روابطش با حکمتیار در داخل و با پاکستان در منطقه بجا گذاشت که هرگز ترمیم نشد. در چنین اوضاع و احوالى بود که کودتاى کمونیستى خلق و پرچم در افغانستان به پیروزى رسید و صفحه جدیدى در زنده گى مسعود و حیات سیاسى کشور ما گشوده شد.
مرحله دوم:
مجاهد فى سبیل الله در برابر رژیم کمونیستى و قواى اشغالگر شوروى !
با پیروزى کودتاى ثور و اقدامات ضد دینى و مغایر عنعنات اجتماعى، کشتار بیرحمانه مردم و حاکم شدن فضاى اختناق در کشور از سوى احزاب خلق و پرچم و آغاز قیام هاى مردمى علیه آنها، احمدشاه مسعود در مغایرت با تصمیم سایر رهبران نهضت که محیط رام و آرام هجرت را در زیر چتر حمایت پاکستان برگزیدند، مشتاقانه براى یک مبارزه پیگیر و بى امان، در رأس گروه کوچکى از یارانش از مسیر کنر وارد پنجشیر شده، هسته هاى اولیه جهاد و مقاومت را در زادگاهش پایه گذارى نمود. دیرى نگذشت که آوازه ى شهرتش در رسانه هاى جهانى پیچید. او از پنجشیر، دژ تسخیر ناپذیرى ساخت که هشت تهاجم وسیع قواى مشترک شوروى و رژیم کمونیستى را با شکست مواجه نمود. در این دوره او علاوه بر محبوبیت مردمى، حمایت معنوى جهان را نیز در مبارزه برحقش بر علیه کفر و کمونیزم با خود داشت.
  در ادامه جنگهاى زنجیره ى و طاقت فرساى پنجشیر و براى بیرون رفت از تنگناى لوژستیکى و برداشتن موانعى که قوماندانان حزب اسلامى بدستور حکمتیار در اطراف پنجشیر ایجاد نموده بودند، با تهور سیاسى پیشنهاد آتش بس مؤقت شوروى ها را پذیرفت. او با اقدام مستقلانه و جسورانه نه تنها حکومت کمونیستى را تحقیر نمود بلکه جایگاه سیاسى مجاهدین را بعنوان طرف رسمى و مشروع در برابر ابرقدرت شوروى وقت در افغانستان ارتقاء بخشید، بلکه با سود جستن از این فرصت، به اصطلاح خودش از یک پنجشیر، چند پنجشیر  در خارج از آن ایجاد نمود. تأسیس پایگاه هاى نیرومند جهادى در صفحات شمال کشور، زمینه ى مناسبى بود که تشکیل شوراى نظار بعنوان اتحاد نظامى بمنظور انسجام و همآهنگى مجاهدین داخل کشور، از دستآوردهاى عملى و ملموس آن بشمار مى رفت.
سرانجام شوروى ها بعد از حدود یک دهه حضور اشغالگرانه در افغانستان و با تقبل تلفات سنگین انسانى، نابودى تجهیزات نظامى، رسوایى سیاسى و ورشکستگى اقتصادى، شکست شانرا در افغانستان پذیرفته، اقدام به خروج سربازان شان از افغانستان نمودند. مسعود که نقش کلیدى و برجسته ى در شکست شوروى ها ایفاء نموده بود، نسبت به هر جناح دیگرى، بهره بردارى مناسبى از وضع بوجود آمده نمود. افزون بر گسترش تشکیلات و ساحه ى تحت تسلط شوراى نظار، نفوذ گسترده و عمیقى را در تار و پود حکومت دست نشانده، سازماندهى نمود. دعوت از رهبرى حکومت مؤقت مجاهدین به داخل، سفربه پاکستان بنابر دعوت رسمى غلام اسحاق خان رئیس جمهور آن کشور و تشکیل شوراى سرتاسرى فرماندهان جهادى افغانستان بمنظور سقوط کامل حکومت کمونیستى از برجسته ترین اقدامات احمد شاه مسعود در این مرحله است.
در مغایرت با پیش بینى هاى نسنجیده و غیر دقیق برخى از رهبران جهادى مبنى بر سقوط زود هنگام رژیم کمونیستى بعد از خروج سربازان شوروى از افغانستان، احمدشاه مسعود، استراتیژى جهادى و دکترین نظامى اش را بعد از خروج کامل قواى شوروى بر گذار از مرحله دفاعى به فاز تعرضى ارائه نمود. او به این نظر بود که از نقطه نظر نظامى، مجاهدین در زمان حضور سربازان ارتش سرخ شوروى در مرحله دفاع فعال قرار داشتند که خروج قواى شوروى از افغانستان، مستلزم گذار به فاز تعرض استراتیژیک، یعنى تصرف شهر هاى بزرگ و سقوط کامل حکومت مرکزى است که نیازمند یک دوره دو الىٰ سه ساله است.  بر اساس همین استراتیژى دقیق و مدبرانه بود که مجاهدین در هشت ثور، آخرین میخ را بر تابوت حکومت کمونیستى کوبیدند.
گفتنى است اینکه نحوه پیروزى بدون خونریزى مجاهدین که ثمره تدبیر و نفوذ دقیق و منظم اطلاعاتى مسعود در درون نظام بود، یکى از حماسه هاى ماندگار تاریخ کشور ما در انتقال قدرت میان دو جناح متخاصم است. احمدشاه مسعود چنان با درایت و دقت این مرحله دشوار را مدیریت و رهبرى نمود که حتى داکتر نجیب که مغز متفکر سیاسى، نظامى و اطلاعاتى رژیم محسوب مى شد، قادر به فرار از شهرى نشد که بر آن حکم مى راند. و بزدلانه به دفتر ملل متحد پناهنده شد.
قابل یادآورى است اینکه احمدشاه مسعود در یک میکانیزم دقیق و پیچیده و از مجراى سه تفاهم و یا بقولى ائتلاف غیر رسمى، قدرت را از چنگ داکتر نجیب، آخرین مهره شوروى در افغانستان بیرون کشید. تفاهم نظامى میان مثلث شوراى نظار، حزب وحدت و جنبش ملى براى وارد نمودن ضربه از خارج حکومت. تفاهم سیاسى با جناح ها و فرکسیونهاى چپ در داخل حکومت براى فروپاشاندن رژیم از درون و تفاهم سومى با رهبران جهادى مستقر در پشاور براى تشکیل دولت اسلامى افغانستان که تمام مراحل آن کاملاً موفقانه انجام شد و احمدشاه مسعود بعد از یک و نیم دهه، جهاد و مبارزه برحق و مشروع، فاتحانه وارد کابل شد و طلیعه خورشید پیروزى در سپیده دم انقلاب اسلامى درخشید.
مرحله سوم:
دولتمردى در کشاکش بحران داخلى و مداخلات خارجى !
دولت نوپاى مجاهدین در آغازین روز هاى تأسیس اش با دو چالش عمده داخلى و خارجى روبرو شد.
– تقابل با حزب اسلامى حکمتیار در مقیاس داخلى
پیروزى مجاهدین برهبرى احمد شاه مسعود و با محوریت تاجیکان، تمام محاسبات مقامات مداخلگر پاکستانى را بهم زد. اسلام آباد که از سالها قبل بخاطر روى کار آوردن یک حکومت تحت الحمایه در کابل روى حکمتیار و حزبش سرمایه گذارى انحصارى نموده بود. با پیروزى مسعود، امید شان به یأس مبدل شده، مذبوحانه تلاش نمودند تا جلو ایجاد یک نظام مستقل و قدرتمند اسلامى را در افغانستان بگیرند. بناً حکمتیار را تحریک نمودند تا علیرغم داشتن امتیاز مقام نخست وزیرى در دولت اسلامى، علیه آن بغاوت نماید و جنگ داخلى را آغاز کند که زیان هاى عدیده ى را بر افغانستان و مردمش تحمیل نمود. مقامات مغرض پاکستانى بخوبى ملتفت بودند که فاصله گرفتن حکمتیار از دولت اسلامى نه تنها محورى براى سایر ناراضیان سیاسى از حکومت مجاهدین در آینده خواهد شد بلکه زمینه دورى نخبه گان و روشنفکران پشتون را از حکومتى که زعامت و محوریت آن در اختیار رهبران جهادى تاجیک تبار بود، نیز مساعد خواهد ساخت.
– چالش بیرونى تقابل با سازمان ملل و غرب
پیروزى مجاهدین مساعى بنین سیوان نماینده خاص ملل متحد را که در تلاش روى کار آوردن یک حکومت مؤقت متشکل از تمام جناح ها بود، با بن بست مواجه نمود. سرنوشت مبهم داکتر نجیب در دفتر ملل متحد در کابل، گره دیگرى بود که بر مشکل حکومت مجاهدین با سازمان ملل افزوده شد. نتیجه آن شد که کشور هاى غربى و در رأس امریکا نقش تماشاچى را در قبال قضایاى کشورى اختیار نمایند که اوضاع آن روز تا روز وخیم تر شده مى رفت. عدم توجه و همکارى غرب که قبلاً از حامیان جهاد مردم افغانستان محسوب مى شد، خلاء و  زمینه را براى فعال شدن قدرتهاى منطقه و کشور هاى همسایه مبنى بر ایفاى نقش مداخله گرانه در امور داخلى افغانستان مساعد ساخت.
همانگونه که مسعود دردمندانه اظهار نموده بود که کاش قبل از آمدن بکابل شهید شده بودم. ناتوانى و وابستگى رهبران تنظیمها و بروز جنگ هاى داخلى طعم شیرین پیروزى را در کام مسعود و مردم افغانستان تلخ نمود. افزون طلبى جناح هاى سیاسى و انتظارات نامؤجه کشور هاى منطقه، سهم بندى و مشارکت احزاب و اقوام را در ساختار نظام با بن بست مواجه نمود. سیاسیون پشتون که حاکمیت را حق انحصارى شان مى پنداشتند، یکى پى دیگر دولت مجاهدین را تحریم نمودند و از همکارى با آن دریغ ورزیدند. متعاقباً حزب وحدت با نارضایتى از میزان سهمش در قدرت به اردوگاه اپوزیسیون پیوست. جنبش ملى که روابط شکننده ى با حکومت داشت نیز در جنگ با دولت اسلامى قرار گرفت که در پشت پرده همه این دگرگونى ها دست پنهان استخبارات پاکستان مشهود بود.  سرانجام اوضاع طورى شکل گرفت که ائتلافى از مخالفان داخلى بشمول حکمتیار، مزارى و دوستم تحت نظر و دستور ائتلاف مداخله گرانه ى از کشور هاى همسایه شامل پاکستان، ایران و ازبکستان بر ضد حکومت مجاهدین شکل گرفت و آتش جنگ هاى خونینى را شعله ور ساخت که نه تنها هزاران تن را به کام مرگ برد بلکه پایتخت را به مخروبه ى مبدل نمود.
مسعود در کنار پیشبرد جنگ، تلاش ورزید تا براى ترمیم وجهه و رابطه اش با غرب، حکومت را به چهره هاى تکنوکرات واگذارکند و بدین منظور اجلاسى در هرات تدویر یافت تا قدرت را از استاد ربانى به تیم تکنوکرات هاى آمده از غرب انتقال دهد. اما موفق نشد زیرا اجماع عمومى را در درون حکومت و خانواده جهادى با خود نداشت.
 از دل بحران جارى در دوران حاکمیت مجاهدین، تحریک طالبان سربرآورد. طالبان که از ویرانهاى تنظیم هاى جهادى بر اساس طرح انگلیس، تائید امریکا، مدیریت پاکستان و تمویل کشور هاى عربى حاشیه خلیج ظهور نمود، بطور دراماتیکى  روز تا روز قوت گرفته، احزاب متخاصم را یکى پى دیگر از سر راه شان برداشته، با شعار شریعت و آوردن امنیت به دروازه هاى کابل رسید. برخلاف بسیارى که معتقدند، مسعود در شناخت ماهیت طالبان اشتباه کرد، باور من اینست که او از ماهیت طالبان بعنوان ابزار پاکستان بدرستى آگاه بود اما در نحوه مؤاجهه با طالبان دچار اشتباه شد. مسعود که از جنگ پراگنده در چند جبهه خسته شده بود. تصور مى کرد که درگیرى با طالبان متفرق، کم تجربه و بیگانه با اراضى بمراتب سهل تر از جنگ با چندین حزبى است که منظم تر مى جنگند. ضمناً تصور مى کرد با ورود طالبان به صحنه جنگ، نه تنها حکمتیار بعنوان دشمن دیرینه اش منزوى خواهد شد بلکه احتمال ائتلاف مجدد و یا به حاشیه رفتن دو جناح دیگر یعنى جنبش و حزب وحدت را نیز پیش بینى مى نمود. اما جنگ و درگیرى با لشکر طالبان بمراتب خونبار تر و سنگین تر از قبل بود. زیرا فرار حکمتیار از صحنه جنگ، کشته شدن مزارى توسط طالبان و عقبگرد دوستم به شمال، فشار و ثقلت جنگ را بر حکومت در حال محاصره ى کابل تنگتر و سنگین تر ساخت.
در این سالها مشروعیت دینى و محبوبیت ملى مسعود کمرنگ شده رفت. اشتراک در جنگ داخلى هر چند او حق به جانب بود و تقابل با گروهى که سنگ شریعت را به سینه مى کوبیدند، سیماى قهرمانى را که روزگارى سپهسالار جهاد و ناجى ملتش تصور مى شد به سطح فرمانده نظامى و دولتمردى که گویا صرفاً براى حفظ قدرت و حاکمیتش تلاش دارد، مخدوش ساخت.
اما نهایتاً مسعود که پنج سال تمام، یک تنه در برابر گروه هاى متعدد و دشمنان مختلفى در کابل استقامت نموده بود، تحت فشار هاى مضاعف و جنگ هاى فرسایشى طالبان، کابل را به قصد سنگر سنتى اش شمال افغانستان ترک گفت و عقب نشینى نمود.
مرحله چهارم:
رهبر مقاومت ملى در برابر گروه متحجر داخلى و تروریستان بین المللى!
 سر انجام بعد از پنج سال دفاع نفسگیرو طاقت فرسا از کابل، مسعود با عقب نشینى از آن به پایگاه جهادى اش برگشت. هر چند اشغال پایتخت توسط طالبان، ظاهراً شکستى براى مسعود تلقى مى شد اما در اصل او جنگ را از مکانى که تلفات سنگین ملکى در قبال داشت به ساحه ى منتقل نموده بود که دست بالا را در آن داشت و سالها با سربازان ارتش سرخ در آنجا جنگیده بود. طالبان و اربابان شان که انتظار جنگ کوچه به کوچه را در کابل داشتند، پایتخت را دامى براى نابودى مسعود و لشکریانش تصور مى کردند. عقب نشینى سریع و غیر منتظره مسعود از کابل، آنها و جنرالان بدطینت پاکستانى را خرسند اما متحیر ساخت. در جلسه بررسى ورود طالبان بکابل و چگونگى اوضاع بعد از آن که به اشتراک سران آى اس آى و نظامیان پاکستانى در اسلام آباد دایر شده بود. همه به جز جنرال حمید گل که شناخت دقیقى از افغانستان داشت، کار را تمام شده تلقى مى نمودند و تصور شان چنان بود که تا چند روز معدود، تمام افغانستان به تصرف ملیشاى طالبان در خواهد آمد. حمید گل در آن نشست، اظهار نموده بود که من از تعرض مسعود هراس ندارم بلکه نگران عقب نشینى او هستم. او متخصص عقب نشینى هاى تاکتیکى است. مسعود همواره در دوران جهاد، نظامیان مجرب شوروى را با عقب نشینى هایش در پیچ و خم دره هاى هندوکش خسته و زمینگیر کرده، بر آنها ضربه وارد نموده بود.
مسعود نه تنها لشکرش را از میدان نامناسب جنگ، سالم به شمال انتقال داد بلکه مشروعیت سیاسى حکومت را نیز با خود منتقل نموده، حفظ کرد و بلافاصله لشکر شکست خورده ى را آماده تعرض بر دشمن نمود که در قاموس جنگ ها، اتفاق نادر و شگفت انگیزى است. مسعود با عقب نشینى مدبرانه از کابل و تجدید قوا در برابر لشکر مهاجم طالبان، یکبار دیگر ثابت ساخت که یک استراتیژیست نظامى است.
شکست هاى پیهم و پر تلفات طالبان در شمال کشور، ضرورت تقویت آنها را از سوى گرداننده گان شان، با هزاران جنگجوى عرب و ملیشاى پاکستانى برجسته ساخت. مقاومت در برابر لشکر لجام گسیخته طالب، شبکه وسیع القاعده و سازمان جهنمى و مخوف آى اس آى که همه جناحهاى سیاسى و نظامى داخلى را بساده گى از سر راه شان برداشته و خود را در یک قدمى پیروزى مى دیدند. کار دشوارى بود که مسعود را در چهره یک رهبر مقاومت ملى تبارز داد. به تدریج او  منبع امید و محورى شد براى همه اقوام و احزاب ایکه عزم و اراده مبارزه با طالبان را داشتند.
محبوبیت اجتماعى و مشروعیت معنوى مسعود که در دوران جنگهاى کابل کمرنگ شده بود، یکبار دیگر در فاز مقاومت علیه پدیده متحجر و مزدور طالبان و تروریستان افراطى القاعده اعاده شد و سیماى او را در افکار عمومى بعنوان زعیم و رهبر مقاومت ملى ترسیم نمود. به یقین میتوان گفت که جنگ با طالب و القاعده، قبل از هر چیز دیگر، وابسته و پیوسته به درایت نظامى و معنویت شخص مسعود بود که هرگز با معیار هاى جنگ هاى متعارف همخوانى نداشت.
حضور نامیمون اسامه بن لادن در افغانستان، بمثابه رهبر تروریستان بین المللى که امکانات وسیع بشرى و مالى را در اختیار داشت، توازن قوا را تا حدودى به نفع طالبان تغیر داد. طالبان که مسعود را یگانه مانع فراراه تسلط شان بر کل افغانستان مى پنداشتند و از ناحیه حضور اسامه و پیروانش در ساحه تحت تسلط شان تحت فشار امریکا قرار داشتند، شرط تداوم حمایت شان از  اسامه را در اشتراک جنگجویان عرب در جنگ بر ضد قواى مسعود مى دانستند. در مقابل اسامه براى پیشبرد اهدافش در نقاط مختلف جهان به حیاط خلوتى چون افغانستان نیاز داشت که صرفاً در اختیار تحریک منحط و متحجر طالبان بود. این اتحاد نامقدس، حذف فزیکى مسعود را بعنوان هدف مشترک شان معین مى نمود.
مسعود سه ماه قبل از اینکه در اثر توطئه و تبانى مثلث طالبان، القاعده و آى اس آى بشهادت برسد. با حضور در اتحادیه اروپا، پیام تاریخى اش را به گوش جهانیان رساند و دنیا را از میزان خطر تروریزم آگاه نمود. اما جامعه جهانى زمانى عمق فاجعه در افغانستان و میزان لجام گسیختگى تروریستان را درک نمود که دو روز بعد از شهادت مسعود، برجهاى دو قلوى تجارت جهانى در برابر دیده گان حیرت زده ى شان فرو ریخت. اما دیگر مسعود در صحنه نبود و باید جهان خود براى نابودى شجره خبیثه طالبان و تروریزم اقدام مى نمود که به نحوى در ایجاد آن سهم و دست داشتند.
شهادت مسعود نه تنها سرآغاز زوال و سقوط رژیم طالبان و هم پیمانان تروریست شان شد بلکه شروع دگرگونى عمیق و گسترده ى در افغانستان و تغیر نگرش و عملکرد منطقه و جهان در ارتباط با کشور ما شد. امریکا و چهل کشور ایکه به پیام مسعود لبیک نگفته بودند، با مجوز سازمان ملل و استراتیژى تضعیف طالبان و نابودى القاعده، سراسیمه به افغانستان لشکر کشى نموده، رژیم طالبان را ساقط و القاعده را تار و مار کردند. و اما جامعه جهانى با آنهمه امکانات سیاسى، نظامى، اطلاعاتى و اقتصادى در طول دو دهه قادر نشد تا تحریک طالبان و شبکه القاعده را که مسعود یک تنه و با امکانات بسیار محدود و ناچیز در برابر شان مى رزمید، نابود سازد.  علیرغم کشتن امیر طالبان و رهبر القاعده، تا هنوز که هنوز است جنگ ادامه دارد و چشم انداز روشنى براى پایان آن متصور نیست.
افتخارات و اشتباهات مسعود!
مسعود که در برابر دشمنان مختلف و متعدد داخلى و خارجى مبارزه نمود. همواره یکى از مطرح ترین شخصیت هایى بود که در کنار افتخارات سترگى، اشتباهات نسبتاً بزرگى هم از او سرزد. به دو دلیل او از اشتباه مبرا نبود و از آن اجتناب نمیتوانست. نخست اینکه او بسان پیامبران معصوم نبود و اشتباه از هر انسانى متصور است. ثانیاً بقول خودش: هر آنکه عمل کند، اشتباه هم مى کند.
– بدون تردید، جهاد در برابر قواى اشغالگر شوروى و دولت دست نشانده ى آن که مسعود را میتوان ستون فقرات آن پایدارى اسلامى و میهنى شمرد، از حماسه هاى ماندگار کارنامه درخشان مسعود است که ثبت تاریخ شده.
– سقوط حکومت کمونیستى بعنوان بقایاى تجاوز، یکى دیگر از دستآورهاى بزرگى است که مسعود نقش کلیدى و غیر قابل انکارى در آن داشت. مبرهن است که منهاى برنامه و طرح مسعود، مجاهدین هرگز قادر نمى شدند تا شاهد پیروزى را به آغوش کشند. زیرا با نومیدى رهبران جهادى از پیروزى و موافقت شان با طرح ملل متحد، گزینه بدیل، تشکیل حکومت مؤقت بود.
– مقاومت در برابر طالبان متحجر و تروریستان بین المللى ایکه جهان را مستأصل نموده، افتخار عظیم و شکوهمندى در کارنامه هاى درخشان مسعود است که همه به آن معترف اند. زیرا جامعه جهانى با اقدام بر نابودى طالبان و القاعده، بر حقانیت راه و هدف مسعود صحه گذاشت.
–  مزیدى بر اینها حفظ سلامت افغانستان در جغرافیاى جهان، یکى دیگر از ثمرات مبارزات مسعود محسوب میشود که اگر جنگهاى منظم، مبارزات هدفمند و مقاومت شکوهمند او نبود، به احتمال قوى افغانستان در برابر دسایس پیچیده و توطئه هاى گسترده دشمنانش، امروز سرنوشت دیگرى داشت.
و اما عدم تعامل سیاسى و مراوده واقعبینانه با جهان و کشور هاى قدرت مند منطقه و دست کم گرفتن فاکتور بیرونى در قضیه افغانستان که مسعود در کل به آن کمتر بها داد، اشتباهى بود که او را در رسیدن به اهدافش کمک ننمود. بیشترینه توجه و تمرکز مسعود روى فاکتور داخلى معطوف و متمرکز بود. او به این نظر بود که با داشتن دست بالا در داخل کشور، دیگران ناگزیر از معامله ى با وى خواهند شد که در آنصورت ابتکار عمل بدست وى خواهد بود. اما واقعیت ها غیر این را ثابت نمود.
– عدم واقع بینى در رعایت منافع ملى همسایگان در کشور ما و بویژه نحوه ى داشتن رابطه با پاکستان که از نفوذ عمیق و گسترده ى در افغانستان برخوردار بوده و است، دیوار بلند و عریضى از بى اعتمادى را میان او و سردمداران مداخلگر و حریص اسلام آباد ایجاد نمود که براى هر دو کشور پر هزینه بود. چنان نگاه و احساس منفى نسبت به پاکستان در دل و دماغ مسعود جا داشت که هرگز نکوشید و یا نتوانست بر آن غلبه یابد. دو بارى هم که مقامات پاکستانى تلاش کردند وارد گفتگو و مراوده با او شوند، پاسخ مثبتى از وى دریافت ننمودند. یکبار در دوران جهاد و در حالیکه رهبران جهادى در کوچه، پس کوچه هاى پشاورو عقب در دفاتر کرنیل ها و جرنیل هاى آى اس آى سرگردان و منتظر بودند، از مسعود در سطح بسیار بالاى دولتى و رسمى دعوت بعمل آمد که نتیجه ى در قبال نداشت و بار دیگر بعد از پیروزى مجاهدین بود که بعنوان فاتح کابل و وزیر دفاع دولت اسلامى از وى براى سفر به اسلام آباد دعوت شد که مغرورانه نپذیرفت و جنرال رحیم وردک را که لوى درستیز وزارت دفاع در آن زمان بود، بجایش فرستاد. شاید عدم انعطاف پذیرى مسعود در برابر پاکستان منبعث از مطالعه تاریخى وى از آن کشور بود که هرگز تجربه ننمود. رویهمرفته این تنش و تقابل، مجال پیروزى را از مسعود در افغانستان گرفت که به باور من بسیار مؤجه نبود.
– عدم تمکین و کم بها دادن به واقعیت هاى قومى و اتنیکى افغانستان نیز از مواردى بود که مخالفان مغرض داخلى و دشمنان زیرک خارجى مسعود از آن در ایجاد بى اعتمادى میان او و نخبه گان سایر اقوام بهره بردارى مؤذیانه نمودند. نگرش مسعود به سایر اقوام از منظر اشتراکات دینى و آمیخته با رنگ و بوى روشنفکرانه و عمدتاً بر اساس منافع کلان ملى استوار بود که تعریف مشخص قومى نداشت تا براى آنها توجیه پذیر باشد. هر چند بسیارى از بزرگان و روشنفکران غیر تاجیک نسبت به نیات نیک و خدمات ارزنده او در سطح کشور سوء ظنى ندارند اما در زمان حیاتش، حاضر نشدند تا روى کار مشترک با وى به توافق برسند و همکار شوند. مسعود علیرغم افکار بلند و فراقومى اش از تعلقش به قوم تاجیک در مقیاس افغانستان با محدودیت مواجه بود.
– نفرت از حکمتیار و رقابت با حزب اسلامى مورد مشخص دیگرى بود که میتوان بعنوان اشتباه از آن نام برد. بدون شک نفرت این دو شخص مطرح از همدیگر، نه تنها براى خود شان بلکه براى احزاب مربوطه، خانواده جهاد و مردم افغانستان نیز بسیار سنگین و پر هزینه بود. موجودیت رقیب و دشمن قسم خورده ى چون حکمتیار براى مسعود، چه در دوران جهاد و چه هم در مرحله پیروزى مجاهدین، نه تنها فرصتهاى مساعد و مناسبى را از او ربود بلکه زمان زیادى را از وى که میتوانست به اهداف دیگرى بپردازد، نیز بخود اختصاص داد و ضایع نمود. اینکه حکمتیار بعنوان یک مانع در ذهن و تصور مسعود، بیش از حد بزرگ شده بود، واقعبینانه نبود. و او نباید اینقدر وقت خود را صرف مهار و تضعیف او مى نمود. واقعیت هاى اخیر ثابت ساخت که حکمتیار شخص بى تدبیر، فاقد برنامه، غیر اصولى و بى درایتى است که عوامل ضعف و ناتوانى اش در خود وى نهفته است که پیوسته او را بفرسایش مى برد. مطمیناً اگر مسعود مى دانست که مهار و مدیریت حکمتیار در عده و عهده کسانى چون غنى و اتمر است، هرگز وقت خود را صرف رقابت و دشمنى با او نمى نمود.
نقاط قوت و ضعف در شخصیت مسعود!
شخصیت هاى تاریخى به همان میزانى که بزرگ اند، به همان پیمانه نقاط قوت و ضعف شان نیز بزرگ وبرجسته و بالتبع اثرات آن بر روند وقایع و اوضاع چشمگیر و ملموس است.
اگر با حُب مسعود از ضعف هایش اغماض و چشم پوشى نمائیم. و او را مبراء از اشتباه و عارى از خطا تصورکنیم، این سئوال به قوت مطرح میشود که چرا چنین شخصیتى با آنهمه ویژه گى هاى مثبتش، موفق نشد به آرزوها و آرمان متعالى و بلندش جامه ى عمل بپوشد و قادر نشد کشتى توفانزده ى کشورش را به ساحل نجاتبرساند. و اگر با بغض و نفرت به او نگاه کنیم، نیز باید بطور جدى از خود بپرسیم که چگونه فردى میتواند باچنان نقاط ضعف و منفى، مقدرات ملتى را در سه دهه با افکار و عملکرد خود گره زند و در سرنوشت شان تأثیرگذار باشد.
مسعود بعنوان یک فرد، شخصیت چند بُعدى داشت. او استعداد عالى، اراده پر شور و توانایى هاى خارق العاده ى را دارا بود. در اوج شهرت و پیروزى انسان متواضع و فروتنى بود. با همه قدرت و صلاحیتش، انسان بىمدعا و قانع بود. با آنکه محکوم بود تا سراسر عمرش را در جنگ سپرى نماید، اما روحى سرشار از معنویتداشت. بارى بصراحت گفت که در راه عزت و شرافت مردمم مبارزه مى کنم، پُست ها و عناوین برایم ارزش ندارد. دنبال مقام و موقعیت نبود و بر دل و دماغ هواداران و مردمش جا داشت و حکمرانى مى کرد. او بقول یارانش آرمان گراى واقعبین بود. علیرغم نبوغ نظامى و ذکاوت استخباراتى، با عرفان مأنوس بودى از فرهنگ و ادب مایه داشت و گرویده ى شعر و هنر بود. ساده زیستى را دوست داشت و از تکبر برى بود. عالمانه فکر مى کرد، عاقلانه مى سنجید و با دقت عمل مىنمود. آنگاه که ایجاب مى کرد، جسور بود و متهور. و زمانى که اقتضاء مى نمود، انعطاف پذیر بود و خویشتندار. از نظم خوشش مى آمد و عدالت را مى پسندید و بر مساوات گام بر مى داشت. افکارش منور به جلوه هاى ایمان و اخلاقش مزین با پرتوى از پوشش تقوا بود. داراى سیر حمیده و اخلاق مرضیه بود. اهل افراط و تفریط نبود و شخصیت متعادل و متوازنى داشت.  استعداد کم نظیرى در مدیریت و رهبرى را دارا بود.
اما نکاتى را که در شخصیت او میتوان بر آن خرده گرفت و آنرا بعنوان ضعف تلقى نمود. اینکه :
– براى فرداى نبودنش و سرنوشت پیروان خود فکرى ننموده و تدبیرى نسنجیده بود. شاید طرح این نکته در قاموس دیانت مؤجه نباشد اما در وادى سیاست توجیه پذیر است. براى شخصیتى که همواره در معرض خطر و توطئه دشمنانش قرار داشت، براى تداوم راه و آرمانش، پرداختن به این امر مهم و خطیر، الزامى و حتمى بود.
– از دید شخصیتى و کارایى میان او و حلقه نزدیک یارانش فاصله زیادى وجود داشت. هر یکى نماینده گى از یک بُعد شخصیت او مى نمود که اگر همه را کنار هم قرار مى دادى، تا حدودى میتوانستند نقش مسعود را ایفاء نمایند. بارى یکى از رهبران چپ تلویحاً از مسعود انتقاد نموده بود که تداوم راهت مساوى به طول عمرت است و ادامه نخواهى یافت. زیرا در زمره ى همسنگرانت کسى را نمیتوان سراغ نمود که تا حدى مشابه تو و در قد و قامت تو باشد. چرا یکى را بعنوان جانشین ات انتخاب و تربیه ننمودى؟ مسعود در جوابش گفته بود که اقتضاى جنگهاى چریکى و مبارزه نظامى آنست که فاصله میان رهبرى و صفوف زیاد باشد. زیرا دو شخصیت مساوى یا نزدیک بهم در یک تشکیلات نمى گنجد و همدیگر را اخلال مى کنند. همین نقیصه باعث شد که بعد از شهادت مسعود، پیروانش بدور هیچیک از یاران نزدیکش جمع نشدند و هیچکدام مشروعیت جانشینى او را احراز ننمود.
– مُصر بود که در جریان همه کار ها قرار داشته باشد و از امور ریز و درشت آگاه باشد. با همه همکاران و فرماندهانش رابطه نزدیک و مستقیم داشت و داشتن رابطه بالواسطه را نمى پسندید. این باعث مى شد که حجم عظیمى از کار بر دوش خودش قرار گیرد. تشکیلات هندسى شوراى نظار با روابط عمودى به خودش عیار شده بود و رابطه افقى میان مدیران پائین تر از خودش کمرنگ و ضعیف بود. همان بود که وارث او یک دسته از همسنگران همسطح و مساوى با هم باقى ماند که با هم کنار نیآمدند و مخالفان شان از این وضعیت در تفرقه بیشتر شان بهره بردارى نمودند.
– ذهنیت همرزمان دور و نزدیک و فضاى تشکیلات تحت امرش چنان از عظمت او مملو و مشبوع بود که دیگران تصور مى کردند که نیاز به فکر کردن ندارند و صرفاً مامور اجراى امور اند. اوست که اهداف را معین مى کند و هم اوست که راهکار رسیدن به آنرا مشخص مى کند و دساتیرش فصل الخطاب است. من به عینه دیدم که حتى همکاران نزدیکش در هر جایى که قرار داشتند و به هر امرى که مسئولیت داشتند، نیازمند هدایات و دستورات او در همه کار هاى کوچک و بزرگ بودند. روى همین ملحوظ بود که بعد از شهادتش، دست از پا خطا کردند و در برابر رقباى بى تجربه تکنوکرات شان زمین خوردند و عرصه را باختند. شاید این از تبعات کار با یک شخصیت کاریزماتیک باشد که همکارانش بدلیل تصور بالایى که از او دارند، شخصیت اعتبارى کسب مى کنند.
– در جلب اعتماد طرف مقابل و ائتلاف با دیگران ماهر و زیرک بود اما در حفظ و تداوم آن چندان بذل توجه نمى نمود. بار هاائتلاف نمود اما هیچکدامش پایدار نماند. در برابر متحدین سیاسى اش، آنطور که ایجاب مى نمود،انعطاف پذیر نبود. اغلب بهایى را در مقابله با جناح هاى رقیب پرداخت که میتوانست کمتر از آنرا در معامله باآنها واگذار شود.
– به دلیل مصروفیت و پرداختن مستمر به کار نظامى و اطلاعاتى،چارچوب فکرى اش چنان شکل گرفته بود که در وادى سیاست نیز که عرصه ریسک و انعطاف است، محتاطانه ومحافظه کارانه عمل مى نمود و به آسانى اعتماد نمى کرد و با کسى دست نمى داد. میتوان ادعا نمود که سیاست را با سازو کار نظامى بکار مى بست.
در عرصه اجتماعى معتقد به نظم و کار تشکیلاتى بود اما در بُعدفردى تکرو، خود محور و خودرأى بود و استقلال عملش را ترجیح مى داد. شورا و مشوره را در امور مى پسندید و رعایت مى کرد اماتصامیمش را شخصاً و مستقلانه اتخاذ مى کرد.
نقش او در گذشته، تأثیرش در امروز و پیامش به فردا !
مسعود سه دهه از عمرش را بخاطر اسلام عزیز، استقلال افغانستان و آزادى مردمش مبارزه نمود. کارنامه هاى او بخشى از تاریخ معاصر کشور ماست. چنان که تاریخ معاصر را از هر زاویه و منظرى که رقم بزنیم، بدون ذکر نام و کارنامه هاى او ناقص و ناتمام است. نسل امروز  و فرداى افغانستان مدیون مجاهدت ها و رشادت هاى او و یاران صدیقش اند.
در حالیکه دو دهه از نبودش مى گذرد، هنوز حضور و سایه او در لایه هاى مختلف جامعه و در روند شکلگیرى تحولات امروز محسوس و ملموس است. علیرغم سیاست حذف و تضعیف همرزمان او از گردونه ى قدرت و ساختار نظام که پیوسته در سالیان پسین از سوى گرداننده گان داخلى و خارجى پس از توافقات بُن بمنصه اجرا ء درآمده، اما رویهمرفته هیچ حکومتى در این دو دهه روى کار نیآمد که نیازمند حمایت پیروان او نباشد. هر ساله دوستداران و هواداران مخلصش، سالگرد شهادت او را با شکوه بیشتر و بهتر جشن مى گیرند. هرچند بعد از شهادت او انحراف و تفرقه ایکه در اردوگاه یارانش بوجود آمد و با سیاست زده گى، زراندوزى و وابستگى شان نشان دادند که چقدر با آرمانهاى بلند او فاصله دارند. اما تصویر و تصور وى در ذهن نسل جوانى که او را از نزدیک ندیده و نشناخته، بسیار شفاف، کاریزماتیک و افسانوى است. همه ى آنانیکه از وضع موجود سرخورده و دلزده اند، ضرورت موجودیت رهبرى آن چنانى را در عمق وجود و متن جامعه شان، شدیداً احساس مى کنند.
هر چند مسعود موفق به ساختن یک نظام مسئول، پاسخگو، کارآمد و قدرتمند مرکزى نشد و نتوانست افغانستان را به امنیت، ثبات سیاسى و شگوفایى اقتصادى برساند. اما با مبارزات خستگى ناپذیر خود درس دیندارى، استقلال طلبى و آزادمنشى را داد. روش و منش او مشعل فروزانى است فراراه کسانى که بعد از او به آبادى، آزادى و آرامى کشور شان مى اندیشند. او ثابت ساخت که اگر ملتى تن به اسارت ندهد، هیچ قدرتى توان اسیر نمودن آنها را ندارد. کارنامه ها و آموزه هاى او بسان نورافگنى میتواند مسیر نسل هاى آینده را در مبارزه روشن سازد.
هر چند او نتوانست مرحمى بر التیام زخم هاى ملت خسته و مجروح اش نهد و بقول خودش مجال آنرا نیافت که در بازسازى کشور ویران شده اش با این ملت مؤمن و آزاده سهیم و همگام شود. اما با عصاره خون خود نهال آزادى وطن را آبیارى نمود. و جان شیرینش را براى اعمار مجدد کشورش هدیه نمود. این سخن گزافه ى نیست که مسعود فراتر از زمان و مکانش اندیشید و عمل کرد. همانگونه که بسیارى از آزادى خواهان جهان در مورد او فیلم ساختند، کتاب نوشتند، آهنگ سرودند، البوم نشر نمودند و همچنان از او تجلیل نموده و مى نمایند. همان سان نسل هاى آینده او را بهتر از ما خواهند شناخت،  بیشتر از ما به او عشق خواهند ورزید و راه و آرمان متعالى او را خوب تر از ما درک و دنبال خواهند کرد.
پایان

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا