شعر

زینت تاریخ

 

تمـدن افـتخـار و زیـنـت تـاریـخ پـیـشـین است

ازان اوراق وبرگ دفترفـرهـنگ رنگین است

بسـی گنجینه هـا پنهان بُـوَد در سـیـنـۀ تـاریـخ

به چشم عقل ودانش گرببینی گوهـرآذین است

گذشته پندوحکمت می دهد بر کودک حال ات

جوان و پیر فردا مخزنی ازحال و پارین است

تـنـازع بـقــاء ســیـر تـکامـل را کـنـد تعـقـیـب

زمین راخون رنگارنگ انوع درشرایین است

ز عمق ریشۀ انسـان و هستی می شـود معلوم

که سـرو پـر زشـاخ زنگی بسـیار دیرین است

گلسـتان حیات از نقـش رنگارنگ بُـوَد مقـبول

شقایق همدم شـمشاد و نسـرین و ریاحین است

بـه خـوان زنــدگانـی هـر غــذایـی لـذتـی دارد

دهان پرمزه های شوروترش وتلخ وشیرینست

در اوج نـاتـوانی عـقـل می افـتـد بـه دام جهـل

ازینروکشت وخون افراطیت رارسـم وآیینست

طلسـم آز اگر انـسـانیـت را بـر کـشـد در بـنـد

سکندرگرشودقارون؛لیکن سخت مسکین است

مجو ازحرص وقدرت همت عـالی درین گیتی

فـقـیـر عشق با نان جویـن سلطان کونین اسنت

خـرد با عشـق و دوسـتی زینت آرای تمدن باد

مدارا خـوی نیکان همنوای نـاز و تمکین است

شده غرق تمدن ترک و تاجیک وعرب این جا

خراسان جلوه گاه عقل وعلم ونرمش دین است

تـمــدن بـار دیگـر ســر بـرآرد از دل مـشـرق

نهان در زیر خاکستر هنوز انوار برزین است

اگر عشق و وفـا در سـینۀ ماشـین شـود معدوم

محبت زیر دسـت و پای دیو نفرت وکین است

عروس عـشـق در کابین وصل و ناز می بالـد

که گل در گلبن مهـر و محبـت عنبرآگین است

بهرطرزی که عشق ودوستی مطلوب دل گردد

بـرای عـاشـق و معشوق پـیـونـد نگاریـن است

دلـم از عـشـق پـاک و مهربانی پـر بُـوَد؛ لیکن

انیس ومونس این خسته دل یارب کدامین است

۱۳/۷/۲۰۱۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا